نوشته‌ها

زندگینامه حسن بن یوسف حلی

 

به نام آفریننده عشق

 

حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی ملقب به علامه حلی و علامه علی‌ الاطلاق یکی از اعجوبه‌ های روزگار است. وی فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری است. او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته‌های مختلف علمی مثل اصول، فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال نگاشته است که برخی از آن‌ها در حوزه‌های علمیه شیعه جزو منابع تدریس و تحقیق به شمار می‌آیند. او در گسترش فقه شیعه نقشی مهم داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه با مبانی عقلی تبیین کرد.

 

ویژگی ها

در شب ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق. در این شهر فرزندی از خاندانی پاک‌سرشت ولادت یافت که از مقرّبان درگاه باری تعالی قرار گرفت. نامش حسن و معروف به آیت‌ الله علاّمه حلّی است. مادرش بانویی نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلّی (وی پدر بزرگوار محقق حلّی است. او محدّث و دانشمندی برجسته بود که فرزندش محقق حلّی از او حدیث نقل می‌کند.)

خواهر محقق حلّی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حلّه است. علاّمه حلّی از طرف پدر به «آل مطهّر» پیوند می‌خورد که خاندانی مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته‌های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش‌پژوهان قرار گرفته است. آل مطهّر به قبیله بنی‌اسد که بزرگ‌ترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند می‌خورند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.

پدر او شیخ سدیدالدین یوسف بن علی بن مطهر حلی از علمای برجسته و نامدار و دارای مقام علمی و اجتماعی بوده است. در هنگام حضور خواجه نصیرالدین طوسی در حله و اجتماع علما برای دیدار او شیخ نجم‌الدین جعفر بن سعید، در جواب درخواست خواجه برای معرفی عالم‌ترین افراد در علم کلام و اصول به شیخ سدیدالدین و مفیدالدین محمد بن جهم اشاره کرد.

پدر علامه حلی در هنگام فتح بغداد توسط هلاکوخان با شجاعت و درایت خویش شهرهای حله و کوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت در حالی که اکثر مردم از ترس از آن شهر گریخته بودند و اکثر علما قبل از اطلاع از حال خلیفه بغداد جرئت حضور در نزد هلاکوخان را نداشتند او به محضر سلطان رسید و بدین وسیله به او اطمینان داد که قلوب مردم این دو شهر با اوست و با استناد به روایتی از علی ‌(علیه‌السّلام) زوال خلافت بغداد را توسط هلاکو پیش‌بینی نمود.

مادر علامه حلی، خواهر محقق حلی صاحب شرایع و دختر حسن بن ابی‌زکریا یحیی بن حسن بن سعید هذلی حلی است، و یکی از زنان عفیف و پاکدامن و عالم عصر خویش بوده و در خانه علم و شرف بزرگ شده بود. علامه دوران کودکی خویش را تحت تربیت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت نظارت دایی بزرگوارش، محقق حلی که همچون پدری مهربان برای او زحمت می‌کشید، گذراند.

منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست، کودکی را در خود جای داده که مایه افتخار آن است. حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش چند سالی بیش نگذشته، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب‌خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمانی کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت. فرزند شیخ نوشتن را در مکتب‌خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این‌رو نزد معلم خصوصی خط رفت و در محضر شخصی به نام «محرّم» با تلاش و جدیت فراوان در‌ اندک زمانی نوشتن را بخوبی فرا گرفت.

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم‌کم آمادگی فراگیری دانش‌ها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلت‌ها و نیکی‌ها در سنین کودکی به لقب «جمال‌الدین» (زینت و زیبایی دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت. اولین استاد علامه حلی شخصی به نام «محرم» است که خواندن و نوشتن را نزد او فرا گرفت آنگاه ادبیات عرب و علم فقه و اصول و حدیث و کلام و قواعد آن را نزد پدر و دایی گرامیش که شان والایی در تمام علوم مخصوصا فقه و اصول و کلام داشتند، خواند.

تیزهوشی و تلاش او، به‌زودی او را به حلقه درس بزرگان آن زمان رسانید و نزد اساتید بزرگواری که هر کدام در آن روزگار برجسته بودند علوم عقلی از منطق، فلسفه، هیئت و علوم دیگر را خواند تا این که در زمره علما قرار گرفت و در سنین جوانی بر بسیاری از آن‌ها تفوق یافت. علامه در اجازه خویش به بنی‌زهره می‌گوید: هنگامی که نزد شیخ شمس‌الدین کیشی بعضی از کتاب‌های او را می‌خواندم، ایراداتی بر استاد می‌گرفتم که او در بعضی موارد جواب را به بعد موکول می‌نمود و گاهی نیز در روزهای بعد، از جواب اظهار عجز می‌نمود.

علامه از معدود افرادی است که هیچ فرصتی را برای تحصیل علم از دست نمی‌داد. هنگامی که خواجه نصیرالدین طوسی از حله بازگشت، علامه نیز همراه او به بغداد آمد. در مسیر حرکت، دوازده مشکل علمی خویش را با خواجه در میان گذاشت و آن‌ها را حل نمود و بعد نیز به تلمذ نزد او مشغول شد. بعد از این زمان بیشتر وقت او صرف تدریس و تالیف شده است و حتی زمانی که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن‌چنان شیفته او شد که حاضر به جدایی از او نمی‌شد باز کار تدریس و تالیف او استمرار داشت.

کثرت تالیفات علامه و سخنانی که از معاصران او درباره‌اش به ما رسیده است حاکی از رتبه والای علمی اوست. وقتی از خواجه نصیرالدین طوسی هنگام بازگشت از حله درباره مشاهداتش سؤال کردند در جواب گفت: «رایت خریتا ماهرا و عالما اذا جاهد فاق». مقصودش از خریت ماهر، محقق حلی و از عالم، علامه حلی بود در این تعبیر از کلمه «عالم» استفاده شده است و با توجه به این که هنگام وفات خواجه، علامه ۲۴ ساله بوده است و این جمله قبل از آن گفته شده می‌توان به مقام والای علمی او پی برد.

از سوی دیگر هنگام وفات محقق حلی، علامه حداکثر ۲۸ سال سن داشته است و در این زمان ریاست شیعه امامیه به عهده او واگذار می‌شود. اضافه بر این که او ملقب به علامه علی‌ الاطلاق گشته است و هیچ‌کس در هیچ زمانی چنین لقبی را که مورد اتفاق جمیع علما باشد بدست نیاورده است. لقب «آیة‌ الله» نیز در آن زمان و قبل از آن اختصاص به او داشته است و تا آن زمان هیچ‌کس به این لقب مفتخر نشده بود.

هنوز یک دهه از سن جمال‌الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمین‌های اسلامی را در برگرفت. ایران در آتش جنگ مغولان می‌سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می‌کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می‌کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغولان وحشی شهرها را خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) پناهنده شدند و حریم دل را آرامش می‌دادند. مردم حلّه نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته، بعضی به کربلای معلاّ و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نام‌ های: شیخ یوسف سدیدالدین، سید مجدالدین بن طاووس و فقیه ابن العزّ بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف، کوفه و حلّه درپی چاره‌اندیشی برآمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه‌ای نزد هولاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق درخواست نمایند.

سرانجام در سال ۶۵۷ ق. بغداد به دست هولاکو فتح گردید و «معتصم» آخرین خلیفه بنی‌عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی برخوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگری‌های مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حلّه – به‌ویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال‌الدین حسن – و لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حلّه و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حلّه پناهی برای فقها و دانشمندان شد.

از این پس حلّه تا اواخر قرن هشتم، به مثابه یکی از حوزه‌های بزرگ مذهب شیعی شناخته می‌شد که طلاّب و‌ اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می‌شدند. بدین‌گونه وطن جمال‌الدین حسن برای وی و دیگر دانش‌پژوهان در سایه صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیّای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت.

یک نقل آن است که به دلیل کشیده شدن مناظرات علمای حنفی و شافعی به مشاجره و توهین به همدیگر، بسیاری از امرای مغول که بعد از مسلمان‌ شدن سلطان، به اسلام گرویده بودند از آن مشمئز گردیده و به آیین قبلی خود بازگشتند ولی سلطان به تحیر و شک افتاده و به‌ واسطه درایت وزیر شیعه‌اش با علامه که در شهر حله زندگی می‌کرد آشنا می‌شود و از او درخواست کتاب می‌کند و علامه نیز کتاب «منهاج الکرامه» و «نهج الحق» را به او می‌دهد و سپس مناظراتی با علمای اهل سنت انجام می‌دهد که آن‌ها نیز به قوت استدلالات علامه اعتراف می‌کنند و سلطان شیعه می‌شود و به نام ائمه (علیهم‌السّلام) خطبه می‌خواند و سکه می‌زند و امرای مغول نیز شیعه می‌شوند.

نقل دیگر آن است که سلطان، زن مورد علاقه خویش را در یک مجلس سه طلاقه می‌کند و سپس پشیمان می‌گردد ولی تمام علمای اهل سنت می‌گویند بدون محلل رجوع جایز نیست. شخصی که شیعه بوده به سلطان خبر می‌دهد که عالمی در حله این عقد را باطل می‌داند.
علمای اهل سنت با تحقیر علامه، او را بی‌عقل می‌شمارند ولی سلطان بیشتر تشویق به ملاقات او می‌شود مجلسی ترتیب داده می‌شود و علاّمه پس از ورود به ایران، در اولین جلسه‌ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمی و پاسخ‌های دقیق و محکمی که به سؤالات می‌گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دو شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوی، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیل‌های روشن صحّت نظرات خویش را ثابت می‌کرد خوشش آمد و علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.

در اثر تلاش‌های علامه و مصاحبت با سلطان، حله وارث تمدن بابل، جایگاه علمی خویش را باز یافت و موطن اصلی برای علم و علما گردید و پشتوانه‌ای برای مدرسه سیار گشت. حله در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که ملا افندی نقل می‌کند در آن زمان در این شهر ۴۰۰ مجتهد وجود داشته است و سید صدر نقل می‌کند که از مجلس درس علامه ۵۰۰ مجتهد فارغ‌ التحصیل شده‌اند.

بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی علیه مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم می خواند. از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را رد نماید و به شبهات آن جواب دهد آن را به کسی نمی داد که نسخه ای بردارد.  علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و رد کند.

علامه حلی کتاب را توسط یکی از شاگردان خود که نزد آن عالم درس می خواند برای یک شب به عنوان عاریه به دست آورد و مشغول نسخه برداری از آن شد. همین که نصف شب گذشت علامه بی اختیار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد. وقتی صبح شد و وضع را چنین دید اندوهناک گردید ولی وقتی کتاب را ملاحظه کرد دید تمامش نوشته و نسخه برداری شده است و در آخر آن نسخه این جمله نوشته شده: کتبه محمد بن الحسن العسکری صاحب الزمان یعنی آنرا امام زمان (عج) نوشته است. علامه فهمید که آن حضرت تشریف آورده و نسخه را به خط مبارک خود تمام نموده اند.

در یکی از هفته‌ها علامه حلی به تنهایی به سوی کربلا در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علاّمه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحّر خاصّی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علاّمه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم!

آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این‌باره ذکر کرده است! علاّمه در حیرت شد که راستی این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می‌توان حضرت صاحب الامر (عجّل‌ الله‌ فرجه‌ الشریف) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علاّمه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علاّمه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی‌توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علاّمه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت‌ انداخت و بیهوش شد! وقتی به هوش آمد کسی را ندید.

نقل است: روزی علامه حلّی در باغی که در حله داشت به زراعت و رسیدگی امور مشغول بود  . یک یهودی پیش ایشان آمد و پرسید: شما قائل هستید که علما امتتان از انبیا بنی اسرائیل افضل هستند؟! ایشان فرمود: بلی. او گفت: به چه دلیل؟! علامه فرمود: چه دلیل می خواهی؟ یهودی گفت: موسی (ع) عصا را اژدها نمود، تو چه خواهی کرد؟ علامه حلی، بیلی که در دست داشت را به زمین انداخت و آن بیل ناگهان شبیه به اژدهای بزرگی شد. سپس فرمود تا اینجا مانند انبیاء بنی اسرائیل بود ولی افضلیت ما این است که به موسی خطاب آمد که نترس و اژدها را بگیر که عصا خواهد شد ولی من نترسیده او را می گیرم. پس اژدها را گرفت و آن دوباره به صورت اول گشت.

 

از منظر فرهیختگان

صاحب روضات الجنات می‌ گوید: چشم زمان به‌ مثل و مانند او مزین نگشته است و بال‌های امکان به سطح بیان فضائل بسیارش نمی‌رسد. چگونه در حالی که از علمای قبل و بعد او، هیچ‌کس شبیه او نبوده است و تاکنون کسی ثنای لایق به حال او را نگفته است اگر چه همه ثناهایی که برای دیگران گفته شده از لقب‌های زیبا و علوم شریف همه را برای او گفته‌اند پس سزاوار است که از توصیف او چشم بپوشیم.

محدث نوری در مستدرک وسائل الشیعه می نویسد: علامه حلی شیخ بزرگوار و جلیل‌القدر اقیانوس علوم، و غواص فضائل و حکمت‌ها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شکننده ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زائل‌کننده آثار فسادگران او در جمع علما و دانشمندان اسلام، همانند بدر (ماه شب چهارده) در میان ستارگان می‌درخشد و نسبت به دشـمـنـان و بـدخـواهـان سیاه دل، شدیدتر از عذاب زهرناک و برنده‌تر از شمشیر مسموم است او دارنـده مـقـامـات فـاخـره و کـرامات درخشان و سعادت‌های ظاهری است او زبان گویای فقها و متکلمین، محدثین، مفسرین و ترجمان حکما و عرفای سالکین متبحر است او فردی است که لقب آیة‌ الله تام و کامل، شایسته اوست رحمت‌ها و عنایات خاص خدا شامل حال او باد.

صاحب ریاض العلما درباره او می گوید: پیشوای وارسته، عالم عامل، فاضل کامل، شـاعـر ماهر، علامه علما، فهامه فضلا، استاد جهان، معروف در بین ما به علامه علی‌الاطلاق مـوصـوف بـا نـهـایت علم، فهم، کمال او فرزند خواهر محقق می‌باشد و او آیة‌ الله روی زمین مـی‌بـاشـد.

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان درباره او گوید: ابن یوسف بن مطهر الحلی، عالم شیعه و پیشوا و مؤلف آنان است او آیت حق در ذکاوت بود المختصر ابن حاجب را شرح زیبایی نمود.

یکی از دانشمندان می‌گوید: علامه حلّی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.

 

اساتید

  • شیخ سدیدالدین حلی
  • محقق حلی
  • شمس‌الدین محمد کیشی
  • ابن میثم بحرانی
  • خواجه نصیرالدین طوسی
  • علی بن طاوس
  • بهاء‌الدین علی بن عیسی الاربلی
  • ابن نما حلی

 

شاگردان

  • فخرالمحققین
  • قطب‌الدین رازی
  • عبدالمطلب حسینی اعرجی حلی
  • محمد بن قاسم بن معیه حسنی حلی
  • احمد بن ابراهیم حلبی
  • علی بن احمد بن طراد مطاربادی
  • محمد بن علی جرجانی
  •  علی بن احمد مزیدی حلی

آثار

  • تبصرة المتعلمین
  • ایضاح الاحکام
  • ارشاد الاذهان
  • قواعد الاحکام
  • تحریر الاحکام
  • مختلف الشیعه
  • تذکرة الفقهاء
  • منتهی المطلب
  • کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
  • جامع الاخبار

 

عروج ملکوتی

در ۲۱ محرّم این سال مرجع تقلید شیعه، فقیه و عارف فرزانه، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت، آیت‌ الله علاّمه حلّی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی‌اش به سوی خدا پرواز کرد و به رضوان و لقای معبودش شتافت. غم و‌ اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض، گلوها را فشرد و چشم‌ها را از فرط ریزش اشک داغ، همچون آتش گداخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت‌زده محشری بپاشد و در فضای آکنده از غم و آه، پیکر پاک ستاره تابناک شیعی بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حلّه به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان علی (علیه‌السّلام) در حرم مطهّر به خاک سپرده شد.