زندگینامه ابوالقاسم فردوسی
به نام آفریننده عشق
ابوالقاسم فردوسی طوسی (۳۲۹-۴۱۱ یا ۴۱۶ق) شاعر و حماسه سرای ایرانی در قرن چهارم هجری قمری بود. درباره نام وی نمیتوان با قطعیت نظر داد، اما به احتمال زیاد حسن بن منصور است. برخی او را شیعه و برخی دیگر سنی دانستهاند.
ویژگی ها
درباره نام و نسب شاعر، جز کنیه او ابوالقاسم و تخلص او فردوسی، نمیتوان به قطعیت نظر داد. نام او را در مآخذ گوناگون و نیز در مقدمه برخی از دستنویسهای شاهنامه منصور، حسن، احمد و محمد و نام پدرش را حسن، احمد، اسحاق و فخرالدین و نام نیای او را شرفشاه و فرح نوشتهاند.
محل تولد فردوسی به گزارش نظامی عروضی ده بزرگی به نام باز (فاز، پازی پاژ) از ناحیه طیران در شهر طوس بود. تاریخ تولد فردوسی دقیقاً گزارش نشده است، ولی از میان آگاهیهایی که فردوسی در اثر خود درباره سال خود به دست میدهد سه مورد هست که در شناخت تاریخ تولد فردوسی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
نخست در خطبه داستان جنگ بزرگ کیخسرو میگوید در ۶۵ سالگی زندگی را در فقر به سر میبرد و سپس میافزاید که در آن هنگام که ۵۸ ساله بود و جوانی را پشت سر نهاده بود فریدون دوباره زنده شد و جهان را گرفت. که منظور فردوسی به پادشاهی رسیدن سلطان محمود است و چون محمود در سال ۳۸۷ق (۹۹۷ م) به سلطنت رسیده بود و در این سال فردوسی ۵۸ سال داشت، پس تاریخ تولد او سال ۳۲۹ق (۹۴۰ م) میگردد.
مورد دوم در پادشاهی بهرام بهرامیان است که فردوسی خود را یک جا ۶۳ ساله مینامد و این تاریخ را حدود ۷۳۰ بیت پایینتر تکرار میکند و میافزاید که در آن روز آدینه به هرمزد بهمن، یعنی اول بهمن افتاده بود. بنا بر محاسبه شهبازی، در این سالها که ما از آن سخن میگوییم، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر ۱۰۰۳م است که روز جمعه به اول بهمن افتاده بود. پس اگر سال ۶۳ را از آن کم کنیم، سال تولد فردوسی ۹۴۰ م برابر ۳۲۹ق میگردد.
درباره فردوسی تا پیرامون سال ۳۶۷ق (۹۷۷ م) که دست به سرایش شاهنامه میزند، آگاهی زیادی نداریم، جز همین اندازه که پسر او، چنانکه در ادامه خواهد آمد، در سال ۳۵۹ق (۹۷۰ م) به دنیا آمده بود. پس فردوسی باید در سال ۳۵۸ق (۹۶۹ م) یا پیش از آن ازدواج کرده بوده باشد. درباره زن فردوسی گزارشی در دست نیست. برخی از پژوهندگان همچون یغمائی، بهار و صفا حدس میزنند که زنی که فردوسی در خطبه داستان بیژن و منیژه از او نام میبرد زوجه فردوسی است.
فردوسی دارای پسری بود که در جوانی در ۳۷ سالگی درمیگذرد و در این سال فردوسی ۶۷ سال داشت. پس پسر او در ۳۵۹ق (۹۷۰ م) یعنی در ۳۰ سالگی فردوسی به دنیا آمده و در سال ۳۹۶ق (۱۰۰۶ م) درگذشته بود. به گزارش نظامی عروضی فردوسی دختری نیز داشت که پس از مرگ فردوسی هنوز در حیات بود.
فردوسی پس از سال ۳۶۵ق (۹۷۶ م) نظم شاهنامه را آغاز میکند. این تاریخ را باید پیرامون سال ۳۶۷ق (۹۷۸ م) میگرفت. این تاریخ را گزارش دیگری نیز تائید میکند. پس از نقل سخن دقیقی در ستایش محمود میگوید: سخن را بیست سال نگه داشتم تا کسی که سزاوار این رنج است پیدا شود و این نامه را به نام او کنم.
فردوسی در آغاز کار از پشتیبانی مالی منصور پسر ابومنصور عبدالرزاق نیز برخوردار میگردد ولی این دوران رفاه با گرفتار شدن منصور در سال ۳۷۷ق (۹۸۷ م) که به قتل او میانجامد به پایان میرسد. به گزارش فردوسی، منصور مردی بخشنده و جوانمرد و وفادار بود و فردوسی را گرامی میداشت و به او کمک مالی میکرد.
در سال ۳۹۲ق (۱۰۰۲ م) فردوسی را در کار سرودن پادشاهیهای بهرام بهرامیان تا شاپور ذوالاکتاف میبینیم، یعنی جمعا چهار پادشاهی، ولی تنها کمی بیش از ۷۰۰ بیت. معلوم نیست که در آن سال چه رخ داده که فردوسی کمتر کار کرده است و دارای احوال خوشتری است. چون هم در آغاز پادشاهی نخستین و هم در پایان پادشاهی چهارمین، شاعر خواستار نوشیدن می است.
سال ۳۹۶ق (۱۰۰۶ م) که فردوسی ۶۷ سال دارد، تلخترین ایام زندگی فردوسی است چون در این سال است که پسر ۳۷ ساله او از دنیا میرود. فردوسی در مرثیهای، با سخنی بسیار ساده و صمیمی، ولی سخت اندوهبار بر مرگ پسر سوگواری میکند و از اینکه او پدر پیر را تنها گذاشته و رفته است گله میکند و برای پسر آمرزش میطلبد.
آنچه در این مرثیه به ویژه جلب توجه میکند این مصراع است که فردوسی درباره پسر خود میگوید: «همی بود همواره با من درشت». آیا میان پدر و پسر اختلافی وجود داشت؟ و بر سر چه؟ آیا پسر ذاتا جوانی تندخو بود؟ و یا اینکه خود فردوسی سخنی از سر بدخلقی و اندوه میگوید؟ هر پاسخی که بدهیم حدسی بیش نخواهد بود.
فردوسی پیش از آنکه همه شاهنامه را به غزنه ببرد یا بفرستد، قبلاً برخی از داستانهای آن را جداگانه فرستاده بود، ولی از سوی محمود صلهای به او نرسیده بود. در دیگر مدایح فردوسی نیز هیچ اشارهای به اینکه از سوی محمود یا دیگر بزرگان دربار او چون برادرش نصر و سپهدار طوس ارسلان جاذب یا بزرگ دیگری کمکی به فردوسی رسیده باشد نیست. در پایان شاهنامه فردوسی گله دارد که بزرگانی میآمدند و اشعار او را برای خود مینوشتند و جز «احسنت» چیزی از آنان به فردوسی نمیرسید و تنها علی دیلم و بودلف از آنها بهره میبردند.
این دو تن به گفته نظامی عروضی به ترتیب کاتب و راوی شاهنامه بودند. پس در صورت درستی گزارش نظامی عروضی، تفسیر سخن شاعر درباره این دو تن چنین است که آنها از راه کتابت و روایت بخشهایی از شاهنامه برای بزرگان شهر طوس، مزدی از قبل کار فردوسی میبردند. تنها کسی که به فردوسی کمک میکرد حیی قتیبه بود که در شغل عامل طوس، فردوسی را از مالیات معاف مینمود و از اینرو فردوسی او را با صمیمیت میستاید و او را «آزاده» مینامد.
کل زمانی را که فردوسی بر سر شاهنامه گذاشته بود، نظامی عروضی و عطار بیست و پنج سال نوشتهاند، ولی در هجونامه سه بار سخن از سی سال و یک بار سخن از سی و پنج سال است.
بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
فردوسی در شاهنامه جمعا شش تن را مدح گفته است. یکی منصور پسر ابومنصور عبدالرزاق که پیش از این از او سخن رفت. دوم سلطان محمود که ما در ادامه به موضوع آن بازمیگردیم. سوم وزیر اور ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی که یک جا از او تنها در یک بیت بدون ذکر نام او و تنها به «پاکدستور» یاد کرده است و یک جای دیگر باز در ضمن مدح محمود در پنج بیت و با ذکر نام او «فضل بن احمد».
چهارم برادر کهتر سلطان ابوالمظفر نصر بن سبکتکین سپهسالار خراسان که فردوسی از او دو بار با ذکر نام او «نصر» و یک بار هم به لفظ «سالارشاه» یاد میکند. پنجم ارسلان جاذب والی طوس که فردوسی دو بار بدون ذکر نام او و تنها به لفظ «سپهدار طوس» و «سپهدار» بدو اشاره دارد. ششم یی قتیبه که باید عربنژاد بوده باشد. نظامی عروضی این مرد را «عامل طوس» مینامد، ولی گویا منظور عامل خراج طوس باشد. فردوسی از این مرد دربار با ذکر نام او یاد میکند.
فردوسی است و او با همین صراحت لهجه پادشاهان را به دادگستری میخواند و با همین صراحت لهجه پیروان مذهب خویش تشیع را رستگار و پیروان دیگر مذاهب اسلامی را گمراه میداند و باکی از این ندارد که چنین سخنی رسماً مخالفت با مذهب سلطانی است که فردوسی کتابش را بدو تقدیم کرده است؛ اعتقاد به ماندگاری نام نیک؛ رعایت انصاف نسبت به دشمن.
احمد آتش میگوید چون فردوسی هنگام مدح محمود در دیباچه شاهنامه، در جزو متصرفات او از کشمیر و توج نام میبرده و این سرزمینها را محمود نخستینبار به ترتیب در سالهای ۴۰۶ و ۴۰۹ ق فتح کرده بود، پس تجدیدنظر نهایی در شاهنامه و فرستادن آن به غزنه در سال ۴۰۹ق یا سال ۴۱۰ق انجام یافته بود. او سپس نتیجه میگیرد که محمود صله فردوسی را فرستاده بود، ولی این صله پس از مرگ فردوسی در سال ۴۱۱ق (۱۰۲۰ م) به طوس رسیده بود.
به گفته نظامی عروضی، پس از انجام سرایش شاهنامه، علی دیلم آن را در هفت مجلد مینویسد و فردوسی با راوی خود ابودلف به غزنین میرود و در آنجا به یاری وزیر سلطان احمد حسن کاتب کتاب را به محمود عرضه میکند، ولی به علت سعایت حسودان و اعتقاد مذهبی فردوسی به پسند سلطان نمیافتد و از اینرو صله فردوسی را تنها پنجاه هزار درم میبرند و از این مبلغ نیز سرانجام به فردوسی بیست هزار درم بیشتر نمیرسد.
فردوسی از این بابت سخت میرنجد و به گرمابه میرود و پس از بیرون آمدن فقاعی میخورد و صله سلطان را میان فقاعفروش و گرمایهبان تقسیم میکند. پس از آن از ترس مجازات محمود شبانه از غزنین میگریزد. نخست در هرات شش ماه در دکان اسماعیل وراق پدر ازرقی شاعر پنهان میشود و سپس به طبرستان به نزد سپهین شهریار از آل باوند پناه میبرد. فردوسی در طبرستان صد بیتی در هجای محمود میسراید، ولی امیر طبرستان آن هجو را به صد هزار درم میخرد و آن را نابود میکند و از آن هجو تنها شش بیت (که گویا در افواه مانده بوده است) میماند که نظامی عروضی آنرا نقل کرده است.
نمونه ای از شعر فردوسی:
جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه ای هرچه هستی تویی
عروج ملکوتی
سالها پس از کملطفی سلطان محمود، به سبب اتفاقی که نظامی عروضی آن را شرح داده است محمود از رفتار خود با فردوسی پشیمان میشود و به سفارش همان وزیر چند شتر بار نیل به بهای شصت هزار درم برای فردوسی به طوس میفرستد، ولی هنگامیکه شتران از دروازه رودبار به طوس در میآیند، جنازه فردوسی را از دروازه رزان بیرون میبرند. در گورستان، واعظ طیران از به خاک سپردن جنازه فردوسی در گورستان مسلمانان، بدینبهانه که او رافضی، یعنی شیعی مذهب است جلوگیری میکند و ناچار فردوسی را در باغ شخصی خود او به خاک میسپارند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.