ابوهاشم جعفری

زندگینامه ابوهاشم جعفری

به نام آفریننده عشق

 

داوود بن قاسم بن اسحاق (درگذشت ۲۶۱ قمری)، مشهور به ابوهاشم جعفری و داوود بن قاسم جعفری، از اصحاب امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) بوده و از راویان مورد اعتماد و نامدار امامیه به شمار می‌رود.

 

ویژگی ها

داوود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، نام و نسب کامل اوست. پدر وی، قاسم بن اسحاق از اصحاب امام صادق (ع) و از یاران محمد بن عبدالله، معروف به نفس زکیه بوده است. گفته شده که وی از طرف نفس زکیه، امیر یمن شد؛ اما پیش از آنکه کار خود را شروع کند، نفس زکیه به قتل رسید. سازمان وکالت به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط میان شیعیان و امامان شیعه بود که با شدت گرفتن کنترل خلفای عباسی و نیز برای آماده‌سازی شیعیان برای غیبت امام زمان (عج) شکل گرفته بود. ابوهاشم جعفری نیز یکی از افراد مورد اعتماد ائمه (ع) بود که در زمان غیبت صغرای امام زمان (عج) نیز وکالت ایشان را برای مدتی در اختیار داشت.

محمد بن عمر کشی در کتاب رجال خود، بر اساس برخی از روایات ابوهاشم، نسبت ارتفاع در قول (غلو) را به او داد. در کتاب اعیان الشیعه آمده است: این اتهام غلو به خاطر این است که ابوهاشم معجزات زیادی را از ائمه اطهار (ع) روایت کرده است که علمای شیعه، نمونه‌های این‌چنینی را در ردیف غلو حساب کرده‌اند. سید ابوالقاسم خویی نیز نوشته است: عبارت کشی که می‌گوید روایت او دلالت بر ارتفاع در قول (غلو) دارد، از دو جهت قابل بررسی است: اول اینکه یا باید در روایت تحریفی صورت گرفته باشد و یا اینکه از آن اراده به معنی غیر ظاهری شده باشد، که هر دو این موارد به خاطر موقعیت ممتاز ابوهاشم در نزد حضرات معصومین (ع)، منتفی می‌باشد. بنابراین چطور می‌شود نسبت غلو را به این شخصیت ارجمند داد؟ پس اشکالی در وثاقت ایشان نیست. محدث قمی هم معتقد است: آنچه که ابوهاشم روایت کرده و مشاهده نموده از دلائل و معجزات حضرت امام حسن عسکری (ع) زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و روایت شده از آن جناب که گفت: هرگز داخل نشدم بر حضرت امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) مگر آنکه دیدم از ایشان دلالت و برهانی.

ابوهاشم با تمام فروتنی در برابر اهل بیت (ع)، نسبت به حکام ظلم جور، در نهایت بی‌پروایی و جسارت بود و با خلفای عباسی درگیری داشت و به سبب همین انتقادات، چندین بار به زندان افتاد. ابوهاشم جعفری می‌گوید: وقتی در محضر امام حسن عسکری (ع) بودم، از آن حضرت، درباره تفسیر این سخن خداوند تعالی: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاِذْنِ اللَّهِ» پرسش کردم، حضرت فرمود: «مقصود از (الَّذِینَ اصْطَفَیْنا) آل محمد (ع) هستند و (ظالِمٌ لِنَفْسِهِ)، کسی است که امام را قبول ندارد و (مُقْتَصِدٌ)، کسی است که امام را می‌شناسد و (سابِقٌ بِالْخَیْراتِ)، خود امام است. ابوهاشم می‌گوید: «از شنیدن سخن امام، گریستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل‌ محمد (ع) عطا کرده،‌ اندیشیدم.» امام متوجه من شد و فرمود: «عظمت شان آل محمد (ع) از آنچه‌ اندیشیدی بیشتر است؛ خدا را شکر کن، چون تو را از کسانی که به دوستی آنان چنگ زده‌اند، قرار داد. تو در روز قیامت که هر گروهی با پیشوای خود خوانده می‌شوند، با آل‌ محمد (ع) فراخوانده می‌شوی، پس مژده باد تو را ابوهاشم که بر خیری.»

ابوهاشم می‌گوید: یکی از دوستداران امام حسن عسکری (ع)، به ایشان نامه‌ای نوشت و تقاضا کرد که به او دعایی بیاموزد. امام در پاسخ نوشت که این دعا را بخوان: «یا أسمَعَ السّامعین وَ یا أَبصَرَ المُبصِرین وَ یا عُزَّ النّاظرینَ و یا أَسرَعَ الحاسبین، وَ یا أَرحَمَ الرّاحِمین، وَ یا أَحکَمَ الحاکِمینَ صَلِّ عَلی محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ، وَ أَوسع لی فی رزقی، وَ مُدَّ لی فی عُمری، وَامنُن عَلَیَّ بِرَحمَتکَ، وَاجعَلنی ممَّن تَنتَصِرُ بهِ لِدینِکَ وَ لا تَستَبدِل بی غَیری.» ابوهاشم می‌گوید: بعد از شنیدن فرمایش امام، با خود گفتم: «خدایا! مرا در حزب‌ و گروه خود قرار ده.» امام رو به من کرد و فرمود: «تو در حزب و گروه خدایی، اگر به او ایمان داشته و تصدیق‌کننده پیامبرش باشی.»

ابوهاشم جعفری که یکی از خادمان راستین مؤمنان بود، می‌گوید: شنیدم که امام حسن عسکری (ع) می‌فرمود: «در بهشت، دری است به نام “معروف”؛ از این در، فقط کسانی که کار خیر انجام دهند، داخل می‌شوند.» از شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را برای برآوردن نیازمندی‌های مردم در سختی افکنده بودم، خرسند شدم. وقتی امام از آنچه درونم گذشت، آگاه شد، نگاهم کرد و فرمود: «آری، پس بر آنچه بدان مشغولی، مداومت کن، چرا که صاحبان نیکی در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت‌ هستند.» همچنین ابوهاشم جعفری می‌گوید: به شدت تنگدست بودم، از این‌ رو به منزل امام‌ هادی (ع) روانه شدم. بعد از آنکه امام‌ به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. آنگاه حضرت فرمود: «ابوهاشم! می‌خواهی شکر کدام‌یک از نعمت‌های خداوند عزیز و جلیل را به جا آوری؟» من سرافکنده و خاموش شدم و نمی‌دانستم چه بگویم. سپس امام فرمود: «خداوند، ایمان را روزی تو کرد و به‌ وسیله آن، بدنت را بر آتش، حرام نمود و تندرستی را نصیبت کرد و به واسطه آن، تو را بر طاعت یاری نمود و قناعت را به تو داد و از این راه، تو را از تبذّل بازداشت.

 

از منظر فرهیختگان

مامقانی می‌گوید: این مرتبه سفارت و وکالت برای حضرت حجت امام زمان (عج) از هر توثیق و تعدیلی برای جناب ابوهاشم جعفری بالاتر است و بالجمله در وثاقت و جلالت و بزرگی‌ شأن این مرد هیچ شکی نیست.

سید بن طاووس می‌گوید: در زمان غیبت صغرا، سفیرانی شناخته شده بودند که معتقدان به امامت امام حسن عسکری (ع) هیچ‌گونه اختلافی در موردشان نداشتند؛ از جمله آنان، داوود بن قاسم جعفری بود.

میرزا محمدعلی مدرس می‌گوید: ابوهاشم، عالم، عابد، زاهد، عاقل، متقی و کثیرالروایة است. فیض حضور نزد پنج امام معصوم (ع) را داشت و نزد ایشان محترم، موثق و محل اعتماد بود. وی در اوایل غیبت صغرا، از سفرای مُسلّم السّفاره ناحیه مقدسه نیز بوده است.

مسعودی می‌گوید: ابوهاشم، مردی زاهد و عابد و عالم بود که عقلش درست، حواسش سالم، و قامتش راست مانده بود.

شیخ طوسی می‌گوید: ابوهاشم نزد ائمه (ع) جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة بود. شیخ در جای دیگری می‌گوید: «ابوهاشم ثقه جلیل‌القدر است.»

علامه حلی می‌گوید: ابوهاشم جعفری، ثقه جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة نزد معصومین (ع) بود و موقعیتی والا و شریف نزد ایشان داشت.

شیخ عباس قمی می‌گوید: ابوهاشم، زاهدی با‌ ورع و عالمی عامل بود که در علوّ نسب در آل ابی‌طالب، کسی بالاتر از وی در زمان ایشان نبود.

سید حسن صدر می‌گوید: «ابوهاشم بغدادی، شاعری ادیب و علامه‌ای بزرگوار و از شعرای اهل بیت (ع) است. شعر او نزد امام رضا (ع) تا حضرت حجت (عج) مورد توجه بود. ابوهاشم نزد ایشان عظیم‌المنزلة و جلیل‌القدر بود.

 

عروج ملکوتی

ابوهاشم جعفری در جمادی‌الاول سال ۲۶۱ قمری در سامرا وفات یافت و در جوار مزار امام حسن عسکری (ع) به خاک سپرده شد. برخی منابع نیز محل دفن او را در بغداد ذکر کرده‌اند.

عرفان در قرآن و روایات - عاشقان خدا

عرفان در قرآن و روایات

به نام آفریننده عشق

 

در این مقاله جایگاه عرفان شیعی را در آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) بررسی می‌کنیم و در انتها به نکات و توصیه های عرفانی قرآن و اهل بیت (ع) اشاره خواهیم کرد.

عرفان در قرآن – آیات عرفانی

1. تجلی و جذبه در عرفان از آیه “فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا” (اعراف‌، 143) گرفته شده است: و هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را محو و نابود کرد و موسی از ترس مدهوش به زمین افتاد. سخنان عارفان نیز بیشتر شرح و توضیح این آیه است‌.

2. معیت الهی از آیه “وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ” (حدید، 4) گرفته شده است: و او با شماست هر جا که باشید!

3. قرب (نزدیکی دل به خداوند از راه صفای آن‌) که عرفا به “وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ” (ق‌، 16) استناد می‌کنند: ما از رگ گردن به او نزدیک تر هستیم.

4. حب‌ّ الهی مستند به آیه “وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ” (بقره‌، 165) است‌: و کسانی که ایمان آوردند، عشق و محبت بیشتری به خدا دارند!

5. لقای الهی به آیه “يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ” (انشقاق‌، 6) اشاره می‌کند: ای انسان‌! حقاً که تو به‌سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی‌ و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد. همچنین آیه “فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا” (کهف‌، 110) نیز به دیدار با خدا اشاره می‌کند: پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.

6. مکاشفه‌ یا شهود عرفانی مستند از آیه “كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ” (تکاثر، 5 و 6) است: اگر شما علم الیقین می‌داشتید، جهنم را مشاهده می‌کردید.

7. استمداد از نور الهی که از آیه “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ” آمده است: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید.

8. توحید در قرآن به طور خاص در آیات “هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ، هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ، هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ” (حشر، 22 تا 24) دیده می‌شود که این آیات به بیان ذات غیر قابل توصیف خدا و اسماء و صفات او می‌پردازد.

عرفان در روایات – احادیث عرفانی

1. در کتاب نهج الحیاه آمده است که پیامبر اکرم (ص) روزی از دخترشان سوال کردند: فاطمه (س)، چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده است تا هر چه بخواهی تحقق پذیرد. فاطمه (س) فرمودند: لذت خدمتش مرا از درخواست کردن از او بازداشته است، من هیچ نیازی ندارم جز اینکه به چهره کریمش نگاه کنم!

2. در کتاب بحار الانوار آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که برای خدا چهل روز اخلاص پیشه کند، خدای تعالی سرچشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌گرداند.

3. در کتاب توحید صدوق از امام صادق (ع) نقل شده است: هیچ چیزی ثوابش بالاتر از شهادت به وحدانیت پروردگار نیست، چون خدای تعالی با هیچ چیزی برابری نمی‌کند و و اَحدی همتای او نیست.

4. در کتاب میزان الحکمه آمده است که حضرت علی (ع) فرمود: دانش، اولین دلیل است و معرفت، هدف نهایی!

5. امام رضا (ع) می‌فرماید: خداوند، بندگان را بر شناخت خویش آفریده است.

6. هنگامی که پیامبر (ص) به معراج رفت، خدا به او فرمود: هیچ‌یک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب کرده‌ام؛ و به‌ درستی که به‌ وسیله نافله (مستحبات) به من تقرب می‌جوید تا آنجا که من دوستش می‌دارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشمش می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش می‌شوم که با آن می‌گیرد.

7. از پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نقل است: هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.

8. در کتاب اسرار الصلاة از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: نگاه نکردم به چیزی مگر اینکه قبل از او خدا را دیدم، بعد از او خدا را دیدم و با او نیز خدا را دیدم! (مشابه این حدیث از حضرت علی (ع) نیز نقل شده است.)

 

توضیحات تکمیلی

کلمه «عرفان» به صراحت در قرآن کریم ذکر نشده است. با این حال، مفهوم عرفان، به معنای معنوی و فلسفی آن، در بسیاری از آیات قرآن که در مورد موارد زیر بحث می‌کنند، تجسم یافته است:

معرفت خداوند متعال: این جوهر عرفان است. قرآن به شناخت خداوند دعوت می‌کند، نه فقط شناخت عقلی، بلکه شناخت عمیق قلبی که منجر به عشق، ترس و اطاعت از دستورات او می‌شود. بسیاری از آیات در مورد اسماء و صفات خداوند بحث می‌کنند و تفکر در خلقت او را برای درک عظمت و جلال او تشویق می‌کنند. همه این‌ها بخش اساسی مسیر عرفان محسوب می‌شود. نمونه‌ای از این موارد این است: «آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد.» (الرعد، ۲۸).

توحید: توحید، که ایمان به خدای یگانه است، پایه و اساس عرفان است. قرآن بارها بر توحید تأکید می‌کند و خواستار رد همه اشکال شرک است. درک توحید حقیقی صرفاً به زبان آوردن شهادتین (شهادت ایمان) نیست، بلکه به معنای ارادت قلبی و عمیق به خداوند است.

تقوا: تقوا، که ترس از خدا و اطاعت از اوست، یکی از مهمترین ویژگی‌های عارفان است. قرآن در بسیاری از آیات تقوا را توصیه می‌کند و آن را با سعادت و موفقیت در دنیا و آخرت مرتبط می‌داند.

ذکر: یاد خدا، که همان ارادت قلبی و زبانی به اوست، یکی از مهمترین راه‌های رسیدن به معرفت محسوب می‌شود. قرآن بارها ذکر را توصیه کرده و فضایل بزرگ آن را توضیح می‌دهد.

توبه و استغفار: توبه از گناهان و طلب بخشش از خداوند دو گام مهم در مسیر معرفت هستند. قرآن درِ توبه را برای همه باز می‌کند و به آنها بخشش و رحمت خداوند را وعده می‌دهد.

خلاصه اینکه، اصطلاح «عرفان» در قرآن یافت نمی‌شود، اما جوهره و اصول آن در آیات بسیاری که به شناخت خدا، توحید، تقوا، ذکر و توبه دعوت می‌کنند، آمده است. فهم و به‌ کارگیری این آیات، راه رسیدن به عرفان به معنای معنوی آن است. مفهوم عرفان از طریق فهم متن قرآنی و تفسیر علمی درک می‌شود. فهم و به‌کارگیری عرفان در میان مکاتب مختلف اسلامی متفاوت است.

قرآن کریم به صراحت در یک جمله به «ملاقات با خدا» نیز اشاره نمی‌کند. با این حال، مفهوم ملاقات با خدا یا ملاقات با پروردگار جهانیان، به طور ضمنی در بسیاری از آیاتی که در مورد موارد زیر بحث می‌کنند، آمده است:

روز قیامت (روز داوری): قرآن روز قیامت را به تفصیل توصیف می‌کند، روزی که در آن مردم در برابر اعمال خود پاسخگو خواهند بود و با خدا ملاقات می‌کنند. آیات بسیاری در مورد این روز و پاداش نیکوکاران و بدکاران بحث می‌کنند و به طور ضمنی نمایانگر ملاقات با خدا هستند. نمونه‌ای از این موارد: «روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می‌ایستند» (مؤمنون، 10).

مرگ: مرگ آغاز ملاقات با خدا در نظر گرفته می‌شود. پس از مرگ، مرحله حساب و کتاب و پاداش آغاز می‌شود و این ملاقات با خدا محسوب می‌شود. قرآن بارها از مرگ یاد می‌کند و توضیح می‌دهد که این انتقال به زندگی پس از مرگ است.

بازگشت به خدا: قرآن خواستار بازگشت به خدا و توبه به سوی اوست. این بازگشت نوعی ملاقات، ملاقات معنوی قبل از ملاقات فیزیکی در زندگی پس از مرگ، محسوب می‌شود.

ترس و عشق: ترس و عشق به خدا از مهمترین ویژگی‌های مؤمنان است. این احساسات معنوی نوعی مواجهه معنوی با خدا در این زندگی دنیوی محسوب می‌شوند.

پاسخ به دعا: پاسخ خداوند به دعاهای بندگانش نوعی مواجهه، مواجهه معنوی بین بنده و پروردگارش تلقی می‌شود.

به طور خلاصه، مفهوم «ملاقات با خدا» در قرآن کریم به معنای واقعی کلمه بیان نشده است، بلکه از طریق بافت آیاتی که در مورد روز قیامت، مرگ، داوری و رابطه معنوی بین بنده و پروردگارش بحث می‌کنند، قابل درک است. درک این مفهوم مستلزم مطالعه دقیق قرآن کریم و مراجعه به تفاسیر علما است. درک ماهیت این مواجهه نیز در مکاتب فکری و تفسیری مختلف متفاوت است. برخی از تفاسیر بر جنبه فیزیکی این مواجهه تمرکز دارند، در حالی که برخی دیگر بر جنبه معنوی آن تأکید دارند.

مفهوم عرفان در احادیث نبوی، برخلاف تصوف اسلامی متاخر، مستقیماً با اصطلاح «عرفان» بیان نشده است. با این حال، جوهره و اصول آن در احادیث متعددی که به موارد زیر اشاره دارند، تجسم یافته است:

معرفت خدا: احادیث نبوی، شناخت خدا را تشویق می‌کنند، نه فقط شناخت ذهنی، بلکه شناخت قلبی عمیقی که منجر به عشق، ترس و پایبندی به دستورات او می‌شود. این شناخت، جوهره عرفان است. نمونه‌ای از این حدیث، حدیث «هر که خدا را بشناسد، دین او را شناخته است» است.

عشق به خدا و رسولش: احادیث بر اهمیت عشق به خدا و رسولش تأکید دارند. این عشق، پایه و اساس عرفان است و منجر به پیروی از سنت پیامبر (ص)، انجام دستورات او و اجتناب از نواهی او می‌شود.

تقوا و ترس: احادیث، تقوا و ترس از خدا را توصیه می‌کنند که دو مورد از مهمترین ویژگی‌های کسانی هستند که خدا را می‌شناسند. تقوا صرفاً پرهیز از حرام نیست؛ بلکه حالت فروتنی و تسلیم قلبی در برابر خداست.

ذکر و دعا: احادیث، ذکر خدا و دعا به درگاه او را تشویق می‌کنند که از مهم‌ترین راه‌های رسیدن به معرفت است. این دو، بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند و معرفت او را نسبت به او افزایش می‌دهد.

توبه و استغفار: احادیث، توبه و استغفار از گناهان را تشویق می‌کنند که از مهم‌ترین گام‌ها در مسیر معرفت است. این دو، دل را از آلودگی‌ها پاک کرده و بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند.

نماز و عبادت: احادیث بر اهمیت نماز و سایر عبادات تأکید دارند، زیرا بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر کرده و معرفت او را نسبت به او افزایش می‌دهد.

تواضع و زهد: احادیث، فروتنی و زهد در دنیا را توصیه می‌کنند که از ویژگی‌های کسانی است که خدا را می‌شناسند. فروتنی بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند و زهد، او را از محبت دنیا رهایی می‌بخشد.

قابل توجه است که احادیث نبوی بیشتر بر جنبه عملی معرفت تمرکز دارند تا جنبه نظری. آنها اعمال صالح، پیروی از سنت پیامبر (ص)، ترس از خدا، توبه و طلب بخشش را تشویق می‌کنند. این اعمال عملی منجر به معرفت و عشق به خداوند متعال می‌شود که جوهره عرفان است. مفهوم عرفان در احادیث با درک بافت کلی احادیث و تفسیر آنها توسط علما قابل درک است. علاوه بر این، درک عرفان در بین مکاتب مختلف فقهی و تصوف متفاوت است.

 

عرفّنا الله انفسنا و نفسه والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اسدالله طیاره

زندگینامه اسدالله طیاره

به نام آفریننده عشق

 

اسدالله طیّاری شهرضایی، معروف به شیخ اسدالله طیاره، سالک الهی و زاهد ایرانی اهل شهرضای اصفهان بود.

 

ویژگی ها

شیخ اسداللّه‏ طیّارى در هشتم تیر ماه ۱۳۰۶ شمسی در شهرستان قمشه (شهرضاى کنونى) در یک خانواده مذهبى دیده به جهان گشود. پدر ایشان از بازاریان آن شهرستان و مادر گرامیشان از سادات با صفاى مکّى بودند. تحصیلات دوران ابتدایى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره نوجوانى ایشان در همان جا سپرى شد. در ۱۹ سالگى براى کسب علوم حوزوى و ادامه تحصیلات به اصفهان عزیمت کردند و با علاقه بسیار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان، زیر نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند. ایشان از همان ابتداى جوانى متکى به قدرت خویش بودند و براى امرار معاش، کارشان را در کنار درس قرار دادند. زمانى که صحبت از کار و تلاش مى‏‌شد، ایشان مى‏‌فرمودند: «من حتى براى خرید کتاب‏‌هایى که در آن دوران نیاز داشتم، گاهى شب تا صبح بیدار مى‏‌ماندم و مزد دریافتى را فقط صرف خرید کتاب‏‌هاى مورد نیاز مى‏‌کردم.»

از مناعت طبع و عزت نفس بالایى برخودار بودند و هرگز براى رفع نیاز خود، پیش احدى حتى پدرشان اظهار نیاز نمى‌‏کردند. حتى در آن زمان که براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ایشان از گرفتن آن هم صرف ‏نظر مى‏‌کردند و مى‌‏فرمودند:«این شهریه به من که توان کارکردن دارم تعلق نمى‏‌گیرد.» در سن ۲۷ سالگى با توسل به بى‌بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) تشکیل خانواده دادند و علویه‌اى از اصفهان اختیار نمودند. انتخاب همسر سید به دلیل ارادت بیش از حد ایشان به سادات بود و در تمام دوران زندگى پر برکتشان، هیچ کوتاهى در حق همسرشان نکردند. دو ماه بعد از ازدواجشان در سفرى که براى تبلیغ رفته بودند، به طور معجزه آسایى راهى کربلا شدند. در این سفر، چون به طور قاچاقى اقدام کرده بودند، در زندان بصره حبس شدند و به ضمانت یکى از علما که مى‏‌فرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، دیگر ایشان را زیارت نکردم»، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در کربلا، نجف و کاظمین ماندند.

ایشان بسیار مهمان‌دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى این بودند که مشکلات مادى و معنوى دیگران را بر طرف سازند. بسیار با گذشت و سخاوتمند بودند. از قول خانواده ایشان نقل شده است: یک شب که ایشان به منزل آمدند، دیدیم عباى ایشان روى دوششان نیست و تنها با قبا به منزل آمده‌اند. هنگامى که از ایشان سؤال کردیم، فرمودند: در حرم مطهر حضرت معصومه (س) نشسته بودم. طلبه‏‌اى نزد من آمد و گفت: امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم، نتوانسته‌ام لباسى نو تهیه کنم. ایشان بدون این‏که او را بشناسند، بلافاصله عباى خود را که از طرف یکى از رفقایشان به ایشان هدیه شده بود در آورده و به او داده بودند و فرموده بودند: «من اصلاً نیاز به این عبا ندارم و چون نو است به عنوان هدیه از من قبول کن.» گاهى اوقات دیده مى‌‏شد هدیه‌‏اى که برایشان مى‌‏آوردند، از آن شخص تشکر مى‏‌کردند و بلافاصله آن را به فرد دیگرى که احساس مى‌‏کردند نیازمند است، مى‏‌بخشیدند. هیچ دلبستگى نسبت به هیچ چیز مادى نشان نمى‏‌دادند.

از قول خانواده ایشان نقل شده است: در تمام دوران حیاتشان، هیچ‌گاه زمانى نبود که ما صبح براى نماز برخیزیم و ایشان در خواب باشند، حتى این ایام آخر که دوران بیمارى را سپرى مى‌‏کردند. آن‏قدر به شب زنده ‏دارى و بیدار بودن تا طلوع آفتاب اهمیت مى‏‌دادند که اگر یکى از اعضاى خانواده به علت بیمارى، شبى را تا صبح نمى‏‌خوابید، صبح با خوشرویى به او مى‏‌گفتند: «امشب در عبادت شب زنده‏ داران شریک بودى.» در دوران جوانى و ایام تحصیل، دلبستگى و علاقه ایشان به سید عبداللّه‏ فاطمى بسیار بود و همیشه از زبان ایشان نقل قول مى‏‌کردند وارادت خاصى نسبت به این بزرگوار داشتند. اذکار و ادعیه خود را بسیار پنهان مى‏‌کردند، ولى آنچه ما مى‌‏دیدیم این بود که دائم الذکر بودند.

یکى از مراجع تقلید مى‏‌فرمودند: وقتى آقاى طیّاره در اصفهان بودند و ما در قم متوسل به امام زمان (عج) مى‏‌شدیم، مى‏‌دیدیم که بعد از چندى، آقاى طیّاره براى ما پول مى‏‌آورد و الن به این اندیشه افتاده‌ایم که چه ارتباطى بین توسل به امام زمان (عج) و پول آوردن آقاى طیّاره بود با این‏که آقاى طیّاره در اصفهان بودند. آقای طیاره می‌گوید: در حرم حضرت معصومه (س) مکاشفه‌ای شد. دیدم ملائکه در حال آب‌پاشی روی زوار هستند. ایشان این مکاشفه را نشان دهنده‌ فیض کریمه‌ اهل بیت، حضرت معصومه (س) به زائران می‌دانست.

 

از منظر فرهیختگان

سید هاشم حداد می‌گوید: طیاره لطیف است و در آسمان‏‌ها پرواز مى‌‏کند.

آیت اللّه‏ ناصرى می‌گوید: آقاى طیاره هواى نفس نداشت.

آیت اللّه‏ انصارى شیرازى می‌گوید: آقاى طیاره از جهات اخلاقى خیلى کامل بود و مى‏‌توان گفت مردى مُهَذَّب، شخصیتى اخلاقى، مرد خدا و اهل سیر و سلوک بود و دنیا در نظرش هیچ بود و خلاصه اینکه دلداده حق بود.

اسماعیل دولابی می‌گوید: طیاره مجرّد (اهل تجرد) است.

 

عروج ملکوتی

وی سرانجام در سال ۱۳۸۰ از دنیا رفت و جسد مبارکش در آستانه مطهر امام‏زاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گردید.

عبدالزهرا گرعاوی

زندگینامه عبدالزهرا گرعاوی

به نام آفریننده عشق

 

حاج عبدالزهرا گرعاوی، سالک الهی و از شاگردان سید هاشم حداد بود.

 

ویژگی ها

وی باب مکاشفات صحیحه برایش باز بود و می‌گفت: در نماز هم وقایع کربلا را می بینم. بسیار اهل گریه بود و علت مکاشفاتش هم همین بود. رابطه قلبی شدیدی با حضرت آقای حداد داشت. آیت الله کمیلی می‌فرمودند: یک زمانی حاج عبدالزهرا خدمت سید هاشم حداد آمد و گفت: دیگر نمی‌توانم ذکر یونسیه بگویم. آقا فرمودند: چطور؟ عرض کرد: وقتی به سجده می روم دیگر لب‌هایم تکان نمی‌خورد و ذکر همین‌طور در قلبم تکرار می‌شود. سید هاشم نیز از اینکه ذکر یونسیه حاج عبدالزهرا قلبی شده بود، خوشحال شدند. نقل است: حاج عبدالزهرا آینده را هم در مکاشفات بین نماز می‌دیده و همه چیز مثل فیلم از جلوی چشمش عبور می‌کرده است. ظاهرا با توسلاتی که به امام حسین (ع) داشته این مشکل مرتفع شده و دیگر رویت مکاشفات، اختیاری می‌شود و حرقت زائد الوصفی از ناحیه امام حسین (ع) شامل حالش می‌شود.

مرحوم حداد شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله مشرف می‌شد. عبدالزهرا خیلی آتش درونی داشت. مرحوم حداد یک‌بار به علامه طهرانی فرمودند: این آتش عبدالزهرا را می‌بینی؟ من چندین برابر این را دارم ولی مشخص نمی‌شود. عبدالزهرا یک ماشین استیشن داشت که همان حسینیه سیار معروف است. آیت الله کمیلی خراسانی نقل می‌کند: در جلسه ای، حاج عبدالزهرا گرعاوی سقا شده بود و در کاسه‌ای به همه آب می‌داد. حالتی داشت که همه از حال او اشک می‌ریختند. گریه می‌کرد و با حال شوق، کاسه آب را به این و آن می داد و می‌گفت: بیا شراب بخور، شراب محبت!

علامه طهرانی می‌فرمود: حاج عبدالزهرا گرعاوی، اصالتا عرب بود و مردی متدین و روشن ضمیر و ساکن کاظمین و گاهی به کربلا به خصوص در شب‌های جمعه برای زیارت مشرف می‌شد. برای آنکه روزه‌اش نشکند، همان شب پس از زیارت مراجعت می‌کرد. یکی از روزها که من بر حسب عادت از خواب بیدار شدم و وضو ساختم که به حرم مطهر سیدالشهدا (ع) مشرف گردم، دیدم حالم سنگین است و قبض عجیبی مرا گرفته است. با مشقت و فشار زیاد تا صحن مطهر آمدم ولی هیچ میل به تشرف نداشتم. مدتی در گوشه صحن نشستم ولی هیچ میل به تشرف پیدا نشد، تا نزدیک ظهر شد. در این حال، ناگهان یک حال نشاط و سرور زائدالوصفی در خود مشاهده کردم. برخاستم و با کمال رغبت مشرف شدم و به توسلات، زیارت و نماز مشغول شدم. همان شب مرحوم حاج عبدالزهرا از کاظمین به کربلا مشرف شد و گفت: سید محمد حسین! این چه حالی بود که امروز داشتی؟! قریب ظهر بود که من در حجره خود در بغداد بودم، دیدم که حال تو بسیار سخت است و در قبض شدید به سر می‌بری! فوراً سوار ماشین شدم و به کاظمین آمدم و برای رفع این حال تو حضرت موسی بن جعفر (ع) را شفیع در نزد خدا قرار دادم. حضرت نیز شفاعت فرمودند و حال تو خوب شد.

علامه طهرانی در کتاب معاد شناسی می‌گوید: دوستى داشتم به نام حاج عبدالزهرا گرعاوى نجفی که مردى بسيار باهوش، سريع‌الانتقال، تند ذهن و در عين‌ حال متدين و عاشق امام حسین (ع) بود. وی داراى حال بكا و گريه‌هاى طولانى و شوريده بود و بدين‌ جهت از مكاشفات صوريه و مثاليه نيز برخوردار بود. یک روز كه به حرم مطهر كاظمين مشرف شديم و در مراجعت از حرم، طفل اكبر اينجانب كه در آن وقت چهار سال داشت، چون چشمش در راه به خيار نوبر افتاد طلب كرد و گريه كرد؛ و اتفاقاً چون قدرى حالت اسهال و تردد داشت و براى او خوب نبود، ما از خريدن امتناع كرديم و او هم اصرار داشت تا بالأخره من اعتنايى به گريه او ننمودم و روى دست او زدم و از مقابل خيارها گذشتيم.

نزديک غروب آفتاب بود كه يكى از دوستان كربلایى ما به مسافرخانه آمد و گفت: حاج عبدالزهرا امروز از زيارت نجف‌ اشرف مراجعت كرده است! مى‌آیى به ديدنش برويم و نماز را هم همان‌جا بخوانيم؟ من گفتم: ضررى ندارد! لذا با هم از مسافرخانه حركت كرديم و تا منزل او كه در آن وقت در خارج كاظمين و متصل به آن و از نواحى جديدالاحداث بود، پياده روان شديم. در راه ديدم جماعتى گِرد آمده‌اند و مشغول تماشاى چيزى هستند. از همراهم پرسيدم: اين چيست كه تماشا مى‌كنند؟ گفت: تلويزيون است که تازه در كاظمين آورده‌اند و مردم براى تماشا جمع شده‌اند. من از دور نگاه كردم ديدم عكس‌ها و صورت‌هاى متحرّكى بر روى صفحه مى‌گذرد. بسيار در شگفت آمدم كه خدايا صنعت بشر به كجا كشيده‌ است كه صدا و سيماى افرادى را از راه دور مى‌آورد و در همان لحظه در مقابل ديدگان قرار مى‌دهد. اين حديث نفسى بود كه با خود كردم. بارى گذشتيم و به منزل او رسيديم.

چون وارد شديم، ديديم سجاده خود را پهلوى باغچه انداخته و مشغول نماز است و ما نيز نماز را خوانديم و پس از اتمام نماز و احوال‌پرسى و تعارفات عادى گفت: حق با باطل مخلوط نمى‌شود و بالأخره حق به كنارى و باطل نيز به كنارى مى‌رود! گفتم: صحيح است! گفت: حق و باطل، مانند روغن و آب هستند، اگر آن‌ها را به روى هم بريزى و تكان هم بدهى، باز روغن در رو و آب در زير مى‌ايستند! گفتم: همينطور است! گفت: سید محمد حسین! مى‌دانى كه انسان به تمام مقامات و مناصب با نقشه و تدبير و مكر مي‌تواند برسد؛ تاجر شود، مالدار شود، عالم و مرجع شود، سلطان و رئيس‌جمهور شود، ولى راه خدا نقشه و حيله‌بردار نيست! گفتم: آرى همينطور است! گفت: من امروز صبح از نجف خارج شدم و با سيّاره (ماشين) به سوى كاظمين مى‌آمدم. ناگاه ديدم كه ممكن است انسان در طبقه دهم از يک عمارتى باشد و به واسطه مختصر غفلتى، یک مرتبه به طبقه پایين سقوط كند!

من فهميدم كه اين همه گفتارها و سؤال‌ها به جهت اين است كه به من بفهماند: زدن روى دست طفل كه خيار مى‌خواسته است صحيح نيست و طفل را بايد با صبر و تحمل آرام كرد. او در همان وقتى كه ما از نزد مغازه عبور مى‌كرديم، در ماشين خود نشسته و در بيابان حلّه به‌ سوى بغداد در حركت است ولی از حال ما و كيفيت درخواست بچه و ضرب ما مطلع بوده، اما نمى‌خواهد صريحا بگويد كه تو چنين كرده‌اى!

آیت الله صافی اصفهانی نقل می‎کند: رفیقی داشتم در نجف اشرف به نام حاج عبدالزهرا که شخصی صد در صد صادق بود و سر سوزنی احتمال اینکه خلاف بگوید درباره‌اش نبود. با اینکه به تجارت مشغول بود ولی بیشتر اوقات در مشاهد مشرفه به سر می‌برد. مرد بسیار باتقوا، باصفا و اهل دل بود و در سیر و سلوک زحمت کشیده بود، مخصوصا در محبت به اهل بیت فوق العاده بود و با هم خیلی رفیق بودیم. ایشان می‌گفت: یک مدتی مثل فیلم سینمایی تمام حوادث و وقایع فردا را در شب قبلش در قنوت نماز می‌دیدم و فردا تمام آن به صورت کامل اتفاق می افتاد. مثلا در شب می‌دیدم که کسانی آمدند با من معامله کردند و درخواست‌هایی داشتند. فردایش عینا همان چیزها اتفاق می‌افتاد.

این حاج عبدالزهرا شب های چهارشنبه به مسجد سهله می رفت و بعد از اعمال، معمولا مقداری با هم مجالست داشتیم. یک شب به من گفت: آقای صافی، این اواخر یک اتفاقات ناگواری برای من رخ می‌دهد. گفتم:خیر است ان شاء الله، چه اتفاقی؟گفت:ردر قنوت نمازم تمام اتفاقاتی که فردا می‌خواهد رخ بدهد مثل یک فیلم سینمایی می‌بینم، به نظر شما این‌ها مکاشفات شیطانی نیست؟ این گذشت تا این که یک روز با حالت عصبانیت و ناراحتی سراسیمه به منزل ما آمد و گفت: آقای صافی، آخر این چه ایمانی است که من دارم؟ این چه نمازی است که من می خوانم؟ عوض این که در نماز، تمام توجهم به خدا باشد، همه‌اش به این فیلم‌ها طی می‌شود. این‌ها به چه درد من می‌خورد.

به او گفتم: برو نزد امام حسین (ع) و این ها را با محبت او مبادله کن، یک معامله خیلی شیرین. او هم یک مقدار آتشش خوابید. حاج عبدالزهرا مرتب شب‌های جمعه به کربلا مشرف می‌شد. یک روز به من گفت: شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) مشرف شدم و به حضرت عرض کردم: «من این‌ها را نمی خواهم، شما را می خواهم.» خیلی جدی و محکم گفت این‌ها را از من بگیر و محبت خودت را به من بده. گفت: آقای صافی، فکر می‌کنم خواسته من اجابت شده و این معامله انجام شد؛ چون آن‌ها را از من گرفتند و تمام شد و حالا احساس می‌کنم مثل این که نسبت به امام حسین (ع) یک حالت دیگری پیدا کردم.

گفتم: چه حالتی؟ گفت انگار یک محبت خاص و فوق العاده‌ای نسبت به آن حضرت در خودم احساس می‌کنم که با گذشته فرق دارد. ما هم می‌دیدیم که این حاج عبدالزهرا، حاج عبدالزهرای قبل نیست، حال عجیبی پیدا کرده بود و گریه های عجیبی داشت. اسم امام حسین (ع) که می آمد، آتش می‌گرفت و مثل یک گلوله آتش شده بود. البته از آن به بعد، آن فیلم‌ها برایش اختیاری شده بود و اگر می‌خواست می‌دید، اما محبت و عشق به امام حسین (ع) فرصت به او نمی‌داد و رمقش را گرفته بود.

 

عروج ملکوتی

حاج عبدالزهرا گرعاوی، سرانجام در نجف از دنیا رفت و در غرفه‌ای از غرفه‌های صحن حضرت کمیل در دروازه نجف به خاک سپرده شد.

محمد بن خفیف شیرازی

زندگینامه محمد بن خفیف شیرازی

به نام آفریننده عشق

 

شیخ ابوعبدالله محمد ابن خفیف بن اسکشفاذ شیرازی یا ابوعبدالله بن خفیف (وفات ۳۷۱ قمری) که به شیخ الاسلام، «شیخ المشایخ» و «شیخ کبیر» شهرت دارد، از مشایخ و عرفای قرن سوم و چهارم هجری و بنیان‌گذار سلسله خفیفیه بود.

 

ویژگی ها

پدرش خفیف نام داشت و در سپاه عمرو لیث صفاری خدمت می‌کرد. او با دختر یکی از بزرگان کرّامیه در نیشابور ازدواج کرد. به شهادت متون عرفانی، مادرش پارسا و پرهیزکار بود و در زمره زاهدان و عارفان قرار داشت. احتمالاً ابن خفیف در سال ۲۶۹ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد و به توصیه مادرش به صوفیه پیوست. ابن‌خفیف‌ در آغاز جوانی‌ ناگزیر شده‌ است‌ که‌ برای تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ کارهایی‌ چون‌ گازری، دوک‌ تراشی‌ و حقه‌گری بپردازد. او خود گفته‌ است‌ که‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ که‌ زکات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌.»

ابن خفیف نزد استادان متعددی در تصوف، حدیث، فقه و کلام تلمذ کرد. او از جمله عارفانی بود که به کسب علوم ظاهر نیز اهمیت زیادی می‌داد و به همین سبب در میان اهل علوم مختلف صاحب اعتبار بود. ابوطالب خزرج بغدادی، ابوالحسن اشعری، رویم بن احمد، ابوالحسین بندار شیرازی و ابوالحسن مزیّن از جمله استادان او بوده‌اند. وی با مشایخ زیادی نیز مصاحبت داشت که از جمله می‌توان به ابن عطا، شبلی، حسین بن منصور حلّاج، جریری، طاهر مقدسی، ابو عمرو دمشقی، ابوبکر کتّانی، یوسف بن حسین رازی، ابوالحسین مالکی و ابوالحسین درّاج اشاره کرد.

وی مرجع و مقتدای اهل طریقت و حقیقت، و سر سلسله فرقه خفیفیه، یکی از فرق صوفیه می‌باشد. از استادان، مصاحبان و اقوالش مشخص می‌شود که مشرب عرفانی او از مشی عرفانی جنید و پیروانش متأثر بود. از این رو، وی می‌کوشید معاملات و سخنانش با شریعت کاملاً سازگار باشد و صوفیانی را که در این مسیر حرکت نمی‌کردند نکوهش می‌کرد. حلّاج از جمله کسانی بود که برخی از اقوال و اشعارش با انتقاد ابن خفیف روبرو شد. وی سفارش می‌کرد در تصوف از این پنج استاد پیروی شود: حارث محاسبی، جنید بغدادی، رویم، عمرو بن عثمان مکی و ابوالعباس بن عطا.نوشته‌اند که به آن جهت او را خفیف می‌گفته‌اند که سبک‌بار، سبک‌حساب، سبک‌روح و سبک‌غذا بوده‌ است. افطار و خوراک شبانه روز او، هفت دانه مویز بوده‌ است. ابن خفیف از جمله عارفانی بود که در تألیف و تصنیف آثار علمی و عرفانی پرکار بود. عطار می‌نویسد که وی در هر چهل روز تصنیفی می‌ساخت در غوامض و دقایق و در علم ظاهر نیز تصانیف بسیار داشت. حدود سی اثر از ابن خفیف برشمرده‌اند که در علوم مختلف و از جمله دربارهٔ مباحث و مبانی عرفانی نوشته شده‌ است.

ابن خفیف گفته است: «هر اشارتی‌ و رمزی که این‌ طایفه متصوفه‌ گفته‌اند و کرده‌اند، من‌ آن‌ را از شریعت‌ به‌ در آوردم‌.» همچنین گفته است: «هر عارفی‌ کی‌ معرفت‌ خود را به‌ شریعت‌ راست‌ نکند و به‌ شریعت‌ مقابله‌ نکند، عن‌ قریب‌ بی‌معرفت‌ گردد.» ابونعیم‌ اصفهانی‌، ابن خفیف را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته است، ‌انصاری گوید که‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» می‌خوانده‌اند، هجویری او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری و باطنی‌» می‌خواند، عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ و ابن‌ملقن‌ گوید که‌ وی از رویم‌ و جریری و ابن‌عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌.

عطار در تذکرة الاولیا می‌نویسد: آن مقرب احدیت، آن مقدس صمدیت، آن برکشیده درگاه، آن برگزیدهٔ الله، آن محقق لطیف قطب وقت، ابوعبدالله محمدبن الخفیف رحمة الله علیه، شیخ المشایخ عهد خویش بود و یگانه عالم بود و در علوم ظاهر و باطن مقتدا بود و رجوع اهل طریقت در آن وقت به وی بود. بینایی عظیم داشت و خاطری بزرگ و احترامی به غایت و فضائل او چندان است که بر نتوان شمردن و ذکر او نتوان کرد.

ابن‌ خفیف می‌گوید: در ابتدا خواستم که به حج روم. چون به بغداد رسیدم، چندان پندار در سر من بود که بدیدن جنید نرفتم. چون به بادیه فروشدم رسنی و دلوی داشتم تشنه شدم. چاهی دیدم که آهویی از وی آب می‌خورد. چون به سر چاه رفتم آب به زیر چاه رفت. گفتم: خداوندا عبدالله را قدر از این آهو کمتر است؟ آوازی شنیدم که این آهو دلو و رسن نداشت و اعتماد او بر ما بود. وقتم خوش آمد، دلو و رسن بینداختم و روانه شدم، آوازی شنیدم یا عبدالله ما تو را تجربت می‌کردیم تا چون صبر می‌کنی بازگرد و آب خور. بازگشتم آب برلب چاه آمده بود. وضو ساختم و آب خوردم و برفتم تا به مدینه حاجتم هیچ به آب نبود به سبب طهارت. چون بازگشتم به بغداد رسیدم. روز آدینه به جامع شدم، جنید را چشم بر من افتاد و گفت: اگر صبر گردی آب از زیر قدمت بر آمدی.

ابن خفیف می‌گوید: شبی بر بام مسجد در خواب بودم. شخصی دیدم که مرا بیدار کرد و گفت: می‌خواهی که لیلة القدر را ببینی؟ گفتم: بله. پس روشنی عظیم دیدم که در جهان افتاده بود. چنانکه جماعتی هیزم کشان دیدم که مشت‌ها به هیزم در پیش خود انداخته بودند و در راه بارگاه خفته بودند. نوبتی دیگر لیلة القدر را دیدم چنانکه عالم روشن گشته بود و به غایتی آشیان‌های گنجشک دیدم بر سر درخت‌ها‌.

نقل است که چون وفاتش نزدیک آمد، خادم را گفت: من بندهٔ عاصی گریزه‌پای بودم. غلی بر گردن من نِه و بندی بر پای من نِه و همچنان رو به قبله کن و مرا بنشان، باشد که در پذیرد. بعد از مرگ، خادم این نصیحت شیخ آغاز کرد، هاتفی آواز داد که هان ای بی‌خبر، مکن! می‌خواهی که عزیزکردهٔ ما را خوار کنی؟

محمد ابن خفیف در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌ تنها اهل‌ تصوف‌، بلکه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ می‌داشتند. درباریان‌ و دیوانیان‌ نیز از معتقدان‌ او بودند و گفته‌اند که‌ نزد عضدالدوله دیلمی‌ مقرب‌ بوده‌ است. ‌در روز مرگش‌ انبوهی‌ عظیم‌ از مردم‌، حتی‌ از یهود، نصارا و مجوس‌ بر جنازه او حاضر شدند و صد بار بر وی نماز خوانده‌ شد.

 

آثار

  • شرف الفقر
  • الفصول فی الاصول
  • المعتقد الکبیر و الصغیر
  • المنهج فی الفقه
  • اللوامع
  • استدراج و اندراج
  • السماع
  • جامع‌ الارشاد
  • الاستذکار
  • المنقطعین‌

 

عروج ملکوتی

مدت‌ عمر او را ۱۰۴ سال‌ گفته‌اند. درگذشت او در سال ۳۷۱ قمری اتفاق افتاده‌ است. پس از مرگ، او را در وسط خانقاه و رباط خود او، پشت بازار وکیل در شیراز دفن کردند. مزار ایشان امروزه محل کتابخانه‌ای عمومی‌ است.

سید زین العابدین طباطبائی ابرقوئی

زندگینامه سید زین العابدین طباطبایی ابرقویی

به نام آفریننده عشق

 

عالم فاضل و عارف وارسته، سيد زين العابدين طباطبایی ابرقویی، يكی از پاكان و بزرگان اخلاق در قرن چهاردهم هجری قمری است كه در ابرقوی فارس متولد شده و از دوران كودكی‌اش اطلاعاتی در دست نيست.

 

ویژگی ها

وی پس از فوت پدر ومادر در ابرقو، جهت كسب علوم و معارف به اصفهان مهاجرت می‌كند و در مدارس علميه اصفهان از جمله مدرسه عربان كه امروزه به نام آيت الله خادمی تجديد بنا شده است و مدرسه صدر و جدّه، مشغول تحصيل می‌شود و از محضر بزرگاني همچون سيدمحمد باقر درچه‌ای­ و آخوند كاشی بهره‌های فراوان می‌­برد و خصوصاً در اخلاق كه از شاگردان برجسته اين دو بزرگوار محسوب می‌شد. سيد زين العابدين در دين و اخلاق مراتب بالايی كسب می‌كند و سيره زندگی‌اش به گونه‌­ای بود كه عملاً درس دين و اخلاق به مردم می‌آموخت. اين عالم فرزانه از همان جوانی چنان مهذّب و باوقار بود و محسنات اخلاقی‌اش فراوان كه مورد توجه اهل بصيرت قرار می‌گيرد و خود در نتيجه رياضت، عبادت، تزكيه نفس و خودسازی صاحب بصيرت می‌گردد.

وی در نهايت زهد و تقوا می‌زيست و زندگی بسيار فقيرانه‌ای داشت. نقل است كه قبل از ازدواج، همه شب تا صبح در گوشه حجره يا شبستان مسجد به عبادت و رياضت مشغول بود و به ائمه اطهار (ع) متوسل می‌شد و از خداوند شرح صدر و رسيدن به مرتبه كمال می‌خواست و روزها را به درس و بحث و درک حضور علما و بزرگان طی می‌كرد تا اينكه مورد توجه يكي از تجّار بزرگ كه به روحانيت و به ويژه سادات علاقه مند بود، قرار گرفت و آن تاجر محترم كه مدتي با سيد زين العابدين رفت و آمد داشت و مراقب حالات وی بود، توسط فردی، پيشنهاد ازدواج دخترش را به او می‌دهد و آقا سيد زين العابدين با بيان شرايطی همچون ادامه زندگی طلبگی و راه و رسم پيشين و عدم قبول كمک مالی، ازدواج با صبيه حاج غلامرضا موحديان عطار را قبول می‌كند.

سيد زين العابدين در اوایل زندگی مشترک، با توجه به اينكه به غير از شهريه مختصر مدرسه علميه، هيچ اعانه و كمكی را قبول نمی‌نمود، با فقر و تنگدستی رو به رو بود تا جایی كه قوت روزانه‌شان يک سيب زمينی يا يک هويج بود؛ اما با صبر و شكيبایی فراوانی كه داشتند، هيچ‌كس از احوال ايشان خبردار نشد حتی والدين همسرش. زمانی عرصه بر ايشان به قدری تنگ می‌شود كه همسرشان بدون شير می‌شود و ایشان به خاطر همسر و طفل شيرخوار خود، به حضرت بقیة‌ الله (عج) متوسل می‌شوند كه از همين توسل، فرجی حاصل می‌شود و تا پايان عمر، كفاف معيشت حاصل می‌شود. سيد زين العابدين در نتيجه عبادت و تهجد فراوان، صاحب بصيرت شده و مكاشفاتی داشته است تا جایی که شبی در حجره خود به زيارت عاشورا مشغول بوده كه در سجده منقلب می‌گردد و صحنه‌های روز عاشورا را می‌بيند كه بلافاصله غش می‌­كند و چند ساعتی را از خود بی‌خود می‌شود. وقتی از وی سؤال شد كه چه ديده است، وی طاقت گفتن نداشته است.

همچنین زمانی كه به دستور رضاخان، علما و روحانيون از پوشيدن لباس روحانيت منع شدند و عمامه از سر علما برداشتند، آقا سيد زين العابدين كه از مخالفان سرسخت حكومت پهلوی و عوامل و ايادی آن‌ها بود، به هيچ وجه زير بار قوانين كذايی آن‌ها نرفت و با هيبتی كه داشت، كسی جرأت تعرض به وی را نداشت. به طوریكه يکبار، وی به همراه تعدادی از دوستان با لباس روحانيت برای زيارت اهل قبور به تخت فولاد می‌روند كه در بين راه، با سربازی مسلح برخورد می‌كنند كه قصد داشته آن‌ها را به علت پوشيدن لباس به نظميه ببرد. همراهيان، همه متوحش شده و از آقا سيد زين العابدين كسب تكليف می‌­كنند. او پس از دلداری آن‌ها به طرف سرباز می‌رود و دو بازوی او را محكم با پنجه خود می‌گيرد كه سرباز قادر به برگرداندن سر و ديدن آن‌ها نبود و پس از مخفی شدن آن‌ها، پاسبان را رها می‌كند و با آرامش خاطر به حركت خود ادامه می‌دهد كه اين صحنه موجب خشم پاسبان و تعجب همراهانشان می‌شود.

سید زین العابدین می‌گوید: در یک مسافرت به مشهد یا کربلا، پس از حرکت از اصفهان، وقتی وارد شهر ری شدم و به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفتم، در بازار شهر ری، تصمیم گرفتم که از اول بازار تا آخر بازار بروم و صاحب مغازه‌ها را برانداز کنم؛ هرکدام که مورد نظرم قرار گرفتند، جهت خریداری مقداری لوازم سفر از قبیل قند و چای، حبوبات و دیگر لوازم انتخاب کنم. در آخر بازار در یک پیچ، مغازه‌ای که صاحب آن، قدبلند بود و چهره‌ای گشاده داشت، مرا به خود جلب نمودو من وارد مغازه ایشان شدم و ساعتی با او به صحبت کردم و ایشان لوازمی را که احتیاج سفر بود، برایم بسته‌بندی نمود و گفت: در این سفر برای شما کافی می‌باشد و سلام مرا به حضرت برسان.

پس از خداحافظی، از ایشان جدا شدم و با کاروان به سفر ادامه دادم اما هرلحظه چهره این مرد و کلمات او مرا بر این می‌داشت که در مورد او حساس شوم. همچنین آذوقه‌ای که به من داد، گرچه فکر می‌کردم تا رسیدن به مقصد هم نرسد اما با اینکه در بعضی موارد، مهمان هم داشتم ولی تا برگشت و ورود به اصفهان که چند ماهی طول کشید، هنوز مقداری از آن‌ها را داشتم. پس از بازگشت، با اشتیاق تمام، چون وارد شهر ری شدم، عازم دیدار آن مرد نورانی شدم تا از کلمات او بهره بیشتری ببرم. وارد بازار شدم و به محل سر پیچ رسیدم ولی گویا از آن مرد و حتی چنین مغازه‌ای اثری نبود. از مغازه‌های مجاور و مقابل آن سؤال کردم که یک مغازه در این محل که صاحب آن دارای چنین مشخصات بود کجاست؟ آنها کاملا از چنین دکّانی با چنین صاحبی اظهار بی‌اطلاعی کرده و منکر او بودند تا اینکه بالأخره به خود آمدم و متوجه شدم که شاید ایشان امام زمان (عج) یا از یاران ایشان بوده‌اند.

یک روز سید زین العابدین از وصف کربلا و روز عاشورا برای دوستان تعریف می‌کرد و همچنین در اهمیت زیارت عاشورا گفت: در شبی که در حجره، مشغول زیارت عاشورا بودم، در سجده شکر زیارت، حالم منقلب شد و قضیه کربلا را با آن صحنه‌های روز عاشورا و امام حسین (ع) دیدم و غش کردم و تا نزدیک ظهر در حال غش و یا از خود بی‌خود بودم. از ایشان سؤال شد چه دیدید؟ ایشان طاقت گفتن جواب را نداشتند.

ایشان حتی در زمان پهلوی اول نیز که سکوت و خفقان مرگبار وجود داشت، همیشه برخلاف آن‌ها عمل می‌کردند و هرگز عمامه از سر برنداشتند و با لباس روحانی در کوچه و بازار عبور می‌کردند. نقل شده است: روزی، یک روحانی از بازارچه چهار سوق مقصود عبور می‌کرد و یک پاسبان، عمامه او را بر می‌دارد و پاره می‌کند و توهین می‌نماید. آن شخص روحانی فریاد می‌زند و خطاب به پاسبان می‌گوید: اگر مأموری برای برداشتن عمامه، چرا آن سید را با آن عمامه بزرگی که بر سر دارد و روزها از جلوی تو عبور می‌کند، متعرض نمی‌شوی!؟ پاسبان با تغیّر جواب می‌دهد: به تو مربوط نیست و من اگر توانسته بودم عمامه او را نیز برمی‌داشتم. حتی نتوانستم نزدیک او شوم تا چه رسد عمامه او را بردارم!

سید عبدالحسین میرلوحی می‌گوید: «دیشب در عالم رویا در حالیکه مشغول آبیاری بودم، حضرت ولی عصر (عج) را دیدم و پس از صحبت کردن، دامن ایشان را محکم گرفتم و عرض کردم: یابن رسول الله، مرا راهنمایی کنید که در امور و مسائل فقهی که اشکال پیش می‌آید کجا بروم و چه کنم؟ حضرت فرمودند: در چنین مواقعی به دو نفر رجوع کن: «سید زین العابدین طباطبایی ابرقویی» یا «حاج میرزا علی آقا شیرازی».

نقل است: فرزند یکی از علمای بزرگ که از طلاب بزرگ بود، سخت مبتلا به جنون شده بود، به طوریکه مدت‌ها با طناب، دست و پای او را بسته بودند و از شفای او مأیوس شده بودند. پدر او از سید زین العابدین درخواست کرده بود که کاری برای فرزند بیمارش بکند. بالأخره روزی را معین کردند که جهت دعا و درخواست شفای او از خداوند متعال به منزل ایشان برود. در روز موعود، به اتفاق چند نفر از دوستان به عیادت مریض رفتند. آن جوان مریض را به سختی با دست و پای بسته از محبس خود می‌آورند و ایشان به دوستان خود دستور می‌دهند که با حضور قلب و حالت توجه مشغول خواندن سوره حمد شوند و خود ایشان دست بر سر او می‌گذارند و مشغول ذکر می‌شوند و پس از چند دقیقه آن دیوانه به خواب می‌رود و حاضرین خوشحال می‌شوند که با حواس جمع می توان دعا را ادامه داد. پس از لحظاتی که همه در اثر حالت پدرم به گریه افتاده و خصوصاً والدین و عیال آن جوان، کاملا منقلب شده بودند، در این هنگام، آن دیوانه که در خواب بود، بدنش خیس عرق می‌شود و شفا پیدا می‌کند.

حسن سلمانی در مورد نحوه وفات سید زین العابدین چنین می‌گوید: هنگام وفات ایشان، من طبق دستورشان خدمت ایشان آمدم و قدری با هم نشستیم. ناگهان دیدم چشمان ایشان دور می‌زند. ایشان را خواباندم و خود ایشان به طرف قبله خوابیدند و من که متوحش شدم بالای سر ایشان نشستم. ناگهان ایشان تا کمر، نیم‌خیز برخاستند ولی نتوانستند بایستند و در حالیکه ایشان را در بقل گرفتم و نگاهشان به طرف بالا بود، دو مرتبه گفتند: «السلام علیک یا بقیة الله» و سپس از دنیا رفتند. از اين عالم ربانی، كتابی به نام ولایت المتقین به يادگار مانده كه اثری ارزشمند است.

یكي از اخيار اصفهان به نام سيد محمد صحاف، ارادت و علاقه زيادی به مرحوم سيد زين العابدين اصفهانی داشت و چون يک سال از فوت مرحوم سيد زين العابدين گذشت، شب جمعه‌ای آن مرحوم را در خواب ديد كه در بستانی رفيع و قصری وسيع است و در آن انواع فرش‌های حرير، استبرق، رياحين، گل‌های رنگارنگ، انواع خوردنی‌ها و آشاميدنی‌ها، جوی‌های آب و خلاصه انواع لذائذ و بهجت‌ها موجود است، به طوریكه مبهوت می‌شود و می‌فهمد كه این مقام سید زین العابدین است.

 

عروج ملکوتی

سید زین العابدین، سرانجام در سال ۱۳۷۲ قمری، رخت از جهان فانی بركشيد و در تخت فولاد اصفهان دفن گرديد.

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

به نام آفریننده عشق

 

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

معنی چله کلیمیه

چله کلیمیه که با نام اربعین موسوی نیز شناخته می‌شود، اشاره به چهل روز خلوت و مناجات حضرت موسی (ع) با خدواند دارد که از اول ذی‌‌القعده تا چهلم ذی‌‌القعده (عید قربان) به طول انجامید.

جایگاه حضرت موسی (ع)

موسی (ع) از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و رهبر بنی‌اسرائیل است. داستان‌ها و معجزات حضرت موسی در قرآن بیش از هر پیامبر دیگری ذکر شده است. یکی از القاب اصلی حضرت موسی، کلیم‌ الله است که در این باره گفته شده،‌ خداوند با وی مستقیم و بدون واسطه سخن می‌گفت.

حضرت موسی (ع)، فرزند عمران از نسل لاوی بن یعقوب دانسته شده است. نام پدرش در تورات، عمرام است که در لهجه عرب به‌صورت عمران درآمده و مسلمانان نیز او را عمران خواندند. ولادت حضرت موسی (ع) حدود ۲۵۰ سال پس از وفات حضرت ابراهیم بود.

موسی (ع) در دوره‌ای متولد شد که فرعون دستور داده بود فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را بکشند و دختران آنان را به اسارت بگیرند. براساس تورات، فرعون از ترس قدرت یافتن بنی‌اسرائیل و اتحاد آنان با دشمنان، دستور کشتار فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را صادر کرد.

براساس آیات قرآن، بعد از تولد حضرت موسی (ع)، خدا به مادر او (یوکابد) وحی کرد که فرزند خود را شیر بده و زمانی که ترس از جانش داشتی، او را در صندوقچه‌ای بگذار و در رود رها کن و نگران نباش و نترس. مادر موسی پس از شیر دادن به فرزندش (بنا بر تورات، در مدت سه ماه) از ترس خطرات احتمالی، موسی را در صندوقچه‌ای گذاشت و در رود انداخت و دخترش را به دنبال صندوقچه فرستاد.

خداوند به جهت نگرانی مادر موسی، به او قوت قلب داده و نوید داد که موسی را به تو برمی‌گردانیم و همچنین او را از پیامبران قرار خواهیم داد. فردی از خانواده فرعون، موسی را از آب گرفت. همسر فرعون (آسیه)، موسی را نور چشم خود و فرعون خواند و امید داشت که برای او نفعی داشته باشد یا حتی او را به فرزندی قبول کنند. پس از نجات موسی (ع) از رود، او شیر هیچ زنی را قبول نکرد تا اینکه به پیشنهاد خواهر موسی، مادرش را آوردند و این چنین موسی به نزد مادرش بازگشت.

گفته شده موسی را به این جهت موسی نامیده‌اند که او را از میان آب و درخت گرفتند. «مو» در زبان قبطی، به معنای آب و «سا» به معنای درخت آمده است. موسی در بزرگسالی در ماجرای درگیری فردی از بنی‌اسرائیل و یک مصری (قِبطی)، با زدن یک مشت، فرد مصری را کشت. پس از این ماجرا، مأموران فرعون تصمیم به قتل او گرفتند و او برای فرار، از مصر خارج شد.

موسی در مدین ماند و با دختر شعیب ازدواج کرد و چوپانی گوسفندان او را بر عهده گرفت. بنابر آنچه در قرآن و تفاسیر شیعه آمده، موسی ده سال در مدین، در کنار شعیب زندگی کرد و به چوپانی پرداخت. پس از آن، او در مسیر بازگشت از مدین به مصر، شب هنگام که به همراه خانواده راه را گم کرده بود، آتشی از سوی طور دید.

موسی نزدیک آتش رفت و از سمت راست آنجا و از میان درختی ندا آمد: ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان، تنها من را بپرست و نماز را برای یاد من بپادار. موسی در طور سینا، به پیامبری برگزیده شد و خداوند به او دستور داد عصایش را بیندازد، عصا را انداخت، ناگهان تبدیل به مار شد. به او دستور داده شد نترسد و آن را بردارد که عصا به حالت اولیه خود باز خواهد گشت. همچنین دستور داده شد که دستش را در گریبانش فرو برد که دستش سفید و نورانی شد. انجام این معجزات توسط موسی در کوه طور، برای آمادگی موسی جهت انجام آنها در نزد فرعون دانسته شده است.

حضرت موسی (ع) در چهل سالگی، در طور سینا و از میان درختی مورد خطاب وحی قرار گرفت و در آنجا به پیامبری برگزیده شد. او از پیامبران اولوالعزم بود. برخی مفسران براساس تعبیر قرآن «من تو را براى رسالت انتخاب كردم» معتقدند موسی در همان‌جا و با همین تعبیر به پیامبری مبعوث شد.

اعمال چله کلیمیه

عارفان و بزرگان از قدیم‌ الایام در این ۴۰ روز به تأسی از حضرت موسی (ع) اقدام به انجام اعمال و ریاضاتی می‌نمایند که در روز عید قربان با قربانی کردن نفس خود و رسیدن به مقام قرب الهی به پایان می‌رسد.

اعمالی را که در اربعین موسوی وجود دارد می‌توان به دو دسته اعمال و دستورات خاص و اعمال و دستورات عام تقسیم کرد. اعمال و چله نشینی خاص را باید استاد و عارف کامل به انسان بدهد و نمی‌توان از پیش خود اقدام به این چله نشینی کرد. اما دستورات عام چله نشینی را هر کسی می‌تواند انجام دهد که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد.

۱. انجام واجبات و ترک گناه

مهم‌ترین عمل و وظیفه در هر چله‌ای، انجام واجبات دینی و ترک تمامی گناهان است که اگر سالک، فقط این دستور را مد نظر خود داشته باشد، قطعا پیشرفت چشمگیری در خود مشاهده خواهد کرد و از جوایز معنوی او را بی‌نصیب نخواهند گذاشت. برای دقت داشتن در انجام واجبات و پرهیز از محرمات، باید مراقبه و محاسبه داشت‌.

۲. تهجد و نماز شب

نماز شب و تهجد (شب زنده‌داری) در هر چله‌ای توصیه می شود و نیاز به اجازه استاد ندارد. لذا کسانی که می‌خواهند در این دوره، چله نشینی داشته باشند، حتما نماز شب را (ترجیحا ۱۱ رکعت به همراه مستحبات) در اعمال خود بگنجاند و در صورت ترک نماز شب، در صبح آن روز قضای آن را به جا آورد.

۳. توسل به اهل بیت (ع)

توسل به اهل بیت (ع) از نیازهای معنوی هر انسان و هر سالکی است. کسی که می‌خواهد در این دوره چله نشینی داشته باشد باید توسل به اهل بیت (ع) را چه به شکل زیارت حضوری و چه به شکل زیارات وارده مانند زیارت عاشورا در برنامه خود بگنجاند.

۴. ذکر و دعا

ادعیه و اذکار کمک بسیار شایانی به چله نشینی شما می‌کنند. از بهترین اذکار وارده می‌توان به ذکر لا اله الا الله و ذکر صلوات اشاره کرد این از کار را می‌توان با حضور قلب به تعداد ۱۰۰ مرتبه انجام داد. در بین ادعیه، از بهترین آن، مناجات خمس عشر امام سجاد (ع) است.

۵. قرآن

انسان بهتر است روزی یک جزء قرآن در این ایام تلاوت نماید و در صورتیکه نمی‌تواند چند سوره خاص یا حداقل پنجاه آیه از قرآن را روزانه تلاوت نماید.

۶. ذکر یونسیه

اگر کسی بتواند ذکر یونسیه را به تعداد ۱۱۰ مرتبه یا ۴۰۰ مرتبه، شب ها در سجده بخواند برای پیشرفت معنوی و سلوکی او بسیار خوب و موثر است. ذکر یونسیه به صورت زیر است: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.

۷. روزه گرفتن

روزه با تمام سختی که دارد از بهترین اعمال یک دوره چله نشینی محسوب می شود. اگر کسی بتواند سه روز در این ماه و البته در هر ماهی را روزه بگیرد و نیت خود را در روزه گرفتن خالص نماید و در طول روز نیز مراقبت داشته باشد، این امر او را به طور سریع و آسانی به سمت خدا سیر می‌دهد. همچنین روزه گرفتن در روزهای هشتم، نهم و دهم این ماه نیز بسیار توصیه می‌شود‌.

۸‌. گرسنگی

انسان اگر نمی‌تواند روزه بگیرد، بهتر است در این چله، کمی غذای خود را تقلیل دهد و حداقل پرخوری نکند زیرا پرخوری دل را می‌میراند. همچنین غذای چشم و گوش که دیدن و شنیدن باشد را مدیریت کند و هر چیزی را نبیند و به هر چیزی گوش ندهد.

بهتر است نیت سالک در این اعمال مذکور، تقرب به خدا، رسیدن به معرفت الهی و لقاءالله باشد‌. همچنین سالک می‌تواند این امور را به نیابت از امام‌ زمان (عج) یا یکی از اهل بیت (ع) و به نيت تعجیل در فرج امام زمان (عج) انجام دهد.

 

وفقنا الله و ایاکم

خلوت در عرفان - عاشقان خدا

خلوت در عرفان چه جایگاهی دارد؟

به نام آفریننده عشق

 

صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکری به دوام    ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

 

بله! این یک بیت شعر که توسط بسیاری از اولیای خدا به عنوان یک دستور سلوکی دست به دست شده و به دست مریدان و سالکان الی الله رسیده، حاوی یک دستور خاص به نام “عزلت” است. عزلت معانی متنوعی دارد، از معنی درست و ممدوح آن گرفته تا معنی افراطی و مقبوح آن.

جایگاه خلوت در عرفان

علامه طهرانی می فرماید: خلوت بر دو گونه است: خلوت عام و خلوت خاص. خلوت عام عبارت است از کناره‌گیری و عزلت از غیر اهل اللّه، خصوصاً از صاحبان عقول ضعیفه از عوام مردم مگر به قدر ضرورت؛ و اما خلوت خاص عبارت است از دوری از جمیع مردم، اگرچه رعایت آن در همه عبادات و اذکار خالی از فضیلت نیست، لیکن در طائفه‌ای از اذکار کلامیّه بلکه در جمیع آن‌ها در نزد مشایخ راه شرط است.

خلوت عام کناره‌گیری از اهل دنیا، غفلت و معصیت است. انسان به طور عموم، همه‌جا باید این خلوت را رعایت کند. خصوصا از صاحبان عقول ضعیفه از عوام‌الناس که ایشان در اصطلاح عقلشان به چشمشان هست. تمام فکر و ذکر آن‌ها محسوسات، لذایذ مادی و دنیوی است. صحبت و مجالسشان هم غالبا راجع به همین امور است، ولی کسی که صاحب سیر و سلوک است در یک وادی دیگر فکر می‌کند و افکار او کاملاً از افکار عامه مردم جداست.

اگر سالک احساس کند که لازم است به قدر ضرورت با چنین افرادی معاشرت داشته باشد، اشکال ندارد؛ مثلا ارحام او مطالبه دارند یا بدون دعوت سراغ انسان می‌آیند و با اهل و عیال وارد منزل می‌شوند. در چنین حالی انسان واقعاً مُضطرّ می‌شود که چه‌کار کند؟ مگر می‌شود مهمان را از خانه بیرون کرد؛ لذا در شرایط اضطرار و ضرورت اشکال ندارد. شاهد چنین خلوت عامی قرآن کریم است.

خداوند در سوره انعام آیه ۷۰ خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: «ای حبیب ما! با آنان که دین خود را بازیچه قرار دادند و دنیای فانی، آن‌ها را مشغول و مغرور کرده و از حقیقت دین برخوردار نیستند، کار نداشته باش و آن‌ها را به حال خودشان رها کن.» در آیه دیگر می‌فرماید: «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»؛ بگذار آن‌ها در همان لعب و لهو خودشان بازی کنند. حضرت علی (ع) نیز در غررالحکم، حدیث 7003 می فرماید: چگونه با خدا انس گیرد، آنکه از مردم دوری نگزیده است؟!

خلوت خاص، خلوت ویژه‌ای است که اهل معنا در شرایط خاصی انجام می‌دهند. سالک در بعضی احوال لازم است از زن، بچه، مردم و حتی از سالکان هم عزلت بگیرد. این حالت در بین بزرگانی مانند سید هاشم حداد و علامه طهرانی مشاهده می شد. ایشان برای خودشان خلوت درونی خاصی قایل بودند، حتی گاهی اوقات حالشان ایجاب می‌کرد که شاگردان خاصشان را هم راه ندهند.

خلوت برای سالک همیشه مطلوبیت دارد تا بتواند به درون خودش مشغول شده و کاملاً قلب را برای خدا خالی کند. مشایخ طریقت فرموده‌اند: اگر می‌خواهی مشغول ذکر اربعینی لسانی و کلامی شوی، باید مکان چله‌نشینی طوری باشد که کسی مزاحم شما نشده و خلوتتان را به هم نزند. مکان اذکار کلامی باید در یک جای خلوت باشد.

در برخی اذکار که همراه با چله نشینی است، خلوت شرط است و نباید با کسی گفتگو کرد، ولی اگر در تعقیبات نماز مشغول اذکار بدون عدد مثل اربعینیات مرحوم بیدآبادی و مانند آن شویم و در بین ذکر‌گفتن کسی مزاحم ‌شود، ایرادی ندارد. اگرچه در همین موارد هم ما باید از ابتدا، شرایط را طوری فراهم کنیم که کسی مزاحمت نکند.

شرایط خلوت

شرایط خلوت در چند امر معتبر است: خلوت و دوری از محل ازدحام و غوغا و پرهیز از استماع هرگونه صدای مشوِّش حال.

دیگر حلیّت مکان و طهارت آن حتی السقف و الجدران و باید به اندازه‌ای کوچک باشد که  فقط گنجایش یک نفر را بیشتر نداشته باشد و سعی شود که از زخارف دنیویّه در آن هیچ نباشد. چون کوچکی خانه و نبودِ اثاث البیت در آن باعث تجمع حواس می‌گردد.

شرط اول: باید ذکر را در جایی بگوید که ازدحام یا سر و صدا و شلوغی نباشد؛ چون در حال ذکر گفتن اگر صدایی بشنود حال ذکر را از او می‌گیرد و تشویش و پراکندگی فکر ایجاد می‌کند.

شرط دوم: سالک در زمین غصبی ننشیند و ذکر خدا بگوید؛ چون تصرف در مکان مغصوب معصیت است. او در حال معصیت چگونه می‌تواند ذکر بگوید؟ معصیت و طاعت تا با هم سازش ندارند.

شرط سوم: اگر مکان ذکر، آلوده به نجاست است و یقین دارد که فرش، حصیر، خاک، در و دیوارش نجس شده است، باید تطهیر کند؛ مثلا خودش دیده از آب متنجس گچ و سیمان را درست کردند. طهارت محل ذکر، آن‌قدر اهمیت دارد که حتی سقف بالای این شخصی که ذکر می‌گوید باید خشت‌هایش پاک باشد و اگر آلوده به نجاسات باشد اثر وضعی دارد.

اگر بچه‌ای در مسجد بول کرده است و زمان نماز شما موسع است، واجب است اول فرش مسجد را تطهیر کنید بعد نماز بخوانید. فرش، زمین، سنگ و خشت دیوارها و پشت بام مسجد باید پاک باشد. اگر مسجد این‌گونه است، اتاقی که محل ذکر سالک است هم باید این‌گونه باشد.

شرط چهارم: مکانی که انسان برای چله نشینی و اذکار انتخاب می‌کند نباید جای وسیع و بزرگی باشد که پیوسته چشمش این طرف و آن طرف نگاه کند و پراکندگی فکر برای خودش ایجاد کند.‌ باید مکان  کوچک به اندازه یکی دو ‌متر که یک نفر می‌نشیند، باشد. جایی باشد که درش را ببندد و پنجره‌ای نباشد که صدا بیاید و برای او تشویش فکری ایجاد کند؛ مانند انباری‌ منزل.

شرط پنجم: جلوی چشم در محل ذکر چیزهایی از مظاهر زیبنده دنیا نباشد تا چشمتان را به خودش مشغول نکند؛ مثلا پرده، نقشه و عکس خیلی زیبایی که انسان را از حالت ذکر بیرون کند در اتاق نباشد. در باب مکروهات نماز گفته اند: نباید نمازگزار جلوی عکس، درب باز و آتش نماز بخواند، همه این‌ها برای این است که توجه او نسبت به خدا قوی‌تر شود. زرقنا الله و ایاکم، والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

حظیرة القدس در روایات - عاشقان خدا

حظیرة القدس در روایات

به نام آفریننده عشق

 

حظیرة القدس (حَظیرةُ القُدْس) جای پروردگار است و برای ملاقات او باید به آنجا رفت و چون خداوند پاک و طاهر است، بنابراین در آنجا هم هیچ رجس و ناپاکی راه ندارد.

مرحوم صدوق در امالی مسنداً از امام صادق (ع) نقل کرده‌اند: «خداوند عز و جل به پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرستاد: اگر می‌خواهی در فردای قیامت مرا در بارگاه قدس ملاقات نمایی، در دنیا تنها، غریب و غمگین و دور از مردم باش و با ایشان انس و الفت برقرار مکن؛ مانند پرنده‌ای که در سرزمین بی‌آب و علف به‌ تنهایی پرواز می‌کند و بر بالای درختان نشسته و غذایی می‌خورد و از آب چشمه‌ها می‌نوشد و چون شب فرا رسد به‌ تنهایی استراحت کرده و به جمع پرندگان ملحق نمی‌گردد. با خداوند خود مأنوس گشته و با پرندگان بیگانه بوده و الفتی ندارد.»

«حَظْر» در لغت به معنای حجر و منع است. «حَظَرَهُ» یعنی مَنَعَهُ: او را منع کرد. «حَظیرةُ الابِل» به جایی می‌گویند که دور آن را جهت ماوی و استراحت شترها با نی یا چوب دیوارکشی کرده‌اند تا شترها از سرما و خطرات دیگر در امان بمانند. «حَظیرةُ القُدْس» مکان ممنوعه‌ای است که تا کسی به مقام قدس و طهارت نرسد نمی‌تواند داخل آن شود؛ مکانی که برای نامحرمان و نااهلان ممنوع است، اما برای خوبان و خواص نه! مقربان می‌توانند داخل آن بشوند.

حَظیرةُ القُدْس جای پروردگار است و برای ملاقات او باید به آنجا رفت و چون خداوند پاک و طاهر است، بنابراین در آنجا هم هیچ رِجس و ناپاکی راه ندارد. کسی می‌تواند به آن حریم وارد شود که به مقام طهارت رسیده باشد که: لَایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.

اینکه خداوند می‌فرماید: «قرآن را مس نمی‌کنند»، یعنی به حقیقت قرآن واقف نمی‌شوند، نه اینکه به قرآن دست نمی‌زنند! البته دست‌گذاشتن به روی متن قرآن هم باید هر ماه با طهارت ظاهری باشد و این معنا نیز مرتبه‌ای از مفاد آیه است، اما مقصود اولی این آیه مس حقیقت و باطن قرآن که در کتاب مکنون است، می‌باشد؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ.

تنها کسانی به حقیقت و باطن قرآن دسترسی پیدا می‌کنند که از تمام آلودگی‌ها و نجاسات پاک شده و به طهارت قلبیّه و نفسیّه رسیده باشند. علی ایّ حالٍ، خداوند تبارک و تعالی در این حدیث قدسی، به یکی از پیغمبران بنی اسرائیل وحی فرستاده و می‌فرماید: اگر دوست داری من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی، در دنیا تنها و غریب باش و با کسی اُنس نگیر و همیشه همراه غم و غصه بوده و در قلب حُزن داشته باش.

البته ناراحتی و حزنی مطلوب است که برای خدا باشد، نه برای دنیا! انسان باید ناراحتی و غمش این باشد که از حظیرهٔ قدس دور است و در فراق به سر می‌برد. اگر خداوند به نبی خود می‌فرماید: محزون و ناراحت باش! یعنی برای دوری از عالم وحدت غصه بخور! مومن نباید غمگین باشد که مال و منزل و عیال ندارد، بلکه باید محزون این باشد که خدا ندارد و از وصل او و لقای او محروم است.

خداوند در ادامه می‌فرماید: اگر می‌خواهی من را در حظیره قدس ملاقات کنی، با مردم بیگانه باش مانند یک پرنده تنها. در آسمان بعضی از پرندگان به صورت گروهی مهاجرت می‌کنند و رفت و آمدشان در آسمان جمعی است اما بعضی پرنده‌ها تک و تنها هستند.

خداوند می‌فرماید: تک باش! همیشه تنها باش؛ مانند پرنده‌ای که به تنهائی در زمین بی آب و علف و خشک پرواز می‌کند و اگر به غذایی هم برخورد از شاخهٔ درختان تغذیه می‌کند. آب شُربش هم از آب چشمه‌هاست و وقتی شب فر می‌رسد خودش تنها مأوی می‌گیرد و به تنهایی برای خودش جای خواب پیدا می‌کند و با پرندگان دیگر همراه نمی‌شود. با خدا و پروردگار خودش انس می‌گیرد، اما از پرندگان دیگر اسیحاش داشته و با ایشان بیگانه است.

خداوند به این پیغمبر می‌فرماید: اگر می‌خواهی من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی باید این‌گونه باشی! برای رسیدن به این مقام بالا باید با من تنها باشی، با خلق نباشی؛ سراغ من بیا! معنی حظیرة القدس چیست؟ مکان ممنوعه‌ای است که تا کسی به مقام قدس و طهارت نرسد نمی‌تواند داخل آن شود.

سیوطى در مسند مى‏نویسد: «فاطمه و على و حسن و حسین در جایگاهى بهشتى به نام «حظیرة‏القدس‏» در زیر گنبدى سفید به سرمى‏برند که سقف آن عرش پروردگار است.» پیامبرخدا (ص) فرمود: در قیامت، جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین (ع)، سرایى زیر عرش پروردگار است. حظیرة القدس موضع طهارت و جای پاکی و پاکیزگی است.

گفته شده حظیرة القدس از القاب بهشت است یا دین و شریعت که هر دو درست است. پس شریعت، حظیره‌ای است که از آن طهارت و پاکی فهمیده می‌شود.

رسول خدا (ص) فرمود: «هرکس به سنّت من عمل کند در حظیرة القدس با من خواهد بود.» خداوند به موسی (ع) فرمود: «ای موسی، حظیرة القدس که بهترین جایگاه‌ها در بهشت است مأوای کسانی است که چشم‌ها را از حرام نگه دارند و مال به سود ندهند و رشوه نگیرند.» حظیرة القدس نامی از نام‌های بهشت یا هرجایی مقدّس است. گفته‌اند: حظیرة القدس، مجالس اهل انس است. رزقنا الله و ایّاکم!

بهترین اساتید عرفان زنده ایرانی

بزرگترین عارفان حال حاضر ایران

به نام آفریننده عشق

 

بزرگترین اساتید عرفان در قید حیات

معرفی 20 عارف و استاد عرفان ایرانی که در قید حیات هستند

بهترین اساتید عرفان زنده ایرانی

در این مقاله قصد داریم 20 نفر از اساتید بزرگ و معتبر عرفان شیعی که در قید حیات هستند را برای شما معرفی کنیم. امیدواریم این مقاله، باعث راهنمایی و ارشاد طالبان و سالکان الهی بشود و گره ای از سیر و سلوک آنان را باز نماید.

همانطور که احتمالا شما هم شنیده اید، سیر کردن و حرکت کردن به سمت خدا و عبور از پیچ و خم های خطرناک این راه، بدون وجود استادی عارف و کامل ممکن نیست. بسیار اندک هستند کسانی که بدون راهنما و استاد طی طریق کرده اند و همان ها نیز استثنا هستند نه مبنا.

لذا به عزیزانی که قصد پیشرفت در سیر و سلوک الی الله را دارند، توصیه می کنیم از عارفان و سالکان نامبرده در این مقاله استفاده کنند و اگر افراد دیگری را به عنوان یک استاد عرفان معتبر می شناسند، از بخش نظرات با ما در میان بگذارند تا در دسترس عموم قرار گیرد.

در بین اساتید عرفان، کسانی که به مقام فنا رسیده باشند و کامل باشند می توانند به طور خاص از شاگردان و طالبان کوی حقیقیت، دستگیری کنند. استاد عرفان بهتر است فقیه یا مجتهد باشد و از حواشی، گناهان و شهرت به دور باشد. استاد عرفان کامل معمولا دارای کراماتی نیز هست اما صرف کرامات معیار نیستند زیرا تشخیص کرامات از سحر و جادو برای هر کس ممکن نیست و اینکه هر کس کرامتی داشته باشد نیز لزوما کامل نیست.

اشاره می شود به ۲۰ نفر از بزرگان و اساتید عرفان در قید حیاتی که طالبان و سالکان الهی می توانند از آنان استـفاده کنند. طبق شناخت اینجانب، اولویت با کسانی است که نامشان زودتر ذکر شده است:

 

۱. سید محمد صادق طهرانی

محمد صادق طهرانی

 

 

 

آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی، فرزند ارشد و وصی علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی می‌باشند. معظم له هم اکنون ساکن مشهد و مؤسس و متولی مدرسۀ علمیّه نورالرضا (ع) می‌باشند. ایشان از نسل حسن بن زید بن علی بن حسین علیهم السلام و متولد شب هفده ربیع الاول سال ۱۳۷۳ هجری قمری (۳ آذر ۱۳۳۲) می‌باشند.

مرحوم علامه طهرانی در اواخر سال۱۳۹۰ قمری (بهمن ۱۳۴۹) همراه با دو فرزند خود: حاج سيد محمّد صادق كه در آن وقت ۱۷ سال داشت و حاج سيّد محمّد محسن كه قدرى متجاوز از ۱۵ سال داشت براى ادای مناسک حج و زيارت بيت الله الحرام و زيارت قبر حضرت رسول الله و فاطمه زهراء و امامان بقيع صلواتُ الله و سلامه عليهم أجمعين از راه کویت به مکه مشرّف می‌شوند. و در بازگشت به کربلا رفته و نزدیک به یک ماه در عتبات مقدّسه توقف می‌نمایند و بالاخره پس از زيارت ائمّه عسكريين (ع) با مرحوم سید هاشم حدّاد در اوائل دهه سوم از محرم الحرام ۱۳۹۱ قمری (اوائل فروردین ۱۳۵۰) به تهران باز می‌گردند.

ایشان دربارۀ این سفر می‌نویسند: ميزبانان حقيقى یعنی خودِ خداوند و وجود أقدس رسول الله و فاطمه زهرا و ائمّه بقيع و ائمّه عتبات عاليات هم انصافاً پذيرائى كردند. حضرت آقاى حدّاد هم مثل دو فرزندشان بلكه بيشتر و بالاتر اين دو را پذيرفتند، و پيرمرد عارف هفتاد و چند ساله خود شخصاً به پذيرائى قيام مي‌كرد. نان و سبزى مي‌خريد، حوائج را تهيّه مي‌فرمود، سفره مى‌انداخت. و چون پس از عيد غدير وارد شديم به هر يك از آن دو، پنج دينار عراقى عيدى داد و با دست مبارک خود لباس علم و معرفت و ادب بر تن بنده سيد محمد صادق نمود و او را در كسوت روحانيت آورده بدين خِلعت رسول اللهى مخلّع فرمود و عمامه بر سرش پيچيد.

استاد یگانه آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی در عرفان و سیر سلوک، حضرت آقای سید هاشم حداد می‌باشند. چنانکه به مناسبتی خود ایشان می‌نویسند: حال ايشان نسبت به مرحوم حدّاد به گونه‌اى بود كه در محيط خانه نيز كاملاً منعكس مى‌شد. ما (فرزندان ايشان) و خانم والده، همه حضرت آقاى حدّاد را به عنوان يک انسان مقدّس و مهذّب و دور از هوى و واصل به مقام فنا و محض عدالت و طهارت و محبّ و عاشق خالص خداوند می‌دانستيم و اگرچه ايشان غالباً دراين ‌باره براى ما صحبتى نمی‌كردند، ولى ما خودبه‌ خود نسبت به آقاى حدّاد عشق و علاقه داشتيم.

اين عشق و علاقه بود تا اينكه حدود دوازده، سيزده سالگى كه حقير طلبه شده و در سلك شاگردان مكتب أهل‌ بيت (ع) در آمدم و در خدمت حضرت علاّمه والد به شوق زيارت و استفاضه از لمعات و أنوار ولايت امام حسین (ع) و طواف به دور آن بارگاه كبريايى به كربلاى معلّى مشرّف شديم. مدت اقامت ما در كربلاى معلّى، حدود يک ماه بطول انجاميد و آنجا براى أوّلين‌ ‌بار توفيق زيارت حضرت آقاى حدّاد نصيب شد.

در همين سفر بود كه علامه والد براى حقير صحبت كرده و فرمودند: ايشان از بزرگان اهل معرفت هستند، شما از ايشان استفاده كنيد. و خلاصه ما را با نام و معناى سلوک آشنا كردند و حضرت آقاى حدّاد با كمال ملاطفت و آغوش باز از ما دستگيرى نموده و از ايشان دستور گرفتيم.

مرحوم علامه والد فرموده‌ بودند که برای جهات اخلاقی از خدمت سه نفر استفاده کنیم. یکی مرحوم آیت الله بهاء الدینی و یکی مرحوم آیت الله سدهی اصفهانی و بیش از همه مرحوم علامه طباطبائی که والد فرموده بودند که هر چند از یک بار خدمتشان مشرف شویم و از فیوضات اخلاقی و معنوی ایشان بهره‌مند گردیم و بنده تا وقتی قم بودم اقلّاً هفته‌ای یک بار خدمت حضرت علامه طباطبائی می‌رفتم. پنج‌شنبه‌ها جلساتی داشتند که حدود دو ساعت طول می‌کشید و سؤال و جواب‌های علمی می‌شد و مقید بودم که شرکت کنم و غیر از آن گاهی هم منزلشان می‌رفتم.

زیارت ایشان حتی اگر سکوت هم می‌کردند همه‌اش نور بود و آن مجلس فوائد علمی بسیار زیادی هم داشت و ایشان خیلی مسلط بودند و همیشه از افق دیگری اشراب می‌شدند و مطالب را بیان می‌کردند، ولی در دروسشان بنده شرکت نکردم. گاهی هم خدمت مرحوم آیت‌ الله بهجت و آیت الله کشمیری هم برای استفاده معنوی از مجلس ایشان می‌رفتم ولی استاد ما در این مسائل مرحوم حضرت آقای حداد قدس‌سره بودند.

آیت الله محمد صادق طهرانی، وصی شرعی مرحوم علامه طهرانی می‌باشند. مرحوم علامه در وصیت‌نامه خود می فرمایند: وصى خود قرار دادم قرّة العين مكرّم، ولد أكبر و أرشد خود جناب فخر العشيرة الفخام، سيد العلماء الأعلام آقاى حاج سيد محمد صادق أيّده الله را. در امور سلوکی و عرفانی نیز مرحوم علامه طهرانی مکرراً شاگردان خود را پس از خود به ایشان ارجاع داده‌اند.

آیت‌ الله بهجت نیز در مجلس ختم مرحوم علامه طهرانی در مشهد به آقازاده بزرگ ایشان (محمد صادق طهرانی) در جلوی حاضرین علناً فرمودند: لمْ یمتْ مَن کان له وَلَدٌ مثلکَ (نمی میرد کسی که فرزندی مثل تو دارد). ایشان در مشهد ساکن هستند اما جلسات عرفانی ندارند و ظاهرا شاگرد نیز قبول نمی کنند.

 

۲. محمد صالح کمیلی خراسانی

محمد صالح کمیلی خراسانی

 

 

 

محمدصالح کمیلی خراسانی فقیه و عارف معاصر است که به تدریس، تألیف و تربیت عرفانی و سلوکی علاقمندان به عرفان اسلامی مشغول می‌باشد. وی از شاگردان سید هاشم حداد که علامه طهرانی در کتاب روح مجرد از او اینگونه نامبرده است: «امّا از ارادتمندان ایشان (مرحوم حداد) در عراق عبارت بودند از صالح کمیلی.»

کمیلی در ۱۳۲۰ شمسی (۱۳۶۰ قمری) در سامرای عراق به دنیا آمد. وی از سن ۵ سالگی خواندن و نوشتن را نزد پدرش آموخت و از سن ۱۰ سالگی رسماً نزد پدرش در سامرا دروس طلبگی را شروع کرد و در مدرسه علمیه میرزای شیرازی مشغول به تحصیل شد. کمیلی در سن ۱۵ سالگی جهت ادامه تحصیلات حوزوی به نجف رفت و از محضر بزرگانی همچون سید روح‌الله خمینی کسب علم نمود.

کمیلی به دلیل علاقه ای که به سید روح‌الله خمینی داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به ایران آمد تا به فعالیت‌های انقلابی در ایران کمک نماید و از سال ۱۳۹۶ قمری به قم آمده و به ادامهٔ تحصیل و خدمات دینی اشتغال دارد. وی از آن دسته علمای اخلاق و عارفی است که ارادت و علاقهٔ ویژه ای به سید علی خامنه ای رهبر ایران داشته و بارها رهبر ایران را فقیه عارف خطاب نموده و ابراز داشته است: «بر ما مسجل است که خامنه ای یک فقیه و عارف بی نظیر است که اطاعت از ایشان بر همهٔ مسلمین واجب است.»

کمیلی دربارهٔ آشنایی با استاد خود سید هاشم حداد می‌گوید: «زمانی که وارد حوزه علمیه سامره شدم در سن نوجوانی بودم و از حوزه سامره به نجف آمدم و مشغول دروس حوزوی شدیم، صبح‌های پنجشنبه به منزل شیخ عباس قوچانی می‌رفتیم و ایشان یک روضه خصوصی داشتند و چون می‌دانستم ایشان وصی قاضی است لذا به جلسات ایشان می‌رفتم و خدمت ایشان می‌رسیدیم و از توصیه‌ها و کلمات اخلاقی ایشان استفاده می‌کردم تا اینکه ایشان فرمودند: در کربلا سیدی است به خدمت ایشان هم برس و ما هم به توصیه ایشان به کربلا رفتیم و از همان نگاه اول مجذوب ایشان شدم. مرحوم استاد خودش را با جنبه‌های عرفانی مؤثر نشان داد و ما هم مجذوب ایشان شدیم و فهمیدیم ایشان استاد کاملی است و می‌تواند دستگیری کند و ما هم راه را با ایشان ادامه دادیم و شناخت ما از همان جذبه‌های معنوی و نگاه‌های تربیتی ایشان بود.»

«ما هرچه داریم، از مرحوم حداد داریم و من در این راه استاد دیگری نمی‌شناسم و تا حالا هم ندیده‌ام. واقعاً ما دلدادهٔ ایشان بودیم و هستیم. ایشان نیاز به تعریف نداشت تا دیگران بخواهند تعریف کنند، بلکه خود ایشان معرّف خودشان بود. در همان اولین ملاقات، تصرفی ملکوتی و روحی در این جانب کرد و مرا به حضور پذیرفت. من استاد خود را با تصرف روحانی و نورانی خود شناختم، نه به توصیف دیگران، و در جذب روحی و باطنی ایشان مکرراً قرار می‌گرفتم و در این تصرفات معنوی و باطنی، توحید مطلق را در خود احساس می‌کردم و تمام جهان و اشیاء را ذوب شده در او می‌دیدم و روح من مانند یک پرندهٔ سبکبال بود که در آسمان‌ها پرواز می‌کند.»

وی از سن ۲۰ سالگی به مدت ۲۴ سال در عرفان عملی از عارف مشهور سید هاشم حداد بهره برد و اسفار اربعه را در خدمت این استاد طی کرد، و در زمان حیات استاد خود اجازهٔ تربیت شاگرد داشت. کمیلی دربارهٔ مدت کسب فیض و طی منازل عرفان از محضر استاد خود می‌گوید: «بنده حدود ۲۴ سال شاگرد آقا و مولایم مرحوم مغفور، نشانهٔ حق، شاخص هدایتگر، فانی فی الله حاج سید هاشم حداد بودم. از ایشان مطالب و مسائل متنوعی که در امر سلوک الی الله بود، را کسب کردم.»

پس از سالها استفاده از عارف شهیر سید هاشم حداد، روزی حداد به وی بعنوان بشارت گفت: «بشارت باد به شما که از عالم نفس رها شدی.» علامه تهرانی دربارهٔ وی می‌گوید: «شما (کمیلی) در سیر و سلوک به جایی رسیده‌اید که می‌توانید به رأی و نظر خودتان عمل کنید.» همچنین علامه تهرانی کتاب فقهی به نام مختلف الشیعه نوشتهٔ علامه حلی از کتابهای شخصی خود را به وی اهدا نمود و به او گفت: «شما مجتهدید، اقوال فقها را در این بررسی کنید و در حاشیه رای خودت را بیان نمایید» و وی (کمیلی) مدتی مشغول به این کار شد.» ایشان هم اکنون در قم، در مسجد سلماسی، به تربیت عرفانی شاگردان مشغولند.

 

۳. عبدالله جوادی آملی

عبدالله جوادی آملی

 

 

 

عبدالله جوادی آملی (۱۳۱۲ شمسی) فیلسوف، فقیه، مفسر قرآن، مدرّس حوزه علمیه قم و از مراجع تقلید شیعه در قرن پانزدهم هجری شمسی است. او از شاگردان آیت الله بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی بوده و حدود شصت سال در حوزه‌های علمیه قم و تهران، علومی چون فلسفه، عرفان، فقه و تفسیر را تدریس کرده است. وی کتاب‌های بسیاری نوشته که تفسیر تسنیم و رحیق مختوم (شرح اسفار اربعه) از جمله آنها است.

وی در سال ۱۳۱۲ در شهر آمل به دنیا آمد. پدرش ابوالحسن واعظ جوادی آملی از علمای آمل بود. او به عنوان یکی از بزرگ‌ترین منتقدان نظام بانکداری در ایران شناخته می‌شود. همچنین به گفته او بر طبق آیهٔ ۱۵ سورهٔ جن، کسی که اختلاس می‌کند، بر اثر قسطی (انحراف از حقی) که انجام می‌دهد، خود را به هیزم جهنم تبدیل می‌کند.

 

۴. داوود صمدی آملی

داوود صمدی آملی

 

 

 

استاد صمدی آملی در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی در روستای خشواش از توابع آمل –در استان مازندران- در یک خانواده مؤمن و مقید قدم به جهان فانی گذاردند و دوران کودکی خود را در دامان پر مهر والدینی مذهبی پرورش یافتند.

استاد صمدی آملی همچنین برادر بزرگتری هم داشتند که در مورد وی فرمودند: “در ایام کودکی روزی با برادر بزرگترم در زمین کشاورزی مشغول به کار بودم. حرف از بزرگان عرفان بود و در مورد مقاماتشان صحبت می نمودیم. من دائما از برادرم می پرسیدم علامه حسن زاده چطور است؟! ایشان در چه جایگاهی است؟! برادر با لحنی پدرانه به من فرمود چرا آنقدر حرف این و آن را می زنی؟! خودت برو و به آن مقامات برس تا متوجه شوی.” این تشر برادر بزرگتر به فرموده استاد صمدی آملی تاثیری شگرف را بر روح و جان شان بر جای گذاشت. این تاثیر به گونه ای عمیق بود که سرنوشت استاد صمدی آملی را بکلی متحول نمود.

استاد صمدی آملی فرمودند: قبل از عملیات کربلای ۴ خوابی دیدم. در آن رویای صادقه دیدم که عملیات شکست می خورد و تمام دوستانم را که قرار بود شهید شوند در آن خواب دیدم. پس از بیداری آن را با فرماندهان مطرح نمودم اما موفق نشدم به استناد یک خواب جلوی عملیات را بگیرم و این امری ناشدنی بود. در فاصله بعد از خواب تا شروع عملیات دوستانم را می دیدم که با من هستند و چند روز دیگر شهید خواهند شد و من از پر کشیدنشان مطلعم اما نمی توانم زبان باز کنم و به آنها ماجرا را بگویم…. استاد صمدی آملی می فرمودند آن ایام مرا پیر کرد و بسیار بر من سخت تمام شد.

استاد صمدی آملی فرمودند: در آن ایام سؤالی در ذهن ما بود که چرا مجروح نمی شویم یا شهید نمی شویم… این سؤال برای من بود. بعد از چندین سال؛ سؤال ذهن ما حل شد. علامه حسن زاده آملی فرمودند تمام هشت سال جنگ، شما را زیر نظر داشتم! جناب علامه حسن زاده آملی می فرمودند: کم است چون جان به لب می آید تا کسی به این جایگاه برسد. جان به لب می آید تا کسی چون صمدی آملی شود‌.

حضرت استاد صمدی آملی در یکی از جلسات معرفت نفس می فرمودند: اگر ما دست از پا خطا کنیم و در جلسات درس بخواهیم مطلبی بگوییم یا کاری کنیم که مطابق هوای نفس ما باشد و برای خودمان باشد حضرت علامه گوش ما را می کشند.ایشان در جلسه ۱۴۷ معرفت نفس می فرمایند: آقا (علامه حسن زاده آملی) شبانه روز بنده را چک می کنند. من مطلقا در شبانه روز در دید و منظر هستم. یک قدم اگر اشتباه برداریم می سوزیم. ظاهر و باطن و گذشته و آینده من معلوم است.

 

۵. سید حجت هاشمی خراسانی

سید حجت هاشمی خراسانی

 

 

 

ابومعين حميدالدين سید علی حجت هاشمى خراسانى (متولد 1314 شمسی)، مدرس، مؤلف، ادیب، شاعر و عارف ایرانی است‌. او فرزند مرحوم حاج سید حسین موسوی در سال 1354 قمری در روستایى نزدیک شهر مشهد چشم به جهان گشود. ایشان دوران کودکی خود را در نیشابور وبرخی روستاهای نزدیک مشهد گذراند و در این مدت خط، قرآن و برخی کتاب‌های فارسی را فرا گرفت. وی در اوائل نوجوانی به همراه پدر ومادر خود به شهر مقدس مشهد هجرت کرد و وارد حوزه علمیه شد.

حجت هاشمی خراسانی، در علم ادبيات، از محضر اساتيدى چون میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری (اديب اول)، اديب هروى، شيخ محمدتقى اديب نيشابورى (اديب ثانى)، اديب خاورى و… استفاده كرده و سطوح عالى رانزد آيت‌الله ميرزا حسين فقيه سبزوارى، آيت‌الله سيد على رضوى و آيت‌الله حاج سيد محمود زنجانى مى‌گذرانند و در درس خارج آیت‌الله ميلانى شركت مى‌كنند.

ايشان يكى از بر جسته‌ترين شاگردان مكتب اديب نيشابورى هستند كه با سابقه‌اى بيش از 54 سال تدريس هم اكنون يگانه استاد اديب و علوم عرب در حوزه علميه مشهد به شمار مى‌روند. وی عالمی جلیل‌القدر، فقیهی عارف، ادیبی بزرگ و در علوم غریبه ید طولائی دارد و اکنون در مشهد مقدّس در جوار مرقد مطهر ثامن الحجج امام رضا (ع) سکونت دارند. برخی ایشان را نسخه‌ دوم پدربزرگشان یعنی عارف کبیر، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می دانند. قبلا ایشان در باغ رضوان حرم مطهر مشغول به علم آموزی بودند، البته هم اکنون پذیرش شاگرد خصوصی ندارند.

 

۶. جعفر ناصری

جعفر ناصری

 

 

 

شیخ جعفر ناصری از اساتید عرفان و سالکان الی الله هستند که برخی ایشان را عارف واصل نیز می دانند. ایشان هم اکنون در اصفهان، مدیریت بنیاد علمی فرهنگی هاد را بر عهده دارند.

 

۷‌. حمیدرضا مروجی سبزواری

حمید رضا مروجی سبزواری

 

 

 

حمید رضا مروجی سبزواری در سال ۱۳۴۱ در سبزوار متولد شد و در دو سالگی پدرش را از دست داد و تکفّل او و برادر کوچکترش و مادرشان را جدّ مادری اش که از ملّاکین بزرگ سبزوار بود به عهده گرفت. خانواده پدری او خانواده ای روحانی و زاهد بودند و پدربزرگش، مرحوم حاج شیخ حسین مروجی عمرش را در کشورهای آسیایی به جهت تبلیغ دین مبین اسلام گذرانده، و از آنجا که بسیار متمایل به تفکّرات سیّد جمال الدّین اسد آبادی بود، برای ایجاد وحدت در بین ملتهای اسلامی، در طیّ مسافرتهای بسیاری که به کشورهای اسلامی نمود، تلاشهای بسیاری نموده و در این راه به مصائب شدیدی هم دچار شد.

از جمله چندین بار حبس و تبعید از طرف دولتِین بریتانیا و فرانسه، و سه بار ترور در هند، الجزایر و افغانستان که مرتبه ی اخیر با اصابت ۵ تیر به وی مدت ۶ ماه در افغانستان، در منزل بانویی ایرانی و سبزواری مقیم افغانستان بستری شد و آن بانو از وی پرستاری نمود تا بهبود یافته و به ایران بازگشت. همسر وی که مادر بزرگِ پدریِ استاد است، دختر مرحوم حاج سید علی خلیلی مجتهد است که نسل اندر نسل از علمای بزرگ سبزوار بوده و تنها خاندان سیّد در سبزوار است که نَسَب آنها به جناب محمد حنفیه فرزند والا مقدار حضرت امیرالمومنین علی (ع) می باشد، میرسد. لذا شیخ ما همیشه می گفت که من از دو جهت با حضرت فاطمه زهرا (س) محرم هستم. یکی از جهت مادر خودم که از سادات حسینی هستند و دیگر از جهت مادرِ پدرم که به جناب محمد حنفیه منتهی می شوند. خاندان مادری ایشان از تجّار و ملّاکین بزرگ سبزوار بوده و جدّ مادری وی، مرحوم حاج محمود حقیران، ملک التجّار سبزوار بود و دامنه تجارتش تا روسیه تزار نیز کشیده شده بود.

مروجی سبزواری در سال ۱۳۵۹ بعد از اخذ دیپلم در سبزوار نزد مرحوم حاج شیخ حسن مهرآبادی ادبیات عرب را آموخت (گذشته از اینکه بر ادبیات فارسی، فارسی پهلوی و اَوِستایی نیز آگاهی بسیار داشت بطوری که بارها می گفت: بسیاری از دکترهای ادبیات فارسی به اندازه ی من تسلط بر فارسی پهلوی و اوستایی ندارند. او حتی رومئو و ژولیت شکسپیر را نیز از همان زبان انگلیسی باستانی که شکسپیر بدان زبان آثارش را نگاشته، خوانده بود). استاد در سال ۱۳۶۰ از سبزوار به تهران رفته و در حوزه علمیه چیذر به مدت یک سال مشغول به تحصیل شد و در سال ۱۳۶۱ به قم مهاجرت نمود و رحل اقامت را در آن دیار افکند.

مروجی سبزواری می گفت: تنها عشق من در همه عمرم معرفت توحید بود و بس، و تنها معشوق من معرفت بود و این معشوق را در آغوش هر که می یافتم عاشق او نیز می شدم. حضرت استاد در قم فقه و اصول را در محضر آیات عظام حاج شیخ جواد تبریزی، و حاج شیخ حسین وحید که از بزرگترین شاگردان آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی بودند تا به مرتبه اجتهاد پیش رفت و تا زمانی هم که جلسات استاد دایر بود هر شب بعد از نماز مغرب و عشا حدود بیست دقیقه برای نماز گزاران که اکثر آنها را شاگردانش تشکیل می دادند، بر مبنای متن عروةالوثقی، فقه استدلالی می گفت و همواره می گفت: می خواهم شاگردانم در سه جهت اعتقادات، اخلاق و فقه کامل شوند و ذهن آنها در هر سه مورد‌ استدلالی شود، بر خلاف دَأْب ائمه جماعات که معمولاً بعد از نماز چند مسئله ای برای نماز گزاران از روی رساله می خوانند. ایشان هم اکنون در سبزوار زندگی می کنند.

 

۸. محمود امامی نجف آبادی

محمود امامی نجف آبادی

 

 

 

استاد دکتر محمود امامی نجف آبادی متولد ۱۳۰۵ از شاگردان خاص الخاص و از اصحاب سر علامه حسن زادۀ آملی می باشند، ایشان دروس مختلف عرفان نظری از جمله کتاب فصوص الحکم و مصباح الأنس ابن فناری را نزد علامه حسن زادۀ آملی تلمذ نموده اند و هم اکنون در تهران و نجف آباد مشغول به تدریس و تربیت نفوس مستعده می باشند.

داوود صمدی آملی در مورد ایشان نقل می‌کند: امسال توفیقی بود که در نجف آباد به محضر یکی از اولیای الهی مشرف شدم. مردی است که هم به دانشگاه رفته و دکترا دارد و هم به حوزه رفته و تا سر حد اجتهاد درس خوانده است. و نیز بیش از پانزده سال در محضر حضرت آقا بوده است. در آنجا جمله ای به من گفت که بسیار مرا متحول کرد. فرمود: «ما شبانه روز با نور آقا راه می رویم و با نور ایشان است که می خوابیم و حرف می زنیم. اگر به باغ می رویم با ایشان هستیم.» همچنین صمدی آملی در جای دیگر از ایشان با عنوان عارف واصل یاد می کند.

سید عباس موسوی مطلق در مورد ایشان می‌گوید: چندی پیش در سفری که به نجف آباد داشتم، توفیق رفیق شد به ملاقات تندیس اخلاق و اخلاص، و عارف گمنام که از اصحاب سرّ حضرت علامه ذوالفنون حسن زادۀ آملی میباشند، یعنی جناب استاد دکتر حاج محمود امامی رفتم. ملاقاتی با زمانی کم حدود نیم ساعت ولی اثری فراوان، ملاقاتی با ظاهری ساده و باطنی پر رمز و راز، ملاقاتی به سکوت که ورای مجلس قیل و قال بود با سبدی انگور آمدند و نشستند، انگور که چه عرض کنم هر دانه اش سخنی داشت.

 

۹. محمد صافی اصفهانی

محمد صافی اصفهانی

 

 

 

جناب آیت الله آقای شیخ محمد صافی اصفهانی، وصی و شاگرد مبرز ایت الله کشمیری می باشند و همچنین محضر مرحوم جعفر آقای مجتهدی بوده اند. ایشان بسیار کتوم بوده و از شهرت گریزان هستند و ظاهرا در اصفهان زندگی می کنند. سید عباس موسوی مطلق از ايشان با وصف “مرد الهی” یاد می کنند.

 

۱۰. عبدالرحیم جرجانی شاهرودی

عبدالرحیم جرجانی شاهرودی

 

 

 

آیت الله جرجانی در مورد خود می گویند: تاریخ تولد بنده 1334 شمسی است. مادرم که زن بسیار مؤمنه و عارفه خاصی بود که من بسیاری از معارف را از ایشان یاد گرفتم. ایشان می‌فرمودند که من در مسجد مشغول نماز بودم که آنجا درد زایمان مربوط به شما گرفت. فرمودند: از مسجد آمدم منزل به صورت طبیعی طبیعی زایمان کردم بدون اینکه قابله‌ای باشد. این را بارها مادرم می‌فرمودند که این از خصوصیات شما بود و من اصلاً در زایمان شما اذیت نشدم. فرمود: من وضو داشتم داخل مسجد درد زایمان مرا گرفت و آمدم منزل و شما به دنیا آمدی.

ایشان خیلی آدم عجیبی بود. خدا رحمتش کند. حالاتی داشت. همیشه دو ساعت قبل از اذان صبح این زن بیدار و سر سجاده بود. کمتر شبی می‌شد که من بلند شوم و او خواب باشد. همیشه قبل از من روی سجاده بود. سحر حالش این جوری بود. تا حدود سن 16 سالگی در زادگاه خودم چهار فرسخی شاهرود، قلعه محمدآقا بودم. در سن 16-17 سالگی رفتم علی آباد کتول و در یک مغازه تجارتی شاگرد بودم. تقریباً اواخر 17 بود نزدیک 18 که مشغول درس طلبگی شده بودم. زمانی بود که می‌بایست می‌رفتم به سربازی. سربازی برایم مشکلی پیش آمد که یا باید می‌رفتم که در این صورت از درس می‌ماندم یا نمی‌رفتم که مشکل داشتم. رفتم خدمت یکی از علمای شاهرود به نام آقا شیخ بزرگ اشرفی، پدر آیت‌الله اشرفی که در حقیقت به شاهرود تبعید شده بود. ایشان نفوذ عجیبی داشت و از علمای کهن بود. جزء افرادی بود که در کشف حجاب قیام کرده بود. پیرمرد بزرگ و از رجال خیلی عجیب بود. رفتم خدمت ایشان و گفتم: من طلبه هستم و برای سربازی هم مرا خواسته‌اند چکار کنم؟

یک روحانی به نام سیف آنجا بود که کارهای ایشان دست او بود و در حکومت حرفش را می‌خریدند. با همان عصا صدا زد: سیف! سیف! گفت: بله؟ گفت: کار این شیخ را درست کن، سربازی نبرندش. آن هم گفت: چشم آقا، چشم. همان شد دیگر ما را نبردند. نمی‌دانم چه نوشت و چکار کرد! دیگر هیچ‌کس برای سربازی از من خبر نگرفت. دو سال آنجا بودم. بعد آمدم مشهد و دروس سطح را تمام کردم. و مقداری خدمت آقای حجت بودیم. بعد، خدمت اساتید دیگر حوزه تا اینکه درس خارج فقه و اصول را خدمت آیت‌الله فلسفی بودم. چهارده سال خارج فقه و اصول را رفتم، دو دوره و نیم تقریباً. الآن دارد بیشتر می‌شود. ولی آن زمان را خدمت آیت‌الله فلسفی دو دوره و نیم رفتم.

بعد از آقای فلسفی دیگر بنا نداشتم بروم. گفتم: اصول که دیگر بس است. فقه را هم می‌خواستم دیگر نروم. آقای اشرفی زنگ زد که شما بیایید درس. گفتم: چشم می‌آیم. آن هم علت داشت. گفتم: ما داشتیم فکر می‌کردیم که بعد از آقای فلسفی دیگر درس نرویم. ولی بعد که حضرت عالی درس را شروع کردید، ما با همان رفقا و گروه خودمان به خاطر اینکه درس شما رونقی بگیرد قرار بر این گذاشتیم که همه برویم، می‌آییم همان جایی که سر درس آقای فلسفی می‌نشستیم با رفقایمان همان‌جا می‌نشینیم. حدود بیست سال قبل آیت‌الله سید عزالدین زنجانی در حضور جمی از طلبه‌ها به استادنا آیت‌الله جرجانی که به مدت ده پانزده سال افتخار شرکت در درس‌های فلسفه و تفسیر قرآن ایشان را پیدا کرده بودند، فرمودند: یکی از محسنات حوزه علمیه مشهد این است که آقای جرجانی در آن هستند.

حجت الاسلام شیخ الاسلامی یک کتاب نوشته است و در آن کتاب بیش از هفتاد تا از کرامات آیت الله جرجانی را با سند و مستند و شواهد عینی آورده است. البته علامه جرجانی به ایشان توصیه کردند چاپ نکنید تا من زنده ام. بعد از مردن من اگر خواستید چاپ کنید. جرجانی می گوید: وقتی قبلا در جبهه بودم، وقتی می‌خواستم با هواپیما به جایی بروم، در و دیوار هواپیما به من دو بار گفتند: برگرد، برگرد‌. من نیز سوار نشدم. هواپیما سقوط کرد و سرداران کلاهدوز و فلاحی و جهان آرا و آقای محلاتی شهید شدند.

 

۱۱. محمد علی جاودان

محمد علی جاودان

 

 

 

محمد علی جاودان (متولد ۱۳۲۸ ش، تهران)، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی همچون حضرات آیات میرزا باقر آشتیانی، محمد امامی کاشانی، عبدالله جوادی آملی، عبدالکریم حق‌شناس، مجتبی تهرانی و سید محمد تقی اراکی را پیگیری کرد. تربیت اخلاقی و ترویج اخلاق اسلامی از جمله فعالیت‌های وی است. ایشان از شاگردان مبرز آیت الله حق شناس و از اساتید اخلاق ساکن تهران می باشند.

 

۱۲. حسین علیپور مرندی

حسین علیپور مرندی

 

 

 

حسین علیپور مرندی معروف به استاد علیپور یا « حسین آقا علیپور» (متولد 1334 هجری شمسی در شهر مرند) مردی الهی، اهل علم، تقوا، معرفت و زهد و مروج معارف ناب اسلامی در میان مشتاقان می باشند. ایشان از شاگردان ممتاز آیت الله سعادت پرور (شیخ علی آقا پهلوانی تهرانی) بودند که به تأسی از استاد خویش با همان شیوه تربیتی (معروف به شیوه علامه طباطبایی) به رشد و تربیت اسلامی جوانان در حوزه وسیعی از ایران (استان های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، قم، اصفهان، کرمان، زنجان، تهران، البرز، …) مشغول می باشند.

حسین علیپور مرندی در خانواده ای مذهبی در شهر مرند در محله “جان آقا” چشم به جهان گشودند پدر ایشان، مشهدی ابوالفضل علیپور، کاسبی مؤمن و بسیار مقید به کسب حلال در بازار شهر مرند بودند و زندگی حسین آقا علیپور بر سر سفره حلال چنین پدری متدین و باتقوا آغاز شد و در دوران نوجوانی از نفس قدسی عالم کامل و عارف واصل آیت الله میرزاعلی اکبر آقا مرندی در مسجد مدرسه (قیام) مرند کسب فیض نمودند و با هدایت آن عالم عارف در ادامه تربیت نفس خویش، در اوایل دهه 50، در شهر مقدس قم خدمت آیت الله سعادت پرور (پهلوانی تهرانی) که از شاگردان عرفانی بسیار موفق علامه طباطبایی بودند، رسیده و تا زمان رحلت استاد سعادت پرور (حدود 30 سال) به طور ممتد و مستمر تحت تربیت ایشان قرار داشتند و یکی از کسانی هستند که آیت الله سعادت پرور، به ایشان، اجازه تربیت اخلاقی (استادی اخلاق) داده اند.

ایشان بعد از چندین سال اقامت در شهر مقدس قم و تکمیل تحصیلات حوزوی و استفاده حضوری مستمر از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم بالأخص آیت الله سعادت پرور و آیت الله بهجت (ره) ، مجدداً به شهر مرند بازگشته و فعالیت های خویش در ترویج معارف اسلامی را در مسجد قیام، حوزه علمیه، واحد فرهنگی ستاد نماز جمعه، هیئت قرآن و زیارت عاشورا به صورت عمیق، ادامه دادند.

در اوایل دهه 80 با دعوت جمعی از علاقه مندان معارف اسلامی در شهر تبریز شروع به برگزاری جلسات در این شهر نمودند که این جلسات سخنرانی به صورت گسترده و مستمر در محافل حوزوی، دانشگاهی و همچنین مساجد تبریز با حضور گسترده مشتاقین معارف اهل بیت علیهم السلام ادامه دارد که مهم ترین این جلسات، جلسه ماهانه مسجد حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها (خیابان ورزش تبریز) می باشد که جمعه اول هر ماه قمری در ساعت 11 صبح در آن مسجد برگزار می شود.

استاد علیپور مرندی در تربیت اسلامی طبق آموخته های عملی خویش از آیت الله سعادت پرور (که ایشان نیز شاگرد مبرز و بسیار موفق علامه طباطبایی بودند) بر جامعیت در تربیت در زمینه های مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی (به صورت علمی و عملی) تأکیددارند و شاگردان خویش را به پیروی دقیق از ولایت فقیه که ادامه ولایت رسول اکرم و ائمه (علیهم السلام) بزرگوار می باشد فرامی خوانند و خود نیز به صورت پیوسته فرموده های رهبر فرزانه انقلاب، حضرت امام خامنه ای را پیگیری نموده و نسبت به شرح و توضیح این فرموده ها در جلسات سخنرانی اقدام می نمایند و یکی از دعاهای ثابت ایشان در انتهای جلسات، دعا برای سلامتی رهبر معظم انقلاب می باشد.

حاج حسین علیپور مرندی با بصیرت بسیار بالایی که در مسائل اجتماعی ـ سیاسی دارند وقوع فتنه سال 88 را ماه ها قبل، پیش بینی کرده و با تشکیل جلسات مستمر سخنرانی و تبیین جایگاه ولایت در نظام خلقت بر اساس آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام، نسبت به روشنگری در جامعه، بالأخص اقشار حوزوی و دانشگاهی، اقدام نمودند. آیت الله پهلوانی در مورد ایشان می گفت: اگر می‌خواهید مردی ار مردان بهشت را ببینید، بروید مرند پیش آقای علیپور. ایشان سالهاست به استاد نیاز ندارند.

 

۱۳‌. محمود شيخ محسنى

محمود شیخ محسنی

 

 

 

شیخ محمود شيخ محسنی درنجف از شاگردان آیت الله خویی و آیت الله حکیم بوده اند. بیست و دو سالگی با اجازه نامه از مراجع بزرگ شیعه به اجتهاد رسیده اند و به دستور حضرت امام مدتی در لبنان نشر علوم و معارف اهل بیت می‌دادند.

آیت الله وحید خراسانی می گوید: ایشان چون نخلی میمانند که پر از ثمر است هرچه قدر هم که تلاش کنید از او به شما نصیبی نخواهد بود مگر آنکه آن بزرگوار نظرش باشد.

آیت الله مظاهری می گوید: ای کاش ایشان به نجف یا قم تشریف می آوردند تا بتوان بیشتر از ایشان کسب فیض کرد. ایشان اکنون کمتر در مجامع عمومی حاضر میشوند، ان‌شاءالله در فرصت مناسبی اطلاعات بیشتری رو در خدمت دوست‌داران اولیاء الله قرار خواهم داد.

 

۱۴. مرتضی امیری وحید

مرتضی امیری وحید

 

 

 

مرتضی امیری وحید از اهالی معنای گمنام قم می باشند. ایشان درباره خود می گویند: ما اسم­مان مرتضی فامیلی­مان امیری وحید فرزند محمد علی از اطراف رزن همدان محله ­ای به نام سهله ما آن جا متولد شدیم خانواده­ مان خانواده­ ی مذهبی و الحمدلله خدارا شاکریم.

ما در ابتدا در زمان ما که زمان طاغوت پهلوی بود و مدرسه را ما نمی­ رفتیم چون می­ دانستیم دولتی است بالاخره ما مکتبی بودیم از قرآن شروع کردیم تا اوایل نیمه اول 49 دو سال نیم در مدرسه آقای آخوندی بودیم و دیگر حالا بماند که واقعا لطف ایشان برای یک بچه طلبه تا بعدش نیمه دوم 49 که آمدیم قم و به همراه اخویمان پیش آیت الله گلپایگانی. دیگر در مدرسه ایشان ماندگار شدیم تا سال 57. آنجا هم خدا را شکر موفق و اساتید بسیاری که جا دارد من از آیت الله گلپایگانی تجلیل کنم که بهترین اساتید را برای ما می­ آورد مثل آیت الله ستوده، حاج آقای صلواتی و حاج آقای تهرانی.

در میان اساتيد اخلاق، آیت الله بهاء الدینی خدمتشان بودیم و آیت الله بهجت که دیگر از سال 51 تقریبا آشنا شدیم. همچنین خدمت آقای بهاءالدینی و آقای بهجت بودیم و یک استاد ما، مرحوم حاج شیخ عبدالله محمد علی خیاط، شاگرد مرحوم خیاط بود.

 

۱۵. محمدباقر تحریری

محمد باقر تحریری

 

 

 

آیت اللّه شیخ محمدباقر تحریری در تهران در سال ۱۳۳۴ شمسی در خانوادهای روحانی چشم به جهان گشود. ایشان از ابتدای ورود به حوزۀ علمیۀ قم با آیت الله العظمی بهجت ارتباط معنوی داشته و این ارتباط تا پایان عمر شریف آن مرحوم ادامه مییابد. همچنین از اوایل ورود به قم ارتباط اخلاقی و تربیتی با آیت الله سعادتپرور برقرار نموده و در جلسات خاص ایشان شرکت میکند؛ همچنین از طریق ایشان با علامه طباطبایی آشنا شده و در جلسات مختلف علمی و معنوی ایشان شرکت می‌نماید.

از این رهگذر در تربیت معنوی و سلوکی خاصِ خود با علامه طباطبایی و سپس آیت الله سعادت پرور همگام و همراه میگردد. همچنین در همین راستا از نفس ملکوتی پدر بزرگوارشان نیز بهره مند می‌گشتند. ایشان همچنین از آیت الله پهلوانی اجازه تربیت شاگرد دارند.

 

۱۶. حیدر علی ایوبی‌

حیدر علی ایوبی

 

 

 

حیدر علی ایوبی از شاگردان ارشد مرحوم آیت الله سعادت پرور هستند که استاد سعادت پرور به ایشان اجازه تربیت شاگرد داده اند. مرحوم استاد سعادت پرور در مورد آقای ایوبی فرموده اند: من هرچه دارم ایوبی همه را دارد!

در مصاحبه ای که در کیهان فرهنگی با چند تن از شاگردان استاد سعادت پرور انجام شده است، استاد ایوبی اشاره کرده اند: از طریق حجت الاسلام و المسلمین مجاهدی که هم شهری و هم حجره ای ایشان بوده اند با استاد سعادت پرور آشنا شده اند و آقای سعادت پرور، آقای ایوبی را با معرفی حجت الاسلام و المسلمین مجاهدی پذیرفته اند.

استاد ایوبی از جمله افرادی هستند که پس از طی مراحل زیادی در قم، با وجود این که موقعیت بسیار خوبی در آنجا به دست آورده بودند، قم را رها کرده و به زادگاهشان برگشتند تا در آن منطقه به خدمت بپردازند. ایشان از اساتید اخلاق و از تنظیم کنندگان تفسیر تسنیم و تفسیر موضوعی قران کریم اثر آیت‌ الله جوادی آملی می‌باشند و هم اکنون در نجف آباد فعالیت می کنند.

 

۱۷. سید حسن حسنی مازندرانی

سید حسن حسنی مازندرانی

 

 

 

آیت الله مازندرانی از اولیای الهی مقیم شهر فریدون کنار و ازشاگردان عبد صالح خدا مرحوم آیت الله کوهستانی می باشند؛ ایشان بسیار گمنام و مردمی هستند. ایشان استاد ناشناخته استخاره و تعبیر خواب و استاد اخلاق می باشند. آیت الله بهاءالدینی دروصف ایشان می‌گويد: ایشان کسی است که امیرالمومنین (ع) زیاد به ایشان عنایت دارد. آیت الله صافی اصفهانی وصی مرحوم آیت الله کشمیری می‌گوید: خداوند نعمت وجود شخصیتی بزرگ (حضرت آیت الله حسنی مازندرانی) را به شما ارزانی داشته است.

عالمی محقق و مدقق از دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) و در صراط مستقیم. شخصیتی که جمالش به طاعت خدا روشن است. آری وجود چنین شخصیتی در ان دیار مغتنم است. عالمی که نجف و قم به او محتاج است اما بی رغبتی به دنیا او را کنار شما مردم عزیز فریدونکنار مسکن داده است. آیت الله مبشر کاشانی در مورد ایشان می‌گوید: ایشان به معنای واقعی کلمه ازخوبان است وسه بار تکرار کردند. بعد فرمودند که ایشان عامل ترقی شماست. هرچه می‌خواهيد ایشان دارد، چرا پیش من می آیید. خدا دو عامل ترقی به شما داد: یکی وجود پدر و مادر و دیگری وجود استاد بزرگوار شما.

 

۱۸. سید محمد جواد شیخ الاسلامی

سید محمد جواد شیخ الاسلامی

 

 

 

محمد جواد شیخ الاسلامی، محدث، روحانی و سالک شیعه، نویسنده و مدرس حوزه علمیه قم و محقق و پژوهشگر در موضوعات اخلاقی از منظر روایات اهلبیت (ع) هستند. سید محمد جواد شیخ الاسلامی در تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۱۳۳۸ در شهرستان تویسرکان متولد شدند ایشان در سال ۱۳۵۵ وارد حوزه علمیه قم شدند و درمدرسه قدیری مقدمات حوزوی اعم از صرف و نحو و منطق و معانی بیان و امثال ذلک را بپایان رسانده و سپس در کلاس‌های درس سطوح در نزد اساتیدی اعم از مصطفی اعتمادی وجدانی فخر و ستوده به اتمام رساندند. در ادامه از محضر آیات عظام حسین وحید خراسانی جواد تبریزی و ناصرمکارم شیرازی و حسین نوری همدانی دروس خارج فقه و اصول را درحد عالی حدود پانزده سال گذرانده اند و موفق به قبولی از امتحانات دروس خارج گردیدند و اجازاتی ازفقهای عظام اعم از روایی و غیره برای ایشان صادر گردید. ایشان ظاهرا ساکن جنوب تهران هستند.

 

۱۹. سید عباس موسوی مطلق

سید عباس موسوی مطلق

 

 

 

حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق، کارشناس مذهبی روحانی و واعظ شیعه سرشناس و کشوری ایرانی است.
وی مدرس فقه و علوم حوزوی، استاد اخلاق، استاد دانشگاه، مشاور و فعال سیاسی و نویسنده بیش از ۶۰ اثر علمی است. ایشان سخنران مراسمات مختلف در هیأت های مذهبی بزرگ کشور و همایش ها و یادواره های مختلف بوده‌ است. وی از دوران اصلاحات مستقیم وارد عرصه ی فعالیت های سیاسی گردید.

موسوی مطلق دوران ابتدائی و راهنمایی را در شهرستان دورود سپری نمود همزمان ادبیات را در شهرستان آغاز نمود؛سپس به قم مهاجرت نمود و در سال ۱۳۷۳ توسط آیات عظام بهاءالدینی، حسن زاده آملی، کشمیری و عبدالقائم شوشتری معمم شده و به لباس روحانیت درآمد. وی همزمان با تحصیل سال ۷۴ تا ۷۶ به خدمت سربازی رفت و هم اکنون در قم مشغول به تحصیل، تدریس و تالیف می‌باشد. ایشان در سلوک عرفانی از شاگردان آیت الله عبدالقائم شوشتری می‌باشند.

 

۲۰. مهدی احدی

مهدی احدی

 

 

 

آیت الله مهدی احدی در سال 1382 هجری قمری در قریه درزی کلای بابل چشم به جهان گشودند. ایشان نوه پسری حضرت شیخ محمود احدی نژاد عالم وقت مازندران می باشند. معظم له از کودکی سیر و سلوک خویش را آغاز می کنند، طوری که در کودکی از «بی حجابی موجود در مازندران گله مند شده» و بعد ها رهسپار دیار قم می شوند. روحانی شدن ایشان هم قضیه شنیدنی دارد، معظم له فرمودند: 12 ساله که بودم، همراه با پدرم به مسجد جامع آمل پای منبر حضرت استاد علامه حسن زاده آملی رفتیم. در جایی از صحبت ایشان درباره مطلبی صحبت کردند که تن و بدن مرا لرزاند. ایشان درباره «سفر برزخی» سخن می گفتند. آن روز با اینکه متوجه نشدم سفر برزحی چیست، ولی شوق طلبه شدن و اشتیاق به سیر الهی را در بنده به وجود آورد.

از سال 1360 تحت تربیت سلوکی حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی (قدس الله) قرار می گیرند. از دیگر اساتید معظم له در عرفان حضرت علامه حسن زاده آملی و عارف الهی آقا فخر تهرانی می باشند، به طوری که ایشان به مدت 10 سال همدم و محرم سرّ حضرت استاد حاج آقا فخر تهرانی بوده اند. معظم له مدت ها هم از انفاس الهی حضرت شیخ جعفر آقا مجتهدی استفاده کرده اند. همچنین ایشان در سال 1367 با حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی آشنا می شوند. علاقه حضرت علامه جوادی آملی به معظم له به حدی است که ایشان را علامه احدی خطاب کردند.