زندگینامه ابوالمجد سنایی
به نام آفریننده عشق
مجدود بن آدم سنائی غزنوی، (۴۷۳–۵۴۵ قمری) از شاعران قرن پنجم و نخستین شاعر اهل تصوف است. مولوی از او با عنوان «حکیم» یاد کرده است. درباره مذهب او اتفاق نظر وجود ندارد، اما برخی با استناد به اشعاری که در وصف ائمه سروده، او را شیعه میدانند.
ویژگی ها
ابوالمجد مجدود ابن آدم مشهور به سنائی، در نیمه دوم قرن پنجم هجری قمری در غزنین به دنیا آمد. وی در شهرهای بلخ، هرات، سرخس، نیشابور و غزنین سکونت داشته است. وی از بزرگترین صوفیان و شاعران قصیدهگو و مثنویسرای زبان پارسی است که در سدهٔ پنجم هجری میزیسته است. برخی معتقدند که سنایی شاعری است که برای نخستین بار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد ولی صوفیان پیش از او نیز در اشعار خود مضامین عرفانی را بیان کردهاند. تصوف سنایی با آنکه ازسخنان قلندران و اهل ملامت نیز مایه میگیرد، چیزی معتدل است.
سنائی را در کنار فریدالدین عطار نیشابوری و جلالالدین محمد بلخی، یکی از سه شاعر بزرگ اهل تصوف و نخستینِ آنان به شمار میآورند. کتاب حدیقة الحقیقة وی را نشاندهنده تبحرش در علوم ادبی، تفسیر، حدیث، فقه، حکمت، عرفان، منطق، کلام، تاریخ، طب و نجوم میدانند. مولوی در کتاب مثنوی معنوی از او با عناوین «حکیم» و «حکیم غزنوی» یاد کرده است.
سنائی در برخی از اشعارش از اهل بیت سخن گفته و آنان را مدح کرده است؛ ازاینرو برخی او را شیعه دانستهاند. مدرس تبریزی مؤلف ریحانة الأدب، دو کتاب حدیقة الحقیقة و دیوان قصائد سنائی را شامل اشعاری میداند که بر شیعه بودنِ سنائی دلالت صریح دارند. شیخ عباس قمی در الکِنیٰ و الأَلقاب با استناد به شعری از سنائی که در آن از خلافت امام علی (ع) پس از عثمان با عبارت «زَهَقَ الباطل است و جاءَ الحق» (باطل نابود شد و حق آمد) یاد شده، نوشته است: او شیعه بوده و تقیه میکرده است. همچنین افندی در کتاب ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، با استناد به ابیاتی از او که در آنها به حدیث غدیر اشاره شده، سنائی را شیعه دانسته است.
اشعار دیگری نیز در دیوان سنائی وجود دارد که گفته شده آنها را در پاسخ به سلطان سنجر سرود که از مذهب سنائی پرسید. سنائی در این اشعار، امام علی(ع) را مدینة العلم خوانده و تنها او را شایسته امیری دانسته است؛ همچنین از غصب حق حضرت زهرا(س) (ماجرای فدک) سخن گفته، به حدیث ثَقَلَین اشاره کرده و اعتقاد به مذهب جعفری را لازم دانسته است:
چون همی دانی که شهر علم را حیدر درست خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن
***
بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر همچو بیدینان نباید روی اصفر داشتن
سنائی در دیگر اشعارش هم به مدح امام علی (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع) و امام رضا (ع) پرداخته است. کتاب «مدایح رضوی در شعر فارسی»، قصیدهای از سنائی در مدح امام رضا(ع) را قدیمیترین قصیده فارسی موجود در مدح امام رضا (ع) دانسته است. رسول جعفریان معتقد است اشعار حدیقة الحقیقة ـ کتاب سنائی ـ اظهار نظر درباره مذهب سنائی را مشکل میسازد، چرا که دیدگاهی وحدتگرایانه را بروز میدهد و به ستایش از پیامبر(ص)، خلفای سهگانه، امام علی(ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، ابوحنیفه و شافعی می پردازد.
سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی مختلف پیدا کردهاست. نخست مداح و هجاگوی بوده، پس از آن وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شدهاست. سنایی تا آخر عمر گرفتار این سه حالت بوده است.
لایخوار (آنکه پیوسته دُرد و لای شراب میخورد) نام و لقب مردی خاکنشین و معاصر سنائی بود و گویند انقلاب خاطر سنائی در سیر و سلوک و پیمودن عوالم معنوی را موجب این مرد بودهاست.
شرح آن را بدینگونه نوشتهاند: سبب توبهٔ سنائی آن بود که در زمستانی که سلطان محمود جهت تسخیر بعض از دیار کفر از غزنین بیرون رفته بود سنائی در مدح او قصیدتی در سلک نظم کشیده متوجه اردوی وی شد تا به عرض رساند در اثناء راه بدر گلخنی رسید که یکی از مجذوبان مشهور به لای خوار ساقی خود را میگفت قدحی پر کن به کوری محمود سبکتکین. ساقی گفت محمود پادشاهی است مسلمان و به امر جهاد مشغولی مینماید لای خوار گفت مردکی است ناخشنود و آنچه در تحت حکم وی درآمده است ضبط نمیتواند کرد میرود که مملکت دیگر بگیرد و آن قدح را درکشید باز با او گفت قدحی دیگر پر کن بکوری سنائی شاعر. ساقی گفت سنائی مردی است شاعر فاضل مقید متقی لطیف طبع. لایخوار گفت اگر وی از لطف طبع بهرهور بودی به کاری اشتغال نمودی که وی را به کار آمدی، گزافی چند در کاغذی نوشته که به هیچ کار نمیآید و نمیداند که او را برای چه کار آفریدهاند. سنائی از شنیدن این سخن متحیرشده از شراب غفلت هشیار گشت و به سلوک مشغول شد.
دولتشاه گوید: سبب توبهٔ حکیم سنائی آن بود که او مدح سلاطین گفتی و ملازمت حکام کردی، نوبتی در غزنین مدحی جهت سلطان ابواسحاق ابراهیم غزنوی گفته بود و سلطان عزیمت هند داشت به تسخیر قلاع کفار هند و حکیم میخواست به تعجیل قصیده را بگذراند قصد ملازمت سلطان کرد و در غزنین دیوانهای بود که او را لایخوار گفتندی و از معنی خالی نبود همواره در شرابخانهها درد شراب جمع کردی و در گلخنها تجرع نمودی چون حکیم سنائی به در گلخن رسید از گلخن ترنمی شنود و قصد گلخن کرد شنود که لای خوار با ساقی خود میگوید پر کن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی بنوشم، ساقی گفت (نظیر آنچه در حبیب السیر نقل شدهاست). حکیم چون این سخن بشنید از حال برفت و بر او این سخن کارگر آمد و دل او از خدمت مخلوق بگردید و از دنیا دل سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و طریقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت.
سنایی چند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. میگویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند.
آنچه که سنایی را از غزنی به بلخ کشاند، غیر از عشقی که در جوانی بدان گرفتار بود، تا حدی نیز امید به احسان «خواجه اصیل الملک هروی» داشت. در بلخ، سنایی از احسان خواجه اصل هروی بیبهره نماند اما زود میانه آنها برهم خورد و تند زبانیهای سنایی او را گرفتار آزار و محنت کرد و بلخ را رها کرد و بار سفر به مقصد «سرخس» بست. در سرخس نیز کژخویی، بد زبانی و بینوایی خود را همراه برد و شکایت او از فقر و تنگدستی اقتصادی در این دوره از عمر او در اشعارش بازتاب یافته است.
پس از آن سنایی به «هرات» رفت و مدتی در آنجا ساکن شد و سپس به «نیشابور»، «خوارزم»، «بلخ» و راهی حج شد. پس از بازگشت از حج دوباره به بلخ آمد، اما زیارت مکه او را کاملاً دگرگون کرده بود و آثار تحول درونی و انقلاب فکری در سنایی آغاز شد و دل از ستایشگری و زندگی بیبندبار گذشته گرفت و به پرهیزکاری و زهد روی آورد. سنایی پس از مدتی اقامت در بلخ، دوباره راهی سرخس شد و تا سالها به آسودگی در آنجا زیست و از ستایش و حرمت بسیاری در نزد مردم سرخس برخوردار بود. «قوام الدین درگزینی» وزیر معروف عراق در دستگاه «سلجوقیان»، در سرخس به جستجوی سنایی برآمد و خواست تا او را دوباره به دربار ببرد اما سنایی که دیگر سر صحبت با اهل دنیا فرود نمیآورد درخواست او را رد کرد و از سرخس بیرون شد.
شعر سنایی، توفنده و پرخاشگر است. مضامین قصاید او اغلب در نکوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و حاکمان ستمگر که هردو حامی و پشتیبان یکدیگر اند، بی پروا ستیزیده است و از بیان حقیقت ابایی نداشته است. سنایی با نقد اوضاع اجتماعی روزگارش، با بیان دردهای که دامنگیر زمانه شده است، نشان میدهد که شاعر اهل درد و دین است؛ آن هم در زمانهای که سروران راستین شریعت در آن جایی ندارند و اهل فسق قدرت را بدست گرفتهاند و بیدادگری به اوج رسیده است.
قدرت سنایی در بکارگیری الفاظ و تسلط او بر زبان شعر، به او امکان میدهد تا هم در غزل و هم در مثنوی و قصیده طرحی نو درافکند؛ تا پیش از سنایی موضوع قصیده مدح پادشاهان و توصیفات طبیعت بود که شاعران مشخص آن عنصری، فرخی سیستانی و منوچهری بودند. قالب غزل نیز محدود بود به هوا و هوسهای دنیوی و شاعران بیشتر از وابستگان خاک بودند تا شیفتگان حق. مثنوی حماسی هم که توسط دقیقی بلخی آغاز شدهبود جز چند قصه عاشقانه، اثر بزرگ دیگری نداشت و ظرفیت آن هنوز ناشناخته بود.
نصير الدین ابو رشید عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقض خود آنجا که سخن از رجال بزرگ و شاعران شیعه می شود، می گوید: اگر به ذکر خواجه سنایی غزنوی که عدیم النظیر است در نظم و نثر و خاتم الشعرایش نویسند، منقبت بسیار دارد و اين خود یک بیت است از آن جمله:
جانب هر که با علی نه نکوست هر که کو داش من ندارم دوست
مولانای بلخی؛ عطار نیشابوری و سنایی غزنوی را بهمنزلهٔ روح و چشم خود میدانست:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
مولانا در مورد سنایی سروده است:
ترک جوشش شرح کردم نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
در الهی نامه گوید شرح این
آن حکیم غیب و فخر العارفین
همچنین در جای دیگری می گوید:
اگر عطار عاشق بود سنایی شاه و فائق بود نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را
همچنین مولوی در سوگ سنایی گفته است:
گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
شعری معروف از سنایی:
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
آثار
- حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة (الهینامه/فخرینامه)
- سیر العباد إلی المعاد
- طریق التحقیق
- کارنامه بلخ (مطایبهنامه)
- عشقنامه
- عقلنامه
- تجربة العلم
- غریبنامه
عروج ملکوتی
در تاریخ وفات وی اختلاف نظر وجود دارد. نویسنده کتاب ریحانة الأدب یکی از دو تاریخ ۵۴۵ و ۵۵۵ قمری را درست میداند و در برخی منابع ۱۱ شعبان ۵۴۵ق تاریخ وفات وی ثبت شده است.