زندگینامه محمد رضا قمشه ای
به نام آفریننده عشق
میرزا محمدرضا صَهبای قمشهای (۱۲۴۱-۱۳۰۶ق)، از حکما و عرفای بزرگ شیعه در قرن سیزده هجری قمری بود.
ویژگی ها
آقا میرزا محمدرضا صهبای قمشهای، فرزند شیخ ابوالقاسم قمشهای میباشد. وی به سال ۱۲۴۱ ه ق در شهر قمشه (شهرضا) چشم به جهان گشود. مقدمات را در این شهر، نزد اساتیدی چون والدش و دیگر فضلای این شهر به پایان رساند. سپس عازم اصفهان شد، و در نزد بزرگان و اساتید حکمت و عرفان، بهرهها جست.
آشتیانی می گوید: پدر آقا محمدرضا، شیخ ابوالقاسم، از نزدیکان و مقربان سیدالفقهاء و المجتهدین، آقا میرزا حسن مدرس اصفهانی، استاد میرزای شیرازی بود. این میر سید حسن در حکمت متعالیه، از تلامیذ و شاگردان آخوند ملا علی نوری بود، که بعد از ملاصدرا، احدی به مرتبه او نرسیده است، میر سید حسن مدرس به پدر آقا محمدرضا فرمود: قدر این پسر را بشناس و بر او لازم است که جز تحصیل علم به امر دیگری نپردازد، آقا محمدرضا در حد لزوم به تحصیل فقه و اصول پرداخت. جاذبه میرزا سید رضی استاد بزرگوار عرفان و حکمت، میرزا محمدرضا را به خود جلب کرد و میرزا محمدرضا بعد از مدتی جای خالی استاد را پر نمود و به مقامی رسید که دست احدی به آن نرسید.
همچنین آشتیانی در جای دیگری می گوید: به عقیده حقیر، آقا محمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها مهمتر از دیگران و بر جامی و امثال او ترجیح دارد و نمونهای از قدما و محققان در عرفان و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محییالدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار میرود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرتانگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفا مقرر کلمات عرفا نبوده است.
هرکه از این حکیم متاله سخن به میان آورده است، وی را به خصائص نیکوی باطنی و مقامات عالیه ستوده است، از جمله اینکه: «وی فردی درویش نهاد و بلا ادعا و بلا تعین بوده که عمر شریف خویش را در کمال بیاعتنایی به ظواهر و در نهایت انزوا به سر برده و بنا به گفته میرزا جهانگیرخان، یکی از شاگردان آن بزرگوار، «هیچ جنبه علمایی نداشت…» جهانگیرخان در جای دیگری می گوید: «بهشوق استفاده از محضر حکیم قمشهای به تهران رفتم. همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود. حاجت خود را بدو گفتم؛ گفت میعاد ما فردا. فردا او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حکیم حالت مرا دریافت، گفت: آری، قوّت مِیْ بشکند اِبْریق را»
آقای جمالی در تاریخ شهرضا مینویسد: به نقل از آقا میرزا محمدطاهر تنکابنی که از شاگردان ممتاز آقا محمدرضا قمشهای است و از تلامیذ طریق حقیقت آن استاد، آمده است که استاد آقا محمدرضا قمشهای قوه طی الارض، داشته است. توضیح اینکه «استاد قمشهای و آقا میرزا طاهر در تهران در سه راه امین، حضور به هم میرسانند. آقا محمدرضا به میرزا طاهر میفرماید آیا مایل هستید که امشب با هم به زیارت حضرت معصومه (س) در قم برویم؟
آقا میرزا طاهر میگوید، من امشب که شب جمعه است چند نفر مهمان در منزل دارم و نمیتوانم به قم بیایم. آقا محمدرضا میگوید من شما را به زیارت میبرم و طوری بر میگردیم که شما به موقع به مهمانان خود برسید. در این موقع، دست او را میگیرد و میگوید، چشمانتان را به هم بگذارید، که میرزا طاهر نقل میکند من چشمان خود را بستم بعد آقا محمدرضا فرمود: صلوات بفرستید و میرزا مشغول فرستادن صلوات میگردد که میرزا طاهر میگوید ناگهان خود را در قم و در ضریح حضرت معصومه (س) یافتم. بعد از اتمام زیارت مجددا آقا محمدرضا میگوید دست خود را به من بدهید و چشمان خود را به هم بگذارید و صلوات بفرستید که ناگهان خود را در تهران و در سه راه امین، حاضر یافتم و این از شگفتیهای عالم انسانی است.»
محمدرضا قمشهای تمام اموالی که استاد در خشکسالی و قحطی داشته و تمام مایملک خود را که شامل تملکات کشاورزی، در قسمت فضلآباد شهرضا (قمشه) بوده، به درماندگان بخشیده بود. پس از مهاجرت به تهران، آقا محمدرضا قمشهای در مدرسه میرزا شفیع صدراعظم (مدرسه صدر) سکونت کرد و به تدریس پرداخت. در تهران تا پایان عمر به تدریس حکمت متعالیه، حکمت اشراق و عرفان نظری مشغول بود. محمدرضا قمشهای به تدریس عرفان مشهور بود. او را بهترین مدرس فُصوص الحکم، اسفار و شرح اشارات خواجه طوسی دانستهاند. حسن حسنزاده آملی تعداد شاگردان درس او در تهران را تا هزار نفر برشمرده است. شاگردان محمدرضا قمشهای را موجب انتشار حکمت و عرفان در ایران قلمداد کردهاند.
نقل است: مرحوم آقا محمدرضا خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا میکرد و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از از خود بیخود می کرد. آقا بزرگ تهراني مينگارد: شگفتي ندارد كه افرادي همچون مرحوم محمدرضا قمشهاي به اين پايه از سعادت نايل شوند؛ زيرا خداوند اعمال آنان را خالص نمود و جانهايشان را از پليديها مبرا ساخته است. اينان عنايتي به دنياي فاني نداشته و سعي خود را متوجه اموري نمودهاند كه خداوند براي اوليايش مهيا نموده است.
نمونهای از اشعار قمشه ای:
کاخ زرین به شهان خوش که من دیوانه گوشهای خواهم و ویرانه به عالم کم نیست
***
در عالم عشق کو جهان دگر است ارض دگر است و آسمان دگر است
هر قافله را راه بدین بادیه نیست این بادیه را راهروان دگر است
از منظر فرهیختگان
كنت گوبينو، سياستمدار و نويسنده فرانسوي، در فصل چهارم كتاب تصوف و فلسفه خود مينويسد: آقا محمدرضا قمشهاي را به حد اعلاي هوش و ذكاوت و درجه عالي دانش ميشناسيم.
مؤلف طرائق الحقايق آورده است: «گمان نميرود فصوص الحكم را بعد از صدر قونوي كسي بهتر از وي مباحثه نموده باشد و در آداب و نواميس چنان محكم بود كه گويي ابوذر وقت و سلمان عهد است.»
علامه حسنزاده ميگويد: غبطه ميخورم كه در ايام جواني، فرمودههاي استاد خود را درباره آقا محمدرضا قمشهاي يادداشت نكردم. در مسجد امام منبر ميرفته و تدريس ميكرد و جمعيت در حدود پانصد و هشتصد يا هزار نفر از علما، پاي درس عرفان او جمع ميشدند. فاضل توني ميگفت: او بزرگمردي بود.
امام خمینی از قمشهای به «عارف کامل» و «شیخ مشایخنا» تعبیر کرده است.
محمدرضا اشکوری می گوید: «استادم آقا محمدرضا شعله ی تاب ناک و مشعل دار عرفان در عصر قاجاریه است که در ذوقیات از بزرگان اهل تاویل و در دین اهل فضل از عرفای شاگردان و شارحان اندیشههای ابن عربی هم پایه بزرگترین اساتید است و در مقام تدریس فصوصالحکم از قونوی، چیزی کم نمیآورد و افتخار میکنیم در محضرش زانو بر خاک سائیدهایم و امیدوار هستیم مشی و روش او را در حد توان دنبال کنیم.»
اساتید
- محمدجعفر لاهیجی
- میرزا حسن نوری
- سید مصلحالدین مهدوی
- ملا هادی سبزواری
- سید رضی لاریجانی
آثار
- رساله ولايت
- رساله الخلافة الكبري
- رساله في وحدة الوجود بل الموجود
- شرح حديث زنديق
- رساله في الفرق بين اسماء الذات و الصفات
- رساله في تحقيق الاسفار الاربعة
- رساله في موضوع العلم
- حواشي مفصل اسفار
- تعليقات شواهد
- رساله در تحقيق معناي جوهر و عرض در لسان اهل الله
- تعليقات فصوص الحكم
- تعليقات مفتاح قونوي
عروج ملکوتی
صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشهای می آورد: «امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلاقه (تهران) وفات یافت. نزدیک نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدی را که حضرت صاحب (ع) برای سواری من فرستادهاند دیدید؟»
وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقا محمدرضا در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد. مدفن او را صاحب الطرائق در ابن بابویه نزدیک حاج آخوند محلاتی ذکر میکند. ولی مدفن اصلی اش را سر قبر آقا (امام جمعه تهران) به ایوان سنگی کوچکی دانند که به علت خیابان کشی در آن محل، استخوان های آقا محمدرضا را از آنجا به ابن بابویه برده دفن کرده اند.