زندگینامه ابوالفضل حسن
به نام آفریننده عشق
ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی، معروف به ابوالفضل حسن، از مشایخ، مفسران، محدثان و صوفیان قرن چهارم هجری قمری بود.
ویژگی ها
عطار درباره او می گوید: آن حامل امانت، آن عامل دیانت، آن عزیز بیزلل، آن خطیر بیخلل، آن سوخته حب الوطن، شیخ ابوالفضل حسن رحمة الله علیه. یگانهٔ زمان بود و لطیف جهان و در تقوی و محبت و معنی و فتوت درجهٔ بلند داشت و در کرامت و فراست از اندازه بیرون بود و در معارف و حقایق انگشت نما بود و سرخسی بود و پیر شیخ ابوسعید ابوالخیر بود. نقل است که هر وقت که شيخ ابوسعيد را قبضی بود، میگفت اسب زين کنيد تا به حج رويم! به مزار او میآمد و طواف میکرد تا آن قبض برمیخواست و نيز هر مريد شيخ ابوسعيد که انديشه حج تطوع میکرد، او را به سر خاک شيخ ابوالفضل میفرستاد و میگفت آن خاک را زيارت کن و هفت بار گرد آن طواف کن تا مقصود تو حاصل شود.
نقل است که کسی را شيخ ابوسعيد پرسيد: اين همه دولت از کجا يافتی؟ گفت: بر کنار جوی آب میرفتم، پير شيخ ابوالفضل از آن جانب ديگر میرفت و چشمش بر ما افتاد. اين همه دولت از آنجاست. نقل است از شيخ ابوسعيد ابوالخير که گفت: به سرخس شدم، پير ابوالفضل را گفتم که مرا آرزوی آن است که تفسير “يحبهم و يحبونه” را از لفظ تو استماع کنم. گفت: تا شب درآيد که شب پرده سر بود. چون شب درآمد گفت: تو قاری باش تا من مذکر باشم.
“من يحبوهم و يحبونه” برخواندم و او هفتصد تفسير کرد که مکرر نبود و يکی مشابه نشد تا صبح برآمد و گفت: شب برفت و ما هنوز از اندوه و شادی ناگفته و حديث ما به پايان نرسيد. گفتم: سِر چيست؟ گفت: تویی. گفتم سِرّ سر چيست؟ گفت: هم تویی. نقل است که شيخ را گفتند: باران نمیبارد، دعا کن تا باران بارد. آن شب برفی بزرگ باريد. روزی ديگر گفتند: چه کردی؟ گفت: ترينه وا خوردم؛ يعنی که من قطبم چون من خنک شدم همه جهان که بر من میگردد، خنک شد.

