نوشته‌ها

زندگینامه عبدالنبی اراکی

به نام آفریننده عشق

 

«عبدالنبی عراقی» که با نام‌های دیگری چون عبدالنبی اراکی نجفی یا عبدالنبی مجتهد عراقی نیز معرفی شده است در شهر اراک به سال ۱۳۰۷ ق به دنیا آمد.

 

ویژگی ها 

آیت‌الله اراکی سه سال پس از جنگ جهانی، به جهت فوت پدر به ایران بازگشت و در زادگاه خود پنج ماه توقف کرد و به اقامه نماز جماعت، قضاوت و تدریس پرداخت. سپس مجددا به نجف بازگشت و در مجموع، ۴۵ سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت وی علاوه بر بهره جستن از درس اساتید قبلی خود، به تدریس خارج فقه و اصول هم پرداخت و شاگردان بسیاری را تحت تربیت و تعلیم قرار داد. آیت الله شیخ عبدالنبی اراکی در سال ۱۳۴۰ ق، به قصد زیارت حضرت ثامن الائمه علیه‌السّلام به ایران بازگشت و به اتفاق مرحوم حائری رهسپار مشهد گردید. به هنگام مراجعت، مرحوم آیت‌الله حائری، مؤسس حوزه علمیه، از ایشان برای اقامت در قم دعوت می‌کنند؛ ولی ایشان بنا به دعوت متولی مدرسه سپهدار، راهی زادگاه خود می‌گردد و در آنجا به مدت یک سال به تدریس مشغول می‌شود و در راس علمای اراک قرار می‌گیرد.

آیت‌الله اراکی به سال ۱۳۴۶ ق بنا به دعوت مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی جهت تدریس در حوزه نجف، به عتبات هجرت می‌کند و در مسجد هندی به تدریس می‌پردازد. این امر همچنان ادامه می‌یابد تا در سال ۱۳۶۶ ق که فرزند ایشان (آقا نورالدین) مریض می‌شود و طبق دستور اطبای نجف، به ایران باز می‌گردد؛ اما این بار در قم رحل اقامت می‌فکند و در مسجد عشقعلی به اقامه جماعت و تدریس اشتغال می‌ورزد و پس از آن در مسجد واقع در خیابان اعتضادالدوله، امامت و تدریس می‌نماید. وی علاوه بر آگاهی به فقه و اصول و کلام، در علوم غریبه و تعبیر خواب نیز مهارت داشت.

سید صادق حسینی از خصیصین آقای‏‎ ‎‏شیخ عبدالنبی بود. او معتقد بود که آقای اراکی با عالم برزخ کاملاً ارتباط‏‎ ‎‏داشتند و هر وقت می‌خواستند می‌توانستند بروند و بیایند. حتی آن شبی‏‎ ‎‏که در تهران در بیمارستان بستری بودند، می‌گوید من بالای سرشان بودم‏‎ ‎‏و پرستاری می‌کردم. سپس در پیش چند نفر از شاگردانشان به من گفتند:‏‎ ‎‏آقا سید صادق! من فردا در فلان ساعت از دنیا می‌روم. جای خودم را هم‏‎ ‎‏دیدم، تو را هم می‌توانم با خود ببرم ولی تو جوانی، باش تا سرد و گرم‏‎ ‎دنیا را بچشی.

آقای اراکی برای امام خمینی تعریف می کرد: روزی در قبرستان وادی السلام حالت مکاشفه‌ای به من دست داد، دیدم در میان‏‎ ‎‏باغ بزرگی هستم و در آن ساختمانی وجود دارد، مردم به آن رفت و آمد‏‎ ‎می‌کنند. پرسیدم این ساختمان کیست؟ گفتند: چطور نمی‌دانید اینجا خانه‏‎ ‎‏امام زمان(عج) است. می‌گفت: تا این را گفتند من به یاد چند مسأله‏‎ ‎‏فقهی افتادم که قبلاً در آن‌ها اشکال داشتم. گفتم چه خوب شد، بروم‏‎ ‎‏اینها را بپرسم. جلو رفتم که داخل شوم، مأموران مانع شدند و گفتند:‌‏‎ ‎‏باید اول اجازه بگیریم. یکی رفت داخل از آقا اجازه گرفت؛ آمد و به من‏‎ ‎‏اشاره کرد که داخل شوم؛ وارد شدم، تا چشمم به حضرت افتاد و‏‎ ‎‏خواستم دستشان را ببوسم، تحت تأثیر ابهت آن حضرت واقع شدم، همه‏‎ ‎‏چیز را فراموش کردم و عقب عقب رفتم و از آن‌جا خارج شدم، تا‏‎ ‎‏خارج شدم دوباره به یادم آمد که من قرار بود چند اشکال فقهی از‏‎ ‎‏حضرت بپرسم.

باز آمدم که داخل شوم مأموران گفتند: صبر کن اول‏‎ ‎‏اجازه بگیریم، بعد یکی رفت و اجازه گرفت. من دوباره به زیارت‏‎ ‎‏حضرت مشرّف شدم، وقتی حضرت مرا دیدند، شناختند. فوری به یکی‏‎ ‎‏از مأموران دستور دادند من را به نزد نائبشان ببرند، آن مأمور دست مرا‏‎ ‎‏گرفت و به اتاق دیگری برد،‌ دیدم مرحوم آیت الله سید ابوالحسن‏‎ ‎‏اصفهانی در آن‌جا نشسته و به امور مردم رسیدگی می‌کند. آقای حسینی‏‎ ‎‏مرندی می‌گفت: امام همین طور دست‌هایش را روی هم گذاشته بود و‏‎ ‎‏خیلی آرام و با دقت حرف‌های ایشان را گوش می‌داد و گاهی با تعجب‏‎ ‎‏از ایشان می‌پرسید: خود شما در حال مکاشفه دیدید؟ آقای اراکی هم‏‎ ‎‏تأکید می‌کرد آری خودم در حال بیداری بودم و می‌دیدم.‏ آقای حسینی مرندی می‌گفت: وقتی حرف‌ های استاد در این قسمت‏‎ ‎‏تمام شد، خطاب به حضرت امام کرد و گفت: منتها آن چیزی که درباره‏‎ ‎‏شما دیدم، خیلی بالاتر از این حرف‌هاست!

از مرحوم شیخ عبدالنبی اراکی نقل شده است: در اراک، شبی در مدرسه بودیم، زنی پشت در آمد و اظهار داشت: بی‌پناهم و جایی ندارم و نمی‌‏توانم در این وقت شب به جایی بروم. هوا هم سرد بود، لذا به ناچار گفتم: بیایید داخل. پس از ورود، گفتم: سفره‌‏ام آنجاست باز کنید و نان بخورید و در داخل حجره، کرسی هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابید و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابید من هم مطالعه کردم، نان خوردم و در طرف دیگر کرسی خوابیدم. یک یا دو بار با فاصله، پای آن زن با پای من برخورد کرد، دیدم صلاح نیست زیر کرسی باشم، از جا برخاستم و بیرون حجره رفتم و تا صبح در هوای سرد در حیاط مدرسه ماندم و دور حیاط می‏‌گشتم تا اینکه صبح شد. از کارهای دیگر آن زن مثل نماز و… اطلاع ندارم. هوا که روشن شد، زن از اطاق بیرون آمد و رفت. علم تعبیر خواب من از ماجرای آن شب شروع شد.

 

اساتید

  • سید محسن عراقی
  • ملا محمدکاظم خراسانی
  • سید محمدکاظم طباطبایی یزدی
  • شیخ الشریعه اصفهانی
  • ضیاءالدین عراقی
  • شیخ علی قوچانی
  • شیخ مهدی مازندرانی
  • میرزا حسین نائینی
  • شیخ علی گنابادی

 

عروج ملکوتی 

عبدالنبی اراکی در رجب ۱۳۸۵ ق مطابق با آبان ۱۳۴۴ چشم از جهان فروبست و به سوی دیار باقی شتافت و در جوار کریمه اهل‌بیت فاطمه معصومه سلام‌ الله‌ علیها به خاک سپرده شد.