زندگینامه سید حسن مسقطی

 

به نام آفریننده عشق

 

سیدحسن مسقطی، یکی از علما و عرفای معاصر و شاگرد عارف مشهور سید علی‌ آقا قاضی طباطبایی بودند که برای امر تبلیغ به فرمان مرجعیت زمان، به هندوستان رفت.

 

ویژگی ها

سیدحسن مسقطی در سال ۱۲۹۷هـ. ق در کربلای معلی چشم به جهان گشود، پدرش سید اسدالله از اهل علم بود. شهرت اصلی وی اصفهانی است و خاندانش اهل اصفهان بودند اما به خاطر مسافرت به مسقط و سکونت در آنجا، به مسقطی مشهور گردید. نسب سید با بیست و شش واسطه به امام موسی بن جعفر (ع) می‌رسد.

اطلاعات ما در مورد حیات سیدحسن مسقطی بسیار‌ اندک است. تنها می‌دانیم که از محضر آیت‌ الله سیدعلی قاضی در عرفان عملی و نظری بهره برد و آن بزرگوار را استاد حقیقی خود می‌دانست. محبت عمیقش به استاد، دلیل روشن بر میزان استفاده‌اش از او بود. سید در تمام عمر، ارتباط خود را با استاد از طریق نگارش نامه و… حفظ کرد.

سیدحسن مسقطی به تدریس حکمت و عرفان در نجف مشغول بود و به خاطر بلاغت و فصاحت و معنویت باطنی شاگردان فراوانی در اطرافش جمع می‌شدند. سیدمهدی پسرخواهر مسقطی می‌گوید:

«هنگامی که دایی ما در نجف تدریس می‌کرد، من در شهر «خالص» عراق سکونت داشتم. دایی ما در نجف منزلت رفیعی داشت. او در تدریس و بیان دارای مهارت عجیب و در فصاحت و بلاغت بی‌نظیر بود. حرارت الهی بیان او، آهن را نرم و نفوس را خاضع می‌کرد. سخن او در جان شنونده نفوذ می‌نمود. در حدود پانصد نفر از اهل علم در مجلس درس او که صحن نجف اشرف بود، شرکت می‌کردند. او صاحب جلالت و هیبت بود و قدرت فراوانی در اقناع مستمع داشت. فضای درس او با فضای درس‌های نجف متفاوت بود.»

 

سیدحسن اصفهانی مسقطی از اعاظم تلامذه مرحوم قاضی بوده و با حضرت آقای حداد سوابق ممتد و بسیار حسنه‌ای داشت. آقای حاج سیدهاشم حداد بسیار از آقای سیدحسن مسقطی یاد می‌نمودند و می‌فرمودند: آتش قویی داشت. توحیدش عالی بود. در بحث و تدریس حکمت استاد و در مجادله چیره‌دست و تردست بود. کسی با او جرات منازعه و بحث را نداشت.

وی در صحن مطهر امیرالمؤمنین (ع) در نجف می‌نشست و به طلاب درس حکمت و عرفان می‌داد. چنان شور و هیجانی برپا نموده بود که با دروس متین و استوار خود روح توحید و خلوص و طهارت را در طلاب می‌دمید و آنان را از دنیا اعراض می‌داد و به سوی عقبی و عالم توحید حق سوق می‌داد.

مسقطی میلی به ترک نجف نداشت و جدایی از قاضی برایش بسیار سخت بود. به همین جهت نزد استاد آمد و عرضه داشت: شما اجازه دهید من به رغم امر مرجع وقت در نجف بمانم و به تدریس و ترویج معارف الهی ادامه دهم؟ مرحوم قاضی فرمود: طبق فرمان مرجع وقت به مسقط رهسپار شو. خداوند با تو است و تو را در هرجا که باشی، به مطلوب غایی و نهایت راه سلوک و قله توحید و معرفت هدایت می‌کند.

سیدحسن در مسقط با افرادی روبه‌رو شد که اقبالی به مسائل عرفانی نداشتند. او با صبر و رنج فراوان، افراد کمی را اطراف خویش جمع کرد و به تربیت آنان مشغول شد. بهره‌مندی مردم مسقط از معنویت و دین حاصل زحمات سیدحسن و برادرش سیدحسین مسقطی است.
آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد:

«چون به مسقط رسید، چنان ترویج و تبلیغ نمود که عده‌ای از اهل مسقط را مؤمن و موحد ساخت و به راستی و صداقت و بی‌اعتنایی به زخارف مادی و تعینات صوری و اعتباری دعوت کرد و همه وی را به مرشد کل و‌ هادی سبل شناختند و در برابر عظمت او عالم و جاهل و مردمی عامی و خواص سر تسلیم فرود آوردند.»

سیدمحمدحسن قاضی هم می‌نویسد:

«به هرحال سید با همه مکانت علمی و جلالت قدرش به مسقط مسافرت کرد. در آن‌جا هم به اعمال و وظایف دینی و ارشادی خود به احسن وجه عمل کرد. شیعیان اهل مسقط از او بزرگواری‌ها و کرامت‌ هایی را نقل می‌کنند. به برکت تلاش‌های وی جمعی از جوانان به مطالعه معارف اسلامی، عرفان و فلسفه علاقه‌مند شدند. این علاقه همواره موجود است. اسم سیدحسن در مسقط پیچید و تا هند رسید. بنابر آنچه نقل شده سفرهایی به هند کرد و در اجتماع طلبه‌هایی که در آنجا بودند حاضر شد. مدرسه‌ای که در آن هنگام آن را مدرسه واعظین می‌نامیدند طلاب و وعاظ و سخنرانان بسیاری پرورش داد.»

 

یک‌ بار سید حسن مسقطی در برابر گروهی که در مراسم عروسی مشغول به شادی حرام بودند، ایستاده بود و اشک از چشمانش جاری بود. عده‌ای که از کنارش عبور می‌کردند، گفتند: در شان تو نیست که اینجا بایستی و نگاه کنی! حالا چرا گریه می‌کنی؟ سید گفت: شما آنچه من می‌بینم، نمی‌بینید.

سید در ایام عاشورا به کربلا می‌آمد و تمام وقایع گذشته کربلا را با چشم برزخی و مثالی مشاهده می‌کرد و به اسرار آن آگاه می‌شد. در یکی از سال‌ها که عاشورا وسط تابستان قرار گرفته و هوای عراق بسیار گرم بود، ایشان برای زیارت به کربلا آمده بود. او در شب عاشورا مقداری یخ تهیه کرد تا به منزل ببرد. در راه حضرت ابوالفضل (ع) را دید که به او نهیب می‌زند: صدای العطش اولاد سیدالشهداء را می‌شنوی و یخ تهیه می‌کنی که به منزل ببری؟ ایشان فورا یخ‌ها را بر زمین ریخت و با دست خالی به منزل رفت.

حاج حسن ابن حاج عبداللطیف نقل می‌کند: پدرم که از تجار معروف بود، کالایی را از بمبئی به کراچی فرستاده بود. او می‌خواست به کراچی برود تا از نزدیک به کالای خود اشراف داشته باشد اما مردد بود که با قطار برود یا با ماشین‌های عادی به باخره و از آنجا به کراچی برود.

نزد سیدحسن که در مسجد مغول ساکن بود آمد تا استخاره کند. سیدحسن نگاهی به او کرد و گفت: من از انگیزه تو کاملا آگاهم و نصیحت می‌کنم به باخره بروی و از آنجا به کراچی سفر کنی و از قطار استفاده نکنی! پدرم به توصیه سید عمل کرد و روز بعد خبر واژگونی قطار بمبئی، کراچی در روزنامه‌ها درج گردید.

سیدمصطفی فرزند مرحوم مسقطی می‌گوید: در سیزده سالگی همراه پدرم و شیخ رشید ترابی و سیدصادق به حیدر آباد رفتیم. این آخرین سفر پدرم به حیدر آباد بود. حال پدرم خوب بود. شب جمعه به زیارت مقبرة المؤمنین رفتیم. پدرم به اطرافیان خود گفت: بالا بیایید و جایگاه شب جمعه بعد مرا ببینید. پدرم بعد از یک هفته وفات کرد و در همان مکان دفن شد.

حاج موسی شعبان می‌گوید: یکی از شاگردان سیدحسن وارد مجلس ایشان شد. سید که مشغول وعظ بود، موضوع نصیحت را تغییر داد به‌طوری که دیگران متوجه نشوند، در باب جنابت سخن گفت و فرمود اگر داخل در مجلس علما می‌شوید، سعی کنید طاهر از جنابت باشید! آن شاگرد فهمید که مقصود از این سخنان اوست و سید واقف بر حالات اوست.

حاج موسی شعبان می‌گوید: کسی از منطقه جیرو آمده بود. او در یکی از جشن‌هایی که در آن طبل و غنا بود، حاضر شده بود. وقتی به مجلس سیدحسن وارد شد، سید موضوع سخن را عوض کرد و گفت خداوند از طبل و غنا نهی کرده است. مرد که فهمید مقصود اوست، از کار خود توبه کرد.

سیدمحمدحسن قاضی شوق سیدحسن به دیدار امام زمان (عج) را چنین نقل می‌کند: «سیدعلی قاضی او را به دیدار امام زمان (عج)، بشارت داده است. مرحوم قاضی این بشارت را در ضمن اشعار زیبایی برای او، در جواب نامه نگاشته است.» سیدحسین مسقطی برادر مرحوم مسقطی هم می‌گوید: سیدحسن امام خود را زیارت می‌کرد. او نه تنها خود به این دیدار نایل آمد بلکه شاگردان خود را به آن محبوب واصل می‌نمود.

در اینجا یکی از آن موارد را بیان می‌کنیم: یک بار که رشید ترابی در شهر بمبئی بالای منبر برای مردم سخن می‌گفت، هنگام فرود، سیدی صاحب هیبت و وقار را مشاهده می‌کند. (در آن زمان سیدحسن در بمبئی ساکن بود.) سید در حالی که لبخند بر لب داشت، او را فراخواند. رشید ترابی می‌گوید: من نزد او رفتم.

سید فرمود آیه‌ای را که چنان تفسیر کردی، باید چنین تفسیر کنی! اشکال خود را در سخنان وی یافتم و پس از آن او را رها نکردم. سید مراد من شد و من شاگرد وی و از دریای علم و حکمت وی بهره‌مند گردیدم. بعد از مدت طولانی شاگردی سید، یک شب، (دو ساعت از شب گذشته)، صدای کوبیدن در خانه را شنیدم. وقتی در را باز کردم، دیدم استادم پشت در است.

شگفت‌زده علت را سؤال کردم، فرمود: لباست را بپوش و با من بیا. وقتی حاضر شدم، دست مرا گرفت و از خیابان‌های شهر گذراند و به بیشه‌هایی برد که آن‌ها را تا آن وقت ندیده بودم. مسیر طولانی را پیاده رفتیم. نزدیک صبح به ساختمانی شبیه مسجد رسیدیم. آن جا نشستیم و به اذان گوش دادیم. غیر از ما شخص دیگری هم آنجا بود. از سیدحسن پرسیدم چگونه وضو بگیریم؟ در این وقت شخصی غیر از ما وارد شد و از ابریق آب بر دستان من ریخت.

دیدم آب خنک و گوارایی است، آن را نوشیدم ابریق را گرفتم و وضو گرفتم و نماز خواندم. بعد از نماز آن شخص را ندیدم ما به سوی منزل برگشتیم. سید در راه از من پرسید: آیا آن شخص را شناختی؟ گفتم: خیر. گفت: او امام زمان (عج) بود! سرگشته شدم و از آن روز زبانم به حمد و ذکر خدا گشوده است و دیگر از ذکر الهی و حکمت بسته نگردیده است.

عروج ملکوتی

امیر نظام آباد، حاکم حیدر آباد دکن و رئیس کتابخانه آن شهر سیدحسن را به حیدرآباد دعوت کرد. سید بعد از اصرار فراوان، قبول و به بمبئی مسافرت کرد. زمانی که در بمبئی بود در یکی از مساجد حیدرآباد سکونت داشت. یک روز صبح او را دیدند در حال سجده است و سر از سجده بر نمی‌دارد. سرانجام متوجه شدند در حالت سجده جان به جان آفرین تسلیم کرده است. سید محمدحسن قاضی در کتاب خود می‌نویسد: مرحوم سید علی قاضی بعد از شنیدن خبر فوت مرحوم مسقطی بسیار متاثر گردید، تا مدتی سخن نمی‌گفت و غرق در تفکر و تامل بود.

زندگینامه ابوحمزه ثمالی

 

به نام آفریننده عشق

 

ثابت بن دینار ثُمالی، مشهور به ابوحمزه ثمالی، (درگذشت ۱۵۰ق) راوی، محدّث و مفسر امامی قرن دوم و از اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. ابوحمزه دعایی از امام زین العابدین(ع) نقل کرده است که در سحرهای ماه رمضان خوانده می‌شود و به دعای ابوحمزه ثمالی مشهور است.

 

ویژگی ها

سال تولدِ ثابت بن دینار معروف به ابوحمزه ثمالی دقیقا معلوم نیست؛ اما با توجه به اینکه از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲ق) روایت نقل کرده است، باید پیش از سال ۸۲ق به دنیا آمده باشد. ابوحمزه در کوفه با زید بن علی مراوده داشته و شاهد دعوت و شهادت او در کوفه بود. سه فرزند ابوحمزه یعنی حمزه، نوح و منصور، نیز در قیام زید بن علی کشته شدند.

یعقوبی ابوحمزه را از فقهای کوفه شمرده است و کشی و نجاشی در باب منزلت والای وی روایاتی نقل کرده‌اند. دو روایت در ذم ابوحمزه نیز در رجال کشی آمده است که از دیدگاه خوئی اشکالات سندی دارند. ابوحمزه شیوخ و راویان بسیاری دارد. فضل بن شاذان از امام رضا(ع) روایت کرده است که ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمانش و در روایتی دیگر مانند لقمان در زمانش بوده است.

ابوحمزه از برخی امامان دعاهای متعددی آموخته است. شیخ طوسی در مصباح المجتهد، به نقل از ابوحمزه، دعایی از امام سجاد (ع) آورده است که در سحرهای ماه مبارک رمضان خوانده می شود و به دعای ابوحمزه ثمالی مشهور است و شرح هایی بر آن نوشته شده است. این دعای نسبتا طولانی مضامین اخلاقی و عرفانی والایی دارد و خواندن آن در بین شیعیان متداول است.

روزی ابو حمزه ثمالی از خانه بیرون آمد تا نزد امام سجاد (ع) برود. در وسط راه یکی از دوستانش را دید. دوستش گفت: خبر داری امروز صبح ضمره از دنیا رفت؟ ابوحمزه می گوید: سریع رفتم ببینم چه شده است. وقتی رسیدم که جنازه اش را میخواستند به خاک بسپارند. گفتم بروم نزدیک تر. به بهانه اینکه میخواهم صورتش را به خاک بگذارم، داخل قبرش شدم. به خدای واحد قسم صدایش را شنیدم که به خودش می گفت: وای بر تو ای ضمره بدبخت! دیدی؟ به آنچه امام می گفت رسیدی؟ در آن حال من لرزیدم و نتوانستم کاری انجام دهم. زود از قبرش بیرون آمدم.

کشّی از ابوحمزه نقل می کند که گفت: روزی دختر کوچکم به زمین خورد و دستش شکست. او را نزد شکسته بند بردم. به دستش نگاه کرد و گفت: شکسته است و باید فورا مداوا شود. هنگامی که مشغول به کارش شده در اثر درد شدیدی که بچه احساس می کرد، ناله و فریادش بلند بود. من دلم شکست و گریه کردم و برای دخترکم دعا کردم. ناگهان شکسته بند دست بچه را گرفته و بیرون آمد و با تمجب هر چه به دست بچه نگاه می کرد اثری از شکستگی‌ نمی دید. آنگاه رو به من کرده و گفت: دست بچه‌ات هیچ نقصی ندارد و سالم است. من اين داستان را برای امام صادق علیه السلام نقل کردم‌ ایشان فرمود: «دعای تو با رضایت حق تعالی همراه شد و در کمتر از چشم به هم زدن دعایت مستجاب شد».

امام رضا علیه‌ السلام می فرماید: ابوحمزه ثمالى در روزگار خود مانند لقمان حکیم بود.

 

آثار

نجاشی از آثار ابوحمزه به تفسیر القرآن، کتاب النوادرو رسالة الحقوق عن علی بن الحسین(ع) اشاره کرده است. برخی معتقدند ابوحمزه ثمالی نخستین دانشمند شیعی است که کتاب تفسیر قرآن را نگاشته است. متن تفسیر ابوحمزه تا قرن ششم باقی بوده است. طبرسی در مجمع البیان و ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) در مناقب آل ابی طالب از این تفسیر، روایاتی نقل کرده‌اند.در تفسیر ابوحمزه، بر خلاف تفاسیر مأثور دیگر، احادیث مرسل کم‌تری دیده می‌شود. ابوحمزه به اسباب نزول توجه داشته و ضمن توجه به فضائل اهل بیت(ع)، از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرده و به اجتهاد، قرائت، لغت، نحو و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است.

 

عروج ملکوتی

سال وفات ابوحمزه ۱۵۰ق ذکر شده است. اما به دلیل روایت حسن بن محبوب (۱۴۹-۲۲۴) از او، تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ باشد.

زندگینامه عابس بن ابی شبیب

 

به نام آفریننده عشق

 

عابِس بن ابی‌شَبیب شاکِری یا عابس بن شبیب شاکری، (درگذشت ۶۱ق)، از اصحاب امام حسین(ع) و شهیدان کربلا و اهل قبیله بنی‌شاکر از قبیله هَمْدان بود. او از مشاهیر کوفه بود و گفته‌اند در سخنوری و خطابه توانایی بسیاری داشته و اهل تهجد و عبادت بوده است. عابس فرزند ابی‌شبیب بن شاکر بن ربیعة بن مالک بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد و غلام یا هم پیمان بنی‌شاکر است. نام وی عائش و عباس بن حبیب نیز آمده است. پدرش را شبیب، حبیب، شِبْث و لیث نیز گفته‌اند.

 

ویژگی ها

عابس بن ابی‌شبیب شاکری از مردان قبیله بنی‌شاکر که طائفه‌ای از قبیله بنی‌همدان بود؛ مردم این طائفه از شجاعان جنگ‌ها بودند از این رو اعراب به آن‌ها «فتیان الصباح، یعنی جوان مردان صبح» لقب داده بودند. عابس در جنگ صفین از ناحیه پیشانی‌اش زخمی شد که اثر و نشانه آن زخم برای همیشه بر پیشانی او ماندگار شد.
قبیله بنی‌شاکر از جمله عابس بن ابی‌شبیب شاکری از شیعیان علی بن ابی طالب(ع) به شمار می‌آمدند؛ آنان به خصوص اخلاص زیادی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) داشته‌اند. عابس از خاصان امام علی(ع) و از یاران امام حسین(ع) بود. وی از اوصاف پسندیده قومش در حد کمالش بهره‌مند بود؛ او از رجال شیعه و از رؤسای آنها و مردی شجاع و خطیبی توانا و عابدی پرتلاش و متهجد و از مهتران، دلاوران، سخنوران، عابدان، و شب زنده‌داران شیعه بود.
نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفّین در حق مردان با اخلاص و شجاع بنی شاکر فرمودند: «لو تَمّت عدتهم ألفا لعُبد الله حق عبادته؛ اگر تعداد قبیله بنی شاکر به هزار نفر می‌رسید، حق عبادت خدا به جا آورده می‌شد.» مسلم بن عقیل پس از ورود به کوفه، وارد منزل مختار ثقفی گردید. شیعیان کوفه از ورود نماینده ویژه امام حسین(ع) با خبر شدند، در خانه مختار اجتماع کردند.
مسلم در این اجتماع، نامه امام حسین(ع) را برای مردم قرائت کرد.عابس، نخستین کسی بود که پس از قرائت نامه امام، به پاخاست و پس از حمد و ثنای خداوند متعال خطاب به مسلم گفت: «من درباره مردم به شما خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم نیت‌شان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده نمی‌دهم. به خدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم هنگامی که دعوت کنید می‌پذیرم و همراه شما با دشمنان‌تان می‌جنگم و با شمشیر از شما دفاع می‌کنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمی‌خواهم.».

پس از او، حبیب بن مظاهر ایستاد و برای یاری امام حسین(ع)، اعلام آمادگی کرد و سخنان این دو نفر، زمینه را برای بیعت مردم، فراهم نمود و بیش از هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند.

 

عروج ملکوتی

عابس پس از شهادت غلامش – شوذب – نزد امام حسین(ع) آمد و خطاب به امام(ع) فرمود: «یا ابا عبدالله(ع)! به خدا سوگند روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر قدرت داشتم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم حتما چنین می‌کردم.»

ربیع بن تمیم همدانی که یکی از حاضرین در صحنه کربلا و از اعوان و انصار عمربن سعد بود می‌گوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان می‌آید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگ ها دیده بودم و می‌دانستم که او از شجاع‌ترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود؛» پس عابس مکرر فریاد می‌زد و مبارز می‌طلبید و کسی جرأت نمی‌کرد به میدان او برود. به فرمان عمربن سعد او را سنگباران کردند.

در این هنگام عابس زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت، و به سپاه کوفه حمله کرده و آرایش سپاه ابن سعد را به هم ریخت. ربیع بن تمیم می‌گوید: به خدا سوگند او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد؛ سرانجام با محاصره به او را شهادت رسانده و سر از بدنش جدا ساختند. و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دست به دست می‌شد و هر یک از آنان با هم منازعه می‌کردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. تا این که عمربن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا قسم یک نفر نمی‌توانست این مرد را کشته باشد.»

عابس نماز ظهر را با امام خواند و بعد از ظهر به میدان نبرد رفت و به شهادت رسید؛ اما به گفته برخی از معاصرین، هنگامی که امام حسین(ع) می‌خواست نماز ظهر عاشورا را اقامه کند عابس مقابل آن حضرت ایستاد و بدن خویش را سپر تیرهای بلا ساخت. عابس نیز از جمله اصحاب و یارانی است که نام او در زیارت رجبیه امام حسین(ع) و زیارت ناحیه مقدسه مورد خطاب امام(ع) قرار گرفته است او در این زیارات این گونه مورد سلام و تحیت امام(ع) قرار گرفته است.

 

اسم اعظم از نظر علامه حسن زاده

 

به نام آفریننده عشق

 

حضرت علامه حسن زاده آملی درباره اسم اعظم می فرمایند: «أعظمیت اسماء را مرتبت دیگر نیز هست که اختصاص به تعریف دارد اسمی که در تعریف حق سبحانه اتم از دیگری باشد أعظم از آنست. این راجع به همان سرّ و حصه است که اسم أعظم به انسان کامل اختصاص دارد. (در حدیثی پیامبر فرمودند: « من رآنی فقد رأی الله » پس وجود خاتم أعظم أسماء الله است و نیز دیگر کلمات تامّه و اسمای حسنی الهی (در حدیثی امام معصوم نقل شده است که فرمودند: « نحن والله الاسماء. الحسنی التی لایقبل الله من العباد عملا  إلا ّ بمعرفتنا ») پس انسان کامل اسم اعظم است.»

اسم أعظم خاتم نصیب کسی نمی شود، آری بدان قدر که به حضرتش تقرب جستی به اسم أعظم حق نزدیک شدی و قرآن که صورت کتبی اوست اسم أعظم است. و در حدیثی از پیامبر اکرم از اسم أعظم سوال شد حضرت فرمودند: « هر اسمی از اسماء الله أعظم است پس تو قلبت را از هر چه غیر اوست خالی کن و در این حال او را با هر اسمی که خواستی بخوان و در حقیقت نیست برای خداوند اسم خاصّی بلکه خداوند واحد و قهار است ». (مآثر آثار ج 1 ص 53)

آیة الله صمدی آملی می فرمایند: « تو خودت اسم أعظم الهی هستی و قدر خودت را بشناس و سر سری نگیر. اگرچه بر انگشتری اسم اعظم کتبی را حک می کنند و به انگشت می گذاری ولی باید بدانی که:

گر انگشت سلیمانی نباشد    چه خاصیت دهد نقش نگینی

خودش که اسم أعظم است را حفظ نمی کند، به فکر انگشتر به دست گرفتن است ولی عمده آنست که خودش اسم أعظم گردد و توجه ارتباط وجودیش به دریای بیکران باشد و خودش را در حدود و نقایص کثرات غرق نکند و جدول وجودیش را لایروبینماید تا به اسم أعظم جانش دست یابد. به هر مقداری که از غیر مایوس شد و به سرّش متوجه شد به همان اندازه از حق بهره می برد و با نامیدی از غیر است که می توان به إسم أعظم رسید یعنی به کانال ارتباطی و فقر نوری خود رسید و با آن حقیقت عالم را یافت.

گام های پایانی سیر و سلوک

 

گام یازدهم: خلوت با خدا و مناجات و دعا

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را فراوان یاد کنید و او را بامدادان و شامگاهان یاد کنید.

علاوه بر سفارش خداوند متعال در این آیه و ده ها مورد دیگر در احادیث نبوی و روایات ائمه معصومین علیهم السلام مبنی بر ترغیب و تشویق مؤمنین به یاد دائم خداوند متعال، کلیه اساتید، سیر و سلوک سالکان را به ذکر مداوم ترغیب کرده اند. بزرگان فرموده اند:

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام       ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

و این فرمان (سفارش به ذکر مداوم) بدان جهت است که در اثر ذکر، اندک اندک آدمی بوی مذکور را پیدا می کند و دارای کمالات ملکوتیان می شود.

اقسام ذکر

عرفای حقۀ شیعه ذکر خدا را از جهتی به دو قسم تقسیم می کنند: ذکر خفی و ذکر جلی. و از جهتی دیگر به چهار قسم تقسیم می کنند: 1.ذکر لسانی 2.ذکر نفسی  3.ذکر خیالی  4.ذکر قلبی. و از همه مهمتر ذکر قلبی است که دل دائم باید به یاد خدا باشد؛ زیرا در اثر مداومت آدمی رنگ و بوی خود را از دست می دهد و رنگ و بوی محبوب را در خود می یابد. نکتۀ قابل ذکر این است که ذکر خدا جوراجور است.

مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان می فرمودند: ذکر خدا عرض عریضی دارد. به هر شکلی که انسان به یاد خدا باشد نیکوست. گاهی با تلاوت قرآن، گاهی با قرائت نماز واجب یا مستحبی، گاهی با دعا و مناجات، گاهی با اشعار عارفانه، گاهی در ضمن قصه های عاشقانه ی عرفانی، گاهی به عربی گاهی به زبان مادری، همه ذکر خدایند. « ذکر تو به هر زبان که گویند خوش است .»

سالک خدا جو خلوت با خدا را نباید از دست بدهد و در شرایط مساعد روحی با تلاوت مناجات های مأثوره از ائمه طاهرین علیهم السلام و یا در حالاتی که روحیه گرایش به زمزمه اشعار عرفانی و مناجات فارسی دارد با خواندن آن ها لحظاتی را با رب العالمین خلوت کند.

                                        جز آن ساعت که با یاد تو بگذشت   مرا در زندگانی حاصلی نیست

خلوت دل

خلوت دو گونه است: خلوت دل و خلوت تن. خلوت تن را خیلی آسان می شود جور کرد. انسان اگر در اتاق خلوتی برود، این خلوت تن می شود. ولی خلوت دل مشکل است. ممکن است انسان در خلوت تن باشد ولی در خلوت دل نتواند قرار بگیرد؛ کسی که در خلوت دل قرار می گیرد که غیر خدا را از دلش بیرون کند، ما سوی الله را از دلش جارو کند و بیرون بیندازد.

ما شیعه مرتضی علی علیه السلام هستیم، همان طوری که مولای متقیان از خانه کعبه بت ها را شکست و بیرون ریخت، ما هم باید بت های مختلفی که در دلمان ساکن شده بشکنیم و بیرون بریزیم. ما ملت ابراهیم خلیلیم، ملت ابراهیم بت شکن هستیم، باید از آن بزرگواران ارث برده باشیم، بت ها را بشکنیم و بیرون بریزیم؛ دل حریم خداست؛ دل، حرم حق است. امام جعفر صادق علیه السلام  فرمودند:  قلب حرم خداست. در حرم خدا، غیر خدا را ساکن منما.

از عارفی پرسیدند که از کجا به این مقام رسیدی؟ گفت: عمری بر در دروازه دل نشستم و غیر دوست را  راه ندادم. برای خلوت کردن دل برای خدا باید با خطورات شیطانی مبارزه کرد. انسان تا هنگامی که نفی خواطر نکند نمی تواند در نماز یا دعاها و یا در هنگام تلاوت قرآن حضور قلب پیدا کند و از عبادت بهره کافی ببرد. اینجا، یکی از گردنه هایی است که از هر هزار سالک، یکی جان سالم به در می برد و نهصد و نود و نه نفر همین جا زمین می خورند. در اصطلاح عرفا به این خطورات، خواطر منفی می گویند. البته سالکانی که در این مسیر سیر و سلوک به تعبیر ما زمین می خورند و موفق نمی شوند، یک موی سر آنها بهتر است از صد هزار مسلمانی که اهل سیر و سلوک نبودند. این راه، ضایعات هم دارد.

انسان نمی تواند که یک تضمین نامه کتبی از خدا بگیرد که مثل پیامبران و امامان جان سالم به در ببرد، این دیگر با ادعای عاشقی نمی سازد. سیر و سلوک باید عاشقانه باشد. نباید در عشق خود  به خدا کمتر از مجنون بود و محبوب ما هم کمتر از لیلا نیست. اگر انسان عاشق شد باید خود را به هر آب و آتشی بزند تا به مقصود برسد.

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز      کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند    آن را که خبر شد خبری باز نیامد

برای نفی خواطر شیطانی

این وادی، وادی پر خطری است، این گونه بال و پر می سوزاند و نیست می کند تا هست کند. چون آخرین منزلی که سالک به آن می رسد، فنا فی الله است. برای نفی خواطر شیطانی می گویند: هیچ چیز بهتر از ذکر خدا نیست.

هر کس از یاد خدا رو گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم پس همواره همنشین اوست.

چاره اش فقط ذکر خداست و در بین اذکار بهترینش این سه جمله است:

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحِیم، لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِااللهِ العَلِیَّ العَظیِم، اَللَّهُمَّ اِیَّاکَ نَعبُدُ وَ اِیَّاکَ نَستَعِین.»

در بین اذکار، خلاصه ترین و قوی ترین و برترین آن ها این اذکار است. خیلی اسرار در این سه جمله است. اگر سالک موفق شد خطورات شیطانی را کنترل کند، به یک امتیاز بالایی دست یافته است؛ خداوند متعال دست او را گرفته و به او لطف فرموده است.

گام دوازدهم: حسن ظن به خداوند

خداوند متعال طبق ظن انسان با او رفتار می کند.اگر ظنش نیکو بود، پاداش نیک می دهد و اگر ظنش بد بود، کیفر بد می دهد.

کتابی نوشته شده است به نام «الطریق الی الله» مؤلف این کتاب با دلائل فراوانی ثابت کرده است که نزدیک ترین راه به خداوند متعال، خوش بینی به حضرت حق جل و علا است. و چگونه ما خوش بین نباشیم و حال آنکه خداوند متعال کوهی را به کاهی می بخشد. با یک عمل کوچک (اما خالصانه) دست سالک را می گیرید و او را به مقصد می رساند و چه جایزه های فراوان به او مرحمت می فرماید. و بالعکس اگر ظن ما نسبت به خداوند متعال بد باشد، مرتکب بزرگترین گناهان کبیره شده ایم کما اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «اَکبَرُ الکَبَائِرِ سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مرد فاسق و گنه کاری را در قیامت صغری (برزخ) محاکمه کردند و چون هیچ عمل صالحی نداشت او را به جهنم محکوم فرمودند. ملائکه عذاب زنجیرهای آتشین به گردنش انداختند و او را به سوی جهنم برزخ کشاندند. آن مرد در همان حال رویش را پشت سر برگردانید و عرض کرد: خدایا! من به تو حسن ظن داشتم، باور نمی کردم این قدر سخت بگیری. خداوند متعال به آن ملائک وحی فرمود: با آنکه می دانم دروغ می گوید و حسن ظن درستی نداشته، ولی با این حال او را بخشیدم آری.

اگر در حدیثی بر خورد کردید که نوشته هر کس شب قدر مثلا دو رکعت نماز بخواند، خدا او را می آمرزد و والدین او را و زن و بچۀ او را می آمرزد، تعجب نکنید. خدا خیلی کریم است. خدا خیلی سخی است. یک روز پیغمبر بزرگوار ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله مشغول مناجات با خدا بود، عرض کرد: «خدایا، این امت گناهکار مرا طوری ببخش که هیچ کس نفهمد آن ها چه کرده اند. فقط من بدانم و تو. این ها می خواهند در بهشت با هم رفت و آمد داشته باشند. اگر پرده از اعمالشان در قیامت برداری، از همدیگر خجالت می کشند.» خداوند فرمود: «ای حبیب من! دعای تو را مستجاب کردم، اما طوری می بخشم که حتی تو هم ندانی که چه کرده اند، زیرا این ها می خواهند به زیارت شما بیایند، در بهشت شما را زیارت کنند؛ اگر بدانند که شما می دانید که چه کرده اند، شرم می کنند که نزد تو بیایند، کاری می کنم که حتی شما هم ندانی که چه کرده اند.»

گام سیزدهم : نقش لقمه حلال در سلوک

کسی که تصمیم دارد در راه خداوند متعال قدم بردارد و به معرفت او برسد باید به طور جد از غذاهای حرام و حتی شبهه ناک پرهیز کند. لقمه و غذایی که انسان مورد مصرف قرار می دهد اثر مستقیمی در نفس و روح انسان دارد. به همین دلیل خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

ای رسولان! غذای حلال و پاکیزه میل کنید و عمل صالح به جا آورید؛ من به کارهایی که می کنید آگاهم. ملاحظه می کنید که در این آیه ی شریفه صراحتا به استفاده از غذای پاک سفارش کرده است؛ زیرا لقمه ی حلال در سیر و سلوک سالکان و خداجویان تأثیر به سزایی دارد.

در کتاب کیمیای محبت از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نقل کرده است که ایشان در مورد تأثیر لقمه ی حلال در نفس انسان می فرمود: «لقمه حلال انسان حرام زاده را حلال زاده می کند وبالعکس لقمه حرام انسان حلال زاده را حرام زاده می کند.» البته شاید ایشان از این جهت فرموده اند که لقمه حرام فرد را از درک مفاهیم قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام و سلوک در مسیر خدا به طور جدی محروم می نماید. لذا با توجه به این باید سالک در غذا و لقمه خود دقت کافی داشته باشد و از خوردن غذای حرام و یا شبه ناک اجتناب نماید.

کسی که برای تأمین مخارج خانواده تلاش می کند مانند کسی است که در راه خدا پیکار می کند. در جایی دیگر روایت شده است که «عبادت ده قسم است که نُه قسم آن تلاش برای کسب روزی حلال است.» با این وجود سالک باید از انزوا اجتناب کند و در پی کسب و کار و تأمین روزی حلال باشد و بداند که این تلاش جزو عبادت های او، بلکه جزو برترین آن ها می باشد که در سلوک او نقش بسیار مهمی دارد.

گام پانزدهم: نکات سلوکی

نکته اول : نتایج یاد محبوب

امام خمینی در حدیث هجدهم کتاب «چهل حدیث»،در باب ذکر می فرماید:

و بدان ای عزیز که تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن، نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد.

این همه مصیبت ها و گرفتاری ها به دست نفس اماره وشیطان رجیم، از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را برهاند و حبّ دنیا را که منشأ خطیئات و سر چشمۀ سیئات است از دل بیرون کند.

پس ای عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب تحمل ماق هر چه بکنی کم کردی، دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا، صورت دل، صورت ذکر حق شود و کلمه لا اله الا الله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد که از این زادی بهتر برای سلوک الی الله و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مجاهر الی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تعالی.

نکته دوم: ذکر همراه با تفکر و تعقل

یکی از چیزهایی که برای سالک لازم است تفکر و تعقل است و ذکر بدون تفکر و تعقل کم بار است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و رفت شب و روز نشانه های (روشنی) برای خردمندان است. همان ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند و می گویند: بار الها! اینها را بیهوده نیافریده ای منزهی تو! ما را از عذاب آتش دور نگه دار.

در این آیه شریف می بیند که هماهنگ بودن ذکر و فکر از مشخصات بندگان خردمند (اولی الاباب) است. خداوند در بیش از صد آیه در قرآن کریم مردم و مؤمنین را به تفکر و تعقل دعوت می کند. حتی در روایات ارزش یک ساعت تفکر بیش از شصت سال عبادت مقبول به حساب آورده شده است. لکن انتخاب موضوع تفکر از پیش خود درست نمی باشد. استاد باید موضوع تفکر را تعیین کند. در این جا به چند موضوع برای تفکر اشاره می کنیم.

1. تفکر دربارۀ نظم آفرینش.

2. تفکر دربارۀ مو جودات و مخلوقات.

3. تفکر دربارۀ راه های ارتباط با خدا.

4. تفکر در مورد دین حق، مذهب حق و طریقت حق.

5. تفکر در مورد لزوم حجت و امام.

6. تفکر دربارۀ فناء دنیا.

7. تفکر دربارۀ نعمت های دنیوی و اخروی که خدا به ما ارزانی داشته است.

8. تفکر دربارۀ گناهان گذشته تا حدی که یأس آور نباشد.

9. تفکر دربارۀ خوف و رجاء و اسرار آن.

10. تفکر در این که کمال انسان در چیست؟

11. آخرین کلاس، تداوم تفکر فی الله است که این رتبه خاص انبیا و اولیا و مرسلین و علمای ربانی و عرفای حقه است، و برای سالک که در ابتدای راه است تفکر در این مورد حرام است. حضرت مسیح می فرماید آیا کوزه می تواند بفهمد کوزه گر کیست یا چیست؟ همچنین شما هم نمی توانید بفهمید که خدا کیست و چیست.

نکته سوم : اقسام ادعیه و اذکار

ادعیه و اذکار و اوراد به اقسام بسیاری منقسم می شوند؛ (که البته اگر از دست علمای ربّانی باشد بهتر است). بعضی از آن اقسام از این قرار است:

1. دعاهائی که متضمّن استعاذه است

به کلیۀ دعاهائی که در آن از شر شیطان و دشمنان جنی و انسی و نفس اماره به خدا پناه می آوریم استعاذه گویند.

مسئلۀ ابلیس و شیطان که دشمنان نامرئی ما هستند مسئلۀ مهمی است و هیچ راهی بهتر از پناهندگی به خدا نیست. بدین جهت به چند استعاذه اشاره می کنیم:

الف)مداومت به معوذّتین (سورۀ فلق و سورۀ ناس) هر چند روزانه یک مرتبه باشد.

ب) مداومت به آیات سخرۀ سورۀ اعراف،آیات 53 و 54 و 55 ،روزانه یک مرتبه.

ج)دعاهای 8 و 10 و 17 از صحیفه ی سجادیه ،به شرط توجه به محتوای دعا. گاهی یک مرتبه هنگامی که حال مناجات داشته باشید بخوانید.

د)تلاوت قرآن روزانه چند صفحه. «دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.»

2. دعاهایی که متضمن تشکر از خداست.

و این ها بسیارند که به معرفی بعضی از آن ها می پردازیم:

الف)صحیفۀ سجادیه،دعای اول و سی هفتم.

ب)مناجات الشّاکرین از مناجات خمسة عشر که در «مفاتیح الجنان» آمده است.

ج)ادعیۀ الوسائل الی المسائل. این ادعیه نیز در کتاب «باقیات الصالحات» که در حاشیۀ مفاتیح الجنان چاپ شده، آمده است.

3. دعاهائی که متضمن خواسته ها و حوائج دعا کننده است.

الف)دعای مکارم الاخلاق،از منشئات امام معصوم، حضرت سجاد علیه السلام.

ب)دعای عالیة المضامین، از آثار امام زین العابدین علیه السلام.

ج)دعای علقمه که پس از زیارت عاشورا خوانده می شود.

د)دعاهای پس از زیارت ائمه علیهم السلام.

4. دعاهائی که متضمن استغفار و انابه و توبه اند.

الف)نماز توبه که پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله در ماه ذی القعده روز یکشنبه به اصحاب کبار تعلیم فرمودند.

ب)استغفاری که امیر المؤمنین علی علیه السلام به یکی از اصحاب فرمودند و دارای هفتاد بند است که در هر بندی یک خطا را مورد استغفار قرار می دهد.

نکته چهارم: اسم اعظم خاص

                         رموز علم ادریسی، بود ذوقی نه تدریسی  کجا داند چو ابلیسی، رموز عَلَّمَ الاسماء

یکی از بزرگان را در قوم زیارت کردم. ایشان فرمودند: هر مؤمنی اسم اعظم خاص خودش را باید شناسائی کند و در شدائد و مشکلات از معنویت آن اسم استفاده کند. کیفیت شناخت آن به این ترتیب است:

اول باید «ابجد کبیر» معادل عدد نام خود را استخراج کنید و سپس اسمی از اسماء الله عزوجل را پیدا کنید که هم عدد با نام خودتان باشد. پس از استخراج، با استاد خود مشورت کنید. مواظب باشید از اسماء جلالیه نباشد که سبب بروز مشکلات می گردد.

گام شانزدهم: نکات سلوکی 2

برای بهره مندی از برکات اسماء الله

اهل ذکر که می خواهند واقعا از برکات اسماء الله بهره مند شوند این ذکر را ان شاء الله یک سال رجاءً انجام دهند: شب ها قبل از خواب هر شب به مدت تقریبی ده دقیقه، ده بند از جوشن کبیر، با همان ذکر مشترک «سُبحَانَکَ یا لاَ اِلَهَ اِلاَّ اَنتَ اَلغُوث اَلغُوثَ خَلِّصنَا مِنَ النَّارِ یا رَبِّ» خوانده شود. اگر هر بار ده بند خوانده شود، هر ده شب یک دور جوشن کبیر خوانده می شود. بنابراین در یک ماه سه دور جوشن کبیر خوانده می شود و در یک سال سی و شش مرتبه می شود. در حدیث آمده است که هر کس در هر ماهی سه مرتبه جوشن کبیر بخواند، خدای متعال او را می آمرزد.

دعای جوشن کبیر فقط به ماه رمضان اختصاص ندارد، بلکه در این ماه دستورش به گونۀ دیگر است. ماه رمضان دستورش در یک شب خواندن است؛ در شب نوزدهم یک مرتبه، شب بیست و یکم یک مرتبه، شب بیست و سوم هم یک مرتبه، ولی با توجه تأمّل و توجه و محبت و شوق و رجا باید بخوانید.

بنده یک شبی داشتم جوشن کبیر می خواندم رسیدم به این اسم: «یا خَیرَ ذَاکِرٍ وَ مَذکُورٍ»؛ای بهترین کسی که تا کنون مرا یاد کردی و ای بهترین کسی که من او را یاد کرده ام. ای بهترین ذاکرها و ای بهترین مذکورها! این اسم مرا تکان دارد و به قول معروف برق این اسم مرا گرفت، دیگر رها نکردم همان جا محکم چسپیدم. در این گونه موارد باید مانند طفل شیر خوار گرسنه که به سینه پر شیر مادر می رسد، با حرص و ولع چسبیده و جدا نشد؛ آن قدر باید این اسم را تکرار کرد تا دل را سیراب کند؛ من نیز با عطش فراوان، وقتی برق این اسم مرا گرفت، رهایش نکردم؛ «یا خَیرَ ذَاکِرٍ وَ مَذکُور، یا خَیرَ ذَاکِرٍ وَ مَذکُور، یا خَیرَ ذَاکِرٍ وَ مَذکُور…» تکرار کردم؛ حالا چه چیز هایی خدا به واسطۀ این ذکر مرحمت کرد به هیچ کس نگفتم، اگر به کسی هم گفته باشم،گفتم خیلی چیز ها مرحمت کرد. اگر بگویم تعجب می کنید، باور نمی کنید. خودتان شروع کنید نتیجه اش را بگیرید. ما را هم دعا کنید.

توسل به حضرت مولی الموحدین، امیر المؤمنین علی علیه السلام

سالک برای سرکوبی نفس اماره به متوسل شدن به حضرت علی علیه السلام نیازمند است. مداومت به ذکر «یا علی» در سیر الی الله لازم است. لذا بسیار نیکو است که پس از فریضه و ترجیحا پس از نماز صبح، 110 مرتبه «یا علی» و 70 مرتبه «لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار» بگوید. البته با استادش مشورت کند.

سه دستور از حضرت بقیة الله علیه السلام

سه دستور که حضرت بقیة الله علیه السلام در مکاشفۀ سید احمد رشتی که در مسیر حج راه را گم کرده بود، فرمودند. سالک باید از این سه گوهر قیمتی استفاده کند:

1. نافلۀ شب:

در باره نافلۀ شب همین بس که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: و پاسی از شب را (از خواب بر خیز) و قرآن و نماز بخوان. این یک وظیفۀ اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش بر انگیزد.

2. زیارت عاشورا:

در ارزش زیارت عاشورا همین بس که اگر کسی چهل شبانه روز با اذن استاد این زیارت را برای ها حاجتی بخواند (با صد لعن و صد سلام) چه مادی چه معنوی نتیجه می گیرد.

3. زیارت جامعه کبیره:

در اهمیت زیارت جامعۀ کبیره همین بس که حضرت امام علی النقی علیه السلام یک دوره فضائل خَلقی و نوری ائمۀ اطهار را در آن گنجانیده است. بر ماست که با شناختن این صفات و خصایص و اتصّاف خویش به آن، زینت امامان معصوم گردیم.

 مرحوم آیت الله سیّد شهاب الدین مرعشی نجفی به بنده و دیگر شاگردانش سفارش فرمود: هفته ای یک مرتبه زیارت جامعۀ کبیره را بخوانید.

چند دستور مجرب

1. تلاوت چهارده دور قرآن کریم:

این تلاوت ها را از اول ماه قمری شروع کند و در هر روزی یک جزء بخواند و ثواب دور اول را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هدیه کند و در ماه بعد، ثواب دور دوم را به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و به همین ترتیب تا دور چهاردهم که به حضرت صاحب الامر حضرت مهدی علیه السلام هدیه می کند.

بنابراین، دستور فوق چهارده ماه طول می کشد، ولی با اذکار و اوراد دیگر قابل جمع است و اگر احیانا قادر به تلاوت قرآن نمی باشد، استماع نماید.

خانم هایی که با عذر شرعی مواجه می شوند، تلاوت را ترک کرده، بعد از رفع عذر در ایام طهارت جبران نمایند.

2. نماز چهارده معصوم:

این نماز را به کیفیتی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در مفاتیح نوشته است، در چهارده هفته انجام دهد و ثواب هر نماز را به صاحب آن هدیه کند.

3. نماز جعفر طیار

این جانب در شرایط معنوی فوق العاده ای خدمت آیت الله العظمی بهجت (ره) مشرف شدم و عرض کردم به قصد زیارت حضرت امام رضا علیه السلام عازم مشهد هستم. دستوری بفرمایید که بیشتر استفاده کنم. آقا فرمودند: پس از اتمام زیارت و نماز زیارت در جهت بالای سر حضرت و لو با فاصله دور، نماز جعفر طیار را با سوره های مخصوصش بخوان.

از آن تاریخ به بعد هر وقت موفق به خواندن نماز جعفر طیار در حرم امام رضا عله السلام  شدم، از برکات زیادی برخوردار گشتم. دوستان دیگری هم که از آقا سؤال کرده بودند، همین مطلب را تأکید کردند.

گام هفدهم: دستور سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری

روزی عنوان بصری از امام صادق علیه السلام سوالی داشت. حضرت سر خود را بلند نمودند و فرمودند: چه می خواهی؟ گفتم: از خداوند در خواست کردم تا دلت را بر من نرم و مهربان کند و از علمت روزی  من فرماید و از درگاهش امید دارم  آنچه را درباره ی شما خواسته ام  به من عنایت کند.

   حضرت فرمودن : که ای اباعبدالله، علم آموختن نیست. همانا علم نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی  اراده هدایت او را کرده قرار می گیرد. پس اگر خواهان علمی هستی ابتدا در جانت حقیقت عبودیت را طلب کن و علم را با عمل کردن به دانشت بخواه و از خدا طلب فهم کن تا خدا به تو بفهماند.

   گفتم: ای شریف. فرمودند: مرا اباعبد الله صدا بزن. گفتم:یا اباعبد الله، حقیقت عبودیت کدام است؟ فرمودند: سه چیز است:

1. بندۀ خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند؛ چرا که بردگان مالی ندارند، همه اموال را مال خدا می بیند و در جایی که خدا فرموده است مصرف می کنند.

2. بندۀ خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نمی کند.

3. تمام اشتغال او به کاری منحصر شود که خداوند او را به آن کار امر یا از آن نهی فرموده است.

  بنابراین اگر بندۀ خدا برای خودش در آنچه که خدا به وی سپرده است ملکیتی نبیند، انفاق نمودن در آنچه خدا امر فرموده است بر او آسان می گردد و چون بندۀ خدا تدبیر آمرزش را به مدبرش بسپارد مصائب و مشکلات دنیا بر او آسان می شود و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه خداوند به آن امر یا نهی کرده است دیگر فراغتی برای خود نمایی و فخر فروشی نمی یابد.

   چون خداوند بندۀ خود را به این سه خصلت گرامی دارد، دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی آسان می گردد و برای زیاده اندوزی و فخر فروشی و مباهات به دنبال دنیا نمی رود و برای عزت و بزرگی آنچه را در دست مردم است طلب نمی کند و روزگارش را به تباهی از دست نمی دهد. این اولین پله از نردبان تقوا است که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «آن سرای آخرت است که برای کسانی که در زمین ارادۀ بلند منشی ندارند و دنبال فساد نمی گردند قرار دادیم و سرانجام نیک تنها برای مردم با تقوا است.»

   گفتم: یاابا عبدالله! مرا سفارش و توصیه ای کن. فرمود: تو را به نُه چیز سفارش می کنم که آن توصیه من به تمام آرزومندان راه خداوند است و از پروردگار می خواهم که تو را در انجام آنها موفق نماید. سه مورد آن در مورد تربیت و تأدیب نفس است و سه مورد دربارۀ صبر و بردباری و سه مورد آخر در رابطه با علم و دانش است. بر تو باد که این سفارشات را حفظ نمایی و در انجام آنها کوتاهی نکنی.

   عنوان گوید قلبم را برای گقته هایش خالی نمودم. آنگاه حضرت فرمودند: اما آنچه در مورد تربیت نفس است:

1. مبادا  چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری که این کار، حماقت و ابلهی را به همراه دارد.

2. غذا مخور مگر آنکه گرسنه شوی.

3. چون خواستی که بخوری با نام خدا و از حلال بخور و یاد آور سخن رسول خدا صلی الله و علیه و آله باش که فرمودند: «آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است.» پس اگر ناچار به خوردن شدی، یک سوم شکم را برای طعام، یک سوم برای آب و یک سوم دیگر را برای تنفس قرار بده.

      اما نکاتی که دربارۀ حلم است:

1. اگر کسی بگوید :اگر سخنی گویی ده برابر می شنوی، تو بگو اگر ده تا بگویی سخنی نشنوی.

2. اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو: اگر در مورد آنچه گفته ای راستگو هستی از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر در آن دروغگویی از خدا خواهانم که از تو درگذرد.

3. اگر کسی تو را تهدید به ناسزا گویی کند تو او را به خیر خواهی و مراعاتش وعده بده.

    اما آن سه که دربارۀ علم است:

1. آنچه را که نمی دانی از دانایان بپرس و مبادا سؤالی برای امتحان کردن و به زحمت انداختن از آنان بپرسی.

2. مبادا بر اساس خود رأیی و خود محوریدست به کاری زنی. در تمام کارها که زمینۀ احتیاط وجود دارد مسیر احتیاط را رها نکن.

3. از فتوا دادن بگریز همان طور که از شیر درنده می گریزی و مراقب باش گردن خود را پل عبور مردم قرار ندهی.

والسلام علی من اتبع الهدی

گام های دوم سیر و سلوک

 

به نام آفریننده عشق

 

گام ششم: عبادت و بندگی

شرط لازم برای صعود به مدارج بالای انسانیت و نیل به مراتب بالای معرفت خدا عبادت و بندگی خالصانه است. خداوند متعال راه را به ما نشان داده و شرایط رسیدن به لقای خود را چنین بیان کرده است: هر کس آرزومند ملاقات خداست باید عمل صالح به جای آورد و در عبادت خدا مرتکب شرک نشود.

این آیه شرط رسیدن به لقای حضرت پروردگار را به جا آوردن عمل صالح واخلاص در عمل برشمرده است. در این آیه نقش عبادت و بندگی در رساندن انسان به مراحل تکامل که اوج آن لقای خدا است به وضوح مشخص است.

اویس قرنی دوستانی داشت که در راه خدا پاک باخته بودند وبا هم خدا را عبادت می کردند. البته تعدادشان اندک بود. بعضی از شب ها حضرت اویس می فرمود: امشب شب رکوع است. نماز شب می خواندند و رکوع های نماز را تا صبح ادامه می دادند. و بعضی شب های دیگر می فرمودند: امشب شب سجده است و تا صبح در سجده به سر می بردند.

خداوند متعال در قرآن می فرماید: پاره ای از شب را برای خداوند متعال سجده کن ودر حالی که سجده طولانی باشد تسبیح خدا بنما.

مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی از بزرگ ترین شاگردان مرحوم آیت الحق و سند التوحید، معلم بزرگ و عارف نامدار، حاج شیخ حسینقلی همدانی است. ایشان در کتاب «اسرار الصلاة» در اهمیت سجده طولانی مطلبی آورده اند که ما آن را دراین قسمت عینا نقل می نماییم.

ایشان می فرماید:  «من از بعضی ﺃجلاﺀ مشایخ خود که همانند او حکیم عارف و معلم حاذق در راه خیر، و طبیب کاملی را ندیده ام پرسیدم: کدام یک از اعمال جوارح که شما تجربه نموده اید اثرش در قلب انسان بیشتر است؟! فرمود: سجده ی طویله در هر روزی که آن را ادامه دهد، وطول بدهد، تا این که یک ساعت و یا سه ربع ساعت به طول انجامد و در آن بگوید: «لا اَلَهَ اِلاَّ اَنتَ سُبحَانَکَ اِنُّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمینَ»؛ هیچ معبودی نیست جز تو ای خداوند! تو پاکی و منزه و مقدسی! من هستم که رویه و دﺃبم این بوده است که از ستمگران بوده ام.

به طوری که نفس خود را گرفتار و محبوس در حبس عالم طبیعت مشاهده نماید و مقید و مغلول به قید ها و غل های اخلاق رذیله بنگرد وخداوند را تنزیه کند که تو این کار را از روی ظلم وستم به من ننمودی و من بودم که به نفس خودم ستم نمودم و آن را در این مهلکه عظیم وارد ساختم.

هر وقت خواستید ذکر یونسیه را در سجده بگویید بدون شماره باشد. البته یک دستور خاص و یک دستور عام دارد. دستور معمول آن، این است که بدون عدد معینی روی رختخوابی که برای خوابیدن پهن شده، انجام گیرد و دلیل آن هم این است که به واسطه ی ذکر خدا، محیط مهیا شده برای خواب از شیاطین تخلیه می شود.

اما دستور خاص سجده ی یونسیه که نیاز به اذن استاد دارد، در افراد مختلف متفاوت است که برای بعضی 110 مرتبه، برای بعضی دیگر 202 مرتبه و برای بعضی 400 مرتبه (با تشخیص استاد) تجویز می شود. برای چندمین مرتبه اکیدا توصیه می شود که ذکر یونسیه با عدد مشخص فقط با اجازه استاد مجاز باید گفته شود. (ناگفته نماند این جمله از آیت الله عبدالقائم شوشتری می باشد و بعضی از بزرگان 400 مرتبه را برای عوام نیز جایز می دانسته اند.)

پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمودند: آیا شما را به بهترین بندگان راهنمایی کنم؟ اصحاب گفتند بلی. پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمود: کسی که به عبادت عشق بورزد و دائم هم آغوش بندگی باشد.

کارهای ریاکاران ارزشی ندارد لذا باید با شرک جلی و خفی مبارزه کرد و برای این کار می توان به این دعای حضرت سجاد علیه السلام مداومت نمود: اللهم اِنّی اَعُوذُ بِکَ أَن اُشرِکَ وَ اَنَا اَعلَمُ وَ استَغفِرُکَ لِمَا لا اَعلَمُ.

خدایا به تو پناه می برم از اینکه عالمانه و عامدانه به تو شرک بورزم و بخشش می طلبم از شرک هائی که به تو ورزیده ام و من نمی دانستم که آن شرک است.

گام هفتم: عشق و محبت شدید به خداوند

از وقتی که خداوند بشر را آفرید ارتباطش با خلق شروع شد. او خالق گشت و ما مخلوق. از وقتی که رزق داد، او رازق شد و ما مرزوق و از وقتی که ما را هدایت فرمود، او هادی شد و ما مهدی. از وقتی او را پرستش کردیم، ما عابد شدیم و او معبود و از وقتی دوستش داشتیم، او معشوق شد و ما عاشق. از وقتی که در طلبش برآمدیم، ما طالب شدیم و او مطلوب.

در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرمود: هر که مرا طلب کند خواهد یافت و هر که مرا یافت عاشقم می گردد و هر کس عاشقم شد عاشقش می شوم و هر که من عاشقش شوم عاقبت او را شهید می کنم و هر که شهیدش کنم خودم خونبهای او می شوم.

برای رسیدن به عشق چند نکته قابل توجه است:

1. رعایت تقوا و متابعت از رسول خدا صلی الله و علیه و آله: در قرآن آمده است: بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا متابعت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.

2. مطالعۀ حالات عاشقان خدا.

3. مجالست با عاشقان حضرت حق.

4. توسل به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام وقت حضرت مهدی علیه السلام

5. مناجات محبین و مریدین را با توجه خواندن. توجه به این نکته لازم است که برای تأثیر بیشتر این مناجات ها و پیدا شدن حال معنوی بهتر و بیشتر، اول ترجمه آن را مطالعه کنید و سپس عربی آن را بخوانید.

6. تشکر از همه نعمت های الهی و هر آنچه دارای آن هستیم، مخصوصا نعمت های معنوی. چرا که حضرت دوست (جل جلاله) در قرآن شریف، می فرماید: اگر شکر نعمت کنید حتما و حتما زیاد خواهیم کرد.

گام هشتم: قصص عاشقان

بر اساس اینکه مطالعه حالات عاشقان خدا یکی از اموری است که مشوق انسان در رسیدن به عشق خداست، بابی مستقل برای قصص عاشقان باز می کنیم:

1. ابودرداء، یکی از اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله و علیه  و آله نقل می کند: در نخلستان بنی نجار در خدمت سرور اولیا بودم. آن حضرت از من و سایر اشخاص فاصله گرفتند تا از نظر غایب شدند. پیش خود فکر کردم به منزل خویش رفتند. ناگهان صدای حزینی به گوش من رسید که بدین مقال مترنم بود: (کل متن عربی مناجات در کتاب غم عشق موجود است)

خداوندا، چه بسیار گناهانی مرتکب شدم که شکیبائی نسبت به من روا داشتی و در برابر آن ها نعمتی ارزانی داشتی و چه بسیار جنایاتی که به سبب کرم و بزرگواریت از آشکار شدن آنها جلوگیری کردی. خداوندا، اگر چه عمر درازی را با معصیت تو سپری کرده ام و گناهان من در نامه عملم زیاد شده است با این حال من فقط آرزوی آمرزش تو را دارم و تنها به خوشنودی تو امید بسته ام.

ابودرداء گوید: توجه کردم دیدم که سید اوصیا، علی علیه السلام است. خود را پنهان نمودم. آن حضرت در دل شب چند رکعت نماز به جا آورد و سپس به دعا و گریه پرداخت و آنگاه مناجات خود را چنین ادامه داد:

 خداوندا! هنگامی که به لطف و بخشش تو می اندیشم گناهانم بر من آسان می گردد. سپس مؤاخذۀ عظیم تو را به یاد می آورم ناراحتی و گرفتاریم بزرگ می گردد. آه آه اگر من در نامۀ عملم گناهی را بخوانم که من آن را فراموشش کرده ام و تو آن را به حساب آورده ای، پس بگویی او را بگیرید. پس وای بر او. گرفتاریست که خانواده اش نمی توانند نجات دهند و قبیله اش برای او سودی ندارند. اگر می توانست فریاد بزند مردم بر او دلسوزی می کردند. آه آه از آتشی که جگرها و قلوه ها را می پزد. آه از آتشی که پوست سر و دست و پا را می برد! آه از شدت عذاب شعله هایی که زبانه می کشد!

بعد از آن گریه کرد تا صدای مبارکش قطع شد. ابودرداء می گوید: فکر کردم خوابش برده است؛ صبر کردم تا صبح شد. رفتم او را برای نماز صبح بیدار کرنم، دیدم مانند چوب خشکی بر زمین افتاده اند. تکانشان دادم، حرکت ننمودند. گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون.» یقین کردم وفات کرده اند.

 به منزل ایشان رفتم تا خبر فوت ایشان را به سرور زنان عالم برسانم. ایشان فرمودند: چه شده است؟ آنچه دیده بودم برای ایشان نقل نمودم. آن حضرت فرمودند: این حالتی است که غالبا او را از خوف الهی عارض می شود و موت نیست. آب بر صورت حضرت افشاندند تا به هوش آمدند. گریستم. فرمودند: گریه تو برای چیست؟ عرض کردم: برای رنجی که به خود وارد می آورید.

فرمودند:ای ابودرداء! حال تو چگونه خواهد شد اگر ببینی مرا که برای محاسبه خوانده باشند و اهل معاصی به عذاب الهی یقین کنند و مرا ملائکه غلاظ و شداد در میان گرفته باشند و در پیشگاه قادر قهار و ملک جبار ایستاده باشم. دوستان مرا فرو گذاشته و اهل دنیا بر من دلسوزی کنند. هر آینه در آن روز بر من بیشتر رحم خواهی کرد که نزد خدای خود ایستاده باشم که هیچ امری بر او پنهان نیست.

2. معروف است که حسن بصری و شفیق بلخی و مالک دینار به عیادت رابعه عدویه رفتند. حسن گفت: هر کس در شرایط محبت چیزی بگوید. سپس گفت: راستگو نیست در محبت کسی که از معشوق خود چون ضربتی ببیند بر آن صبر نکند. رابعه گفت: بهتر از این باید گفت. صادق نیست محبی که چون از محبوب اَلَمی ببیند بر آن شکر نکند. رابعه گفت: باز هم بهتر از این باید گفت. مالک گفت: مستقیم نیست در طریق عاشقی کسی که چون از معشوق خود ضربتی نبیند لذت نبرد. رابعه گفت باز هم بهتر از این باید گفت. رابعه گفت: در طریق عاشقی کسی صادق است که اساسا با دیدار معشوق اَلَمی نبیند.

مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در کتاب «محجة البیضاءِ»، جلد هشتم، در باب محبت و شوق نقل می کند: در روایت مشهور آمده است: هنگامی که ملک الموت برای قبض روح ابراهیم خلیل آمد، ابراهیم به او گفت: آیا دیده ای دوستی دوست خویش را بمیراند؟ خداوند متعال به او وحی کرد: آیا دیده ای دوستی ملاقات دوستش برای او ناگوار باشد؟ ابراهیم خلیل گفت: اکنون جانم را بگیر.

گام نهم: خدمت به خلق

یک روز حضرت موسی بن عمران علیه السلام دعا کرد، خدایا بر فرض محال اگر تو انسان بودی چه عبادتی را انجام می دادی؟ خداوند متعال وحی فرمود: ای موسی، بر فرض محال اگر مخلوق بودم خدمت به خلق می کردم، اما برای خدا. موسی علیه السلام فهمید که بهترین عبادت ها خدمت به خلق خداست.

  روزی صفوان در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود که ناگهان مردی که برایش گرفتاری پیش آمده بود به خدمت حضرت رسید و گرفتاریش را شرح داد. امام صادق علیه السلام به صفوان دستور داد که فورا حرکت کن و برادر ایمانی خویش را در کارش یاری کن.

   صفوان رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل مشکل او به پیش حضرت بازگشت. امام در مورد کار او سؤال نمودند. صفوان گفت: خدا اصلاح کرد. حضرت خطاب به او فرمود: بدان که همین کار به ظاهر کوچک و حاجتی که برآوردی و وقت کمی از تو گرفت از هفت شوط طواف دور کعبه محبوب تر و برتر است.

امام صادق علیه السلام می فرمود: مردی گرفتاری داشت. حضور امام حسن علیه السلام رفت و از ایشان استمداد نمود. امام حسن علیه السلام بی درنگ کفش ها را پوشید و راه افتادند. در بین راه به حضرت امام حسین علیه السلام رسیدند در حالی که ایشان مشغول نماز بودند. امام حسن علیه السلام به آن مرد فرمودند: تو چگونه از حسین علیه السلام غفلت نمودی و پیش او نرفتی؟ گفت: من اول می خواستم پیش ایشان بروم و از ایشان در کارم کمک بطلبم، ولی چون گفتند ایشان اعتکاف کرده اند و نمی توانند از مسجد خارج شوند خدمتشان نرفتم. امام حسن علیه السلام فرمودند که اگر توفیق بر برآوردن حاجت تو برایش دست داده بود از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.

گام دهم: اخلاص در عمل

اعمال صالح انسان باید دارای روح اخلاص باشد تا وسیلۀ تقرب شود.

خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: مأمور نشدند الا اینکه بندگان، خدا را خالصانه بندگی کنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس چهل شبانه روز خدا را خالصانه بندگی کند چشمه های حکمت از دلش جوشیده و به زبانش جاری خواهد شد.

البته اخلاص مراتبی دارد و هر کس چهل روز خود را خالص کند در هر مرتبه ای که باشد در همان مرتبه و به همان میزان اخلاص، به حکمت می رسد.

لطائف اخلاص چهل روزه

در مقام عمل به این حدیث شریف به لطائف زیادی باید توجه داشت:

1. ظهور برکات اخلاص

کسی که می خواهد اخلاص واقعی را پیدا کند نباید فقط برای چهل روز اخلاص داشتن فکر کند، بلکه اخلاص وظیفه دائمی ما در مقابل خدای متعال است.

2. درجات اخلاص

اخلاص درجاتی دارد هر چه ضریب مراقبه در اربعین سالک بیشتر باشد، نتیجه گیری بیشتر خواهد بود .ممکن است بعضی سالکان چندین اربعین زحمت بکشند، ولی رشدشان کم باشد؛ زیرا مراقبه به خوبی انجام نگرفته است. بسیار کم اتفاق می افتد که سالک در یک اربعین به نتیجه نهایی برسد.

3. مراتب حکمت

حکمت نیز مراتبی دارد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و جناب لقمان هر دو به حکمت رسیده بودند، اما این کجا و آن کجا. بندگی کردن خیلی مهم است. این که انسان بتواند خالص شود، هواهای نفسانی اش را کشته باشد، خدا را نه برای دنیایش بندگی کند و نه برای آخرتش، نه برای ترقیات کمالاتش؛ این خیلی سخت است.

شیوه خالص کردن اعمال

حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در کتاب چهل حدیث در حدیث بیستم می فرمایند:

طریق خالص کردن اعمال از جمیع مراتب شرک و ریا و غیر آن، منحصر به اصلاح نفس و ملکات آن است، که آن سرچشمه تمام اصلاحات و منشا جمیع مدارج و کمالات است. چنانچه اگر انسان، حب دنیا را به ریاضات علمی و عملی از قلب خارج کند، غایت مقصد او دنیا نخواهد بود و اعمال او از شرک اعظم که جلب انظار اهل دنیا و حصول موقعیت در نظر آن هاست خالص شود و جلوت و خلوت و سر و علن او مساوی شود.

و اگر با ریاضات نفسانیه بتواند حب نفس را از دل بیرون کند، به هر مقداری که دل از خودخواهی خارج شد، خداخواه شود و اعمال او از شرک خفی نیز خالص شود و مادامی که حب نفس در دل انسان است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر الی الله نیست، بلکه از مخلدین الی الارض است و اول قدم سفر الی الله  ترک حب نفس است و میزان در سفر همین است.

بعضی گویند: یکی از معانی آیه شریفه «وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً اِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللهِ» این است که کسی خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن، او را فنای تام ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است. معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهده آن ذات مقدس و وصول به فنای حضرتش اجری لایق نیست.

ابن فهد حلی خبری را روایت می کند که برای اهل سلوک قابل توجه است:

معاذ بن جبل از رسول خدا، حضرت محمد صلی الله علیه و آله روایت می کند که ایشان فرمودند: خداوند هفت ملک آفرید و هر یک از آنها را دربان یک حجاب بزرگ قرار داد. کاتبان، اعمال شبانه روز مؤمنان را ثبت می کنند و آخر روز اعمال مؤمنان را با تشریفات خاصی به سوی خداوند متعال صعود می دهند.

در حجاب اول، دربان اول پس از برسی پرونده او می گوید: توقف کنید امروز صاحب این پرونده غیبت کرده است. خداوند به من امر کرده که هر کس غیبت کرد اعمال صالح او را نگذارم که به سوی خدا عروج کند. اگر پروندۀ مؤمن خالی از غیبت بود، کاتبان اعمال او را به سوی حجاب دوم عروج می دهند.

دربان دوم پس از برسی پرونده می گوید: توقف کنید! امروز نیت این صاحب پرونده از این اعمال صالحه، آبروی دنیوی و حیثیت اجتماعی است. من مأمورم که نگذارم اعمالش از این جا بگذرد. اگر پروندۀ او از غیبت و غرض دنیوی خالی بود کاتبان اعمال او را به سوی حجاب سوم با یک تشریفات خاصی عروج می دهند.

ملک دربان حجاب سوم می گوید: خداوند متعال به من امر فرموده: اگر در پروندۀ مؤمن کبر باشد من نگذارم که اعمال صالح او به سوی خداوند عروج کند. اگر پروندۀ مؤمن از کبر هم خالی بود. کاتبان، اعمال پروندۀ مؤمن را به سوی حجاب چهارم عروج می دهند.

ملک دربان در حجاب چهارم می گوید: خداوند متعال به من امر فرموده اگر در پروندۀ مؤمن عُجب باشد نگذارم که اعمال صالح او به سوی خدا عروج کند آنگاه اگر پرونده او از غیبت و غرض دنیا و کبر و عجب (خود پسندی) خالی بود کاتبان اعمال او را به سوی حجاب پنجم با صلوات و سلام، طی تشریفات خاصی عروج می دهند.

وقتی به فرشته دربان حجاب پنجم می رسند می گوید: خداوند متعال به من امر فرموده: اگر در پروندۀ مؤمن حسد باشد من نگذارم که اعمال صالح او به سوی خداوند متعال عروج کند. اگر پروندۀ مؤمن از نواقص قبلی خالی بود فرشتگان با هزار تشریفات اعمال صالح او را به سوی حجاب ششم بالا می برند.

وقتی خدمت دربان حجاب ششم می رسند، می گوید: توقف کنید! من صاحب رحمت هستم؛ اعمال را بزنید به صورت او؛ زیرا صاحب این اعمال اهل ترحم نبوده؛ وقتی مشکلی برای برادر ایمانی او پیش می آمد، اعم از مشکلات مادی و معنوی، بی تفاوت بود. من موظفم نگذارم که اعمال او از این مرحله بگذرد. آنگاه اگر پرونده او از نواقص قبلی خالی بود، کاتبان اعمال او  را به سوی دربان هفتم عروج می دهند.

وقتی به حجاب هفتم رسیدند دربان می گوید: من ملک حجاب هستم. من ماموریت دارم نگذارم اعمال کسی که خالص نبوده از این مرحله بگذرد. قصد او سربلندی پیش حکام، خوشنامی در مجالس و حسن شهرت در جامعه بوده است. کاتبان اعمال وقتی از مراحل هفتگانه بازرسی می گذرند، با ابتهاج و سرور تمام اعمال صالحه مومن را به محضر مقدس خداوند متعال عرضه می دارند.

خداوند متعال خطاب به کاتبان و حافظان اعمال می فرمایند: شما حافظان اعمال بنده من هستید و من به درون او شاهد و ناظرم، او مرا اراده نکرده است.

ابن سیرین که در تعبیر خواب معروف است، با یک زن هوس بازی رو به رو می شود که او را دعوت به نفس می کند. ولی او به خاطر خدا زن را رد می کند. خداوند متعال جایزه ای به او داد که قبلا به پیامبر معصومش یوسف علیه السلام عطا کرده بود. حضرت یوسف و ابن سیرین در تعبیر خواب معروف هستند. چه شده است که به او دادند به دیگران ندادند؟ مشابه این کارها را بسیاری انجام می دهند ولی …

زمانی که مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام در حال رکوع انگشتری را صدقه دادند این آیه کریمه نازل شد: «اَنَّمَا وَلِیُکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُوتُونَ الزَّکوة وَ هُم رَاکِعُونَ.»

بعد از آن فردی بارها در رکوع انگشتر صدقه داد که آیه هم برای او نازل شود، اما چنین نشد.

گام های بعدی سیر و سلوک در مقالات آتی خواهد آمد ان شاء الله.

گام های نخست سیر و سلوک

 

به نام آفریننده عشق

 

در این مطلب گام های سیر و سلوک به طور خلاصه از بیانات آیت الله عبدالقائم شوشتری گردآوری شده است.

گام اول: انتخاب خدا

انسان ها دارای مقاصد مختلفی هستند و به اعتبار اختلاف مقاصد به چهار گروه تقسیم می شوند:

1. طالبان دنیا

این گروه کسانی هستند که به دنیا علاقه دارند. دین اسلام با داشتن ثروت مخالف نیست، بلکه با دلبستگی به دنیا مخالف است. چه زیبا و نیکوست که مومن در کسب روزی حلال تلاش کند و در نتیجه هم خود و عیالش را در رفاه قرار بدهد و هم بتواند به فقرا و مساکین احسان نماید.

تا توانی به جهان همدم مسکینان باش    به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی

شارع مقدس به ما میگوید: در پی کسب روزی حلال باش، ولی در عین حال محبتش را به دل راه مده، زیرا دل حرم امن الهی است و نباید در حرم خدا جز خدا کسی را راه داد.

2. طالبان آخرت

این ها کسانی هستند که به شرط ثواب و پاداش اخروی خدا را عبادت می کنند. عبادت ها باید برای امتثال امر خدا باشد نه به خاطر ثواب و ترس از عقاب. حضرت امام علی علیه السلام می فرماید:

خدایا من از ترس جهنم و یا طمع بهشت تو را عبادت نکردم، بلکه تو را سزاوار پرستش یافتم و تو را خالصانه پرستیدم.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن        که خواجه خود روش بنده پروری داند

3. طالبان مقامات معنوی

این گروه کسانی هستند که عبادت هایشان را برای نیل به مقامات معنوی انجام می دهند که در نتیجه دچار شرک خفی می گردند.

حرم جویان دری را می پرستند     فقیهان دفتری را می پرستند

بیفکن پرده تا معلوم گردد            که یاران دیگری را می پرستند

4. طالبان حضرت الله جل جلاله

گروه چهارم طالبان حضرت حقٌ اند. عاشق و شیفته خدایند. دنیا و آخرت و مقامات آنها و هر چیز دیگر را رها کرده اند. و تنها به خدا می اندیشند.

مذهب عاشق ز مذهب ها جداست        عاشقان را مذهب و ملت خداست

این گروه علاوه بر اینکه به خدا می رسند، برای آنها دنیا و آخرت و همچنین مقامات معنوی نیز مهیاست. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و علی آله می فرمایند:

همانا قلوب سه دسته است: قلبی که مشغول به دنیاست، که حاصل آن درد وغم و رنج و بلاست. دلی که مشغول به آخرت است، و از امتیازات معنوی بسیاری برخوردار است. و قلبی که مشغول به خداست، که برای آن، هم دنیاست، هم آخرت و هم خود خدا.

گام دوم: توبه

نخستین گامی که لازم است سالک در سیر الی الله بردارد، توبه کامل از اشتباهت گذشته است. به همین جهت است که بزرگان فرموده اند:

شستشویی کن و آنگه به خرابات خُرام

برای قبولی توبه باید دسته کم سه شرط زیر در شخص تائب محقق شود:

1. پشیمانی از گناهان گذشته.

2. تصمیم به طاعت و بندگی در آینده.

3. جبران و اصلاح خرابکاری های گذشته تا هر مقداری که ممکن باشد.

  (در نهج البلاغه در کلمات قصار حضرت علی علیه السلام شش شرط برای توبه کامل فرموده اند. ولی آن دستور برای سالکان راه رفته است و این جزوه برای قدم اول تنظیم شده است.)

پس از اینکه سه شرط فوق عملی شد، نماز توبه را طبق دستور ذیل به جا آورد:

 روز یکشنبه از هر ماه که باشد غسل توبه کند، وضو هم بگیرد، دو رکعت نماز توبه نیت کند. در هر رکعتی یک حمد و سه مرتبه سوره مبارکه توحید و یک مرتبه سوره فلق و یک مرتبه سوره ناس بخواند. پس از اتمام دو رکعت اول، دو رکعت دیگر به همان شکل نیت کند که جمعا باید چهار رکعت بخواند و سپس هفتاد مرتبه استغفار کند و ختم کند استغفار را به ذکر شریف لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِالله العَلِیِّ العَظیمِ.

سپس یک مرتبه این دعا را بخواند:

یا عَزیزُ یا غَفّارُ اغفِر لی ذُنوُبی وَ ذُنوُبَ جَمیعِ المُومِنینَ و المَومِناتِ فَإِنَّهُ لا یَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلّا أَنتَ.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : هرکه این نماز را بخواند، توبه اش قبول می شود و گناهانش آمرزیده شود و طلب کاران از او راضی شوند. (مفاتیح الجنان، اعمال ماه ذیقعده)

ای تائب محترم! بدان و آگاه باش که خداوند متعال ارحم الراحمین است. غفور و غفار و ستار است؛ بشر را برای رحمت آفریده نه غضب. خداوند در قرآن کریم فرموده است:

نَبِّئٌ عِبادی اَنّی اَنَا الغَفوُرُ الرَّحیمُ. به بندگان من خبر ده که من آمرزنده و مهربانم. (سوره مبارکه حجر آیه شریفه 49)

گام سوم: استمداد دائم از خداوند متعال

برای هر فرد مسلمان و مومن کاملاً روشن است که هیچ نیرو واراده ای نمی تواند در جهان بدون ارادۀ خدا تاثیر گذار باشد. لا مؤَثِّرَ فِی الوُجُود اِلَّا الله اوست که غنیّ مطلق است و اگر فیض رسانی دائم خدا نباشد معدوم خواهیم شد.

یا اَیُّهَا النَّاسُ اَنتُم الفُقَرَاءُ اِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِید.

 ای مردم شما همگی به درگاه خدا فقیر هستید و خدا غنی و حمید است.

لذا با درک این معنی سالک باید بداند که هر موقعیت و مقامی که دارد به واسطۀ عنایت خداوند متعال است و اگر می خواهد به مقامات بالاتری نیز نائل آید باید از خدا بخواهد و از او استمداد کند.همیشه باید متذکر این نکته باشد که هر ذکر یا دستوری و یا هر برنامۀ عبادی که برای رشد کردن و رسیدن به خدا انجام میدهد تا هنگامی که خواست خدا و یاری او نباشد هیچ اثری نخواهد داشت. لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ اِلّا بِااللهِ العَلِیِّ العَظیم. فقط در حریم امن الهی است که می توان از شرّ شیطان در امان بود.

اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ. نکته ی مهم در این آیه این است که همان گونه که پرستش را منحصر به خدا میکند، یاری جستن را نیز منحصر به خدا می کند.

پیام بر اکرم صَلیَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فرمودند: خداوند متعال اراده فرموده است که امور را به وسیلۀ اسباب و علل انجام دهد.

ما باید به سراغ استاد برویم و دستورهای وی را انجام دهیم و همیشه متذکر باشیم که در واقع خداست که ما را به سر منزل مقصود خواهد رسانید.یعنی که زمام همۀ اموربه دست خداست و همۀ موجودات از امداد الهی کمک می جویند.

  اکنون که دانستیم غیر خدا همگی هیچ کاره هستند وهمه کاره خداست،با هم به خدا توکّل کنیم و در این وادی پر خطر وارد شویم.نه به معلومات خودمان و یا حتی تقوایمان مغرور شویم و نه به داشتن استاد غرّه شویم. اللهُ لاَ اِلاَّ هُو وَ عَلَی اللهِ  فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمنُونَ. به جز او خدائی نیست و شایسته است که مؤمنین به خدا توکل کنند.

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است   راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

برای استمداد از خدا انسان باید به دعاهائی که دارای مضامین توحیدی است، مانند دعای کمیل یا مناجات شعبانیه و… روی آورد و طبق دستور ائمۀ طاهرین عَلَیهِمُ السَّلام و از لسان ایشان با خدا مناجات کرده و از او استمداد کند.

گام چهارم: استغاثه به امام زمان (عج)

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

بعد از نعمت توحید و اقرار به نبوت خاتم الانبیاء، نعمتی بالاتر از معرفت امام زمان نیست.

امام زمان اسم اعظم تکوینی خداست.

امام زمان آیینۀ تجلیّات خداست.

امام زمان خلیفه و جانشین خداست.

امام زمان باب الله است.

امام زمان واسطۀ بین خدا و خلق است.

امام زمان پدر مهربان شیعیان است؛ بلکه پدر شفیق همۀ انسان هاست.

امام زمان کاروان سالار قافلۀ عشاق است.

امام زمان انسان کامل است.

امام زمان معلم و مکمل مؤمنین است.

امام زمان یادگار انبیای اولوالعزم است.

امام زمان مصلح جهان و منجی بشریت است.

نیابت عامه حضرت در امور عبادی و حکومتی است که متصدی آن فقیه جامع الشرایط می باشد. ولی فقیه، قائم مقام حضرت حجت در امور حکومت اسلامی است و اضافه بر شرط فقاهت و ورع باید به مسائل سیاسی زمان هم مسلط باشد.

وظایف شیعه نسبت به امام زمان علیه السّلام

در کتاب شریف «مکیال المکارم» که از تألیفات عالم بزرگوار، عاشق امام زمان (ع)،حضرت آیت الله سیّد محمد تقی اصفهانی است؛ حدود هشتاد وظیفه بیان شده که مهمترین آنها عبارت اند از:

دعا برای حضرت، که در توقیع شریف امام زمان (ع) آمده است: بسیار برای تعجیل ظهور دعا کنید که همانا فرج خود شما در این دعا کردن است.

دعا برای حضرت، بر فرض که در تقریب ظهور اثر نداشته باشد -که البته اثر دارد- برای خود سازی و رفع حجاب ها و ایجاد ارتباط با حضرت، بسیار مؤثّر و سازنده است.

صدقه دادن برای سلامتی حضرت و خدمت به فقرای شیعه برای خشنودی قلب مقدس امام زمان علیه السّلام.

ساختن زمینۀ انقلاب حضرت مهدی(ع) و اصلاح جامعه در مسائل اخلاقی و معنوی؛ زیرا اجتماعی که در انتظار مصلح به سر می برد خود باید صالح باشد.

استغاثه از حضرت در همۀ مشکلات؛علی الخصوص مشکلات معنوی و سلوکی.

برای استغاثه و استمداد از حضرت حجت(ع)،دستورات زیر توصیّه می شود:

نماز امام زمان (ع).

نماز استغاثه از امام زمان (ع).

زیارت آل یاسین (همان، زیارت حضرت صاحب الزمان).

دعا در ایام غیبت امام زمان (ع).

صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانی. این صلوات هر عصر جمعه خوانده می شود.

دربین نمازهای حاجت که به عنوان استغاثه از حضرت (ع) قابل استفاده هست، یکی نماز امام زمان (ع) است که انسان در این نماز، دویست مرتبه خطاب به خداوند متعال عرض می کند: «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» ای خدا ما فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو یاری می طلبیم.

و نماز دیگر، نماز استغاثه از حضرت مهدی (ع) است. این نماز، دو رکعت است. در رکعت اول حمد و سورۀ فتح و در رکعت دوم حمد و سورۀ نصر و پس از نماز، دعای «سلام الله الکامل…» خوانده می شود. اگر این نماز و دعای بعد از آن زیر آسمان خوانده شود مؤثرتر است.

این جانب برای تشویق جوانان و استفاده از این دو توسل، داستانی در خصوص درخواست معرفی استاد از سوی حضرت مهدی (ع) تقدیم می دارم:

در یک روز جمعه بنده به جمکران مشرف شده بودم. نماز امام زمان را در داخل مسجد خواندم. سپس در صحن مسجد، در نقطۀ خلوت، نماز استغاثه را با دعای «سلام الله الکامل…» زیر آسمان خواندم. سپس به شهر قم مراجعت نمودم. بعد از نماز ظهر و عصر و صرف نهار خوابیدم. در خواب دیدم حضرت مهدی با چهار نفر سیّد معظّم که در دو طرف حضرت راه می رفتند، از روی پل آهن چی، واقع در کنار حرم مطهر حضرت معصومه علیها السّلام عبور می کنند.

یکی از آن چهار نفر را شناختم. ایشان مرحوم آیت الله سیّد محمود مجتهد سیستانی بودند که برادر محترم مرجع عالیقدر، حضرت آیت الله العظمی سید علی سیستانی(مقیم نجف اشرف می باشند). من هم با فاصله ی بیست متر پشت سر ایشان می رفتم. ناگهان حضرت برگشتند. وقتی چشمم به جمال زیبای ایشان افتاد، باخود گفتم، چقدر جذاب و بی نظیرند. حضرت به طرف بنده آمدند. من هم خودم را به ایشان رساندم، وقتی به محضرشان شرفیاب شدم با دست راست، با نوک انگشت مبارک روی قلبم زدند و فرمودند: ما را یاد کردی، ما هم تو را یاد کردیم و همچنین به اینجانب استاد معرفی نمودند.

از مرحوم علامه طباطبائی پرسیدم:آیا امکان ملاقات حضرت هست یا خیر؟ فرمود: بلی، به سه شرط تقوای کامل، عشق فراوان و مداومت به زیارت آل یس البته آن نسخۀ طولانی (که مستقلاً چاپ شده است).

دستوری از حضرت امام محمد باقر علیهِ السّلام بدین ترتیب رسیده است که هر کس مسبحات ششگانه را (سوره های حدید، حشر، صف، تغابن، جمعه و اعلی) به دستور خاصی که دارد یک سال تمام بخواند حضرت مهدی (ع) را ملاقات خواهد کرد ان شاء الله. البته باید بگویم اگر شرایط سه گانه را محقق ساختند ولی موفق به ملاقات نشدید، ناراحت نباشید. درعوض جایزه دیگری می دهند و هیچ کس را ناامید نمی کنند.

گام پنجم: لزوم استاد

طی این مرحله بی هم رهی خضر مکن     ظلمات است بترس از خطر گمراهی

در همۀ کتاب های سلوکی، استادان بزرگ سفارش نموده اند که بی استاد حرکت نکنید. امام خمینی (ره) در یکی از درسهایشان فرموده بودند که این راه را بدون استاد نمی توان طی کرد. مرحوم آیت الله قاضی فرموده بودند: «اگر سی سال به دنبال استاد بگردید ارزش دارد و در اولین ملاقات نصف راه را رفته اید.»

 استادان دو قسم هستند:1. استادان عام  2. استادان خاص.

استادهای عام تعدادشان بیشتر است. این استادان باید دارای خصوصیاتی باشند که در حدیث ذیل به آنها اشاره می شود. در هر کس سه شرط ذیل محقق باشد می تواند استاد عام باشد. حواریون که شاگردان حضرت مسیح علیهِ السّلام بودند از آن جناب پرسیدند: با چه کسی هم نشینی کنیم، ای روح خدا؟ حضرتش فرمودند:

          کسی که دیدن او شما را به یاد خداوند بیندازد،گفتارش بردانش شما بیفزاید و کردارش شما را مشتاق آخرت سازد.

شرط اول: کسی که وقتی او را ببینی به یاد خدا بیفتی، قبل از اینکه حرف بزند. انسان تا او را ببیند، حتی از فاصلۀ دور، به یاد خدا بیفتد. یکی از نمونه های بارز آن آیت الله العظمی سید رضا بهاءالدینی بود که اینجانب سالها افتخار تلمذ و استفاضه از محضر مقدش را داشتم. در این دوران که حدودا سی سال طول کشید، هرگاه ایشان را می دیدم قلبم مستغرق در یاد خدای عزوجل می شد و حالم مانند کسی که وارد حرم مطهر یکی از معصومین (ع) شده است تغییر می کرد.

شرط دوم: وقتی به شما نزدیک شد، با شما مشغول صحبت شد، گفتارش بر معلومات دینی شما بیفزاید،جاذبۀ خدا در او باشد. کسی که دلش برای خدا بسوزد، دلش بیشتر به طرف خدا حرکت می کند. بعضی مدّعیان هستند که مثلاً اگر یک روز هم با آنان بنشینی، هیچ حرف خدای متعال نیست، تمام حرفش لغو و بیهوده و دنیائی و پرت و پلا است. خوب معلوم است که چنین کسی نمی تواند استاد راه باشد.

  حضرت امیر المؤمنین (ع) به یکی از فرزندانشان فرمودند: ای فرزندم! با مردم همزیستی داشته باش، ولی همخویی نداشته باش. با آنان زیست کن ولی چون آنان مباش.

هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای    من در میانۀ جمع و دلم جای دیگر است

  مرحوم آیت الله العظمی، آقا سید علی قاضی، حرفی جز حرف خدای عزّوجلّ نمی زد. هنگامی که بعضی شاگردان از غیر خدای عزّوجلّ حرف می زدند، به عربی مکسّر عراقی می فرمودند: «شَلَّکَ با الحادث؟» یعنی تو را با حادث چه کار؟

شرط سوم: وقتی انسان با آنها هم نشینی پیدا کرد، چندین مرتبه رفت و آمد نمود، در مجموع می بیند که رفتار و کردار او، انسان را به سوی آخرت ترغیب می کند. و جالب اینکه، نزدیک ششصد سال بعد ازحضرت مسیح، همین سؤال (شرایط استاد عام) را اصحاب رسول الله (ص) از آن جناب پرسیدند و ایشان هم همان جواب را دادند.

و اما استادان خاص گوهرهای خزانۀ خداوند متعال هستند. گوهرهای خزانۀ امام زمان(ع) هستند. به سادگی کسی آنها را نمی یابد. با دعا و خواستن از خدا باید آنها را شناخت. این ها خیلی قوی هستند، خیلی فوق العاده اند و با حضرت مهدی(ع) بی ارتباط نیستند و به نام اوتاد و ابدال از آنها یاد شده است. غالباً کسانی که مدّت زیادی در طلب امام زمان(ع) هستند، بهره شان این می شود که به بعضی از خواص امام زمان (ع) دسترسی پیدا می کنند ولی پس از عمری عبادت، لیاقت ملاقات خود حضرت را پیدا می کنند.

به قدری این افراد (استادان خاص) عجیب هستند که وقتی انسان با آنها برخورد می کند، بعد از مفارقت فکر می کند امام زمان (ع) را دیده است ولی بعد مطمئن می شود که امام زمان نبوده اند، بلکه یکی از اولیای حضرت بوده است. مردانی که افقشان بالاست راز دار هستند، ستّار العیوب اند، متخلّق به اخلاق خدا هستند. شخصی تعریف می کرد که در مازندران رفتم نزد فلان کس و او به من گفت: چرا فلان گناه را انجام دادی؟ این علامت این است که آن استاد، افق کمالش خیلی پایین بوده است.

بنده کسی را ملاقات کردم که وقتی افراد را می دید، اعماق وجودشان را هم می خواند، ولی به رویش نمی آورد. البته رفقای سلوکی، حسابشان جداست، در صورت نیاز تأدیبشان هم می کنند. ما افسانه نمی گوئیم، برخورد کرده ایم که الان نقل می کنیم. از این جهت این مقدار را عرض کردم که برادران جوان و خواهران جوان اکتفا به این ظواهر دنیا نکنند. کمی هم این چیز ها را از خدا بخواهند. چطور ما این همه از خدا حاجت های مادی می خواهیم، خوب این امور را هم بخواهیم.

خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: «همه چیز را از من بخواه حتی علف گوسفندانت را.» از خدا بخواهیم خدایا به من یک طبیب روحانی ملکوتی عنایت فرما. خدا که می شنود، اگر صلاح باشد اجابت می کند و اگر بخواهد به شخص بفهماند هم می تواند. داستان حضرت خضر و موسی (ع) در قرآن کریم،سورۀ کهف آیات 59 تا 82 نقل شده است. تو نیز باید موسی شوی تا به خضر برسی.

گام های بعدی مراحل سیر و سلوک در مقالات بعدی ذکر خواهد شد ان شاء الله.

زندگینامه سهل تستری

 

به نام آفریننده عشق

 

سهل تستری، سهل‌ بن عبداللّه تستری، از مشایخ صوفیۀ خوزستان و عراق عجم در قرن سوم بود.

 

ویژگی ها

وی در ۲۰۳ در تستر (شوشتر) به‌دنیا آمد. با این‌که بیش‌تر ساکنان تستر نژاد عربی داشتند و اقوالی که از سهل باقی‌مانده نیز به زبان عربی است، ولی او در اصل ایرانی بود، زیرا براساس منابع اصلی تصوف، تستری برای خطاب اشخاص از عبارت فارسی «یا دوست» استفاده می‌کرد و در خلوت، با حیوانات به فارسی سخن می‌گفت.

او در شش هفت سالگی قرآن را از حفظ کرد و نزد دایی‌اش، محمد بن سوّار، که از مشایخ بصره بود، تعلیم دید و با تصوف آشنا شد. محمد بن سوار اولین شیخی بود که به سهل خرقه پوشاند و ذکر «الله شاهدی» را به او داد. در ۲۱۶، تستری عازم بصره شد تا برای مسائل نظری خود پاسخی بیابد، اما علمای بصره نتوانستند پاسخگوی مسائل وی باشند. وی سپس به عبّادان (آبادان) رفت و در رباطی با شیخی به نام ابوحبیب حمزة بن عبدالله عبّادانی دیدار کرد و پاسخ سؤالات خود را نزد او یافت.در همان ایامِ سکونت در عبّادان بود که تجربه‌ای عرفانی از سر گذراند و به گفتۀ خودش، اسم اعظم خداوند را با نور سبز از شرق تا غرب بر پهنه آسمان دید.

پس از آن به تستر بازگشت و در ۲۱۹ از آن‌جا به کوفه و سپس به قصد حج به مکه رفت و هنگام خروج از آن‌جا با ذوالنون مصری ملاقات کرد. البته گفته شده است که برای دیدن ذوالنون به مصر سفر کرد. شهاب‌الدین سهروردی نیز نوشته است که میراث فلسفه فیثاغوری از ذوالنون به تستری رسید. سهل پس از دیدار با ذوالنون، بالغ بر بیست سال از عمر خویش را به ریاضت‌های سخت، خصوصا روزه‌ های طولانی، پرداخت.

شاید به همین سبب است که هجویری طریقت او را «اجتهاد و مجاهدت نفس و ریاضت» دانسته است. مقارن مرگ ذوالنون در ۲۴۵، سهل نشر آرا و تعالیم خود را آغاز کرد. وی تا ۲۶۳ در تستر بود و به تعلیم و تربیت شاگردان خود می‌پرداخت. در این دوره صفاریان و زنگیان بر خلیفه عباسی خروج کردند و ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی زیادی پدید آوردند. آوازۀ معنوی تستری در این زمان چنان بر سر زبان‌ها افتاده بود که صفاریان بعد از شکست از سپاه خلیفه، او را به اردوگاه خود فراخواندند تا یعقوب‌ لیث را، که در بستر بیماری بود، با دعا درمان کند. پس از این او را، ظاهرا به‌ سبب اعتقاداتش، از تستر بیرون کردند.

این احتمال نیز وجود دارد که او خود از زادگاهش بیرون رفته باشد. اما چون پس از این او در بصره بوده، ممکن است به دلیل حوادث سیاسی و اجتماعی آن دوره و جاذبه علمی بصره به آن‌جا مهاجرت کرده باشد. با ورود سهل به بصره، برخی از علمای مذاهب، مثل ابوداود سجستانی، او را به‌گرمی پذیرفتند و بعضی دیگر، همچون ابوزکریا ساجی (متوفی ۳۰۷) و ابوعبدالله زُبیر بن احمد زُبیری، با عقاید او به مخالفت برخاستند.

طریقت وی مبتنی بر هفت اصل بود: تمسک به قرآن، اقتدا به پیامبر خدا، خوردن حلال، بی‌آزاری، دوری از گناه، توبه و ادای حقوق. از جمله دستورهای سلوکی او به مریدانش این بود که برای علاج شهوت آب زیاد بنوشند و برای آن‌که در عبادات دچار ضعف نگردند و جمعه‌ ها گوشت بخورند. همچنین وی بر نظافت سالکان تأکید بسیار داشت. گفته شده است حیوانات وحشی به خانۀ سهل می‌آمدند و او به آن‌ها غذا می‌داد و شاید از همین‌رو، سهل کسانی را که از درندگان می‌ترسیدند از مصاحبت با خود منع کرده بود. به گفتۀ قشیری خودِ سرّاج خانۀ سهل را در تستر دیده است که مردم به آن «بیتُ السِباع» می‌گفتند.

تستری نورالیقین را دارای سه درجه «مکاشفه، معاینه و مشاهده» دانسته و برای توضیح آن به احوال سه تن از پیامبران اشاره کرده است.به نظر وی، موسی علیه‌السلام در کوه طور فقط به مکاشفه رسید و ابراهیم علیه‌السلام، آنجا که از خدا اطمینان قلب خواست، فقط به معاینه رسید.اما پیامبر اسلام، ضمن آن‌که در ازل، هزاران هزار سال خدا را عبادت کرد و به هر سه درجه یقین دست یافت، در شب معراج نیز خداوند را «مشاهده» کرد.

همچنین سهل مکاشفان علوم را سه دسته دانسته است: ربانیان، نورانیان و ذاتیان. وی بر طبق این تقسیم‌بندی و بدون احتساب علوم اکتسابی، علوم را به چهار طبقه تقسیم کرده است: وحی، تجلّی، عندی (جبلّی)، و لدنّی. تستری ضمن آن‌که تجلی را بر سه قسم تجلی ذات ، تجلی صفاتِ ذات و تجلی حکم ذات دانسته و گفته است که موضوع تجلی مربوط به روز قیامت است که خداوند در آن روز بر مؤمنان تجلی می‌کند و با لقای خود پاداش توحید آن‌ها را می‌دهد.

 

سهل تستری گفته است که ياد دارم که حق تعالی می گفت الست بربکم و من گفتم بلی و جواب دادم و در شکم مادر خويشتن را ياد دارم و گفت سه ساله بودم که مرا قيام شب بودی و اندر نماز خالم محمد بين سوار همی گريستی که او را قيام است. گفتی يا سهل بخسب که دلم مشغول همی داری و من پنهان و آشکار نظاره او می کردم تا چنان شد که خالم را گفتم مرا حالتی می باشد صعب چنانکه می بينم که سر من بسجود است پيش عرش.

گفت: ای کودک نهان دار اين حالت و با کس مگوی. پس گفت: به دل ياد کن آنگه که در جامه خواب ازين پهلو به آن پهلو می گردی و زبانت بجنبد بگوی، الله معی الله ناظری الله شاهدی. گفت: اين را می گفتم او را خبر دادم گفت: هر شب هفت بار بگوی. گفت: پس او را خبر دادم. گفت: پانزده بار بگوی. پس از اين حلاوتی در دلم پديد آمد. چون يک سال برآمد خالم گفت نگاه دار آنچه تو را آموختم و دايم بر آن باش تا در گور شوی که در دنيا و آخرت تو را ثمره آن خواهد بود پس گفت  سالها بگذشت همان می گفتم تا حلاوت آن در سر من پديد آمد.

تستری می گوید: هر شبی به وقت سحر به يک وقيه روزه گشادمی بی نان، خورش و بی نمک اين درم مرا يک سال بسنده بودی. پس عزم کردم که هر سه شبانه روزی يکبار روزه گشايم. پس به پنج روز رسانيدم. پس به هفت روز بردم پس به بيست روز رسانيدم. نقل است که گفت به هفتاد روز رسانيده بودم و گفت گاه بودمی که در چهل شبانه روز مغزی بادام خوردمی و گفت چندين سال بيازمودم و در سيری و گرسنگی در ابتدا ضعف من از گرسنگی بود و قوت من از سيری، چون روزگار برآمد قوت من از گرسنگی بود و ضعف من از سيری.

نقل است که عمرو ليث بيمار شد چنانکه همه اطبا، از معالجت او عاجز شدند. گفتند: اين کار کسی است که دعا کند. گفتند: سهل مستجاب الدعوه است. او را طلب کردند و به حکم فرمان اولی الامر اجابت کرد. چون در پيش او بنشست، گفت دعا در حق کسی مستجاب شود که توبه کند و تو را در زندان مظلومان باشند همه رها کرد و توبه کرد. سهل گفت: خداوندا! چنانکه ذل معصيت او به او نمودی عز طاعت من بدو نمای چنانکه باطنش را لباس انابت پوشاندی ظاهرش را لباس عافيت پوشان. چون اين مناجات کرد عمرو ليث بنشست و صحت يافت.

مريدی گفت تو را زر می بايد؟ تستری گفت: بنگر. آن مريد بنگريد. همه دشت و صحرا ديد جمله زر گشته و لعل شده. گفت کسی را که با خدای چنين حالی بود از مخلوق چرا چيزی بگيرد؟ نقل است که بر آب برفتی که قدمش تر نشدی. نقل است که يک روز در مسجد نشسته بود کبوتری بيفتاد از گرما و رنج. سهل گفت: شاه کرمانی بمرد. چون نگاه کردند همچنان بود.

مریدی گفت: تستری مرا گفت: در نماز آدينه چگونه ای؟ گفتم ميان ما و مسجد يک شبانه روز است. دست من بگرفت پس من نگاه کردم و خود را در مسجد آدينه ديدم. نماز کرديم و بيرون آمديم من در آن مردمان می نگريستم. گفت: اهل لا اله الا الله بسيارند و مخلصان اندکی. نقل است که مريدی را کاری فرمود گفت: نتوانم از بيم زبان مردمان. سهل روی به اصحاب کرد و گفت به حقيقت اين کار نرسد تا از دو صفت يکی به حاصل نکند يا خلق از چشم وی بيفتد که جز خالق نبيند و يا نفس وی از چشم وی بيفتد و به هر صفت که خلق او را بينند باک ندارد يعنی همه حق بيند.

تستری گفت: شبی در خواب قيامت را ديدم که در ميان موقف ايستاده بودم ناگاه مرغی سپيد ديدم که از ميان موقف از هر جانبی يکی می گرفت و در بهشت می برد. گفتم : آيا اين چه مرغيست که حق تعالی بربندگان خود منت نهاده است ناگاه کاغذی از هوا پديد آمد باز کردم بر آنجا نوشته بود که اين مرغيست که او را ورع گويند هرکه در دنيا با ورع بود حال وی در قيامت چنين بود. و گفت: ابليس را ديدم در ميان قومی. گفت: به همتش بند کردم چون آن قوم برفتند. گفتم: رها نکنم بيا در توحيد سخن بگوی. گفت: ابليس در ميان آمد و فصلی بگفت توحيد را که اگر عارفان وقت حاضر بودندی همه انگشت به دندان گرفتندی.

او را گفتند: مشاهدت چيست؟ گفت: عبوديت. گفتند: عاصيان را انس بود؟ گفت: نه و نه هرکه انديشه معصيت کند. گفتند: به چه چيز بدان ثواب رسد؟ گفت: که نماز شب کند بدانکه روز جنايت نکند. گفتند: در شبانه روزی يکبار طعام خوردن چگونه ای؟ گفت: خوردن صديقان بود. گفتند: دوبار؟ گفت: خوردن مومنان بود. گفتند: سه بار؟ گفت بگو تا آخری بکنند تا چون ستور می خوری.

جهودی بود هفتاد ساله چون بانگ و جلبه شنود، بيرون آمد تا چيست؟ چون جنازه تستری برسيد، آواز برآورد که ای مردمان آنچه من می بينم شما می بينيد؟ فرشتگان از آسمان فرو می آيند و خويشتن بر جنازه او می مالند. در حال کلمه شهادت گفت و مسلمان شد. ابوطلحه بن مالک گفت که سهل آن روز که در وجود آمد روزه دار بود و آن روز که برفت هم روزه دار بود و به حق رسيد روزه ناگشوده.

 

شاگردان

  • منصور حلّاج
  • ابویعقوب سوسی
  • ابن‌جلّی
  • ابوعبدالله صُبَیحی
  • ابوعبدالرحیم اصطخری
  • ابومحمد بربهاری
  • احمد بن محمد بن سالم بصری

 

آثار

  • دقائق المحبّین
  • مواعظ العارفین
  • جوابات اهل الیقین
  • تفسیر القرآن الحکیم
  • المیثاق

 

عروج ملکوتی

تستری در ۲۸۳ در بصره وفات یافت. بنابر گزارش انصاری، وی پیش از مرگ ، جنید را وارث معنوی خویش دانسته است. قبر سهل تا قرن‌ها در بصره باقی بوده است.

زندگینامه رشید هجری

 

به نام آفریننده عشق

 

رُشید هَجَری از اصحاب خاص علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و محرم اسرار و یار شجاع و باوفای آن حضرت بود.

 

ویژگی ها

شیخ طوسی در کتاب «رجال»، او را از یاران علی (علیه‌السّلام) و امام حسن و امام حسین و حتی امام سجاد (علیه‌السّلام)، شمرده است، هرچند که بنا به گواهی تاریخ، نمی‌شود او در زمان امام سجاد (علیه‌السّلام) زنده باشد. رشید هجری اصالتا منسوب به «هجر» که از شهرهای بحرین، بلکه تمام منطقه بحرین بوده، و به نقلی «هجر»، قریه‌ای در مدینة النبی که خرما و حصیر آن معروف و از جمله جهیزیه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بوده است.

حضرت علی (علیه‌السلام) او را «رشید البلایا» نامیدند و به او علم «منایا و بلایا» آموخت (حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) به عنوان امام معصوم که به فرمان خداوند از علوم غیبی آگاهی داشت قسمتی از این اخبار غیبی را به نام «ملاحم و مغیبات» به بعضی از یاران شایسته و ذی صلاح خود از جمله کمیل، میثم تمار و رشید هجری منتقل کرد) یعنی او سرنوشت بعضی افراد را می‌دانست و از سرنوشت دردناک خود در راه عشق علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) خبر داشت و از همین‌رو، احوال و عاقبت دوستان خود، «میثم تمار و حبیب بن مظاهر اسدی» را به آن‌ها گفته، و کشته شدن آن دو نفر را خبر داده بود و بسیار شده بود که به بعضی مردم می‌رسید و می‌گفت تو چنین خواهی بود و چنین خواهی شد و آنچه می‌گفت واقع می‌شد.

متاسفانه از جزئیات زندگی این رادمرد تاریخ، اطلاعی در دست نیست، فقط آنچه که نقل شده و عالمان ما آن را پذیرفته‌اند، مقام والای معنوی و حالات روحانی و ارادت خالص او به مولای متقیان علی (علیه‌السّلام) است. رشید، بعد از شهادت آن حضرت، در حکومت «زیاد بن ابیه»، به مصائب سختی مبتلا شد و سرنوشت غم‌انگیزی پیدا کرد. البته امام علی (علیه‌السّلام)، او را از این احوالات، آگاهش کرده بود.

روزی علی (علیه‌السّلام) با عده‌ای از یارانش در بستان برنی، از باغ‌های کوفه زیر درخت نخلی نشسته بود، فرمود از آن نخل، مقداری خرما چیدند و همگی خوردند، رشید که در جمع بود عرض کرد «یا امیرالمؤمنین، چه رطب نیکویی است.» حضرت فرمود: «ای رشید، تو بر تنه این درخت به دار خواهی شد.» رشید گفت: «از آن به بعد، پیوسته صبح و شام نزد آن درخت می‌رفتم و آن را آب می‌دادم و رسیدگی می‌کردم. تا آن زمان که یک روز کنار درخت آمده، دیدم آن را بریده‌اند. فهمیدم اجل من نزدیک است.» روایتی را شیخ کشی از «ابوحیان بجلی»، از دختر رشید «قنوا»، نقل کرده است. از «قنوا» پرسیدم، «آنچه درباره شهادت پدرت می‌دانی و از پدرت شنیده‌ای، به من بگو!»

دختر گفت: «از پدرم شنیدم که می‌گفت: خبر داد امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) که: ‌ای رشید چگونه صبر می‌کنی زمانی که این حرام‌زاده که بنی امیه او را به خود ملحق کرده‌اند، تو را بطلبد و دستها و پاها و زبان تو را ببرد؟ عرض کردم یا امیرالمؤمنین، سرانجام آن بهشت است؟ فرمود: ‌ای رشید، آری، تو در دنیا و آخرت با من خواهی بود.»

در مدتی که زیاد پدر عبیدالله ملعون، حاکم کوفه بود دنبال رشید که پنهان بود، می‌گشت و در صدد تعذیب و قتل او بود. روزی «ابو اراکه» یکی از بزرگان شیعه در خانه‌اش با عده‌ای از یاران نشسته بود که ناگهان رشید بر او وارد گشت و داخل منزل او شد، خیلی ترسید، برخاست و دنبال او رفت و گفت: «ای وای بر تو رشید، از این‌کار مرا به کشتن می‌دهی و بچه‌های مرا یتیم می‌کنی» رشید گفت: «مگر چه شد؟» ابو اراکه گفت: «زیاد بن ابیه، دنبال توست و اینان در جستجوی تواند و تو در خانه من آمدی و می‌خواهی پنهان شوی؟ تمام کسانی که نزد من بودند تو را دیدند.» رشید گفت: «هیچ کس مرا ندید.» ابو اراکه گفت: «مرا مسخره می‌کنی.»

لذا او را گرفت و بازوهایش را محکم بست و در خانه خود حبس کرد و در را بر رویش بست. و بعد نزد همان دوستانش آمد و پرسید: «به نظرم آمد که مردی داخل منزل شد، به نظر شما هم آمد؟» آنها گفتند: «خیر، ما کسی را ندیدیم.» برای احتیاط مکرر از آن‌ها سؤال کرد، ولی باز هم آن‌ها همین جواب را دادند. ابو اراکه ترسید که دیگران دیده باشند، به مجلس «زیاد» رفت تا تجسس کند و ببیند آیا سخنی از رشید در آن مجلس هست. وارد شد و بر «زیاد» سلام کرد و نشست، ظاهرا با او دوستی داشته است مشغول گفتگوی آهسته بودند، ناگهان دید که رشید بر اشتر او سوار است و به طرف مجلس «زیاد» می‌آید «ابو اراکه» رنگش تغییر کرد و خود را باخت و به هلاکت خودش، یقین پیدا کرد. آنگاه رشید از اشتر، پایین آمد و به زیاد سلام کرد و با همدیگر روبوسی و احوالپرسی کردند.

زیاد، احوال او را جویا شد که «چگونه آمدی و با چه کسی آمدی و در راه بر تو چه گذشت؟» آن مرد هم مدتی آنجا ماند و بعد برخاست و رفت. ابو اراکه به زیاد گفت: «این شیخ کی بود؟» زیاد جواب داد: «یکی از برادران ماست که از شام آمده بود.» ابواراکه، از مجلس بیرون آمد و به منزلش رفت و رشید را دید که به همان حال است که او را گذاشته و رفته بود، پس به او گفت: «اکنون که تو دارای چنین علم و توانایی هستی که من مشاهده کردم، پس هر کاری که می‌خواهی انجام بده و هر زمان که می‌خواستی به منزل من آی.» (ابو اراکه، یکی از اصحاب خاص امام علی (علیه‌السّلام) بود. و (آل ابواراکه) در رجال مشهور شیعه‌اند و آنچه که او نسبت به رشید انجام داد به جهت اهانت به شان او نبود، بلکه از ترس جان خود و خانواده‌اش از طرف «زیاد بن ابیه» بود.)

حبیب بن مظاهر و میثم تمار پس از گفت و گویی که در آن نحوه شهادت یکدیگر را پیش بینی کرده بودند، از هم جدا شدند. اهل مجلس (ظاهرا بنی‌ اسد) که در آنجا گفت‌ و گوی این دو نفر را می‌ شنیدند، گفتند: «ما دروغگو تر از این دو نفر نیافتیم!» هنوز اهل مجلس متفرق نشده بودند که دیدند رشید هجری حاضر شد و از آنها جویای حبیب و میثم شد. آنها گفتند: «اینک در اینجا بودند و چنین و چنان گفتند و رفتند.» رشید گفت: «خدا میثم را رحمت کند! او ذکر آخر حدیث را فراموش کرد که به آورنده سر حبیب به کوفه، صد درهم بیشتر پاداش می‌ دهند!»

 

عروج ملکوتی

قنواء، که بعضی نقل‌ها نام او را «امة الله» گفته‌اند، دختر رشید هجری چنین روایت می‌کند: روزی «زیاد بن ابیه» (بعضی مورخین، گفته‌اند که (ابن زیاد) بود ولی بنابر اکثر نقل‌ها، همان «زیاد پدر ابن زیاد» بوده است) پدرم را خواست و گفت: «از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام)، بیزاری جو و از دروغ‌های مولای خودت برای ما بگو.» پدرم امتناع کرد. زیاد گفت: «صاحب تو یعنی (علی) به تو گفته است که چگونه کشته می‌شدی و ما با تو چه خواهیم کرد؟»

گفت: «آری، خلیل من علی (علیه‌السّلام)، به من خبر داده که مرا می‌خوانی به بیزاری از او و من بیزاری نمی‌جویم، پس دست‌ها و پاها و زبانم را می‌برید. به خدا سوگند نه من دروغگویم و نه او!!» آن ملعون گفت: «به خدا سوگند، حال که چنین است دروغ او را ثابت می‌کنم.»
دستور داد که دست و پای او را ببرید و بیرونش کنید. هنگامی که پدرم را با حالتی زار بیرون آوردند، مردم به دورش جمع شدند و اظهار تاثر و ناراحتی می‌کردند، من به نزدش رفتم و پرسیدم، «ای پدر، از این زخم‌ها، چقدر درد و سختی داری؟»

گفت: «دخترم، دردم فقط به‌اندازه درد کسی است که در میان ازدحام مردم، فشرده شود.» همسایه و آشنایان بر مصیبت او ناراحتی و گریه می‌کردند، پدرم گفت: «گریه نکنید قلم و کاغذی بیاورید تا به شما خبر دهم آنچه را که مولایم علی (علیه‌السّلام)، به من خبر داده و بعدا واقع می‌شود و برای شما بگویم آنچه را که تا روز قیامت واقع می‌شود.» و شروع کرد به نقل احادیثی از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) برای مردم. جاسوسان این خبر را برای «زیاد» بردند که رشید، وقایع آینده و امور غریبه را برای مردم می‌گوید نزدیک است فتنه شود. آن خبیث جانی گفت: «مولای او دروغ نمی‌گوید، بروید زبانش را ببرید.» به دستور او، جلادش «حجام» زبان آن مخزن اسرار را برید و به نقلی، او را به دار کشیدند. و او در همان شب، به شهادت رسید.

زندگینامه احمدعلی نیّری

 

به نام آفریننده عشق

 

شهید احمدعلی نیری از عرفا و شهدای هشت سال دفاع مقدس است. وی در نوزده سالگی به شهادت رسید.

 

ویژگی ها

«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد.

یکی از دوستان ایشان می گوید: یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.

نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الان شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.»

بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم.

از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»

آیت الله حق شناس می گوید: من نیمه شب راهی مسجد شدم. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. من دیدم شهید نیری مشغول سجده است اما نه روی زمین بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. همچنین یک روز قنوت شهید نیری در نماز خیلی طولانی شده بود و یکی از دوستانش از او دلیل این کار را پرسیده بود و او گفت: در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم و بهشت و جهنم را دیدم. انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و … .

آیت الله حق شناس وقتی نماز خواندن ایشان را دیده بود می گفت: من به حال و روز این جوان غبطه میخورم. احمدعلی نیری می گوید: وقتی در حرم مطهر بودم به خاطر وضع بد مردم (بدحجابی ها و…) از ترس نگاه به نامحرم نمی خواستم وارد حرم بشم اما آقا به ما فهماندند به داخل حرم مشرف شوید.

یکی از دوستان احمد آقا می گوید: من رازی با خدا داشتم و آن دو حاجت بود که خیلی دوست داشتم برآورده شود. روزی احمد آقا به من گفت شما دو حاجت داری که این دو حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خدا حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما روز عاشورا مراقبه خوبی از اعمال خودت داشته باشی.

جمال یکی از دوستان احمدآقا بود. او که به جنگ رفته بود خبر جراحتش به گوش خانواده اش رسید. یکی از دوستان جمال می گفت: مطمئن هستم جمال مجروح شده و بر میگردد لذا پیش احمدآقا رفته و می گوید خبر شهادت را ننویس جمال زنده است. احمدآقا گفت: من جمال شما را دیدم و در بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شد. گفتم: جمال حرف دیگری به تو نزد؟ احمدآقا گفت: چرا گفت دو ماه نماز قضا برایم بخوان.

در هنگام مراسم ختم جمال، شهید نیری گفته بود: آقا امام زمان (عج) در مراسم جمال شرکت کرده است به همبن دلیل اصرار داشتم همه بچه ها در مراسم ختم او شرکت کنند. نقل است روزی شهید نیری و دوستش در مسجد مشغول فعالیت بودند. هنگام بازگشت شهید نیری به دوستش گفت: اگر میخواهی من تو را با موتور به خانه برسانم. دوستش گفت: نه خانه ما نزدیک است پیاده میروم. شهید گفت: شاید سگ دنبالت کند بیا با من برویم اما دوستش قبول نمی کند. هنگام بازگشت دوست احمدآقا با هشت سگ سیاه روبرو می شود و به صحت حرف شهید نیری پی می برد.

احمدآقا می گفت: خداوند به من عمر افراد و فیوضاتی که به افراد می شود را نشان داده است. من می بینم بعضی از افراد که جمعه شب ها به جلسات آقای حق شناس می آیند انسان های بزرگی هستند و باطن انسان را می بینند لذا به اعمالتان دقت کنید. او می گفت: بچه ها حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید. اگر در این سه روز مراقبه و محاسبه را انجام دهید حتما به شما عنایاتی می شود.

یک روز احمدآقا با دوستانش به مسجد جمکران مشرف میشود. هنگام استراحت احمدآقا به طرف بیابانی می رود و دوستانش از روی کنجکاوی او را تعقیب می کنند. آنها خیلی آرام به طرف احمدآقا می رفتند اما احمدآقا متوجه حضور آنها شد و گفت: چرا دنبال من می آیید؟ آنها گفتند: ما باید با شما بیاییم و هر جا بروی با شما باشیم. او گفت: اگر طاقتش را دارید و می توانید با من بیایید. نفسی کشید و گفت دارم به دست بوسی مولا می روم. تا این جمله را گفت زانوهای ما شل شد و نمی توانستیم از جای خود حرکت کنیم.

یکی از دوستان احمدآقا می گوید: یک روز برای رسیدن به کاری باید با موتور ایشان سریع برمی گشتیم به همین دلیل احمدآقا سرعت موتور را زیاد کرد. ناگهان یک خودرو به جلوی ما چرخید و چون کنار آن یک خودروی دیگر بود راه ما مسدود شد. با توجه به سرعتی که داشتیم با خودم گفتم الان تصادف می کنیم و چشمانم را بستم. بعد از اینکه چشمانم را باز کردم گفتم: چه شد؟ ما زنده ایم؟ احمدآقا گفت: خدا را شکر. خدا ما را نجات داد وگرنه ما باید آنجا تصادف می کردیم.

او اواخر در نماز جماعت صورتش از اشک خیس میشد و بدنش می لرزید و مانند پرنده ای شده بود که طاقت ماندن در این دنیا را ندارد. او همچنین می گفت: خداوند به بعضی از عارفان چشم برزخی و طی الارض اعطا می کرد اما آنها بعضا از خداوند می خواستند که این عنایات را از خودشان بگیرد چون این ها نشانه کمال انسان نیست. او می گفت همین طی الارض که خیلی ها آرزوی آن را دارند از اولین کارهایی است که مومنان می توانند انجام دهند.

 

عروج ملکوتی

شهید نیری در 27 بهمن 1364 در 19 سالگی در اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. هنگامی که گلوله به او اصابت کرد او را رو به قبله کردند و گفت: السلام علیک یا اباعبدالله و جان به جان آفرین تسلیم کرد.