زندگینامه معین الدین چشتی
به نام آفریننده عشق
معینالدین حسن سجزی چشتی، معروف به خواجه غریب نواز، از عرفای قرن ششم و مروج سلسله چشتیه در هند بود.
ویژگی ها
معین الدین در سال ۵۳۷ در قصبه سجز به دنیا آمد. با توجه به اینکه معین الدین از نسل سادات سیستان بود، وی را معینالدین حسینی سجزی (سیستانی) نیز میخوانند. علت ورود او را به سلک صوفیان ، مواجههاش با مجذوبی به نام ابراهیم قُندوزی دانستهاند. گفته شده است که غارت سیستان به دست ترکان غُز او را به مراقبه و تأمل در خود و سرانجام به عرفان کشاند. پس از این تحول روحی، معینالدین اموال خود را بین مستمندان تقسیم کرد و برای تحصیل علوم دینی به عراق رفت و در مدت کوتاهی از علمای دین محسوب گردید.
وی در یکی از سفرهایش به هاروَن، از توابع نیشابور، با خواجه عثمان هاروَنی، از خلفای چشتیه، دیدار کرد و به حلقه مریدانش پیوست. معینالدین، بیست سال در سفر و حضر، ملازم خواجه عثمان هاروَنی بود. خواجه عثمان به مریدی او مباهات میکرد و به وی لقب محبوب الله داد و همچنین معینالدین را خلیفه خود کرد.
معینالدین در سفرهای خود با مشایخ بزرگی چون نجمالدین کبری، عبدالقادر گیلانی، ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی و ابوسعید تبریزی دیدار کرد. او همچنین آرامگاه مشایخی چون ابوالحسن خرقانی در خرقان، خواجه عبدالله انصاری در هرات و احمد خضرویه را در بلخ زیارت کرد. در مسیر خود به هند، مدتی در شهر لاهور و در جوار مقبره هجویری اقامت گزید و به تفکر و عبادت مشغول شد. پس از آن، مدتی در دهلی ساکن شد. از آنجا به اجمیر رفت و بسیاری از هندوها را مسلمان کرد.
معینالدین در اجمیر ازدواج کرد و حاصل دو ازدواج وی، سه پسر (ابوسعید، فخرالدین و حسامالدین) و یک دختر (بی بی حافظه جمال) بود. ابوسعید دو فرزند داشت و پنجاه سال عمر کرد؛ فخرالدین از علما و عرفا بود و حسامالدین نیز در ۴۵ سالگی به سلک عرفا پیوست و سپس به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد. بی بی حافظه نیز از دست پدر خرقه خلافت گرفت و زنان را ارشاد میکرد.
«جان اسپوزیتو» (استاد مطالعات دینی و خاورمیانه دانشگاه جورج تاون در واشنگتن دی سی) درباره این عارف والا مقام آورده است: معین الدین چشتی یکی از اولین عرفای بزرگ اسلامی بوده که به طور رسمی به پیروانش اجازه داده است که از موسیقی در عبادات، مناجات و سرودهای خود برای خدا استفاده کنند.
نقل است: وقتی گروه گروه از هندوان نزد خواجه میآمدند و مسلمان میشدند. پتهورا در دلش آتش درگرفت و به چند نفر امر کرد برویم صومعه سلطان هند و خواجه خواجگان را آتش زنید. در آن هنگام که خواجه در حال راز و نیاز با خالق بی نیاز بود صومعه خواجه را به آتش زدند؛ خواجه همان طور در حال راز و نیاز بود که همه صومعه سوخت ولی به خواجه آسیبی نرسید.
نقل است: یکی از خادمان خواجه یا یکی از مسلمین از دست پتهورا رنجیده و به نزد شیخ آمد، حضرت خواجه معین الدین در این مورد با پتهورا سخن گفت اما مؤثر واقع نشد و پتهورا گفت که این مرد یعنی خواجه معین الدین اینجا آمده است و سخان غیب میگوید. چون این سخن به سمع حضرت خواجه رسید، گفت: پتهورا را زنده گرفتیم و به لشکر اسلام دادیم. در آن ایام طولی نکشید که لشکر اسلام به وسیله فاتح اسلام سلطان شهاب الدین سام غوری از غزنین در رسید و پتهورا در مقابل لشکر اسلام شکست خورد و به دست معزالدین شهاب الدین سام اسیر گشت و در نتیجه سخن خواجه به حقیقت پیوست.
نقل است: سلطان ایبک بر تخت نشست و پتهورا را زنده گرفتار کرد. چون خواجه به اجمیر رسید، بیرون شهر زیر درختی که شتران راجه در آنجا جمع میشدند، مقام فرمود. چون شب شد، شتران راجه در آنجا جمع آمدند و ساربانان به خدمت حاضر شده و عرض کردند: این جای شتران ماست، شما در اینجا مجلس نکنید. حضرت خواجه فرمود: ما از اینجا برمیخیزیم، شتران راجه نشسته باشند. چون از آنجا روانه شد، بر لب حوض آنا ساگر که بتخانههای بیشمار در آنجا ساخته بودند مقام فرمود. چون شب گذشت، فردای آن روز، ساربانان هر چند میخواستند که شتران برخیزند برنخاستند، گویا سینه های ایشان به زمین وصل شده بود. آخر، ساربانان دانستند که ظهور این امر از بد دعایی همان فقیر است که شب او را رنجانیدیم و به خدمت خواجه رفتند و نیازمندیها کردند. خواجه فرمود: بروید که حکم برخاستن شتران شما از جناب حق نافذ شده است. ساربانان چون در گله شتران رفتند، دیدند که همه شتران خود برخاستهاند.
چون این خبر در شهر منتشر شد، دشمنان اسلام با هم اجتماع نموده و نزد راجه اجمیر رفتند و عرض کردند: این شخص بیگانه که در نزدیک پرستشگاه های ما سکونت میدارد لایق ماندن آنجا نیست که مذهب او غیر مذهب ماست. برای اخراج او حکم صادر گردد. راجه کسان خود را مأمور کرد و حکم داد که آن فقیر را از لب تالاب خارج و از ملک من بدر سازند. چون مأمورین راجه به اجتماع کثیر بر سر خواجه تاخت آوردند و مستعدان شدند که خواجه را برنجانند خواجه مشتی از خاک برداشت و آیت الکرسی بر آن خواند و بر روی ایشان انداخت. قدری از آن خاک بر سر هرکس اصابت کرد، بیفتاد و جسم وی خشک گردید و از زندگی و حرکت بازماند و باقی، منکوب و مغلوب شده رو به فرار نهادند.
نقل است: چون حضرت خواجه از حمله کردن جوگی آگهی یافت، برخاست و بعد وضوی تازه گرفت و خویش و اصحابش به اعصای مرشد مبارکش خطی کشید و فرمود: ان شاء الله احدی از معاندان، داخل این دایره نمیتوانند بیایند. چون معاندان نزدیک آن خط رسیدند و بعضی از ایشان پا اندرون دایره نهادند، به حکم الهی به رو افتادند و ناچار عقب نشینی کردند.
روزی خواجه به راجه اجمیر نصایح مشفقانه به کار برده و به اسلام دعوت نمود ولی اصلاً در دلش کارگر نشد. خواجه اسلام از وی نا امید شده و گفت:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب کوثرش هرگز سفید نتوان کرد
و فرمود: تو را به چنگ لشکر اسلام به قتل رسانیدیم ان شاء الله، همچنان به ظهور اسلام که در فاصله کوتاه لشکر سلطان شهاب الدین غوری که به معزالدین سام مشهور است وارد هند شد و راجه بینصیب به اجمیر به قتل رسید و رای پتهورا زنده گرفتار شد.
از نمونه اشعار وی:
این منم یا رب که اندر نور حق فانی شدم؟
مطلع انوار فیض ذات سـبحانی شدم
ذرہ ذرہ از وجودم طالب دیدار گشت
تا که من مست از تجلّی های ربّانی شدم
زنگ غیرت را ز مرآت دلم بزدود عشق
تا به کلی واقف اسرار پنهانی شدم
من چنان بیرون شدم از ظلمتِ هستیِ خویش
تا ز نور هستی او آن که میدانی شدم
گر ز دود نفسِ ظلمت پاک بودم سوخته
ز امتزاج آتشِ عشقِ تو نورانی شدم
خلق میگفتند کین رہ را به دشواری روند
ای عفاک الله که من باری به آسانی شدم
دم به دم روح القدس اندر «معینی» میدمد
وه نمیدانم مگر من عیسیِ ثانی شدم
نقل است: آن شب كه معين الدين چشتی مشرف به موت بود، چند تن از اوليای بزرگ حضرت رسالت (ص) را به خواب ديدند كه فرمود: دوست خدا معين الدين چشتی خواهد آمد؛ ما به استقبال او آمده ايم. همچنین در هنگام فوت، در پيشاني خواجه اين نوشته ظاهر شد: حبيب الله مات فی حب الله (دوست خدا در دوستی خداوند وفات كرد.)
آثار
- انیس الارواح
- گنج اسرار
- دلیل العارفین
- بحر الحقایق
- رساله وجودیه
عروج ملکوتی
خواجه معین الدین در سحرگاه دوشنبه ۶ رجب سال ۶۳۳ قمری در اجمير شريف ديده از جهان فروبست و به معشوق حقيقی پيوست. آرامگاه ایشان در اجمير هند قرار دارد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.