نوشته‌ها

زندگینامه محمد بن ابراهیم ملاصدرا

 

به نام آفریننده عشق

 

صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی (۹۸۰ – ۱۰۴۵ یا ۱۰۵۰ قمری) معروف به ملاصدرا‌ و صدرالمتالهین‌، حکیم، عارف و از فلاسفه شیعه ایرانی در قرن یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه بود.

 

ویژگی ها

پدر ملاصدرا (خواجه ابراهیم قوامی) سیاستمداری دانشمند و بسیار مؤمن بود و با وجود داشتن ثروت، عزت و مقام، هیچ فرزندی نداشت ولی سرانجام بر اثر دعا و تضرع بسیار به درگاه الهی، خداوند پسری به او داد که نام او را محمد (صدرالدین) گذاشتند و در عمل او را «صدرا» می‌خواندند و همین سبب شد که بعدها نیز ملقب به «ملا» یعنی دانشمند بزرگ شد و نام «ملاصدرا» معروف‌تر گردید و بر نام اصلی وی غلبه کرد. بنا به نقلی، ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال ۹۸۰ قمری متولد شد.

صدرالدین محمد، یکتا فرزند وزیر حاکم منطقه وسیع فارس، در بهترین شرایط یک زندگی اشرافی زندگی می‌کرد. به رسم آن روزگار، فرزندان اشراف در قصر خود و به وسیله معلمان خصوصی و خانگی آموزش می‌دیدند. صدرا پسری بسیار باهوش، جدی، با انرژی، درس‌خوان و کنجکاو بود. در مدت کوتاهی تمام دروس مربوط به ادبیات زبان فارسی و عربی و هنر خط‌نویسی را فرا گرفت، حتی ممکن است به‌ رسم قدیم، سواری، شکار و فنون رزمی را هم آموخته باشد.

ریاضیات، نجوم و قدری پزشکی نیز از دروس نوجوانان بود. درس‌های دیگر او علم فقه، حقوق اسلامی، منطق و فلسفه بود که در این میان صدرای جوان – که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود – از همه آن دانش‌ها، مقداری آموخته ولی طبع او بیشتر به فلسفه و به‌ خصوص عرفان علاقمند بود. یادداشت‌هایی که از دوران جوانی او باقی مانده، به خوبی علاقه او را به ادبیات عرفانی بخصوص اشعار فارسی فریدالدین عطار، جلال‌الدین مولوی و عراقی و نیز تصوف ابن عربی نشان می‌دهد.

مقداری از این آموزش مسلماً در شیراز بوده ولی بخش عمده آن را در پایتخت آن زمان (شهر قزوین) گذرانده است، زیرا حاکم فارس پس از مرگ شاه که برادر او بود به سلطنت رسید و ناگزیر به قزوین رفت و بسیار بعید بنظر می‌رسد که وزیر و مشاور او به همراه او نرفته باشد یا رفته و فرزند یکدانه خود را با خود و خانواده نبرده باشد. مطابق این توجیه، صدرا در سن شش سالگی به همراه پدر به قزوین رفته و در کنار اساتید فراوانی که در همه رشته‌های علمی در آن شهر بودند به آموزش مقدماتی و متوسطه پرداخته و زودتر از دیگران به دوره عالی رسیده است.

ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد آشنا شد و به دروس آنان رفت. در ظرف مدتی کوتاه، او نیز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها گردید. شیخ بهاء نه فقط در علوم اسلامی (به ویژه در فقه، حدیث، تفسیر، کلام و عرفان) متخصص بود بلکه در نجوم، ریاضیات نظری، مهندسی، معماری، پزشکی و برخی از علوم مرموز نیز استاد بود، ولی به نظر می‌رسد که بنابر عقاید صوفی منشانه خود، فلسفه و کلام را درس نمی‌داده است.

میرداماد، نابغه بزرگ دیگر، از همه دانش‌های روزگار خود باخبر بود ولی حوزه درس او به فقه، حدیث و بیشتر به فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود و خود را همپایه ابن سینا و فارابی و استاد تمام فلاسفه پیرو آن دو می‌دانست. ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی می‌کرد. با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان، شیخ بهاءالدین و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان ۲۶ تا ۲۷ سال داشت، از تحصیل بی نیاز شده بود و خود در فکر یافتن مبانی جدیدی در فلسفه بود و مکتب معروف خود را پایه‌گذاری می‌کرد.

سرگذشت و زندگانی ملاصدرا بسیار تاریک و مبهم است. معلوم نیست که وی تا چه سالی در اصفهان بوده و پس از آن به کجا رفته است. به نظر می‌رسد که وی پیش از سال ۱۰۱۰ قمری از اصفهان مهاجرت کرده و به شهر خود شیراز بازگشته است که در آنجا املاک و دارایی‌های پدرش قرار داشت و با وجود آنکه بسیاری از آن را به فقرا می‌بخشید، هنوز بخش‌هایی از آن املاک به صورت موقوفه امور خیریه در شیراز و فارس موجود است. زندگانی وی در شیراز و مهاجرت‌های پس از آن، دوره دیگری از زندگی ملاصدرا را تشکیل می‌دهد. ملاصدرا به احتمال قوی در حدود سال ۱۰۱۰ قمری به شهر خود شیراز بازگشته است. وی ثروت و املاک پدری بسیاری در شیراز داشت که ممکن است یکی از دلائل بازگشت او به شیراز، اداره آنها بوده است.

ملاصدرا که سرمایه‌ای بسیار و منبعی سرشار از دانش و به‌ ویژه فلسفه داشت و خود او با نوآوری‌هایش، آرای جدیدی را ابراز نموده بود، در شیراز بساط تدریس را گسترانده و از اطراف شاگردان بسیاری گرد او آمده بودند. اما رقبای او که مانند بسیاری از فیلسوفان و متکلمان، از فلاسفه پیش از خود تقلید می‌نمودند، و از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر می‌دیدند، یا با انگیزه دفاع از عقاید خود و شاید هم از روی حسادت، بنای بدرفتاری را با وی گذاشتند و آرای نو او را به مسخره گرفتند و به او توهین روا داشتند. این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمی‌ساخت و از طرفی ایمان و تقوایش به او اجازه عمل متقابل و معامله به مثل را نمی‌داد. از این رو، از شیراز به صورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود.

ملاصدرا در خودِ شهر قم هم نماند و به سبب گرما و بدی آب و هوا و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز، به روستایی به نام کَهَک در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه اشرافی او در آن روستا هنوز باقی است. آیت‌ الله سید ابوالحسن قزوینی در شرح حال ملاصدرا می‌نویسد: «پس از مراجعت به شیراز چنانچه عادت دیرینه ابنای عصر قدیم و حدیث همین است محسود بعضی از مدعیان علم قرار گرفت و به قدری مورد تعدی و اهانت آنان قرار گرفت كه در نتیجه از شیراز خارج و در نواحی قم در یكی از قُرا منزل گزید و به ریاضات شرعیه از ادای نوافل و مستحبات اعمال و صیام روز و قیام در شب، اوقات خود را صرف می‌نمود.»

افسردگی و شکست روحی ملاصدرا سبب گردید که تا مدتی درس و بحث را رها کند و همانگونه که خود وی در مقدمه کتاب بزرگ خود (اسفار) گفته است، عمر خود را به عبادت، روزه و ریاضت بگذراند و از این فرصت جبری که زمانه برای وی فراهم کرده بود، مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کند و به بالاترین درجه معنویت و حتی قداست برسد. وی در این دوران (که از نظر معنوی دوران طلایی زندگانی اوست) علی‌رغم افسردگی و غم‌زدگی، توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن، بلکه با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد. این انزوا و ترک تالیف و تدریس ادامه داشت تا اینکه در مراحل کشف و شهود غیبی، دستور یافت که به سوی جامعه برگردد و دست به تالیف و تدریس و نشر یافته‌های خود نماید.

دوره سوم زندگی صدرالمتألهین، مرحله دوم انقلاب روحی او و حركت از وحدت به وحدت و سفر از حق به سوی حق با یاری حق است. این مرحله طولانی‌ترین منازل در سفرهای چهارگانه سیر و سلوک است و صدرالدین شیرازی برای این مرحله كه دوران سخت ریاضت‌های جسمانی و مجاهدت‌های نفسانی و عبادت و طی مقامات کشف و شهود است محلی به نام کهک را برمی‌گزیند. وی فارغ از قیل و قال شهرنشینی در جوار لطف کریمه اهل بیت (س) و حرم آنان پناه می‌گیرد تا ضمن بهره‌گیری از دریای علوم آل محمد (ص) از گزند فتنه‌ها در امان باشد. چرا كه از امام صادق (ع) نقل شده است: «به هنگام فراگیر شدن فتنه‌ها، به قم و اطراف آن پناه ببرید.»

شخصیت ملاصدرا ابعاد زیادی دارد و زندگی او یک زندگی پرماجرا است. وی مانند فیلسوفان دیگر فقط یک متفکر و فیلسوف با یک زندگی متعارف نیست. او نه فقط یک متفکر، فیلسوف و مؤسس یک مکتب فلسفی و دارای دانش‌های مرسوم زمان خود در رشته‌های ریاضی و… است و نه فقط یک استاد موفق فلسفه و یک نویسنده توانای کتب فلسفی مفید است، بلکه در بُعد دیگر و با نگاه دیگری، یک عارف و عابد ریاضت‌کش و دارای توانایی‌های فوق طبیعی است، تا به آن‌ اندازه که خود وی به‌ اشاره مدعی شده است که به‌ اراده خود می‌توانسته روح خود را از بدن بیرون آورده و به‌ همراه آن به مشاهده ماورای طبیعت بشتابد.

وی نیز مانند سهروردی و افلوطین، معتقد است که کسی که نتواند به‌ اراده خود روح را از جسم خود جدا سازد و توانایی کارهای خارق‌ العاده را نداشته باشد یک حکیم و فیلسوف واقعی نیست. هر دو استاد او (شیخ بهاءالدین و میرداماد) نیز دارای قدرت‌های معنوی بودند. برای ملاصدرا نه در فلسفه و نه در خُلقیات و روحیات نمی‌توان همانندی در فلاسفه غربی یافت و نشان داد. پرفسور‌ هانری کُربن درباره او معتقد بود اگر بتوان یاکوب بوهمه و سوئدنبرگ را با هم جمع کرد و بر توماس آکویناس افزود، ملاصدرا خواهد شد. ولی به‌ نظر من این ستایش برای ملاصدرا بسیار کم است. تاریخچه زندگی و کارهای او نشان می‌دهد که او را باید شخصی مانند فیثاغورس یا دست‌ِ کم افلاطون دانست. عمق فلسفه او نیز به همان سو گرایش داشته، به‌ طوریکه‌ هانری کربن و برخی دیگر او را نوفیثاغوری یا نوافلاطونی می‌نامیدند.

مطلب دیگر، بهره‌مند بودن ملاصدرا از شهود، به معنای ارتباط با غیب و کشف حقایق است که اساتید برجسته حکمت اشراقی همه از آن برخوردار بودند. وی در برخی از کتب خود یادآور شده است که او نخست حقیقت هر مسئله فلسفی و عقلی را با شهود آن ادراک می‌کند و سپس آنرا با ادله عقلی و فلسفی اثبات می‌نماید.

ملاصدرا می گوید: مسأله اتحاد عاقل و معقول از مشکل ترین مسائل فلسفی است که تا کنون هیچ فیلسوف مسلمانی توفیق حل آن را پیدا نکرده است. من با توجه کامل به سوی خدای سبحان از او خواستم که مشکل برایم حل شود. دری از رحمت حق بر من گشوده شد و در این مورد معرفت جدیدی برایم حاصل شد. هنگام نوشتن این بحث، من در قریه کهک قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم و به زیارت دختر موسی بن جعفر علیهما السلام مشرف گردیدم و از آن حضرت در حل این مسأله یاری جستم. به برکت او در روز جمعه این مطلب بر من کشف گردید.

ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد: ۱. وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی ۲. وجه باطنی، که همان درون‌مایه و حقیقت مذهب شیعه‌ است و ملاصدرا آن‌ را عرفان شیعی می‌نامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم می‌شمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری می‌دانست.

 

از منظر فرهیختگان

امام خمینی می گوید: ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟! او مشکلاتى را که بو على به حل آن‏ در بحث معاد موفق نشده بود حل کرده است! ملاصدرا سرآمد اهل توحید است.

امام خمینی جای دیگری می گوید: محمد بن ابراهیم شیرازی از بزرگ‌ترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت ما بعدالطبیعه است. او اول کسی است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خلل های شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد. ما با بررسی کامل دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلندپایه اوست.

علامه طباطبایی می گوید: صدر المتألّهین فلسفه را از اندراس و کهنگى بیرون آورد و روح نوینى در آن بخشی، و جان تازه‌‏اى در او دمید؛ پس مى‌‏توان او را زنده کننده فلسفه اسلامیه دانست.

علامه حسن‌زاده آملی می گوید: جناب علامه طباطبایی، کلید را از جیبشان در آورده بودند و می‌‌خواستند در منزل را باز کنند و بروند داخل. نگاهی کردند به من و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از آخوند (یعنی ملاصدرا) داریم.

علامه طهرانی می گوید: این برهان که متّخذ است از مجموع کتب صدر المتألّهین شیرازى؛ افتخار ما و افتخار اسلام و مسلمین و افتخار بشریت تا روز قیامت است. ملاحظه مى‏‌کنید که چقدر انسان داراى ترقى و کمال بوده است!

محمد حسین اصفهانی گفته است: «اگر بدانم کسی اسرار کتاب اسفار را می‌ فهمد من هر جای دنیا باشد برای استفاده از او عزیمت خواهم کرد.» من اعتقاد دارم صدرالمتالهین از چهار رکن فلسفه دوره اسلامی است. معلم ثانی؛ ابونصر فارابی؛ بعد از او شیخ الرئیس ابو علی سینا، سپس خواجه نصیرالدین طوسی و چهارمی ملاصدرا که شارح آثار آنان است و اگر بیم غلو نداشتم هر آینه می‌ گفتم او از نظر علمی از همه آنها برتر است به ویژه در مکاشفه و عرفان.

صاحب ریحانه الادب می‌گوید: او از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی اواسط قرن یازدهم هجری است. تمام فنون تصوف، کلام و فلسفه را جامع؛ در تفسیر و حدیث نیز متبحر و بارع و صاحب ید بیضا بود. حکیمی است فاضل، متأله، کامل، عابد، زاهد‌، محقق، مدقق و…

 

اساتید

 

شاگردان

 

آثار

  • الحکمة المتعالیة
  • تفسیر قرآن
  • شرح الهدایه
  • المبدا و المعاد
  • حدوث العالم
  • اکسیر العارفین
  • المظاهر الالهیه

 

عروج ملکوتی

ملاصدرا برای آنکه اینگونه ریاضت را در کنار دیگر ریاضت‌هایش انجام داده باشد هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و در همانجا درگذشت. سال درگذشت وی (۱۰۴۵ قمری / ۱۶۳۵ میلادی) بوده که نوه او به نام محمد علم‌الهدی آن را در یادداشت‌های خود ضبط کرده است. فوت ملاصدرا در بصره واقع شد ولی بنابر سنت شیعیان، او را به شهر نجف که آرامگاه امام علی (ع) است بردند و او را در طرف چپ صحن حرم امام علی (ع) دفن کردند.