زندگینامه حضرت حبقوق (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

حَبَقّوق یا حَیقوق (به معنی «در آغوش می‌گیرد») نام یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل که حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد زندگی می‌کرده است. کتاب او با نام خودش یکی از کتاب‌ های مقدس عبری (عهد قدیم) است.

 

حبقوق یکی از پیامبران بنی‌ اسرائیل به شمار می‌رود و کتاب او با نام خودش در عهد قدیم آمده است. حبقوق واژه‌ای عِبری است که برای آن معانی گوناگونی ذکر شده است، از جمله «کسی که به آغوش کشید» «گیاهی خوشبو» و «کسی که گلاویز می‌شود» (ناظر به کشمکش روحانی او با خدا).

درباره زندگی وی تنها در کتاب خودش در عهد عتیق مطالبی وجود دارد. بنابر آنچه در کتاب حبقوق نبی آمده، دوره نبوت او تقریبا هم‌زمان با سقوط پایتخت آشوریان و پیروزی بابلی‌ها (به فرماندهی بخت نصر) در سال ۶۱۲ق‌م بوده است. به گفته برخی محققان متأخر، وی در دوره سلطنت یهویاقیم (۶۰۹ـ۵۹۸ق‌م) یا کمی پیش‌ تر از آن، در اواخر دوره سلطنت یوشیا (۶۳۹ـ۶۰۹ق‌م)، می‌زیسته است.

داستان‌هایی درباره حبقوق، به‌ ویژه بر اساس معنای لغوی نام وی، شکل گرفته است از جمله ماجرای «زیبا و اژدها» که شرح خدمت او به دانیال در چاه شیران است. همچنین درباره حضور وی در میان اسیران بنی‌اسرائیل که به بابل برده شدند و نیز آمدن وی به ایران گزارش‌ هایی وجود دارد، ولی گفته شده است که این گزارش‌ها مبنای تاریخی ندارند.

نام حبقوق و اشاراتی به کتاب او در برخی متون حدیثی و تفسیری اسلامی یافت می‌شود. نام او در این منابع اغلب حَیَقوق و حَیْقوق ضبط شده است. ذکر نام حبقوق در متون اسلامی عمدتا بدان سبب است که گفته‌های وی در باب سوم کتابش بشارتی بر ظهور پیامبر اسلام دانسته می‌شود.

براساس حدیثی که شیخ صدوق نقل کرده است، امام رضا(ع) در مناظره با رأس الجالوت یهودی، برای دفاع از حقانیت اسلام، به بشارت حبقّوق به ظهور حضرت محمد(ص) و نزول قرآن استناد کرد و او نیز پذیرفت. در برخی منابع کلامی شیعی نیز، بدون اشاره به این حدیث، به جملاتی از کتاب حبقوق ناظر به بشارت به ظهور پیامبر اسلام استناد شده است که با عبارات ذکر شده در این حدیث اختلافاتی دارد. همچنین نام حبقوق در دعای ام داود آمده است.

کتاب حبقّوق سِفرِ سی و پنجم عهد عتیق و هشتمین سِفر از اسفار دوازده پیامبر کوچک بنی‌اسرائیل و از جمله کتاب‌های مختصر عهد عتیق است. این کتاب سه باب دارد و محتوای آن به پنج بخش تقسیم‌پذیر است. در باب‌های اول و دومِ این کتاب، که چهار بخش نخست آن را دربرمی‌گیرد، آمده است که حبقّوق از ظلم و بی‌عدالتی در میان قوم یهود به درگاه خدا شکوه کرد و خدا در پاسخ به او مژده داد که بابلی‌ها آنان را به اسارت خواهند برد.

سپس حبقّوق از خدا پرسید چگونه بابلی‌ها بر قوم یهود که از آنان عادل‌ترند غلبه خواهند کرد و آنان را اسیر خواهند کرد؟خدا جواب داد که پیروزی و شادی بابلی‌ها موقتی است و آنان نابود خواهند شد و مردمانِ عادل با ایمانشان خواهند زیست. بخش پنجم (باب سوم)، که خلاصه و نتیجه گفته‌های حبقّوق در دو باب پیشین است، مناجاتی شعرگونه است. تفسیری از دو باب اول این کتاب در طومارهای بحرالمیت کشف شده است. برخی تعالیم این کتاب بر رهبران بزرگ مسیحی، نظیر پولس، آگوستین و لوتر، اثر گذار بوده است.

 

عروج ملکوتی

درباره آرامگاه حبقوق روایت‌های مختلفی وجود دارد. یکی از آرامگاه‌های منسوب به وی در شهر کاداریم در فلسطین است. آرامگاهی نیز منسوب به حبقّوق در جنوب‌غربی شهر تویسرکان قرار دارد که از بناهای تاریخی ایران است. آرامگاه حبقّوق مورد احترام و تقدیس یهودیان و مسلمانان است و اهالی منطقه درباره کرامات وی حکایات فراوانی نقل می‌کنند. در سال ۱۳۷۲ هجری خورشیدی، آرامگاه حبقوق نبی، در تویسرکان، مورد کاوش قرار می گیرد و جسد سالم او نمایان می شود.

نژاد فرازمینی لایران

 

به نام آفریننده عشق

 

نکته: نوشته زیر صرفا ترجمه ای از مقالات خارجی است و محتوای آن رد یا تایید نمی شود.

امروز قرار است در مورد Lyrans صحبت کنیم. ما می‌خواهیم اطلاعات اولیه‌ ای در مورد زیرگروه‌های مختلفی که در نژادهایشان وجود داشته‌ اند به شما بدهیم و به شما اجازه دهیم دیدگاه گسترده‌ تری به شما منعکس می‌شود. بر دنیای تو سپس تمدن های وگان را وارد خواهیم کرد، زیرا آنها در شکل گیری برخی از نژادهای کهکشانی دیگر نیز نقش دارند.

بنابراین، با شروع با Lyrans (به ترتیب زمانی به عقب برمی گردیم)، اولین بیان فیزیکی که می تواند Lyran در نظر گرفته شود تا حدودی کوچک است، در واقع کوچکتر از انسان معمولی فعلی شما. اما با رشد فرهنگ، همانطور که تجربیات و ساختار ژنتیکی آنها شروع به تغییر کرد، ویژگی های فیزیکی آنها نیز شروع به گسترش کرد.

 

غول های لایران

ما برخی از گروه‌های اولیه را که در اکتشافات فضایی بسیار فعال بودند را به شما معرفی می‌کنیم، زیرا این گروه‌ها بیشترین اهمیت را برای شما دارند، زیرا آن‌ها گروه‌ هایی هستند که احتمالا با آنها تماس داشته اید. اول ژنوتیپی است که ما آن را غول های لیران می نامیم.

این موجودات (البته مانند شما فیزیکی) که در تراکم سوم و چهارم وجود داشتند، از نوع قفقازی بودند. آنها عمدتا از پوست روشن، چشمان روشن و موهای روشن بودند. تیره ترین موها قهوه ای متوسط ​​است که تا حدودی غیرعادی بود.

بدن فیزیکی را می توان به مزومورف تشبیه کرد که اساسا دارای بدنی متعادل و عضلانی است. قد آن بسته به گروهی از موجودات مورد بحث ما بین شش تا نه فوت (1.8 تا 2.7 متر) است که کوچکترین آنها در محدوده شش فوتی (مونث و همچنین نر) قرار دارد.

این موجودات در برخی از اساطیر یونان و در برخی از داستان های کتاب مقدس به عنوان غول ها منعکس شده است. این یکی از گروه هایی است که تمدن شما هنوز در مورد آن حافظه سلولی دارد.

 

لایران های مو قرمز

نژاد دیگری نیز وجود دارد که از این نژاد غول پیکر منشعب شده است، Lyrans مو قرمز. رنگ موهایشان قرمز تا بلوند توت فرنگی بود. رنگ پوست بسیار بسیار روشن است. این موجودات در قرار دادن پوست خود در معرض فرکانس های خاصی از نور طبیعی، به دلیل سیاره ای که از آن سرچشمه می گیرند، مشکل داشتند.

برخی از اینها نیز از نظر قد غول پیکر بودند، اگرچه برخی از آنها با اندازه متوسط ​​انسانی بودند. رنگ چشم عموما نسبت به آنچه که اکنون سبز می‌دانید روشن بود، اگرچه رنگ سبز با کیفیتی متفاوت از آنچه در دنیای خود می‌بینید است. این موجودات از اولین پیشگامان Lyran بودند. (پیونیرز کلمه بسیار مهربانی است، زیرا دنیاهای زیادی وجود دارند که مو قرمزها را مهاجمان، غارتگران و ویرانگرهای اساسی ژنوتیپ لیران می دانند).

 

توضیحات مختلف در مورد سایر بیگانگان موجود در کیهان را از اینجا می توانید بخوانید.

نژاد فرازمینی خاکستری کوتاه

 

به نام آفریننده عشق

 

خاکستری ها یا Greys یکی از معروف ترین و مشاهده شده ترین موجودات بیگانه هستند که اکثر کسانی که ادعای ربوده شدن توسط موجودات بیگانه را دارند منظورشان همین گونه خاکستری هاست.

توضیحات مختصر و مفیدی از این موجودات و سایر موجودات احتمالی موجود در کیهان در این برگه قرار داده شده است. اما توضیحات مذکور در این مقاله ترجمه ای از مقالات مرتبط خارجی می باشد و صحت این اطلاعات به منابع مذکور بر میگردد.

 

ویژگی های نژاد خاکستری

1) خاکستری های بزرگ برای انجام کارهای ربایشی و معاینه از خاکستری های کلون شده کوچکتر با سر بزرگ استفاده می کنند. این خاکستری ها هستند که ربوده شدگان بیشتر اوقات می بینند. آنها به عنوان گونه Belletrax از Betelgueses از صورت فلکی شکارچی می آیند.

2) گونه های خاکستری به طور کلی بیشتر در نظم یک جامعه فضایی مبتنی بر الکترونیک با یک مجموعه حافظه اجتماعی مشترک هستند که به آنها اجازه می دهد تا به طور جمعی به عنوان مناطقی از ذهن گروهی عمل کنند. گروه‌های خاکستری از یک منبع مرکزی کنترل می‌شوند، معمولا توسط یکی از خاکستری‌های بزرگ، انسان‌نمای بلوند یا دیگر گونه‌های غالب.

3) قد تقریبی خاکستری سر بزرگ 3.5 تا 4.5 فوت (1 تا 1.2 متر) و وزن متوسط ​​آن حدود 40 پوند (18 کیلوگرم) است. نسبت سر به بدن مشابه جنین پنج ماهه انسان است. به نظر می رسد که این نشان دهنده طبیعت بسیار باستانی به عنوان یک گونه و همچنین این واقعیت است که الگوهای DNA آنها در یک نوار خاص قرار دارد که در مقیاس ابتدایی تر است.

4) به نظر می رسد تنوع رنگ پوست گونه ها گسترده است، با رنگ های پوست از خاکستری مایل به آبی تا بژ، خرمایی، قهوه ای یا سفید. عواملی وجود دارند که بر رنگ پوست تأثیر می گذارند که یکی از آنها وضعیت سلامت عمومی بدن است. رنگ پوست پس از مصرف مواد مغذی تغییر می کند.

 

5) هیچ اندام تولیدمثلی یا قابلیت تولید مثل در گونه های شبیه سازی شده وجود ندارد. ظرفیت مغز بین 2500 تا 3500 سی سی در مقایسه با 1300 سی سی انسان تخمین زده می شود. با توجه به فرآیند شبیه سازی، ماده عصبی به طور مصنوعی ماده مغزی رشد یافته است. خاکستری ها دارای فناوری هستند که آنها را قادر می سازد تا الگوهای حافظه و هوشیاری را به هر شکل یا الگویی که می خواهند در کلون ها وارد کنند.

6) آنها دارای دو مغز مجزا با لوب های بسیار بیشتر از مغز انسان هستند و دارای یک شبکه کریستالی برای ارتباطات تله پاتیک و کنترل گروهی هستند. گونه های شبیه سازی شده اساسا در ذهن کندو عمل می کنند. حرکت آنها عمدی، آهسته و دقیق است.

7) خاکستری ها مواد غذایی را از طریق فرآیند جذب از طریق پوست خود مصرف می کنند. به گفته ربوده شدگانی که شاهد آن بوده اند، این فرآیند شامل پخش یک مخلوط دوغاب بیولوژیکی است که با پراکسید هیدروژن (که دوغاب را اکسیژن می دهد و باکتری ها را از بین می برد) روی پوست آنها پخش می شود. سپس محصولات دور کمر از طریق پوست دفع می شوند. بسیاری از ربوده‌شدگان متوجه شده‌اند که خاکستری‌ها مجموعه‌ای از بوهای متمایز دارند، بسیاری از آنها شبیه بوی دارچین منتول هستند.

8) کلون های خاکستری یک اندام اصلی دارند که عملکرد ترکیبی قلب و ریه را دارد. بقیه بدن آنها شامل یک بافت اسفنجی همگن است که با سیستم گردش خون، غدد و دیگر ساختارهای بی شکل تزریق می شود. هر یک از کلون‌های خاکستری فردیت دارند، اما نسبت به انسان، که تمایل به آگاهی گسترده و آگاهی مشترک از طریق شرطی‌سازی فرهنگی، برنامه‌ریزی، و تفاوت‌های اساسی جمجمه در ساختار به حداقل می‌رسد، بسیار کمتر مشخص است.

9) کلون ها تابع خاکستری های بلندتر هستند. خاکستری‌های کوچکتر دارای یک مجموعه حافظه اجتماعی کنترل‌شده و الکترونیکی هستند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در حالت ذهنی گروهی به طور مؤثر عمل کنند. آن‌ها مانند خاکستری‌های بزرگتر، فردیت مشخصی ندارند. هنگامی که یکی از خاکستری ها می میرد، ایمپلنت آن به عنوان یک دستگاه تمرکز برای بازیابی بدن عمل می کند. وقتی خاکستری ها می میرند، بدن آنها “پرتو” دور می شود.

 

نژادهای انسان/خاکستری

1) خاکستری ها در تلاش برای پر کردن زمین با موجودات ترکیبی هستند که در خدمت دستور کار آنها برای تسلط جهانی هستند. این فعالیت برای مدت طولانی ادامه داشته و نسل های زیادی از Crossbreed ها را تولید کرده است. این نژادهای دورگه به ​​طور بالقوه از نظر عملکرد بهتر از انسان یا خاکستری هستند.

2) بسیاری از افراد آزمایشگاه‌های پرورش، هم در زیر زمین و هم در فضاپیماها را دیده‌اند. در آن آزمایشگاه ها، جنین های خاکستری دیده می شوند. این جنین‌ها سرهایی دارند که در مقایسه با انسان‌ها «نامتناسب» با بدنشان است.

3) کلون های گِرِی در حال ربودن ماده های انسان، چه به صورت موقت و چه دائم، و استفاده از آنها برای زاد و ولد به منظور تولید یک گونه هیبریدی جدید هستند که به بشریت خدمت نمی کند.

4) خاکستری ها مفهوم پیوند را درک می کنند، اما فقط از نظر فکری از نظر پیوند (میان یک مادر انسان/ منبع تخمک و یک کودک دورگه بیگانه) که به بقای این نژاد کمک می کند. آنها نیاز به آن را در کودک فقط از نظر بقا تشخیص می دهند.

5) هزاران سال پیش، نژادهای زیادی در اینجا برای ایجاد موجودی باهوش و سازگار با هم آمیخته شدند. اما، آمیختگی فعلی برای ایجاد انسان هایی است که به بازدیدکنندگان خدمت کنند. آمیختگی آنها را قادر می سازد تا در اینجا حضور و نفوذ فرماندهی داشته باشند. آمیختگی برای چندین نسل در جریان بوده است و متاسفانه دارد بسیار موفق می شود.

6) هیبریدهایی وجود دارند که در دنیای امروز ما در بین ما زندگی می کنند. تعداد زیادی نیست، اما در آینده بیشتر خواهد شد. اینها انسان های باهوشی هستند که به بشریت خدمت نمی کنند.

 

گونه های آندرومدان

 

گونه های خاکستری بلند

نژاد فرازمینی خاکستری قد بلند

 

به نام آفریننده عشق

 

اینکه حقیقت وجود یوفو ها را نمی توان انکار کرد مسئله واضحی است اما اینکه چه چیزهایی یا چه کسانی آنها را کنترل می کنند و چه اهدافی دارند خیلی مشخص نیست.

همیشه یکی از گزینه ها، مسئله جذاب و شاید در حال حاضر تخیلی وجود موجودات فضایی است. اینکه موجودات بیگانه وجود دارند یا خیر و اینکه منظومه ما، کهکشان ما و سایر کهکشان ها خالی از سکنه است یا خیر دو حالت بیشتر ندارد؛ یا اینکه هیچ موجودی در کهکشان های دور و نزدیک زندگی نمی کند و بقیه کهکشان ها و سیارات بیهوده آفریده شده اند که این یک نظر است.

اما نظر دیگر که با شواهد نظری و عملی ما انسانها سازگارتر است وجود گونه های غیر انسانی یا شبه انسانی در سایر سیستم های ستاره ای است. اگر اندکی فکر کنید این قضیه با توجه به شواهدی که بعضا در این مقاله به آن پرداخته شده خیلی هم عجیب نیست!

ما صرفا بر اساس داده های موجود در کتب، اینترنت و سایر منابع، موجوداتی را معرفی کردیم که در این مقاله به آن پرداخته شده است. اکنون می خواهیم موجود بیگانه ای که صحت وجود آن صرفا بستگی به منابع منتشر کننده دارد و ما صرفا آن را ترجمه کردیم را به شما معرفی کنیم.

 

خاکستری قد بلند

1) برخی از 22 زیرگونه مختلف خاکستری در ابتدا به عنوان انسان نماهای مو بور بلند در سیستم ریگل شروع به کار کردند، اما به دلیل تبادل هسته ای در مدت طولانی در معرض تشعشعات شدید قرار گرفتند و DNA آنها تا حدی تغییر کرد. که در آن برخی از گونه ها به کوتوله های ناقص رشد تبدیل شدند. ساختارهای غده ای نیز تحت تأثیر قرار گرفتند، از جمله اندام های تولید مثل و گوارش. تبادل هسته ای تقریبا سیصد هزار سال پیش رخ داده است. این گونه از گونه های خاکستری را «صلیبی های شکارچی» یا «مارکابیان» می نامند.

2) دو نوع اصلی از گونه های بلند خاکستری وجود دارد که خود را EBAN می نامند. نوع 1 شکارچیان حدود 7 تا 8 فوت قد دارند (2 تا 2.5 متر) و در ساختار ژنتیکی خود چیزی را که شما می‌توانید پایه حشره بنامید، دارند. آنها بینی برجسته و چشمان مشکی مورب دارند. آنها اندام تناسلی خارجی ندارند و نسبت به انسان بسیار پرخاشگر هستند. نوع 2 خاکستری قد بلند، بین شش تا هفت فوت قد دارند (1.8 تا 2 متر) و اندام تناسلی خارجی دارند. به نظر می رسد این نوع شکل بلندتری از گونه های خاکستری کوتاه قد با سرهای بزرگ مشابه و چشمان سیاه درشت باشد.

3) خاکستری ها در تاریکی بسیار کارآمد عمل می کنند. چشمان آنها به اشعه ماوراء بنفش حساس تر است. آنها توانایی کنترل ضربان قلب خود را دارند. ضربان قلب طبیعی برای یک خاکستری بالاتر از یک انسان است. به نظر می رسد پوست دارای محتوای فلزی و رنگدانه کبالتی غیر معمول است.

 

4) مغز دارای لوب های بسیار بیشتری نسبت به مغز انسان توصیف شده است. پیش از این اشاراتی به شبکه های کریستالی وجود داشت که در مغز برخی از کالبد شکافی های موجودات فضایی پیدا شده بود. اعتقاد بر این است که شبکه یک رابطه عملکردی با ارتباطات تله پاتیک دارد و به عنوان یک گره عملکردی برای کنترل گروهی گونه‌های شبیه‌سازی‌ شده، که در واقع در ذهن کندو عمل می‌کنند، عمل می‌کند.

5) غددشان به خصوص غدد سباسه مشکل دارند که هضم غذا را برایشان مشکل می کند. آنها از ترشحات غدد و آنزیم هایی که از حیواناتی که آنها را مثله می کنند استخراج می کنند، تغذیه می کنند. آنها این عصاره ها را از طریق منافذ پوست خود جذب می کنند.

6) گونه خاکستری مبتنی بر فردی شدن یا یک موجودیت منفرد نیست. برای اشخاصی که مجموعه ذهنی گروهی (مجموعه حافظه اجتماعی) را حفظ می کنند، به نظر می رسد فردی سازی باعث از دست دادن تصادفی انرژی زیادی می شود. آنها در ابتدا مجذوب فردیت انسان و طیف عاطفی انسان بودند که می توانند آن را درک کنند اما ظاهراً معنی آن (برای انسان) را درک نمی کنند.

7) به نظر می رسد اهداف این گونه بر اساس یک نظم اجتماعی مبتنی بر بقا مبتنی بر تسلط سفت و سخت استوار است، جایی که “مذهب” آنها علم است، ساختار اجتماعی آنها برای اطاعت تنظیم شده است، و مفاهیم نظامی آنها حول تسخیر، استعمار، و سلطه از طریق پنهان گروه بندی می شوند. برنامه های کنترل ذهن آشکار شده است که سلسله مراتب مشخصی در ساختارهای اجتماعی آنها وجود دارد که برای هر موجودی وظایف خاصی را برای انجام آنها فراهم می کند.

 

8) این موجودات برتری تکنولوژیکی دارند، اما در علوم معنوی و اجتماعی کم به نظر می رسند. این امر در فقدان صمیمیت، احساسات و احترام آنها نسبت به انسان آشکار است. آن‌ها گاهی اوقات می‌توانند با تنظیم طول موج‌های انسان از طریق دستگاه‌های رادیویی متصل از طریق تله پاتی، لذت لحظه‌ای را از نظر خلق و خوی بالا ببرند. آنها به احساسات شدید انسانی مانند خلسه یا عذاب واکنش نشان می دهند. آنها زوج ها را برای هیجانات جنسی پوشش می دهند و به سمت ناهنجاری ها و انحرافات جنسی کشیده می شوند. مرکاب ها از رابطه جنسی، درد، مواد مخدر و ترس به عنوان عناصر وسواسی برای منحرف کردن انسان ها استفاده می کنند.

9) به نظر می رسد شرطی شدن بسیار ظریفی وجود دارد که به آماده سازی مردم زمین برای برخی بیگانگان کمک کرده است. با این حال، اکنون واضح است که بیگانگانی که فناوری را در اختیار دولت مخفی قرار داده اند خیرخواه نیستند، بلکه دشمنان ما هستند، زیرا آنها آدم ربایی، دروغ و فریب دارند و عموما بدخواهانه هستند و ظاهرا در حال اجرای یک تهاجم مخفی با برنامه ریزی بسیار دقیق هستند که شامل استفاده وحشیانه و غیرانسانی از انسان ها و حیوانات برای آزمایش های پیشرفته ژنتیکی و تلاقی است.

10) این یک استراتژی است که به موجب آن بیگانگان بدخواه در حال ایجاد یک اتحاد “فاوستی” با دولت مخفی هستند تا آنها را قادر سازد تا قبل از اینکه هر موجود بیگانه دیگری بتواند تماس مناسبی را در داخل کشور برقرار کند، با رضایت ناخواسته بشریت، زمین را برای خود به طور موثر ادعا کند. محدودیت های به اصطلاح “قوانین جهانی” که سایر نژادهای بیگانه ظاهرا به آنها پایبند هستند.

 

با آندرومدان ها در این مقاله آشنا شوید.

نژادی فرازمینی به نام آندرومدان

 

به نام آفریننده عشق

 

نکته: وجود این نژاد، از نظر شواهد و مدارک، نیمه معتبر تلقی شده است.

نکته: صحت اطلاعات این مقاله صرفا به منبع ذکر شده بستگی دارد و این مقاله ترجمه ای از مقالات علمی دیگر است.

 

آندرومدی ها

1) نیروی عظیمی از موجودات از کهکشان آندرومدا می آیند. اینها موجودات بین ستاره ای هستند که در نور می روند. سفینه‌های آن‌ها این توانایی را دارند که در نور فوق‌العاده حرکت کنند، به طوری که تنها در چند لحظه می‌توانند از یک منظومه ستاره‌ای کاملا متفاوت به اینجا برسند.

2) این موجودات بسیار زیبا هستند. آنها سبک هستند و بسیار نازک هستند. این نژاد از نظر معنوی چنان تکامل یافته است که دیگر نیازی به بدن فیزیکی ندارند. آنها تقریبا موجوداتی از انرژی نور هستند. آنها در نور روشن می شوند. آنها بسیار بلند هستند و هشت تا ده فوت ارتفاع دارند. در اساطیر از آنها به عنوان موجودات بالدار یاد می شد.

3) سیستم بیولوژیکی آنها کاملا متفاوت از سیستم ژنتیکی ما است. این موجودات تجسمی را نشان می دهند که در نور مغناطیسی شده است. آنها نمی خورند. دانش کسب می کنند. آنها از “پرونا” زندگی می کنند که یک اصطلاح باستانی به معنای حقیقت است.

4) آن‌ها زیبا هستند که توصیف نمی‌شود و بشر بر تکه‌هایی از آن زیبایی سایه می‌اندازد. آنها از انسانیت مراقبت کرده اند زیرا ما را برادر و خواهر خود می دانند. آنها معتقدند که همه ما از یک منبع آمده ایم و همه ما در نور آفریده شده ایم. این پیوند مشترک بین ماست.

5) آنها یک کشتی مادر بسیار عالی دارند. در شب به دلیل فلزی که از آن ساخته شده است نامرئی است. سیاه به نظر می رسد. اما اگر بخواهد روشن شود، از خورشید روشن تر می شود. اینجا در استراتوسفر ماست. بی صدا و یواشکی حرکت می کند. دولت ما از حضور خود آگاه است و برای آنها شوم است.

6) این سفینه Miria Amour نام دارد. به معنای نور نقره ای است. سفینه، جنگجویانی دارد که تخیل را به چالش می کشند. می تواند یک قاره را تا انتهای دریا منفجر کند. می تواند سیاره ما را بچرخاند و آن را از مدار خارج کند. سفینه به دلیل بیماری در این سیاره اینجاست. اینجا به دلیل فروپاشی آگاهی تمدن است. اینجا نیز به دلیل تغییراتی است که قرار است در اینجا رخ دهد و این به خاطر نیروی دیگری است که در این سیاره درگیر است.

7) این موجودات در گذشته برای انجام کارهای شگفت انگیز و حفظ بذرهای انسانیت سودهایی را برانگیخته اند. از حقیقت و کلمات آن سوء استفاده، سوء تعبیر شده و توسط مردان قدرتمند برای به بردگی گرفتن مردم استفاده شده است و اجازه داده شده است. اما، این نهادها اکنون برای حقیقت بازگشته اند.

 

منبع: guiaviajesvirtual.com

 

برای اطلاع از موجودات زنده موجود در کیهان این مقاله را مطالعه کنید.

ربوده شدن بتی و بارنی توسط بیگانگان

به نام آفریننده عشق

 

یکی از معروف ترین وقایعی که در ارتباط با ربودن انسانها توسط بیگانگان فضایی در محافل علمی مطرح است ماجرای خانواده هیل می باشد. ماجرای مربوط به ربوده شدن این زن و شوهر به 19 سپتامبر 1965 باز میگردد. در این تاریخ اتوموبیل بتی و بارنی هیل در لنگستر نیو همپشایر در حال حرکت به سمت منزل بود. انها به دفعات نوری عجیب را در آسمان بالای سر خود مشاهده کردند و ماشین خود را برای مشاهده آن شئ عجیب چند بار متوقف نمودند.

آخرین باری که آنها برای مشاهده آن شئ عجیب توقف کردند بارنی هیل وحشت زده به سمت اتومبیل دوید و از بتی خواست که فورا سوار شود. او فریاد زد آنها می خواهند ما را بدزدند و در همین حال با سرعتی سرسام آور شروع به رانندگی نمود. ناگهان صدای عجیبی بر فراز سقف اتومبیل آنها شنیده می شود و هر دوی آنها دچار خواب آلودگی شدیدی می شوند. پس از آنکه هر دوی آنها به هوش می آیند خود را 35 مایل دورتر از محل رانندگی می یابند و با نگاه کردن به ساعت متوجه می شوند که دو ساعت را در خواب و بی خبری بوده اند.

 

روز بعد آنها گزارشی را از آنچه که برایشان اتفاق افتاده بود به مقامات مسئول در پایگاه پلیس ارائه دادند و متعاقب آن توسط مسئولان کمیته بررسی پدیده های هوایی  (ان آی سی ای پی) مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از 10 روز از این واقعه کابوسهای شبانه بتی و بارنی هیل شروع شد که آنها را مجبور کرد تا با یک روانشناس معروف به نام دکتر بنیامین سایمون تماس بگیرند. معالجات روان درمانی بر روی این دو به مدت 6 ماه ادامه یافت. در جریان خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که برای معالجه آنها انجام شد جزئیات بیشتری توسط بتی و بارنی هیل بیان شد که در هر مورد اظهارات آنها با هم تطابق داشت!

آنها در جریان خواب مصنوعی اظهار داشتند که پس از آنکه توسط بیگانگان فضایی به داخل سفینه برده شدند نمونه هایی از پوست و موی آنها برداشته شده است. همچنین در جریان خواب مصنوعی بتی هیل گفت که از رئیس آنها در مورد اینکه انها از کجا می آیند پرسید. آنها در جواب وی تصویری سه بعدی از یک منظومه را نشان دادند که هر دو زن و شوهر در جریان هیپنوتیزم تصویر ان را به درستی رسم کردند. تصویری که آنها رسم کردند امروزه به تصویر گلیس معروف شده است.

نکته جالب این است که پس از این واقعه تمام مراکز علمی جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان آماتور، تلسکوپ های خود را به سمتی که بتی هیل اشاره کرده بود نشانه گرفتند. 7 سال بعد این منظومه توسط دانشمندان با نام زتا رتیکولی کشف و مورد تایید قرار گرفت.

بتی پیش از مرگش در سال 2004 برای اولین بار در مصاحبه ای گفت: من را به داخل سفینه بردند. بارنی را به اتاق دیگری بردند. بیگانه ای را که آزمایشات را انجام میداد معاینه کننده می نامیدند. ابتدا من را روی چارپایه ای قرار دادند و چشمها، بینی، گوشها و گلویم را معاینه کردند.

سپس من را روی میزی قرار دادند و گفتند قصد دارند سیستم عصبیم را معاینه کنند. بعد سعی کردند سوزنی را در ناحیه ناف من وارد بدنم کنند که چون دردناک بود ادامه ندادند. آزمایشات بارنی هم مثل آزمایشات من بود با این تفاوت که به استخوان بندی او هم توجه کرده بودند. بتی همچنین به خاطر می آورد که با رهبر گروه بیگانگان مکالمه داشته و از او درباره مبداء شان پرسیده. «به او گفتم شما اهل این سیاره نیستید. اهل کجایید؟ او نقشه ای از ستارگان به من نشان داد و گفت اهل آنجا هستند.»

تصویر باورنکردنی دیگری که از این جلسات هیپنوتیزم حاصل شد، طرحی از صورت ربایندگان بود. این طرح، اولین نمونه طرح شناخته شده است از ظاهر ربایندگان است که بعدها بر اساس آن یک مدل سه بعدی توسط یکی از هنرمندان محلی تهیه شد.

بعدا پزشک مربوطه از سوی مقامات آمریکایی مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازمینی ها با خانواده هیل را انکار نماید و وی نیز چنین اعلام نمود که کسانی که تحت هیپنوتیزم قرار میگیرند ممکن است مطالبی را عنوان کنند که لزوما صحیح نباشند و بدین ترتیب سخنان بتی و بارنی هیل هم از این قاعده مستثنی نیست.

آزمایشگاهای زیرزمینی بیگانگان

 

به نام آفریننده عشق

 

شاید قریب به اتفاق مردم از وجود پایگاههای زیرزمینی دولت ایالات متحده با خبر باشند ولی قطعاً کمتر کسی از اسامی و فعالیتهایی که در آنها انجام می گیرد مطلع است.

پایگاه دالس (Dulce) در نیومکزیکو، سان اسپات (Sunspot)، داتیل (Datil)، کارونا (Corona)، تائوس پابلو (Taos Pueblo)، آلبوکورکو (Albuquerque)، پایگاه های موجود در زیر کوههای سانتا کاتالینا (Santa Catalina) در آریزونا، پایگاه دلتا (Delta) در کلورادو، گراند مسا (Grand Mesa)، نیدلز (Needles) در کالیفرنیا، پایگاه ادواردز (Edwards)، تاسیسات کوهستان تهاچاپی (Tehachapi)، ایرواین (Irwin)، دره مورونگو (Morongo) و نورتون (Norton)، پایگاه موسوم به الماس آبی (Blue Diamond) در صحرای نوادا، مرکز نلیس (Nellis) و پایگاه های مستقر در دریاچه گروم لیک (Groom Lake) تنها تعدادی از پایگاه های زیرزمینی موجود در ایالات متحده آمریکا هستند که تا کنون شناخته شده است.

به گفته برخی افراد این تاسیسات علاوه بر اینکه به عنوان مراکز تحقیقات برای به خدمت گرفتن فن آوری های فوق محرمانه مورد استفاده قرار می گیرند قرار است در زمان آرماگدون پناهگاهی برای اعضای سازمانهای سری آمریکایی باشند. در زیر یکی از معروف ترین این پایگاه ها به شما معرفی می شود.

در سال ۱۹۵۳ تشکیلاتی به نام «کمیته مجستیک ۱۲ (majestic 12 committee)» بدون اطلاع واشینگتن و زیر نظر حکومت در سایه آغاز به کار کرد(حکومت در سایه هیئتی است متشکل از برخی سران جمعیت های مخفی، بعضی سیاسیون وسرمایه داران صاحب شرکت های بزرگ آمریکا که در پشت پرده تصمیمات بزرگ آمریکا قرار دارند و بخش بزرگی از قدرت سیاسی و اقتصادی آمریکا را در دست دارند). بنا به برخی افشاگری ها این سازمان در زمان ریاست جمهوری نیکسون با گروهی  از موجودات فرازمینی همکاری داشته است.

در آن زمان بیگانگان خاکستری از منظومه ستاره ای زتا رتیکولی نیاز مبرم به عنصر بور داشتند. منبع غنی این عنصر در منطقه ای در جنوب غربی آمریکا قرار داشت، از طرفی این منطقه محل استقرار پایگاهای نظامی آمریکا بود و عبور و مرور مکرر یوفوها در این منطقه باعث بوجود آمدن شایعاتی دال بر ارتباط یوفوها و نیروهای نظامی آمریکا شده بود. طبق این شایعات بیگانگان دانش و تکنولوژی در اختیار انسانها قرار دادند و در مقابل آمریکائی ها منابع زیرزمینی بور و همچنین حق آدم ربایی و تحقیقات بر روی انسانها را به خاکستری ها دادند.

به گفته بعضی از افراد در پایگاه منطقه ۵۱ بیست و دو طبقه زیر زمین وجود دارد که بوسیله تونل هایی به هم متصلند. در یکی از این طبقات سلاح های اشعه ای  برای کنترل ذهن آزمایش می شده اند. این پایگاه مستقل از کنگره و نیروی هوایی آمریکا و زیر نظر مستقیم کمسیون بیلدربرگ (کمسیون سری که مدیریت برقرای نظم نوین جهانی را برعهده دارد) مدیریت می شود. علاوه بر این بسیاری از پایگاه های زیرزمینی نیز تحت کنترل این کمسیون قرار دارند.

هدف این سازمان و سازمانهای مشابه آن ایجاد یک حکومت واحد جهانی در کره زمین است. بخش بزرگی از اطلاعات ما درباره پایگاه های زیرزمینی مثل منطقه ۵۱ توسط افسران سابق دولت که زمانی خود در این تشکیلات صاحب وظیفه بودند منتشر شده است. یکی از این افراد خلبان ویلیام لیر(William P. Lear) است. لیر ماًمور سازمان سیا در نیروی هوایی بود. وظیفه او جمع آوری اطلاعات درباره یوفوها از سرتاسر جهان بخصوص از اروپا بود. در سال ۱۹۸۶ کاپیتان لیر با یک کارمندان نیروی هوایی آمریکا که از نزدیک شاهد فرود یک یوفو در پایگاهی در بریتانیا بود آشنا شد. اطلاعاتی که لیر از او دریافت کرده بود حکایت از انعقاد توافق نامه ای بین فرازمینی ها و انسانها داشت.

 به ادعای وی بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ تعدادی از بیگانگان با اعضای کمیته مجستیک ۱۲ دیدار کرده اند و در موضوعاتی با هم به توافق رسیده اند. طی یکی از این توافقات بیگانگان پذیرفتند برخی تکنولوژی خود را که بیشتر علم ژنتیک و کنترل ذهن بود را در اختیار این افراد قرار دهند همچنین در ایجاد حکومت جهانی به کمیته ۱۲ یاری رسانند. در عوض اعضای این کمیته قول دادند نسبت به فعالیت های بیگانگان در زمین عکس العمل منفی نشان نداده و دست بیگانگان در انسان ربایی و آزمایشات روی انسان را باز بگذارند.

به گفته لیرهدف از انسان ربایی بیگانگان در وهله اول تولید هیبرید های انسان-بیگانه و در وهله دوم استفاده از ارگان ها، آنزیم ها و دیگر ترکیبات بدن انسان برای ترمیم بافت آسیب دیده بیگانگان بود. هورمونهای افراد ربوده شده بعد از ترکیب شدن در محلول پروکسید هیدروژن به بدن بیگانگان تزریق می شد. در سال ۱۹۵۶ گروهبان جاناتان لاوتی (Jonathan R. Louette) از پایگان آزمایش موشک وایت سندز (White Sands) توسط یک دیسک پرنده ربوده شده و ۳ روز بعد در حوالی همان منطقه در حالی که اعضای بدنش مثله شده بود پیدا شد.

اسنادی که لیر دریافت کرده بود نشان می داد این عملیات وحشتناک در پایگاه گروم لیک (Groom Lake) در منطقه ۵۱ انجام گرفته بود و قربانی زنده زنده توسط نوعی ماشین سلاخی شده بود. به ادعای لیر همکاری های بیگانگان و انسانها همیشه بدون دردسر نبوده است چرا که در سالهای بین ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۳ مجستیک ۱۲ پی برد که پروژه همکاری از برنامه تعیین شده دچار لغزش شده است. برای همین منظور در سال ۱۹۷۹ به منظور بررسی موضوع گروهی را به پایگاه زیرزمینی دالسی (Dulce) در نیومکزیکو فرستاد. ولی این گروه توسط بیگانگان به اسارت گرفته شدند.

مجستیک ۱۲ برای آزادی این گروه یک تیم نظامی به محل اعزام کرد که طی یک درگیری ۶۶ سرباز جان باختند. بعد از این اتفاقات اعضای ارشد کمیته مجستیک ۱۲ که در بین آنها وزیر خارجه وقت آمریکا هنری کسینجر(Henry Kissinger)، رئیس سازمان سیا ریچارد هلمز(Richard Helms) و رئیس آژانس امنیت ملی رابی رای (Bobby Ray) حضور داشتند تصمیم گرفتند ماجرا را در رسانه به اطلاع مردم برسانند. اما به دلایلی به جای اینکار قرار شد برای مقابله با بیگانگان سلاحی قدرتمند توسعه داده شود.

بدین صورت بود که پروژه «ابتکار دفاع راهبردی» یا Strategic Defense Initiative (SDI) کلید خورد. پروژه ای که در رسانه ها هدف آن ایجاد سپر دفاعی در برابر قدرت موشکی روسیه در جنگ سرد عنوان شده است. اما هدف اصلی آن کنترل فعالیت های بیگانگان در زمین بوده است. چند سال بعد رئیس جمهور کندی برنامه ای برای افشاگری درباره بیگانگان تهیه کرده بود ولی قبل از افشای اطلاعات توسط عاملین حکومت در سایه بخصوص مجستیک ۱۲ ترور شد و برنامه افشا سازی لغو شد. زیرا کندی مخالف دخالت بیگانگان در زمین بود و همکاری انسانها و بیگانگان خزنده و خاکستری ها را برای آینده بشریت خطرناک می دید.

 طبق ادعا ها بعد از جنگ جهانی دوم و شکست نازی ها دانشمندان آلمانی برای تکمیل پروژه های کنترل ذهن، دیسک های ضد جاذبه و مهندسی ژنتیک که با پایان کار هیتلر ناتمام مانده بودند درقالب عملیات انتقال به منطقه ۵۱ آورده شدند. بسیاری از همین دانشمندان بلافاصله به خدمت حکومت در سایه در آمدند. توسط همین مهندسین آلمانی هوا فضا همچون ورنر فون براون بود که سازمان ناسا تاسیس شد. پزشکان و زیست شناسان به پایگاه های زیرزمینی منتقل شدند تا کاستی های علم ژنتیک را از بیگانگان بیاموزند.

بیگانگان طبق توافقی که کرده بودند علم دستکاری ژنتیک را به انسانها آموختند. نتیجه این این شد که در آزمایشگاهای ژنتیک عمق زمین موجوداتی مهندسی ژنتیک شده تولید شدند. یکی از این مخلوقات موجودی خون آشام به نام چوپاکابرا (Chupacabra) بود. به این موجود در ابتدا «گونه مهندسی ژنتیک شده خون آشام بیگانه خزنده یا Created Reptilian Alien Vampire Engineered Species (CRAVES) گفته می شد که هیبرید هوشمند از انسان و خزنده بود. این موجود به دستور مستقیم کمیته مجستیک ۱۲ به عنوان آغازی برای خلق موجودات هوشمند آفریده شد.

یکی از معروف ترین آزمایشگاه ژنتیک بیگانگان در پایگاه دالسی (Dulce base) قرار دارد. این پایگاه زیرزمینی در حوالی دهکده دالسی (Dulce) با نهصد نفر سکنه در ایالت نیومکزیک قرار دارد. اولین اطلاعات درباره پایگاه دالسی توسط یک مهندس برق اهل نیومکزیکو بنام پل بنویتز (Paul Bennewitz)  افشا گری شد. بنویتز به عنوان مهندس برای یک شرکت الکترونیکی به نام  Thunder Scientific Corporation در شهرAlbuquerque  نیومکزیکو کار می کرد. او همچنین به دلیل علاقه اش به یوفو ها عضو یک گروه بنام APRO بود این گروه متشکل از افرار خبره در امر یوفولوژی در آریزونا توسط جیم و کورال لورنزن (Jim and Coral Lorenzen) تشکیل شده بود و به تحقیق درمورد یوفوها می پرداخت.

بنویتز یک مهندس برق باهوش و همچنین یوفولوژیستی تیزبین بود. او در سال ۱۹۷۹ متوجه وجود نورهای غیر عادی در نزدیکی دهکده دالسی  شد و برای بررسی آنها برخی تجهیزات الکترونیکی که او برای شکار یوفوها از آن استفاده می کرد را به محل برد. او با افراد محلی و کسانی که ادعای ربوده شدن می کردند مصاحبه کرد. بنویتز همچنین دریافت که هر از چند گاهی گاوی ناپدید شده و لاشه آن چند روز بعد در حالی که تکه تکه شده است در حوالی پیدا می شود. او در نهایت با کنار هم قرار دادن یافته های خود احتمال داد که در منطقه دالسی پایگاهی برای یوفو ها وجود داشته باشد. بنویتز ادعا می کرد پایگاههای زیر زمینی دالسی آزمایشگاه های ژنتیک مشترک انسانها و بیگانگان قرار دارند و کارهای تحقیقات محرمانه ژنتیکی بر روی انسانها و حیوانات در این پایگاه انجام می گیرد.

ساکنین دالسی هر از چندگاهی با اجساد قطعه قطعه شده حیوانات در این حوالی برخورد می کنند. آنها اعتقاد دارند این حیوانات توسط بیگانگان به این حال و روز در می آیند. از طرفی مشاهدات مکرری از یوفو ها و نورهای غیر عادی در این منطقه گزارش می شود. او بارها توسط بعضی از کمپانی های امنیتی تهدید شده و از طرف پلیس نیومکزیکو نسبت به صحبت کردن با رسانه ها درمورد دالسی و پایگاه زیر آن هشدارهایی دریافت کرده بود زیرا که وی در مورد شخصی به نام میرنا هانسن (Myrna Hansen) تحقیق می کرد. میرنا هانسن اهل نیومکزیکو بود و در سال ۱۹۸۰ توسط یوفوها ربوده شده و به یک پایگاه زیر زمینی منتقل شده بود. میرنا به بنویتز از وجود پایگاهی زیر زمینی در دالسی صحبت کرده بود و اینکه آزمایشاتی روی انسان و حیوانات در آنجا توسط بیگانگان انجام می شود.

فرد دیگری که اطلاعات جامعی به پل داد کریستا تایلتون (Christa Tilton) بود که در سال ۱۹۸۷ توسط بیگانگان ربوده شده بود. کریستینا همیشه دچار ازدست دادن زمان می شد و به قادر نبود برهه هایی از زندگی خود را بیاد بیاورد. تا اینکه مجبور به روانکاوی در حالت هیپنوتیزم شد. به گفته او دو موجود خاکستری کوچک او را ربوده و به محلی در زیر زمین که توسط دوربین ها و رایانه ها حفاظت می شد بردند. به گفته کریستا او را بعد از بردن به زیرزمین جلوی یک دستگاهی مثل اسکنر قرار دادند سپس نوعی مدرک یا کارت شناسایی برایش آماده کردند. در آن حال مسئول وی به او گفته بود که شما در طبقه اول یک تاسیسات زیر زمینی هستید.

به ادعای کریستا او را تا ۵ طبقه زیر زمین بردند و در آنجا شاهد موجود بیگانه خاکستری و سفینه هایشان شده بود. او درباره اتاق هایی صحبت می کرد که هیچ موجودی در آن نبوده و توسط رایانه های کنترل می شدند. همچنین از تانک های بزرگی سخن می گفت که لوله های بزرگی به آن وارد و از آن خارج می شدند. به گفته کریستا جنین های موجودات فضایی در آن  مایعی در آن تانکها جریان داشت و بوی شدید فرمالدهید در آن محیط به مشام میرسید. او درون تانکها موجودات عجیبی را دید که درون مایع غوطه ور قرار گرفته بودند. او آنچه مشاهده کرده بود را بروی کاغذ آورد و نقاشی هایی از آنها تهیه کرد. کریستا بعد ها کتابی با عنوان «یادداشت های بنویتز» نوشت و در آن به شرح آنچه در پایگاه دالسی بر سرش آمد پرداخت.

کریستا در کتاب خود از تصاویر واقعی که قبلاً تحت عنوان «اسناد دالسی» جمع آوری شده بود استفاده کرد. اسناد دالسی حاوی حدود ۳۰ عدد عکس بود که توسط توماس سی (Thomas C) که در دهه ۱۹۷۰ خود یکی از ماًموران پایگاه دالسی بود با یک دوربین کوچک تهیه شده بود. توماس در ۲۴ سالگی شروع به آموختن عکسبرداری برای اهداف جاسوسی در یک پایگاه زیرزمینی در ویرجینیای غربی کرد. او هفت سال برای نیروی هوایی آمریکا کار کرد سپس در سال ۱۹۷۷ به پایگاه دالسی منتقل شد.

وظیفه او در پایگاه ثبت فعالیت های بیگانگان و تهیه گزارشات روزانه از آزمایشات انجام شده در آنجا بود. با اینکه هر عکسی که توماس تهیه میکرد بلافاصله به مسئولین پایگاه بایستی تحویل داده می شد، ولی او با استفاده از مهارتش در عکاسی مخفیانه، تا سال ۱۹۷۹ توانست ۳۰ عدد عکس از قسمت های مختلف پایگاه تهیه کرده و آنها را از پایگاه خارج کند.  در اواخر سال ۱۹۷۹ این تصاویر به همراه برخی اسناد در اختیار بنویتز که در آن سالها به شدت درباره دالسی تحقیق می کرد قرار داده شد.

همچنین توماس نقشه ای از از تاًسیسات زیر زمینی دالسی تهیه کرده بود که پاول آنها را تحت عنوان «اسناد دالسی» منتشر کرد. بعد از مدتی کار توماس برای ماًموران پایگاه فاش شد توماس وقتی ماًموران برای دستگیری وی آمده بودند از آنجا گریخت و سالها در محل نامعلومی مخفی شد. به گفته توماس در پایگاه دالسی تعداد بسیاری بیگانه کوچک خاکستری وجود دارد. او همچنین در آنجا شخصاً با یک یگانه انسان نمای  خزنده با قدی حدود ۶ فوت رو در رو ملاقات کرده بود.

طیق نقشه ای که توماس شرح داد پایگاه دالسی شامل ۷ طبقه بود که هر طبقه مختص کار خاصی بود و از بالا رو به پائین سطح امنیتی آن افزایش می یافت. انسانها در طبقات بالا و بیگانگان در طبقات پائین سکونت داشتند. طبقه اول مرکز کنترل امنیتی و وظیفه حفاظت از پایگاه را دارد. در طبقه دوم کارمندان انسان سکونت دارند. طبقات سوم و چهارم آزمایشگاه هایی قرار دارند که انسانها در آن کار می کنند. در اینجا برای تله پاتی و کنترل ذهن آزمایش هایی بر روی انسانها و حیوانات انجام می گیرد.

به ادعای توماس در این آزمایشگاهها روح انسان ها را از بدن فیزیکی جدا می کردند و با انسانها دیگر و حتی با بیگانگان تعویض می کردند. طبقه پنجم مخصوص سکونت بیگانگان بود. به طبقه ششم «تالار کابوس» می گفتند در اینجا آزمایشگاههای ژنتیک قرار داشتند و حیوانات بسیاری بصورت مهندسی ژنتیک شده آفریده می شدند. در آنجا انسانهای عجیب الخلقه با چند دست و پا و قدی بیش از ۲ متر  وجود داشتند که آنها را خاکستری ها بوجود آورده بودند. آنها به همراه خزندگان برخی موارد از دانش ژنتیک را به انسانهایی که در آنجا بودند آموزش می دادند.

به گفته توماس خزندگان به خاکستری ها دستور می دهند و این دو گروه بیگانه با نژاد دیگری که به نوردیک ها معروف بود در حال جنگ بودند. از بارزترین خصوصیات خزندگان این بود که به هیچ موجودی کوچکترین احساسی نداشتند شاید به همین دلیل است که آنها قادر بودند آزمایشات وحشتناکی را بروی موجودات انجام دهند. به گفته توماس بیگانگان به نقشه برداری ژنتیک انسان و پروژه ژنوم انسان کمک هایی کرده اند. در نهایت طبقه هفتم محل نگهداری موجودات دستکاری شده ژنتیکی بود که در اتاق های سرد محبوس بودند. همچنین پائین ترین بخش پایگاه جایگاه سفینه ها و دیگر تجهیزات بیگانگان بود.

به گفته توماس این پایگاه بوسیله یک تونل شاتل به پایگاه منطقه ۵۱ در نوادا متصل است. این تونل شاتل بعد از گذشتن از پایگاه های کلرادو و ساندیا به پایگاه کارلسباد می رسید. دیگر پایگاه های زیرزمینی موجود در آمریکا بوسیله همین تونل ها به هم مرتبط هستند و شبکه زیرزمینی را تشکیل می دهند. درها و دیوارهای پایگاه پر بود از سمبل های فرازمینی که توسط هم انسانها و هم بیگانگان قابل فهم بود. به گفته توماس از طبقه دوم به پائین قوانین خاصی برای ورود و خروج وجود داشت. هر کسی که می خواست وارد طبقه پائین تر شود تمامی لباس ها را در می آورد و بعد از اندازه گیری وزن یونیفرمی یک تیکه و سفید رنگ که ویژگی های خاصی داشت را به تن می کرد. ثبت دقیق وزن هر فرد بسیار مهم بود و تغییرات روزانه وزن افراد در پرونده پرسنلی وی درج می شد.

تمامی قسمت های پایگاه از سیستم امنیتی حساسی پیروی می کرد و به کوچکترین لغزش و اشتباه بلافاصله رسیدگی می شد. هر فردی که دچار تغییر وزن بیش از ۳ پوند می شد بوسیله دستگاه ویژه ای که با اشعه ایکس کار می کرد اسکن می شد. آسانسور ها با یک تکنولوی منحصر بفرد مبتنی بر مغناطیس کار می کردند و برای روشنایی به جای لامپ های عادی از میله های فلورسانس استفاده می شد. به گفته توماس بیگانگان از وجود این میله های ناراحت می شدند و معمولاً از آنها دوری می کردند. طبق شرحیات توماس بیگانگان پایگاه دالسی دو جنس اند (یعنی هم مذکر و هم مونث). آنها به روش پارتنوژنزی (فردی کامل از تکوین یک قسمت از بدن) تولید مثل می کردند. در دالسی هر جنین به شش و یا نه قسمت تکه تکه می شد که هر قسمت تبدیل به یک موجود می شود.

توماس در آزمایشگاه های دالسی با هزاران انسان و هیبرید های انسان-بیگانه که در اتاق های هوای سرد نگهداری می شدند روبرو شده بود. صحنه هایی که به قول خود هیچگاه از حافظه اش پاک نخواهد شد. به گفته او برای بیگانگان میدان مغناطیسی زمین بسیار حائز اهمیت بود. آنها از این نیرو به شکلی که انسانها از آن بی خبر هستند استفاده می کنند. امروزه گرچه اطلاعات ناچیزی از پایگاه های زیرزمینی به بیرون نشت کرده است اما پنهانکاری دولتها بخصوص آمریکا درباره بیگانگان و اهداف آنها همچنان ادامه دارد. در این شکی نیست که سالها قبل افرادی با بیگانگان دیدار کرده اند و بدون اطلاع عموم توافق هایی با آنها اشته اند. سوال اساسی اینجا نمایان می شود که آیا کسانی که نمایندگی انسانها را در ملاقات با فرازمینی دارند به اندازه کافی صلاحیت این کار را دارند؟

بر گرفته از کتاب «دنیاهای مخفی زیرزمین» نوشته تورگوت گورسان. ترکیه، استانبول، ۲۰۰۵

کلیپی مرموز از سلبریتی های رپتایل

 

به نام آفریننده عشق

 

شاید در مورد دورگه های انسان – رپتایل مطالبی شنیده باشید. رپتایل ها خزندگانی انسان نما و پیشرفته هستند که ظاهرا در دولت برخی از کشور ها نفوذ کرده اند مانند آمریکا. آنها طبق اطلاعات موجود سالهاست که در این کره خاکی رفت و آمد دارند و احتمالا به دلایل خطر انقراض و استعمار در زمین به اینجا آمده اند. اطلاعات بیشتر را از اینجا می توانید مطالعه نمایید.

 

شاید عجیب به نظر برسد اما خیلی از مردم آمریکا نیز به وجود خزنده های انسان نما پی برده اند. بعضی در مورد اهداف آنها اضافه می کنند که هدف آنها کنترل جمعیت و جلوگیری از پیشرفت انسان هاست. در هر صورت باید دانست که اسناد و منابع متعددی در مورد این موجودات وجود دارد و باید دانست که آنها چه موجود بیگانه باشند و چه شیطان, ذات و اهداف پلیدی دارند.

 

در این کلیپ چند بازیگر و سلبریتی معروف را مشاهده می نمایید که با دقت در چشمان آنها می توانید به شباهت قرنیه چشم آنها با خزندگان و رپتایل ها پی ببرید. شاید دلیل معروف شدن و موفق شدن آنها نیز همین باشد! شاید این سلبریتی ها قرار است با کار های عجیب و بعضا زننده ای که انجام می دهند انرژی منفی را در جامعه افزایش دهند زیرا رپتایل ها طبق داده ها از انرژی منفی نیز تغذیه می کنند.

 

ادگار کیسی, هیپنوز معروف

به نام آفریننده عشق

 

در این مقاله در مورد هیپنوتیزم توضیحاتی ارائه دادیم و گفتیم که هیپنوتیزم خلسه ای است که فرد در آن از جزئیات اطراف خودش آگاه است و گاها می تواند باعث افزایش توانایی ها و استعداد های انسان یا کار های عجیب مثل پیش بینی و پیش گویی آینده شود.

 

ادگار کیسی نیز یک آمریکایی مشهور بود که این توانایی‌های ذهنی را داشته‌ است. او مدعی بود وقتی که به حالت خلسه (هیپنوتیزم کردن خود) فرو می‌رود، توانایی دستیابی به جواب سؤال‌هایی با موضوعاتی مانند سلامتی یا آتلانتیس را دارد. به خاطر اینکه او کارهای ذهنی خود را در حالت نیم‌خواب انجام می‌داده‌است وی را «پیامبر خفته» و «بزرگ‌ترین عارف آمریکایی» نیز خوانده‌اند. او یک مدیوم (واسطهٔ روحی) بوده‌است، با این حال او می‌خواست که مردم او را یک شفادهنده بدانند نه یک مدیوم.

 

کیسی در یک حالت نشئگی کار می‌کرد. این بدان معناست که او می‌توانست در حال خواب صحبت کند و به سؤال‌های اشخاص در مورد سلامتی، حال و آینده پاسخ دهد. این اطلاعات «خوانش» نامیده شد. در ابتدا این خوانش‌ها دربارهٔ سلامت جسمانی افراد بود (خوانش‌های جسمانی)؛ بعداً این خوانش‌ها راجع به «زندگی‌های گذشته»، «رایزنی‌های تجاری»، «تعبیرخواب»، و همچنین «سلامتی روحی روانی» بود.

 

ادگار کیسی در ۱۸ مارس ۱۸۷۷ نزدیک هاپکینزویل، کنتاکی متولد شد. وقتی او ۱۰ ساله بود انجیل را بارها و بارها می‌خواند. او می‌خواست به مردم درباره خدا بگوید و آن‌ها را شفا بدهد. ادگار کیسی به خاطر هزاران خوانشی که او در حال هیپنوتیزم شده داد، مشهور است. او بیش از ۱۴۰۰۰ خوانش در ۴۳ سال داد. گلیدز دیوایس، منشی او، خوانش‌هایش را می‌نوشت و گرترود ایوانز کیسی، همسر وی، او را در طول خواب راهنمایی می‌کرد. 

ادگار کیسی هر کسی را به تعبیرخواب و استفاده از رؤیاها در هر روز زندگی تشویق می‌کرد. یک خوانش رؤیا کیسی را مشغول تعبیرخواب مشتری‌ها می‌کرد. در حالیکه او خوانش روی موضوعات زیادی را انجام می‌داد؛ کیسی اغلب حرف مشتری را در یک خوانش رؤیا قطع می‌کرد و یک تعبیر را قبل از اینکه خواب به‌طور کامل تعریف شده باشد، ارائه می‌داد. بعضی وقت‌ها او بخش‌هایی از رؤیاهای مشتری را که مشتری به‌طور فرضی فراموش کرده بود، پر می‌کرد.

 

خوانش‌های ذهنی یک آسیب را بر سلامتی کیسی ایجاد کرد و او عدم موفقیتش را برای دادن یک خوانش واضح، به کار کردن زیر یک فشار خیلی زیاد نسبت داد. او در برگرداندن پول مشتری‌های ناراضی وسواسی عمل می‌کرد. ادگار کیسی در ۳ ژانویه ۱۹۴۵، بعد از پیشگویی مرگش در چهار روز قبل، مرد.

هیپنوتیزم چیست؟

 

به نام آفریننده عشق

 

هیپنوتیزم یا خوابگری, شاخه‌ای از علم روانشناسی است که در آن به وسیلهٔ تلقین، شخص در حالت خاصی از هوشیاری قرار می‌گیرد.

هیپنوتیزم موجب تسلط دیگری بر فرد نمی‌شود بلکه دیگری با ضمیر ناخودآگاه آدمی به مکالمه و القای تلقینات می‌پردازد. همهٔ هیپنوزها نحوی خود هیپنوتیزم است و هیپنوتیزور خارجی فقط مامای هیپنوز از درون انسان است و آن را می‌زایاند. همه مکاتب عرفاً به نحوی با هیپنوز درگیر بوده‌اند.

ضمیر ناخودآگاه تنها یک تئوریست که توضیح حقایق روی آن سوار می‌شود. هیپنوتیزور نمی‌تواند هرآنچه دوست داشت به سوژه تلقین کند. هیپنوتیزم یک امر خارق‌العاده نیست؛ و کارایی عجیب و غریب ندارد. اگر هم آثار غریبی داشته باشد در عده کمی دارد و خیلی قابل تکرار و تأیید نیست بنابراین از منظر علم رسمی پاره‌ای غرایب مشاهده شده در هیپنوز قابل اعتبار و برداشت کلی نیستند.

هیپنوز خواب نیست. امواج مغزی در این حالت با امواج مغزی حالت خواب در بسیاری موارد فرق می‌کند. از یک منظر هیپنوز با تلقین معمولی هم فرق دارد چرا که مناطقی که بر اثر تلقین تحریک می‌شود با مناطق تحریک شده هنگام هیپنوز متفاوت است.

در طی این فرایند، شخص هیپنوتیزور قادر است هر آنچه در نظر دارد به شخص هیپنوتیزم شده القا کند زیرا در این حالت تلقینات هیپنوتیزور به جای حواس بدن عمل می‌کند و ضمیر ناخودآگاه انسان را تحت کنترل خویش قرار می‌دهد. البته هرآنچه هیپنوتیزور می‌خواهد به هیپنوتیزم شوند تحمیل و تلقین نمی‌شود. هیپنوز جبر ایجاد نمی‌کند.

 

خود هیپنوتیزم

خودهیپنوتیزم یعنی آن که شما خودتان را هیپنوتیزم کنید، این کار فقط با تمرکز و تفکر خود فرد صورت می‌پذیرد. در خودهیپنوتیزمی انسان با تأثیر گذاشتن در ضمیر ناخودآگاه می‌تواند اخلاق و توانایی‌های خویش را تغییر دهد.

روش‌های متعددی در هیپنوتیزم وجود دارد که در اصول مانند هم هستند. برای آن‌که خود را هیپنوتیزم کنید مراحل زیر را طی کنید. توجه داشته باشید که روش زیر هیچ‌گونه ضرر یا خطری ندارد، سعی کنید که خوابتان نبرد. این روش را در وضعیتی انجام دهید که نه زیاد گرسنه باشید و نه زیاد شکمتان پر باشد. البته کاملاً مشخص است که دلیل این مسئله همان تمرکز هوشیارانه وعدم به خواب رفتن است.

مرحله اول

ریلکس کردن: در ابتدا روی یک صندلی بنشینید یا ترجیحاً روی تخت یا زمین دراز بکشید. سپس چشمانتان را ببندید و تمرکزتان را روی نفس کشیدن بگذارید. کاملاً بی‌حرکت باشید و با هر بازدم بدنتان را شل‌تر کنید و فکر کنید که بدنتان سنگین و سنگین تر می‌شود.

۱- اکنون احساس کنید که از کف پایتان انرژی گرمی نفوذ می‌کند این انرژی به هرجا که برود آن جا را سنگین و کرخت و شل می‌کند بنابراین کف پایتان نیز سنگین و کرخت می‌شود؛ و کم‌کم به مچ پایتان می‌رسد و همین‌طور به ساق پا، زانو و تمام ران و کشالهٔ ران شما.

۲- بعد از آن که این انرژی تمام پاهایتان را سنگین و شل و کرخت کرد کم‌کم به درون شکم شما نفوذ می‌کند و تمام کلیه‌ها و رودهٔ شما را نیز به این حالت دچار می‌کند قفسهٔ سینهٔ شما را دربر می‌گیرد و به کمر شما نیز نفوذ می‌کند. توجه‌تان به بازدم‌هایتان باشد که با هر بازدم بدنتان شل‌تر و کرخت تر می‌شود.

۳- با هر بازدم بدنتان سنگین و شل و کرخت می‌شود مخصوصاً پلک‌هایتان مدام سنگین و سنگین تر می‍شود. کم‌کم انرژی به گردنتان و موی و پوست سر و صورتتان می‌رسد بدنتان کاملاً شل، سنگین و کرخت است.

مرحله دوم

توجه داشته باشید که مرحله اول را باید به خوبی اجرا کرده باشید. کنون احساس کنید که دست راست یا چپتان (هرکدام که ترجیح می‌دهید) مانند بادکنک سبک شده‌ است و کم‌کم به بالا می‌رود این را به خوبی تصور و تلقین کنید. آنگاه متوجه می‌شوید که دستتان تکان می‌خورد و به بالا می‌رود. (البته ممکن است که دست شما بالا برود و متوجه نشوید یا فکر کنید دستتان بالا می‌رود ولی چنین نشود یا اصلاً اتفاقی رخ ندهد یا کمی تکان بخورد که بستگی به میزان کیفیت هیپنوتیزم شما دارد که با تمرین می‌توانید کیفیت آن را بیشتر کنید) سپس دوباره فکر کنید که دست شما سنگین می‌شود و این موجب می‌شود که دستتان آرام آرام پایین آید. تبریک می‌گویم شما هیپنوتیزم شدید.

مرحله سوم

خروج از هیپنوتیزم: کنون تصور کنید که بدنتان آرام آرام به حالت نرمال برمی‌گردد و آرام چشمانتان را باز کنید، دستانتان را مشت کنید پاهایتان را باز و بسته کنید و کمی راه بروید تا به حالت اول بازگردید.

 

با توجه به اینکه احتمالا انجام خودهیپنوتیزم ضرری نداشته باشد ما روش های ساده آن را اینجا قید کردیم اما شما نیز حتما از خطر نداشتن آن برای شخص خودتان اطمینان حاصل کنید.

 

می توانید درباره یکی از بهترین هیپنوتیزور های تاریخ یعنی ادگار کیسی این مقاله را مطالعه کنید.