زندگینامه جعفر کاشف الغطاء
به نام آفریننده عشق
شیخ جعفر کاشفالغطاء با نام کامل جعفر بن خضر بن یحیی جناجی حلّی نجفی (۱۱۵۴-۱۲۲۸ق)، مشهور به شیخ جعفر نجفی، شیخ جعفر کبیر و شیخ المشایخ، از مراجع تقلید شیعه عراق در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری بود.
ویژگی ها
جعفر بن شیخ خضر جناجی نجفی و معروف به کاشف الغطاء در سال ۱۱۵۴ق در نجف اشرف چشم به جهان گشود و از همان اوان کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت در آغاز مقدمات را نزد پدر خود آموخت و سپس از محضر بزرگانی نظیر شیخ محمد مهدی فتونی و آقا محمدباقر وحید بهبهانی و سید مهدی بحرالعلوم کسب دانش کرد و به مرتبت والایی از علم و عمل نائل آمد که بزرگان در حق او گفتههایی دارند.
شیخ جعفر پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبری و ریاست شیعیان عراق و ایران و دیگر بلاد رسید و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی او افزوده شد. با اینکه پیش از شیخ مرتضی انصاری، نظریه وجوب تقلید از اعلم چندان رواج نداشت و از اینرو مقلدان شیعی، همزمان از مجتهدان مختلف و عمدتا محلی و منطقهای تقلید میکردند، ولی کاشف الغطاء عملا مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.
کاشف الغطاء دو بار به حج رفت یک بار در ۱۱۸۶ق و دیگر بار در ۱۱۹۹ق در ۱۲۲۲ق نیز عازم سفر به ایران شد و از شهرهای بزرگ ایران مانند تهران، اصفهان، قزوین، یزد و مشهد و رشت دیدار کرد و در همهجا از سوی مردم و علما به گرمی استقبال شد. جماعات و اجتماعات باشکوهی ترتیب داد و در همهجا با مردم سخن گفت. شیخ جعفر که در این هنگام در اوج شهرت و اقتدار دینی و سیاسی بود در تهران به دیدار فتحعلی شاه قاجار رفت و شخصا کتاب کشف الغطاء را به شاه تقدیم کرد و برای جهاد با کافران و گردآوری سربازان و گرفتن مالیات و زکات از مردم به منظور سامان دادن سپاه، اجازه رسمی به او داد. مهمترین و عالیترین کتاب شیخ، کتاب کشف الغطاء است که در عبادات میباشد، تا آخر باب جهاد و در آخر نیز کتاب وقف را بر آن افزوده است.
شیخ نسبت به مذهب خیلی تعصب داشت و در برابر دشمنان حق، بی پروا میایستاد و مقاومت میکرد. هنگامی که وهابیها به نجف یورش آوردند و به غارتگری و جنایت دست زدند، شیخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنان جهاد کرد و از مذهب دفاع نمود، تا آنجا که جبههای در مقابل آنان گشود و رزمندگانی را برای دفاع از دین آماده ساخت و خود همراه علما و بزرگان دین پیشاپیش آنان به راه افتاد و پس از نبردی سهمگین آنان را تار و مار کرده، از نجف راند و رئیس آنها که سعود نام داشت (و شاید از نیاکان ملک فهد، پادشاه کنونی عربستان باشد) ناچار پا به فرار گذاشته و برای انتقام جویی به کربلا حمله کرد، چون دیگر توان مقاومت در برابر یاران شیخ جعفر را نداشت و اهل کربلا با این که بیشتر از اهل نجف بودند، تاب مقاومت نیاورده، تسلیم ستمگران شدند.
نثل است: شخصی خدمت سید جعفر آمد و عرض کرد: با شما صحبت خصوصی دارم که باید در خلوت بگویم. شیخ نیز مجلس را خلوت نمودند. آن شخص گفت: من مردی هستم که دو زن دارم. روزی به صحرا رفتم و دختری در نهایت حسن و جمال را مشاهده کردم. از دیدار او در آن بیابان هراسان شدم و از او سؤال کردم که تو کیستی و در اینجا چه می کنی؟ در جواب گفت: من از طایفه جن می باشم که عاشق تو گشته ام. از تو تقاضا دارم وقتی به خانه رفتی یک منزل جداگانه ای برایم مهیا کن و از زنان خود هم باید دوری کنی و با ایشان جماع نکنی. من نیز هر شب به نزد تو می آیم به شرط اینکه این راز را به هیچ کس نگوئی تا کسی غیر از من و تو از آن مطلع نشود وگرنه تو را هلاک خواهم ساخت!
بعد از دیدار آن پری زیبا چهره و دلربا، به خانه آمدم و به دستور العمل او عمل کردم و از آن به بعد هر شب به نزد من می آید و به خاطر مقاربت با او، ضعف و سستی سختی بر من عارض شده که نزدیک است بمیرم! در ضمن آن پری اموال و ثروت بسیاری را برای من آورده است! اکنون از شما که مرجع تقلید و نائب امام زمان (عج) می باشید تقاضا دارم علاجی برایم بفرمائید و مرا از این مهلکه نجات بخشید. شیخ جعفر کاشف الغطاء دو رقعه نوشته و به آن مرد داده و فرمودند: یکی از آنها را بالای آن اموالی که آن جن آورده، بگذار و رقعه دیگر را در دست بگیر و بر در خانه بنشین. چون آن پری پیدا شد رقعه مرا به او نشان بده و بگو این رقعه را شیخ جعفر نوشته است.
آن مرد به فرموده شیخ عمل نمود. وقتی زن جنی طبق عادت هر شبش ظاهر شد، آن مرد رقعه را نشان داد و گفت: این رقعه را شیخ جعفر نجفی نوشته است. پس از نشان دادن رقعه، زن جنی جلو نیامد و در همانجا ایستاد. سپس به سراغ اموالی که آورده بود رفت تا آنها را برداشته و با خود ببرد. اما رقعه شیخ جعفر نجفی را روی آن اموال مشاهده نمود و گفت: اگر این رقعه ها را شیخ بزرگوار نمی نوشت ، هر آینه تو را به هلاکت می رساندم. بعد از آن، زن جنی ناپدید شد و دیگر هرگز به چشم آن مرد دیده نشد.
نقل است: شخصی بوده در لاهیجان که به درد چشم مبتلا بود و چند سال درد چمشش طول کشیده بود و از معالجه اطبا بهبودی حاصل نشده بود. چون شیخ به لاهیجان تشریف برد آن شخص خدمت رسیده و از آن جناب دعائی خواست. شیخ آب دهان مبارک خود را بر چشم او مالید و دعا کرد، چشم او شفا یافت و دیگر درد چشم ندید.
محمدحسين كاشف الغطاء نقل می کند: شبى از گريه شیخ جعفر بيدار شدم و در رختخوابم خوابيده بودم. در اين حال شنيدم كه با صداى ضعيف مى فرمود: كيست كه برايم آب بياورد. كيست كه يك شربت آب به من بنوشاند و اين كلمات را تكرار مى كرد. كوزه هاى آب لب بام بود برخاستم كه به او آب بدهم كه كوزه از لب بام پايين آمد و به نزد شيخ رفت و شيخ از آن نوشيد و كوزه به جاى خودش برگشت.
شاگردان
- اسدالله تستری کاظمی
- محمدتقی رازی اصفهانی
- سید صدرالدین موسوی عاملی
- محمدعلی هزار جریبی
- سید جواد عاملی
- محمدحسن نجفی
- سید محمدباقر شفتی
- محمدابراهیم کرباسی
- سید باقر قزوینی
عروج ملکوتی
سرانجام شیخ جعفر کاشف الغطا در روز چهارشنبه، ۲۲ یا ۲۷ رجب سال ۱۲۲۸ق، پس از هفتاد و چهار سال عمر، به لقای الهی شتافت و در نجف در یکی از حجرههای مدرسهای که بنا کره بود دفن شد. وی سر سلسله خاندان مشهور کاشف الغطاء است.