زندگینامه ابونصر فارابی
به نام آفریننده عشق
ابونصر محمد بن محمد فارابی (۲۵۹ – ۳۳۹ قمری) از بزرگترین فلاسفه و دانشمندان ایرانی عصر طلایی اسلام است.
ویژگی ها
ابونصر محمد بن محمد فارابی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷ هجری قمری در دهکده «وسیج» از ناحیه فاریاب خراسان در افغانستان کنونی متولد شد. پدر وی «محمد بن اوزلغ» یکی از سردارهای سپاه سامانیان بود. به نظر میرسد فارابی تحصیلات اولیه خود را در فاریاب به پایان رسانده و مدتی نیز به شغل قضاوت مشغول بوده است. برخی از پژوهشگران معاصر، آغاز مطالعات علمی او را از شهر مرو میدانند؛ مرو در آن زمان مرکز درس و بحث فلسفی بود و اساتید مشهوری در آن تدریس میکردند. فاصله کم بین شهر مرو و محل سکونت فارابی، حضور او را در شهر تسهیل میکرد. فارابی در جوانی به بغداد رفت و نزد متی بن یونس به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حران سفر کرد و به شاگردی یوحنا بن حیلان درآمد.
دهخدا به نقل از بدیعالزمان فروزانفر مینویسد: «اسم پدر او طرخان و نام جدش اوزلوغ است (اما در دانشنامه ایرانیکا رد شده است). نام ازلغ و طرخان هر دو نام های سغدی ایرانی هستند که نام طرخان از سغدی به ترکی وارد شده است. در شرح زندگی فارابی، مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابیاصیبعه دو خبر متناقض دربارهٔ او نقل میکند: اول اینکه فارابی در آغاز کار، نگهبان باغی در دمشق بود و دوم اینکه در جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد. در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.
از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس میشد، به خوبی فراگیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی»، فیلسوف مسیحی، یکی از آنان بود. فارابی در سال ۳۳۰ قمری به دمشق رفت و به «سیفالدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در علم، فلسفه، منطق، جامعهشناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت. بیشترین آثار او در زمینه فلسفه، منطق، جامعهشناسی و همچنین دانشنامهنویسی بود. وی نخستین فیلسوفی است که در دورهٔ اسلام ظهور کرده و روی همین اصل او را «استاد الفلاسفه» مینامند.
مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت گزین و اهل تأمل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیفالدوله برایش از بیتالمال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت میورزید. فارابی در انواع علوم بیهمتا بود. وی دربارهٔ هر علمی از علوم زمان خویش، کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان، ریاضیات، کیمیا، هیئت، علوم نظامی، موسیقی، طبیعیات، الهیات، علوم مدنی، فقه و منطق، دارای مهارت بسیار بوده است. درست است که کندی، نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود، اما نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.
ابن سینا، فارابی را استاد خود میشمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. سخنی از ابن سینا وجود دارد که اوج منزلت علمی فارابی را بیان میکند: کتاب مابعدالطبیعه را مطالعه کردم و بعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم از اغراض مؤلف آن آگاهی پیدا کنم تا اینکه در بازار، به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعدالطبیعه بود. بعد از مطالعه آن توانستم مطالب مابعدالطبیعه را دریابم و بسیار مسرور شدم. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، «معلم ثانی» لقب دادهاند.
از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از سده نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم، مهمترین بحث تفکر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است. وی برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی میکرد موضوع «فیضان» و «تجلی» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند میداند، اما اظهار میدارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است. او معتقد است که «عقل فعال» ارسطو، همان وحی قرآنی است.
فلسفه فارابی آمیزهای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثنی عشری به خود گرفته است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد. فارابی در کتاب احصاء العلوم در تعریف موسیقی میگوید: «علم موسیقی بهطور کلی، از شناختن انواع الحان و آنچه الحان از آنها تألیف میشود، بحث میکند و روشن میسازد که الحان برای چه غرضهایی تألیف میشوند و چگونه باید تألیف شوند و بر چه حالی باید باشند تا تأثیر آنها بیشتر و دلنشینتر گردد.» کتاب موسیقی کبیر، شاهکار فارابی در علم موسیقی است که توسط آذرتاش آذرنوش ترجمه شده است. به گفته دکتر عبدالامیر سلیم، این کتاب عظیمترین کار دوره اسلامی در زمینه موسیقی است.
آیت الله الهی طباطبایی میفرمود: روزی درحالت ارتباط با ارواح، از مرحوم فارابی پرسیدم: آیا این قرآنی که تلاوت میکنیم وثوابش را برای شما میفرستیم و نیز از خداوند برای شما طلب استغفار میکنیم به آگاهی شما میرسد؟ گفت: آری! پرسیدم: آیا شما در مقابل این رفتارها عکسالعملی هم نشان میدهید؟ جواب داد: آری! گفتم: چگونه؟ اظهار داشت: در یکی از روزها فرزندت دچار مشکلی درخصوص مسائل اداری شده بود که کارش به امضای یکی از دوایر دولتی وابسته بود. ما به دلش انداختیم تا نامه او را امضا کردند و مشکلش را حل کردند.
از منظر فرهیختگان
امام خمینی از فارابی با عنوان معلم ثانی یاد کرده است. امام خمینی در پیام مهم خود به میخائیل گورباچف، فارابی را حکیم مشایی معرفی میکند که میتوان در شناخت قانون علیت به آثارش مراجعه کرد.
علامه طباطبایی میگوید: مرحوم بوعلی و صدرالمتألهین با همه بلندیشان، در مقام عقل و فکر که جمع شوند، عصاره آنها فارابی است.
آیت الله جوادی آملی میگوید: فارابی نه تنها معلم ثانی در تعلیم علم، بلکه معلم اول نسبت به جمع سالم آرای اندیشمندان است.
مهدی محقق میگوید: فارابی از دانشمندان درجه یک کشور ماست و او را هم ردیف با ابن سینا ذکر میکنند.
دی فو در مقام قیاس، فارابی را برتر از ابن سینا شمرده است. وی میگوید: از کندی به عنوان نخستین فیلسوف عرب یاد میشود، با وجود این وی هرگز نتوانست مکتبی فلسفی بنا کند، ولی فارابی به تحقق این امر مبادرت ورزید و به همین دلیل از وی به عنوان «موسس فلسفه اسلامی» یاد میشود.
آثار
- اغراض ارسطوطالیس فی کتاب مابعدالطبیعه
- فصوص الحکمه
- موسیقی کبیر
- احصاءالعلوم
- ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه
- السیاسه المدنیه
- الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس
- رساله فی ماهیه العقل
- تحصیل السعاده
- اجوبه عن مسائل فلسفیه
- رساله فی اثبات المفارقات
عروج ملکوتی
فارابی در سال ۳۳۸ قمری در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عدهای بر این باورند که ابونصر، هنگامی که از دمشق به عسقلان میرفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت: «هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس و مال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچار با آنها جنگید و کشته شد. امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.