نوشته‌ها

زندگینامه سید احمد حسینی کربلایی

 

به نام آفریننده عشق

 

سید احمد کربلایی تهرانی (متوفای ۱۳۳۲ق)، عالم، فقیه و از عرفای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود. سید احمد حسینی کربلایی اصالتا اهل تهران ولی در کربلا متولد شده و در نجف اشرف تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسید.

وی در فقه و اصول فقه از محضر بزرگانی چون میرزای شیرازی، میرزا حسین خلیلی تهرانی، میرزا حبیب‌الله رشتی، آخوند خراسانی استفاده نموده و در عرفان از ملا حسینقلی همدانی بهره برد. سید علی قاضی، سید محسن امین، محمدتقی بافقی قمی‌ و سید ابوالقاسم لواسانی از شاگردان مشهور او هستند. سیمای عرفانی و معنوی و اخلاقی‌ ایشان بیشتر جلوه‌گر است ولی در میدان فقاهت نیز از جایگاه والایی برخوردار است.

خاندان پدری سید احمد اصالتاً اهل تهران بوده‌اند، اما پدرش برای تحصیل معارف دین و بهره‌مندی از محضر بزرگان دانش، از دیار خویش به شهر کربلا، که یکی از مراکز علمی‌ شیعه بود، هجرت نمود، و در جوار مرقد حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام به فراگیری آموزه‌های دینی پرداخت. به همین علت فرزندش، سید احمد، به سید احمد کربلایی تهرانی شهرت یافت. در پاره‌ای نوشته‌ها، عنوان حائری را به نامش افزوده‌اند.

از آن جا که‌ این عالم بزرگوار، در هنگام عبادت و نیایش، بسیار گریه می‌کرد به «بکاء» هم معروف شده است و گویا یکی از چشمان او، بر اثر بیماری، نابینا شد؛ از‌ این‌رو به «واحد العین» هم نامیده شده است. با جستجویی که در منابع زندگی‌نامه‌ این عارف فرزانه انجام شد، تاریخ دقیق ولادت او به دست نیامد، ولی از مجموع اخبار گردآوری شده در مورد شرح‌حال او می‌توان حدس زد که پس از نیمه دوم قرن سیزدهم تولد یافته است.

در اواخر سال ۱۳۰۰ق به نجف هجرت نموده است. بعد از ورود به حوزه نجف، با تلاش روزافزون به تحصیل پرداخت. وی سطوح عالیه و دروس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان آن دیار، فرا گرفت و بهره‌های فراوانی کسب نمود و به درجه اجتهاد رسید.

 

اساتید

سید احمد، فقه و اصول را از محضر مجتهدان بزرگی چون: میرزا محمد حسن شیرازی، معروف به میرزای بزرگ (صاحب فتوای تحریم تنباکو)، علامه بزرگوار میرزا حسین خلیلی تهرانی، میرزا حبیب‌الله رشتی و آخوند خراسانی بهره برد و در‌ این علوم تبحری تمام و کمال یافت.

سید احمد به آموختن دانش‌های ظاهری و نقلی بسنده نکرد بلکه پس از فراگیری کتاب تشریع، به مطالعه کتاب تکوین به‌ویژه «نفس» پرداخت. وی برای رسیدن به‌ این منزلت، سر بر آستان، ملا حسینقلی همدانی نهاد.‌ این استاد کارآزموده آن‌چنان اخگری بر جان او افکند که شعله وجودش لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر شد و به مقامی‌ رسید که، آقا بزرگ تهرانی درباره‌اش می‌گوید: او یگانه دوران بود.

 

 شاگردان

اسامی‌ جمعی از شاگردانش که در منابع ترجمه‌ این عارف فرهیخته آمده، از‌این قرارند:
۱. میرزا علی آقای قاضی.
۲. سید محمدکاظم عصار تهرانی.
۳. سید محسن امین، که از سال (۱۳۰۸ق) تا سال (۱۳۱۱ق) نزد‌ این بزرگوار کسب فیض کرد.
۴. میرزا مهدی غروی اصفهانی.
۵. سید جمال‌الدین گلپایگانی.
۶. شیخ محمدتقی بافقی قمی.
۷. سید ابوالقاسم لواسانی.
۸. کیوان قزوینی، مولف کتاب معروف رساله رازگشا.

 

ویژگی ها

در‌ این‌جا مناسب است داستانی نقل شود که علاوه بر آموزنده بودن، نشان‌دهنده مرتبه والای پیراستگی و وارستگی سید احمد کربلایی است. علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی می‌گوید:

روزی به دیدن‌ آیة‌الله سید علی لواسانی فرزند‌ آیة‌الله سید ابوالقاسم، یکی از شاگردان مکتب عارف مشهور ملا حسینقلی همدانی بود. بعد از رحلت آن بزرگوار در سال ۱۳۱۱ق. در شمار شاگردان‌ آیة‌الله سید احمد کربلایی، وصی آن جناب قرار گرفت. روزی بعد از درسم، که شاگردان رفتند، به من فرمود: آقا سید ابوالقاسم! اگر کاری نداری بنشین! گفتم: کاری ندارم و در اطاق نشستم. سپس فرمود: برای میرزا محمدتقی بنویس! (در‌ این وقت مرحوم‌ آیة‌الله العظمی‌ شیخ محمدتقی شیرازی در کربلا زندگی می‌کرد.) آن‌گاه حالش دگرگون شد و گفت: آه! آه!

فرمود:‌ این مرد (شیخ محمدتقی) احتیاطات خود را به من ارجاع داده. اشخاصی به او رجوع کرده‌اند (و به او گفته‌اند) که اگر برای شما اتفاقی بیفتد، ـ یعنی از دنیا بروید ـ در امر تقلید به کدام یک از علما رجوع کنیم؟ او در پاسخ گفته است: من غیر از سید احمد کربلایی کسی را سراغ ندارم. آقا سید ابوالقاسم! بنویس: آقای میرزا محمدتقی! شما که‌ اینک در امور دنیا حکومت و ریاست دارید، اگر‌ این کارها را بکنید و کسی را به من ارجاع دهید، فردای قیامت در محضر خدا، که حکومت با ماست از شما شکایت می‌کنم و از شما راضی نخواهم بود.

علامه طباطبایی می‌نویسد: از آقای سید احمد کربلایی که از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقای ملا حسینقلی همدانی بود، نقل شده که فرمود: روزی در جایی استراحت می‌کردم و در خواب بودم. ناگهان شخصی مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر می‌خواهی نور اسفهبدیه را بنگری از جای برخیز! (این اصطلاحی است از شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق. روی نور «اسفهبدیه» را در نفوس کامله و تهذیب شده به کار می‌برد.)هنگامی‌ که چشم گشودم، دیدم درخششی بی‌حد و اندازه شرق و غرب را فرا گرفته. سپس علامه طباطبایی می‌فرماید: این درخشش همان مقام تجلی نفس است.

 

از منظر فرهیختگان‏

محمدحسین غروی اصفهانی مشهور به کمپانی در شأن او گفته است: من احدی را در فقه مثل او ندیده‌ام و یا درباره‌ ایشان گفته‌اند: کوه علم و تجلی‌گاه دانش، دانشور جلیل و فقیه کبیر، دانشمند فاضل، او از اکابر روزگار بود و احاطه حیرت‌انگیزی در فقه داشت؛ از اعاظم فقهای امامیه و فقیه یگانه بود.

علامه طباطبایی می گوید: سید احمد کربلایی در معارف الهيه، و تربيت و تكميل مردم يد بيضا نشان مى‌ داد.

آقا بزرگ تهرانی، صاحب «نقباء البشر» که از معاصران او بوده در ترجمه‌اش چنین می‌نگارد: او یکی از یاران و شاگردان ویژه عارف کبیر ملا حسینقلی همدانی بود. او یگانه روزگار خویش بود در مراتب دانش، رفتار، سیر و سلوک، زهد، ورع، تقوا طلبی، شناخت خداوند متعال و ترس و خوف از خداوند. او همواره نمازهای خویش را در خلوت می‌خواند و از‌ این‌که مردم در نماز به او اقتدا کنند پرهیز و اجتناب می‌کرد. او از خوف خدا، بسیار می‌گریست و اشک می‌ریخت به گونه‌ای که در حال نماز، گریه، عنان اختیار را از او می‌ربود، به ویژه در هنگامه نماز شب. من سالیان متمادی همسایه دیوار به دیوار او بودم و از حال و هوای او چیزهایی را مشاهده کردم که اگر بخواهم در‌ این‌جا ذکر کنم سخن به دارازا می‌کشد. او بسیار به مادر خود مهر می‌ورزید و به او خدمت می‌کردم و اتفاقا قبل از رحلت مادرش، از دنیا رفت.

سید محسن امین شاگرد دیگر سید احمد می‌گوید: سید احمد کربلایی در قله تقوا و ورع و اهل ریاضت و تهذیب‌کننده نفوس و جان‌های با استعداد است.

سید محمدکاظم عصار تهرانی: در میان بزرگانی که محضر آنان را درک کردم، تنها شخصی که از حجاب‌ها و پرده‌های ضخیم طبیعت و عالم ماده، عبور کرده و به مراحل والایی از کشف و شهود معنوی، واصل شد آقای کربلایی بود و من احدی را همتای او ندیدم.

سید محمدحسن قاضی (فرزند ارشد میرزاعلی‌آقای قاضی) می گوید: سيد احمد كربلائى در زمينه زهد و تقوى در مرحله‌اى بسيار والا بوده است، علاوه بر اطلاعات وسيع او در زمينه معارف اسلامى و فقاهت. هرگاه نام او نزد پدر، قدس سره، برده مى‌شد به او حالتى از سكون و سراسيمگى و تأمل دست مى‌داد، و سپس به حالت طبيعى برگشته و شروع به ادامه سخن با همنشينان مى‌نمود.

آیت الله سید محمد حسین طهرانی محمد بهاری و سید احمد کربلایی را ممتازترین شاگردان آخوند همدانی می دانست و درباره سید احمد کربلایی فرمود: «از اعاظم فقهاء شیعه امامیه و از اساتید حکمت و عرفان الهی بوده است.» پس از مهاجرت بهاری به همدان، سید احمد کربلایی، یگانه عالم اخلاق و مربی نفوس در طی طریق الهی و سیر در معارج و مدارج کمال نفس انسانی و ایصال به کعبه مقصود و حرم معبود بود.

آقا بزرگ تهرانی می گوید: سید احمد کربلایی در مراتب علم و عمل و سلوک و زهد و ورع و تقوی و معرفت بالله و خوف و خشیت از او یگانه فرد زمان و اوحدی عصر خود بود.

 

عروج ملکوتی

سید احمد کربلایی، در لحظات آخر نماز عصر روز جمعه ۲۷ شوال المکرم (۱۳۳۲ق) در نجف اشرف چشم از جهان خاکی فرو بست. پیکر او بعد از نماز، به دوش کشیده شد و در حرم حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام مقابل‌ ایوان طلا، در پشت سر مبارک حضرت مدفون گردید.

زندگینامه ملا فتحعلی سلطان آبادی

 

به نام آفریننده عشق

 

آخوند ملا فتحعلی فرزند حسن سلطان آبادی در سال ۱۲۴۰هـ. ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در ایران فراگرفت و برای تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وی از حضور شیخ مرتضی انصاری و حاج ملاعلی رازی استفاده کرد. در ادامه با میرزای شیرازی آشنا شد و اندوخته‌های علمی اش را کامل کرد.

هنگامی که میرزای شیرازی در سال ۱۲۸۸هـ. ق همراه با عده‌ای از شاگردان ممتازش از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد ازجمله شاگردان همراه وی می‌توان سید اسماعیل حسینی شیرازی، سید اسماعیل صدر موسوی، سید محمد حسینی فشارکی، سید کاظم طباطبائی یزدی، سید حسن صدر موسوی عاملی، سید عبدالمجید حسینی گروسی، سید ابراهیم دامغانی، میرزا محمدتقی شیرازی، ملامحمد کاظم خراسانی، آقارضا همدانی، میرزا حسین نوری ، شهید شیخ فضل الله نوری، ملافتحعلی سلطان آبادی، میرزا حسین نائینی و… را نام برد.

میرزای شیرازی دو درس می‌گفت و یارانش همراه او بودند. ملافتحعلی در سامرا اقامت گزید و خیلی مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایی که به نیابت از وی اقامه جماعت می‌کرد و بارها استادش به او اقتداء می‌نمود. بعداز رحلت میرزای شیرازی، ملافتحعلی به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.

 

اساتید

1 ـ سید محمد سلطان آبادی: از علمای عارف و اساتید عرفان و اخلاق بود. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش می‌کرد و از اندوخته‌های ارزشمندی که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن می‌گفت.

۲ ـ صاحب جواهر.

۳ ـ شیخ مرتضی انصاری.

۴ ـ میرزای شیرازی.

۵ ـ ملاعلی طبیب رازی طهرانی: از مشایخ سلوک بود و مانند پدر بزرگوارش میرزا خلیل طبیب و برادرش حاج میرزا حسین حاجی از مفاخر عالم عرفان و جامع بین ظاهر و باطن شمرده می‌شد. شیخ ملاعلی رازی طهرانی در سال ۱۲۲۶ متولد شد. او مراحل علم و تقوی را طی کرد و از اهل اسرار و علوم غریبه شد. در محضر شیخ اسماعیل بروجردی تربیت یافت و سرانجام در ۲۵ صفر ۱۲۹۷هـ. ق. در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت. اعتمادالسلطنه می‌نویسد: «در مقام زهد و تقوی وی احدی طمع بستن نمی‌توانست و کرامات ظاهره و منامات باهره از وی به طور مشهور نقل می‌شود.»

آیت الله سلطان آبادی با اینکه مربی شایسته اخلاق و استاد معرفت بود و معمولا اهل این رشته به تربیت نفوس و مسائل فردی و معنوی می‌پردازند از خدمت به مردم و اهتمام به مسائل اجتماعی و توجه به آبادی و آبادانی غافل نبود. برخی از آثار او در اراک عبارتند از:

۱- آب انبار حاج ملافتحعلی واقع در کوی دروازه رازان. این آب انبار کوچک بود و مرحوم حاج امیر تومان آن را بزرگ کرد.
۲- مرحوم آخوند در اطراف شهر اراک در منطقه «گراو» مزرعه‌ای داشت و ایشان در کنار آن باغ آب انباری برای استفاده عموم ساخت.
۳- آب انباری در طرف غرب رودخانه اراک احداث کرد.
۴- مسجد حاج سید محمدباقر که خیلی کوچک بود، به دست آخوند سلطان آبادی توسعه یافت و خود برای ترویج آن، مدتی امامت جماعت آن را بر عهده گرفت.
۵- مسجد حاج سید تقی نیز به دست آن بزرگوار ترویج و توسعه یافت.
۶- مسجد سادات که خیلی مورد توجه آخوند ملافتحعلی بود و با هدایت او بنا گردید.
۷- آب انبار ملافتحعلی در قم که به تشویق وی و توسط ملک التجار (بانی مدرسه آقا ضیا در اراک) ساخته شد.
۸- ترویج و تشویق مردم به زیارت امامزاده محمد عابد در دو فرسخی اراک: او به این امامزاده اعتقاد خاصی داشت و بارها به زوار امام حسین علیه‌السّلام که به ایران برمی گشتند می‌گفت: هر کس به نیابت من آن امامزاده واجب التعظیم را زیارت کند، من در کربلا امام حسین علیه‌السّلام را به نیابت از او زیارت می‌کنم. برخی گفته‌اند آخوند هرچه داشت از الطاف این بزرگوار بود.

 

ویژگی ها

نشانه‌هایی در دست است که مرحوم ملافتحعلی مورد توجه امام زمان عجّل‌ الله فرجه‌ الشریف بود. آیت‌الله اراکی در خاطرات خود می‌گوید: «شیخ ابراهیم مازندرانی که خود از توفیق یافتگان به مراحل عالی عرفان و معنویت است، در یکی از مراحل کشف و شهود این معنی را به وضوح دریافته است.

یکی از بزرگان می گوید: روزی به منزل آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی رفته بودم. آن روز علمای بزرگی همچون سید اسماعیل صدر، حاجی نوری صاحب مستدرک، سید حسن صدر نیز با من همراه بودند. آخوند آیه (واعلموا ان فیکم رسول الله لویطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم ولکن الله حبب الیکم الایمان…) را تلاوت کرده و آنگاه به شرح و تفسیر آن پرداخت.

حاضرین گفتند قبل از توضیحات شما ما این معنی را درک نکرده بودیم. آنان روز دوم نیز در جلسه قرآن آخوند حضور یافتند و ایشان تفسیر تازه‌ای برای آنان بیان کرد. بزرگان حاضر باز هم از اینکه چنین تفسیری را تا بحال نشنیده‌اند، تعحب کرده و شگفت زده شدند. روز سوم نیز به مجلس تفسیر آخوند آمدند و سخن تازه‌ای در تفسیر آیه استماع کردند. تا سی روز می‌آمدند و معنای جدیدی برای آیه یاد می‌گرفتند که قبلا نمی‌دانستند.»

آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی می‌گوید: «به هنگام جوانی روزی در جلسه‌ای با حضور عده‌ای از علما که در میان آنان آقا میرزا محمدتقی شیرازی و آقا شیخ فضل الله نوری نیز دیده می‌شد، نشسته بودیم. در آن هنگام پیرمردی ژولیده، لاغر اندام که دستمال مانندی به سر بسته و عبائی وصله دار بر دوش گرفته بود، درنهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقی شیرازی فورا بلند شده و با احترام تمام آن پیرمرد را به حضور جمع آورده و نزد خویش بنشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضل الله، از میرزا پرسید: ایشان کیست؟ میرزا گفت: ایشان آقا شیخ فضل الله نوری است و او را کاملا معرفی کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: چند سال بعد شیخ فضل الله نامی را در تهران بر دار می‌کشند، او تو نباشی؟! سپس نام مرا از میرزا پرسید: میرزا گفت: او آقا شیخ عبدالکریم یزدی است و از فضلا است.

مسئله‌ای از من پرسید و من چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می‌دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزای شیرازی دوم بر من خشم گرفت و شدیدا ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور می‌گویند. وقتی بیان میرزا تمام شد، آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد و میرزا گفته‌های او را نوشت و به او نشان داده و پرسید: آیا همین گونه فرمودید؟! و او گفت: بلی. آنگاه به من رو کرد و گفت: چندی بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامی به احتزاز در می‌آید، او تو نباشی؟! آنگاه برخاست و میرزا محمدتقی شیرازی دوم کفش پیش پای او نهاد و او را بدرقه کرد و چون بازگشت. بر من عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی است.»

آیت الله بهجت فرمودند: زن و مردی بچه‌دار نمی‌شدند. به سامرا رفتند. زن می‌خواست نزد آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی برود تا ایشان دعا کند بچه‌دار شود. آن زن اظهار داشت: دوازده سال است که بچه‌دار نشدیم، شما عنایتی و دعایی بفرمایید. ایشان فرمود: با وجود اين دو امام بزرگوار (یعنی امام هادی و امام عسکری) مناسب نیست من اقدام کنم؛ شما از آن بزرگواران بخواهید. زن برای بار دوم و سوم از ایشان درخواست کرد. آخوند گفت: برو و آبستن شو. زن هم رفت و آبستن شد.

ملا فتحعلی عراقی فرمود: «آخوند ملا محمد صادق عراقی در نهایت سختی و پریشانی بود و به هیچ وجه برای او گشایشی واقع نمی شد. شبی در عالم خواب دید در بیابانی خیمه بزرگی بر پا است. پرسید: این خیمه مربوط به کیست؟ گفتند: این جا خیمه امام زمان علیه السلام است. با عجله خدمت ان حضرت مشرف شد و سختی حال خود را به آن سرور عرض کرد و از ایشان دعایی برای گشایش کار و رفع مشکلات خویش خواست. حضرت او را به سیدی از اولاد خود حواله دادند و اشاره به او و خیمه اش فرمودند. آخوند از محضر آن حضرت خارج شد و به همان خیمه ای که اشاره فرموده بودند، رفت و دید سید محمد سلطان آبادی (فتحعلی سلطان آبادی) روی سجاده نشسته و مشغول دعا خواندن است. به سید سلام کرد و کیفیت جریان را نقل کرد.

ایشان جهت وسعت رزق، دعایی به او تعلیم نمود. در این جا آخوند از خواب بیدار شد و در حالی که دعا به یادش مانده بود، به طرف خانه آن عالم بزرگوار به راه افتاد. وقتی خدمت سید رسید، او را به همان شکلی که در خواب دیده بود، روی سجاده خود نشسته و مشغول ذکر و استغفار مشاهده نمود و سلام کرد. سید جواب سلامش را داد و تبسمی نمود؛ مثل این که از قضیه مطلع باشد. آخوند برای گشایش کار خود دعایی خواست. مرحوم سلطان آبادی، همان دعایی را که در عالم خواب تعلیم فرموده بود، بیان کرد. آخوند عراقی مقید به خواندن آن دعا شد و در مدت کمی نتیجه گرفت و از سختی و تنگدستی راحت شد.

نقل است: تاجری هندی از مقلدین مرحوم میرزای شیرازی نامه‌ ای به محضر آن مرجع بزرگ می‌نویسد که:  فرزند من چند روزی‌ است مفقود شده. از شما درخواست دارم با دریافت باطنی خود به عنوان نماینده‌ قطب عالم امکان، حضرت امام زمان (عج) محل او را برای من مشخص کرده و مرا از فقدان او برهانید! مرحوم میرزا با مطالعه‌ نامه متحیر می‌ماند که جواب صاحب نامه را چه دهد! مرحوم آخوند ملا فتحعلی که در کنار ایشان و شاهد ماجرا بوده می‌ فرماید: آقای میرزای شیرازی! شما کارتان نباشد. جواب نامه با من! آخوند ملا فتحعلی ‏سه روز در سرداب حضرت صاحب‌الامر (عج) در سامرا معتکف می‌ شود و پس از به‌ جا آوردن اعمال و ادعیه‌ مخصوصه از طریق عنایت حضرت صاحب زمان (عج) به آدرس فرزندٍ گمشده‌ تاجر هندی دست پیدا می‌ کند.

منقول است: تاجری از اهل اصفهان به عتبات عالیات مشرف می‌ شود. گویا به خاطر کمی هزینه‌ راه، شرفیاب محضر میرزای شیرازی می‌ گردد و تقاضای پول می‌ کند. ایشان تاجر را به محضر آخوند فتحعلی سلطان‌ آبادی راهنمایی می‌کند و می‌گوید: از ایشان دوازده تومان بگیرید. تاجر نزد آخوند آمده و قصه را بازگو می‌ کند. آخوند به جای دوازده تومان، شش تومان می‌پردازد. تاجر عنوان می‌ کند: آیت‌ الله شیرازی فرمودند دوازده تومان! آخوند می‌ فرماید: بلی! ولیکن شش تومان در جیب دارید که آن را نگفته بودید! تاجر نزد میرزای شیرازی می‌رود و می‌گوید: آقا شاه می‌ بخشد و شاه‌ قلی نمی‌ بخشد! ملا فتحعلی شش تومان بیشتر به من نداد. میرزای شیرازی پیام را تکرار می‌کند. ولی همان جواب را می‌ شنود. برای بار سوم. آخوند را می‌خواهد و قضیه را می‌ پرسد. آخوند عارف و بزرگوار می‌ فرماید: حضرت آقای شیرازی! پیام شما محترم است. اما آقا (امام زمان) به من فرمودند: شش تومان در جیب دارد. آیت‌ الله میرزای شیرازی پس از اطمینان از صحت فرمایش ایشان می‌گوید: چشم ما روشن که در میان علمای شیعه همچون شما یافت می‌ شود که از نعمت دیدار و تشرف به محضر حضرت بقیة الله (عج) بهره‌مند باشد.

سید نورالدین میرمهدی می گوید: «مرحوم آخوند ملا فتحعلی سلطان‌ آبادی در سامرا نزد آیت‌ الله میرزای شیرازی نشسته بودند. در همین هنگام گروهی از اهالی اراک در می‌ زنند. قبل از باز شدن در و شناخته شدن چهره و ماهیت مهمانان تازه‌ وارد، آخوند ملا فتحعلی به میرزای شیرازی می‌ فرماید: هم اینک پشت در، عده‌ای از همشهریان من (اراکی‌ ها) هستند که برای دیدار ما آمده‌اند. ضمنا مقداری سعتر و کشمش برای ما آورده‌اند. چون خادم در را می‌ گشاید و آن گروه وارد می‌ شوند، صدق گفتار مرحوم آخوند ملا فتحعلی سلطان‌ آبادی ظاهر می‌گردد.

عالمی وارسته به نام شیخ ابراهیم، نقل می‌ کند: در عالم رویا (مکاشفه) مشاهده کردم مجلسی را که صدرنشین آن حضرت بقیة الله الاعظم صاحب الزمان (عج) بود. این مجلس در بالاخانه‌ میرزا قرار داشت و سه نفر در محضر آن حضرت تشریف داشتند و از عنایات و نگاه لطف‌آمیز حضرت برخوردار بودند. آن سه عبارت بودند از: جناب ميرزاي شیرازی، جناب حاج نوری و جناب آخوند ملا فتحعلی سلطان‌ آبادی.

جناب آقای احمد بيت‌اللهیِ توکل از پدرش برای نقل نمود که یکی از تجار اراک برای ایشان حکایت کرده بود: من عازم زیارت حضرت ثامن الائمه علیه السلام در مشهد مقدس بودم. قبل از حرکت، خدمت ملا فتحعلی سلطان آبادی رسیدم؛ چرا که ایشان فرموده بود ساعاتی قبل از حرکت، نزد من بیا، کارت دارم! من هم اطاعت کرده و نزد ایشان رسیدم. معظم له نامه‌ای به من دادند و فرمودند: این نامه رابه حضرت مولا علی بن موسی علیه السلام می‌ دهی و جواب آن را برای من می‌ آوری! آن لحظه در اثر تصرف آخوند من غافل شدم که بپرسم چگونه اين امر امکان‌پذیر است؟ لذا نامه را گرفته و راه افتادم. در سلفچکان متوجه این موضوع گردیدم. با خود گفتم نامه رابه بالای ضریح مقذس رضوی می‌گذارم، تا چه پیش آید. چون به مشهد رسیدیم، یک روز در حرم بودم. متوجه شدم که مأموران حرم را قُرُق می‌ نمایند. من هم مشغول نماز شدم تا مرا بیرون نکنند. در این حال، حرم را خلوت دیدم و ناگهان رخسار ساطع الانوار حضرت رضا علیه السلام بالای صندوق، فرا راهِ دیده‌ام قرار گرفت و فرمود: حاج سلطان‌ آبادی! نامه‌ آخوند ملا فتحعلی رسید! در پاسخ نامه به او بگو:

 آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن به خانه سپس میهمان طلب

دو بار اين بیت را تکرار فرمود و تأکید نمود: یادت نرود! ناگهان به پیرامونِ خود نگریستم. دیدم حرم مملوّ از جمعیت است. آنگاه چهره‌ دل آرای حضرت‌ رضا علیه السلام از دیده‌ام پنهان گشت. چون به اراک باز گشتم، مشتاقانه به منزل آخوند ملا فتحعلی رفتم. هنوز چند قدمی از در داخل نشده بودم که آن بزرگمردِ علم و عرفان فرمود:

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن به خانه سپس میهمان طلب

من که از ار تباط عمیق و ملکوتی آخوند با مولایش حضرت رضا علیه السلام مات و مبهوت شده بودم، پرسیدم: آقا جان! شما که می‌ دانستید.، پس چرا امر را به من محوّل فرمودید؟ ايشان جواب دادند: می‌خواستم آگاه باشی.

آیت الله اراکی فرمودند: شیخ فضل الله نوری خواب مفصلی می‌ بیند. خواب خود را برای آخوند ملا فتحعلی نقل می‌ کند که او تعبیر نماید. نصف خواب را که نقل می‌کند، مرحوم آخوند نصف دیگرش را می‌گوید، به طوری که باعث تعجب مرحوم نوری می‌ گردد که چگونه مرحوم آخوند از رویایی که برای احدی نقل نکرده، آگاه است. ملا فتحعلی طوری توصیف می‌ کند که گویا خود او این خواب را دیده است.

آیت‌ الله سید مرتضی موجد ابطحی می‌ گوید: «در داستان تنباکو، علما و آیات مسجد شاهی، از جمله حاج آقا نور الله، آقا نجفی و شیخ محمد تقی فعالیت زیادی نمودند. دولت اعتنایی نکرد و کوشش آنها به جایی نرسید. نامه‌ عربی نوشتند و به حاج آقا منیر بروجردی دادند تا در سامرا محضر میرزای شیرازی برسانند. وقتی حاج آقا منیر وارد سامرا شد، حاج ملا فتحعلی سلطان‌آبادی، استاد آیت‌ الله حاج میرزا حسین نوری برای دیدن حاج آقا منیر تشریف آوردند. برای حاج ملا فتحعلی چای آوردند و تعارف کردند. ايشان گفت: می‌دانم برای چه به سامرا آمده‌اید! می‌خواهید نامه‌ای را که برای میرزای شیرزای نوشته‌اند بخوانم! آنگاه با ضمیر روشن خود از غیب شروع به خواندن نامه می‌ کنند.

نقل است: حاجی نوری موقوفه‌ ای در اختیارشان بوده که از در آمد آن هر سال ماه رمضان عده ای از اهل علم و طلاب را اطعام می‌ نمود. در ماه رمضانی فرمود: شصت نفر از آقایان را سه شب به افطار دعوت کن! خادم می‌ گوید: من خیال کردم برای هر شب شصت نفر دعوت کنم. بعد از نماز حاجی نوری می‌ بیند جمعیت از بیست نفر تجاوز کرد. خادم را صدا می‌ زند و سوال می‌ کند که چند نفر دعوت نموده‌ای؟ خادم جواب می‌ دهد: شصت نفر. حاجی نوری می‌ فرماید: من برای سه شب گفته بودم شصت نفر؛ یعنی هبر شب بیست نفر در نظرم بود. خادم گفت: حاجی فرمود: برو پیش حاجی ملا فتحعلی و قضیه را نقل کن! من رفتم و ایشان را خبر کردم. او عبابه دوش انداخت و مستقيما به آشپزخانه رفت. ظرف‌ ها را برداشت و چیزی خواند که من ندانستم چه بود و بعد از خواندن تشریف بردند. ما شام را دادیم. شامی که برای بیست نفر تهیه شده بود برای شصت نفر کفایت نمود.

یک روز ملا فتحعلی به حجره خود می‌ رود. مشاهده می‌ کند که سبدی از نان و کوفته‌ای داغ و تازه بر سقف آویزان است. چند روزی از آن تغذیه می‌ نماید ولی چیزی از آن کم نمی‌ شود. در این خلال، از چند نفر سوال می‌ کند: آیا این غذا را شما آوردید؟ ايشان پاسخ منفی می‌ دهند. او متوجه می‌ شود که عطیه‌ ای الهی‌ است؛ خاصه اينکه هر چه از آن تغذیه می‌کرد، تمام نمی‌ شد. تا اینکه روزی این ماجرا را در جمعی نقل می‌کند. به محض افشاء آن غذای با برکت تمام می‌ گردد.

نقل است که آخوند ملافتحعلی که حجاب از گوش و چشم او کنار رفته و سمع و عین او به دنیای ماورای مادیات باز بود در هنگام وفات میرزای شیرازی صدای گریه‌ جنیان شیعی را شنیده بود.

ملافتحعلی سلطان آبادی به مرض مزمن سودایی مبتلا بود. زمانی مشغول تداوی بوده و اتفاقا برای زیارت به کربلا مشرف شده بود. وی به دستورالعمل ‏ طبیب باید شیر می خورد. هنگام برگشت، در کاروانسرایی منزل کرد و در آن وقت که تابستان بود آبادی منحصر بود به دو سه خانوار عرب. پس همراهان در صدد پیدا کردن «شیر» برآمدند ولی در نزد آنها یافت نشد. ایشان متحیر بود که با آن مزاج با نان خشکی که داشت چه کند. لقمه‌ای برداشت، هنوز به دهان نگذاشته بود که از پهلوی دیوار ایوانی که در آن نشسته بود، دستی ظاهر شد با کاسه شیری و آن را در وسط سفره گذاشت!

 

از منظر فرهیختگان‏

اعتماد السلطنه می نویسد: «او عالم عامل و فقیه فاضل و عارف کامل است. مردم در علو درجه ورع و تقوی و زهد به او مثل می‌زنند. اصلا از عراق ایران می‌باشد ولی فعلا (۱۳۰۷ق) در سر من رای ملتزم محضر سرکار حجة الحق سید الطائفه حاج میرزا حسن شیرازی است و امامت جماعت را به او واگذارده‌اند. اکابر علمای مجاورین و غیر هم که هریک خود با چندین هزار معتقد و مرید است، نسبت به آخوند ملافتحعلی در مقام خلوص و ارادات هستند و از وی بعضی مشاهده کرامات مدعی می‌باشند.»

شیخ عباس قمی می گوید: «شیخ عالم جلیل، و مفسر بی بدیل، عالم ربانی و ابوذر ثانی، مجمع تقوی و ورع وایقان و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، صاحب کرامات باهره حشره الله مع العترة الطاهره، شیخ شیخ محدث ما نورالله مرقده است و جلالت شان، رفعت مقامش زیاده از آن است که ذکر شود.»

 

 شاگردان

حاج میرزا حسین نوری
آقا بزرگ ساوجی.
آقا نجفی شهید اصفهانی.
سید ابراهیم خراسانی.
شیخ ابراهیم صاحب الزمانی سردرودی تبریز.
سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی: صاحب منبرالوسیله.

آقا سید احمد کربلائی طهرانی حائری معروف به بکاء واحدالعین.
حاج شیخ احمد قدوسی نهاوندی: پدر آیت‌الله شهید علی قدوسی است.
سید اسدالله بن سید محمدباقر موسوی قزوینی اصفهانی: در سفر دوم آخوند سلطان آبادی به حج او را همراهی کرد. وی دارای تصنیفاتی ازجمله «التقریرات الفقهیه» می‌باشد. بقیه آثار خود را در راستای تهذیب نفس و مبارزه با عجب و خودبینی یا به عللی دیگر با اشاره استادش به آب انداخت.
سید اسماعیل بن سید صدرالدین عاملی اصفهانی: از اصحاب خاص و محرمان راز استاد بود.
شیخ حسن کربلائی: صاحب رساله «وقعه دخانیه» که توسط آقای رسول جعفریان تجدید چاپ شده است.
شیخ مولی حسنعلی طهرانی خراسانی: از علمای بزرگ و پیشتازان اهل سلوک در عصر خود بود.
حاج میرزا حسین نائینی: صاحب تنبیه الملة و معروف به میرزای نائینی.
حاج میرزا حسن خان بن حیدر قلی خان قاجار و حائری شیرازی: در علوم غریبه و ریاضات شرعیه به مقاماتی دست یافته بود و هیچ یک از فضائل خود را علنی نکرد.

عروج ملکوتی

آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی بعد از عمری تلاش در راه احیای معارف قرآن و اهل بیت علیهم‌السّلام و پرورش و هدایت ده‌ها تن از شیفتگان فرهنگ اهل بیت علیهم‌السّلام در چهارم ربیع الاول سال ۱۳۱۸ چشم از این جهان فروبست.
محدث قمی می‌نویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نوری به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجره‌ای در زاویه غربی صحن مقدس امیرمؤمنان علیه‌السّلام متصل به باب سلطانی بخاک سپردند.»

عرفان چیست؟

 

به نام آفریننده عشق

 

عرفان و تصوف همواره یکی از مقوله های پرطرفدار مباحث مذهبی بوده است تا آنجا که برخی از مردم نچندان مذهبی نیز به دلیل جذابیت بالای عرفان و سیر و سلوک به جستجوی آن پرداختند و متاسفانه گاها به عرفان های کاذب مانند عرفان حلقه, رهبانیت و … دچار شدند.

اما معنی واقعی عرفان یعنی عشق و محبت بسیار به خداوند و عمل کردن به دستورات او و بیرون کردن محبت های زودگذر از دل. در واقع قلب انسان باید فقط جای خدا باشد. امام صادق(ع) می فرمایند: قلب حرم خداست, غیر خدا را در آن جای مده.

انسان خدا را دوست نمی دارد مگر اینکه او را بشناسد و هنگامی که او را شناخت محبت او در دلش ایجاد می شود و نمی شود محبت کسی در دل شما باشد و به حرف های او گوش ندهید. آری اولین و مهم ترین مرحله عرفان می تواند انجام واجبات و ترک محرمات باشد.

شاید جایی شنیده باشید که فلان مرتاض هندی کارهای خارق العاده انجام می دهد یا فلان انسان آتئیست نظریه ها و پیش بینی های بی نظیری ارائه می دهد اما باید گفت طبق گفته عرفای بزرگ, تمام این دستاوردها کاملا موقتی بوده و کیفیت بالایی نیز ندارد و حتی ممکن است بعضی از این کارهای خارق العاده که اصطلاحا به آن کرامت یا معجزه نیز گفته می شود از طرف شیطان بوده باشد برای اینکه او را از این طریق فریب دهد.

 

توحید, تنها عرفان حق

توحید تنها راه رسیدن به درجات بالای عرفان است و معنی توحید یعنی شناخت خدا و اینکه او واحد و بی نیاز است و هیچ همتایی ندارد. حال انسان می تواند برای شناخت خدا از فرستادگان خود او یعنی پیامبران و اهل بیت (ع) کمک بگیرد و این نه تنها با توحید منافاتی ندارد بلکه باعث خشنودی خداوند نیز هست زیرا دستور مسقیم او می باشد. خداوند در آیه 31 سوره آل عمران می فرماید:

بگو (ای پیغمبر): اگر خدا را دوست می‌دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است.

پس مرحله بعدی ورود به عرفان ولایت است.

ولایت, راهی برای گم نشدن

شیخ جعفر مجتهدی رضوان الله علیه که بدون شک یکی از بزرگترین عارفان معاصر ایران و جهان می باشد فرموده بود:

کوتاه ترین و کامل ترین راه کمال, محبت اهل بیت(ع) و خدمت خالصانه به خلق است.

آری هر راه دیگری به جز راه اهل بیت(ع) بیراهه است هر چند انسان را به قدرت های معنوی برساند. هم چنین علامه سید علی قاضی که می توان او را بزرگترین عارف نظری و عملی ایران و حتی جهان دانست می فرمودند:

خودشان (اهل بیت(ع) ) به من گفتند که به هر یک از عرفا در عالم چیزی دادند به دست اباالفضل العباس (ع) بوده است.

 

در اینجا می توان بطور خلاصه به ملازمات رسیدن به عرفان اشاره کرد که عبارتند از:

1. نیت خالص  2. انجام واجبات و ترک محرمات  3. نماز اول وقت 4. توجه به امر ولایت خصوصا امام حسین(ع) 5. نماز شب 6. خدمت به مخلوقات خدا و …

برای بررسی دقیق تر و کامل تر اعمال راه گشای عرفانی می توانید این مقاله و هم چنین این مقاله را مطالعه فرمایید.

برای دانستن هر یک از مراحل عرفان نیز این مقاله می تواند مفید باشد.