نوشته‌ها

زندگینامه خضر بن جنید رازی

 

به نام آفریننده عشق

 

شیخ العارفین مرجع الاسلام خِضر بن جُنید رازی مشهور به شیخ جنید رازی عالم، زاهد و عارف و واقفِ نامدار ایرانی است که در قرن نهم هجری می‌زیست. او در سال ۸۷۳ هجری قمری بخشی از دارایی‌هایش را شامل سه مزرعه و قنوات و توابع و لواحقش در اطراف آرامگاه امامزاده جعفر در پیشوا وقف مزار این امامزاده نمود و به سبب علوم، عرفان و موقوفاتش دارای شهرت است. شیخ جنید را می‌توان مؤسس شهر امامزاده جعفر (پیشوای امروزی) در محل شهر باستانی سامنات دانست.

 

ویژگی ها

درویش خضر در دوره تیموریان در ری چشم به جهان گشود. او در کسوت اهل سلوک، قدوة الزهاد و پیشوای سالکان و عابدان عصر خودش بود و در کسوت علم دین در ری مرجع الاسلام و مجتهدی جامع الشرایط بود. امیری فیروزکوهی او را فرزند شیخ جنید از فرزندان خضر بن محمد حبلرودی رازی از برجسته‌ترین متکلمان شیعه در قرن نهم هجری و کلیددار حرم علی بن ابی طالب و صاحب کتاب‌های «تحفة المتقين في اصول‌الدين»، «حقائق العرفان في خلاصة الأصول و المیزان»، «کاشف االحقایق فی شرح درة المنطق»، «جامع الدقائق»، «إثبات إمامة الأئمة الاثنی‌عشر عليهم‌السلام» و غیره دانسته و گفته شیخ خضر این ادبیات و عرفان والا را در محضر پدر و جدش در نجف کسب کرده‌ است.

خضر بن جنید رازی در سال ۸۷۳ هجری قمری بخشی از دارایی‌ هایش شامل سه مزرعه را به همراه قنوات و توابعش وقف مزار امامزاده جعفر نمود و به جهت صیانت از حریم و خدمت امامزاده مقرر نمود تا دوزاده نفر از فرزندانش در هر دوره زمانی خادم امامزاده باشند. همچنین بزرگترین فرزند پسری را در هر دوره به عنوان تولیت مقرر نمود تا متولی اراضی و املاک موقوفات باشند و امور خدام و آستان امامزاده را مباشری نمایند. شیخ خضر به همراه دو پسرش جنید و حسین به آبادی این مقبره و زمین‌های پیرامونش پرداختند و به عنوان نخستین متولیان شناخته می‌شوند.

 

عروج ملکوتی

او سرانجام پس از وقف موقوفاتش چشم از جهان فروبست و در پایین پای امامزاده جعفر بن موسی کاظم دفن گردید.

زندگینامه نجم‌الدین رازی

 

به نام آفریننده عشق

 

عبدالله‌ بن محمد‌ بن شاهاوَرْ بن أنوشروان بن أَبِی‌النجیب نجم‌ رازی معروف به نجم‌الدین دایه (۵۷۳ ـ ۶۵۴ ه.ق)، از اصحاب و مریدان شیخ نجم‌الدین کبری، و از چهره‌های تأثیرگذار و مطرح در تاریخ تصوف و عرفان در ایران و جهان اسلام است. با اهمیت‌ترین کتاب نجم رازی به نام «مرصاد العباد»، کتابی است نفیس که به زبان فارسی، در علم تصوف و اخلاق و سیر و سلوک و آداب معاش و معاد نگاشته شده و از آثار ادبی باارزشی است که در قرن هفتم نوشته شده است.

 

ویژگی ها

نجم‌ رازی معروف به نجم‌الدین دایه، از اصحاب و مریدان شیخ نجم‌الدین کبری بود. نام او چنان‌که در مقدمه مرصاد العباد و در ابتدای منارات السائرین نوشته شده «ابوبکر عبداللّه‌ بن محمد‌ بن شاهاوَر الاسدی الرازی»، است. در برخی منابع دیگر نام کامل او این‌گونه نیز آمده است: عبداللّه‌ بن محمد‌ بن شاهاور‌ بن انوشروان‌ بن ابی‌النّجیب الاسدی الرازی. محل تولد نجم‌الدین دایه، شهر ری است و علاوه بر این‌ که همه تذکره‌نویسان در این‌باره اتفاق دارند، نوشته‌های خود او نیز مؤید آن است.

تاریخ ولادت نجم‌الدین در همه کتاب‌های تاریخی و تذکره که به شخصیت او پرداخته‌اند، ذکر نشده است؛ اما شمس‌الدین ذهبی و صلاح‌ الدین صفدی تاریخ ولادت او را در سال ۵۷۳ ه.ق می‌دانند.

نجم رازی از چهره‌های تأثیرگذار و مطرح در تاریخ تصوف و عرفان در ایران و جهان اسلام است. در قرن هفتم دو شیوه و مکتب تصوف در ایران رواج داشته است:

1. تصوف عاشقانه: یکی طریقه وجد و حال و شوریدگی و وارستگی، که رهروان این طریقت بیشتر به احوال و گفتار پیشروان تصوف، از حسین‌ بن منصور و بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر نظر داشتند، از معاصران نجم رازی، عطار و بعد از او مولوی نمونه کامل این گروهند، که شیوه آنان را «تصوف عاشقانه» باید نامید.

2. تصوف عابدانه: در مقابل آنها، مکتب دیگری در تصوف بود، که بیشتر راغب آداب و سنن و اوراد و اذکار بودند و از معروف‌ترین معاصران مؤلف (نجم‌ رازی)، محیی‌الدین ابن‌عربی و ابن‌فارض بودند که روش آنان را تصوف عابدانه به شمار آورده‌اند.

3. تصوف نجم‌الدین: تصوف نجم‌الدین دایه، جمع بین آن دو مکتب و آمیختن عشق و عبادت است؛ او از یک طرف دلبستگی کامل به اجرای احکام شرع و ملازمت اوراد و اذکار نشان می‌دهد و از جانب دیگر عشق را غایت معرفت و سلوک می‌شمارد و در تمام فصل‌های چهل‌گانه کتاب مرصاد العباد و رساله‌های دیگر او، این شیوه نمایان است.

نجم رازی در یکجا عارفان را به دو طریقت نام می‌نهد: اول «زاهدان» که طریقت آنان «مجاهدت خشک» است که با ریاضت، در تهذیب اخلاق تلاش و کوشش می‌کنند، در مقابل شیوه خود و مشایخ خود را «طریقت عاشقان» نام می‌نهد که بنای کار آنها «بر تصفیه دل» و عشق به حق تعالی است.

 

آثار

1. مرصاد العباد: با اهمیت‌ترین کتاب نجم رازی به نام «مرصاد العباد»، کتابی است نفیس که به زبان فارسی، در علم تصوف و اخلاق و سیر و سلوک و آداب معاش و معاد نگاشته شده و از آثار ادبی باارزشی است که در قرن هفتم نوشته شده است. با وجود کثرت تألیفات نجم رازی، مرصاد العباد تحقیقاً شاه‌کار اوست؛ چراکه از نظر نثر یکی از زیباترین و شورانگیزترین نوشته‌های عرفانی است. این اثر به قدری مهم و پردامنه است که عرفای بعد از نجم‌ رازی از جمله مولوی و حافظ همگی به‌نحوی متأثر از آن هستند. نجم رازی در مباحث خویش در مرصاد العباد بسیار از آیات و احادیث استفاده کرده است.

2. مرموزات اسدی در مزمورات داودی‌: کتاب مرموزات اسدی در مزمورات داودی‌ به زبان فارسی، از مهم‌ترین کتاب‌های عرفانی است. کتاب، در ده مرموز تألیف شده و در آغاز هر مرموز، عبارتی از زبور داود و خطاب به داود نقل شده و در دنبال آن از قرآن کریم و احادیث رسول اکرم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، در همان زمینه آیات و روایاتی ذکر شده است.

3. منارات السائرین: منارات السائرین الی حضرة‌الله و مقامات الطائرین‌ از دیگر آثار اوست. این کتاب به زبان عربی، در موضوع عرفان عملی است. از نظر محتوا، بسیار به «مرصاد العباد» شبیه است و شاید بتوان گفت در بسیاری از موارد نسخه عربی همان کتاب است. محتوای کتاب در مقامات است که به ترتیب باب‌های ده‌گانه، عبارت‌اند از: مقام معرفت، مقام توحید، مقام نبوت، مقام ولایت، مقام انسان، مقام خلافت مختصه انسان، مقامات انسان هنگام رجوع به پروردگار، مقامات نفس و شناخت آنها، مقامات مربوط به قلب و شناخت آن، مقامات روح و شناخت و ماهیت آن.

4. معیار الصدق فی ‌مصداق العشق: اثر دیگر وی، معیار الصدق فی ‌مصداق العشق یا رساله عشق و عقل است. در این کتاب، چنان‌که از نامش پیداست، سخن از عشق و عقل می‌رود. اساس کتاب بر پایه توضیحی است که یکی از دوستان وی درباره شرح کمال عقل و کمال عشق، و این‌که آیا تضادی میان این دو می‌تواند باشد یا نه، و آیا عقل قسمی است از اقسام موجودات یا جمله موجودات است، خواسته است. نجم رازی در این کتاب به بحث فلسفی پرداخته و به شبهات و اشکالات وارده پاسخ داده و گفته است که میان عشق و عقل تضادی نیست. نثر کتاب روان و شیواست و مؤلف جای‌جای سخن را با اشعار فارسی و آیات و احادیث آراسته است.

 

عروج ملکوتی

نجم رازی در سال ۶۵۴ ه.ق از دنیا رفت و پیکر او در بیرون شهر بغداد (شونیزیه نام مقبره‌ای است در سمت مغرب بغداد که جمع زیادی از صلحا در این مکان دفن شده‌اند) در کنار مزار شیخ سَریّ سَقَطی و جنید بغدادی به خاک سپرده شد.

زندگینامه محمد نصیرالدین طوسی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن محمد بن حسن، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی در ۱۱ جمادی‌الاول سال ۵۹۷ق در طوس به دنیا آمد و لقب «طوسی» برای وی،‌ به زادگاه او اشاره دارد. او در کودکی قرآن کریم، صرف، نحو و آداب را فرا گرفت. سپس با راهنمایی پدرش، مقدمات ریاضیات را نزد کمال الدین محمد آموخت. همچنین فقه و حدیث را نزد پدر و جدش که خود از فقها و محدثان آن عصر بوده‌اند فراگرفت. استاد دیگر او دایی‌اش نورالدین علی بن محمد شیعی بود که مطابق با نظر برخی از مورخان، منطق و حکمت را به او می‌آموخت.

 

ویژگی ها

طوسی پس از وفات پدرش، از طوس به نیشابور رفت که در آن زمان محل اجتماع علما و دانش‌پژوهان بود. او کتاب اشارات اثر ابوعلی سینا در فلسفه را نزد فرید الدین داماد و کتاب قانون او در طب را نزد قطب‌الدین مصری فراگرفت و در جلسات درس سراج‌الدین قمری، ابوالسعادات اصفهانی و دیگران شرکت کرد. همچنین با فریدالدین عطار در این شهر ملاقات کرد. او همچنین نزد کمال الدین بن یونس موصلى نیز شاگردی کرد که در اکثر علوم، مخصوصاً علوم ریاضى سرآمد بود. از سالم بن بدران مازنى مصرى که از بزرگان فقهای امامیه بود هم قسمتى از کتاب الغنیة ابن زهره را که در اصول فقه است فراگرفت.

خواجه نصیرالدین طوسی، پس از حمله مغولان به ایران و بروز ناآرامی خصوصاً در منطقه خراسان، مدتی در شهرهای مختلف سرگردان بود تا آنکه به دعوت ناصرالدین، فرمانروای قلعه‌های اسماعیلیان در خراسان، به قهستان رفت و در آنجا به درخواست ناصرالدین، کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق نوشته ابوعلی مسکویه رازی را به فارسی ترجمه کرد، مطالبی به آن افزود و آن را به نام ناصر الدین، اخلاق ناصری نامید. تاریخ تألیف این کتاب، ۶۳۰ تا ۶۳۲ق بوده است.

وی همچنین در آنجا کتابی در علم هیئت به‌نام الرسالة المعینیة، به نام معین الدین، فرزند ناصرالدین، تألیف کرد. قلعه‌های اسماعیلیان، تنها نیروی مقاوم در برابر حملات مغولان دانسته شده است. در وضعیتی که شهرهای خراسان و نیشابور به‌طور کامل به‌دست مغولان افتاده بود، این قلعه‌ها سال‌های طولانی مقاومت کردند و تسلیم مغولان نشدند.

علاءالدین محمد،‌ رهبر اسماعیلیان، پس از آنکه خبر حضور خواجه نصیر طوسی نزد ناصرالدین را دریافت کرد، خواجه نصیر را به پیش خود خواند و او به همراه ناصرالدین، به قلعه میمون دز رفت و رهبر اسماعیلیان استقبال ویژه‌ای از او کرد. خواجه نصیرالدین طوسی تا هنگامی که فرزند علاءالدین محمد، رکن الدین در حمله دوم مغول تسلیم آنها شد، در قلعه اَلَموت نزد او ماند.

خواجه نصیر، پس از حمله دوم مغولان به فرماندهی هلاکو و تسلیم‌شدن قلعه‌های اسماعیلیان، به دربار هلاکو راه یافت. به گفته سید محسن امین، خواجه طوسی بدون آنکه قدرت انتخاب داشته باشد، با هلاکو همراه شد و در حالتی که مقاومت در برابر نیروی مهاجم، نه از سوی مردم و نه از سوی حکومت امکان‌پذیر نبود، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود‌ محافظت کند و به سبب اقدامات او بود که در نهایت پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند. خواجه طوسی در حمله هلاکو به بغداد در سال ۶۵۵ قمری همراه او بوده است.

خواجه نصیرالدین طوسی پس از فتح بغداد توسط هلاکو، ساخت یک رصدخانه را به هلاکو پیشنهاد کرد؛ با این توجیه که او با توجه به دانشی که در نجوم دارد، می‌تواند با کمک رصد ستارگان، سلطان را از وقایع آینده، مدت عمر و نسل او آگاه سازد. این پیشنهاد مورد پسند هلاکو قرار گرفت و ساخت آن از سال ۶۵۷ق آغاز شد.

به گفته سید محسن امین، خواجه نصیر، رصدخانه مراغه را محلی برای جمع کردن تعداد زیادی از دانشمندان آن زمان قرار داد و بدین گونه آنها را از کشته‌شدن رهایی بخشید و نیز تلاش زیادی برای جمع‌آوری تعداد زیادی از کتاب‌ها و حفظ آنها کرد. کار ساخت رصدخانه تا پایان عمر خواجه به طول انجامید و زیج به دست آمده از این رصدخانه، زیج ایلخانی نام گرفت.

خواجه‌ نصیر همچنین کتابخانه بزرگی در محل‌ رصدخانه مراغه‌ احداث نمود و به فرمان هلاکو بسیاری از کتاب‌های نفیس و سودمندی که‌ از بغداد، دمشق، موصل و خراسان‌ غارت‌ شده‌ بود، به‌ آن انتقال یافت. خود خواجه نیز مأمورانی به‌ اطراف‌ بلاد می‌فرستاد که‌ هرجا کتاب‌های علمی بیابند خریداری کنند و برای او بفرستند و خود هر کجا به‌ کتاب‌ مفید و نفیسی برمی‌خورد و در مسافرت‌ها به‌ نظرش‌ می‌رسید، را می‌خرید.

به‌ عقیده‌ برخی از مورخان‌، حدود ۴۰۰ هزار کتاب‌ در کتابخانه‌ مراغه‌ گرد آمده‌ بود. در کتابخانه رصدخانه مراغه، انواع کتاب از زبان‌های چینی، مغولی، سنسکریت، آشوری و عربی به زبان فارسی ترجمه شد و در دسترس طالبان علم و دانشمندان رصدخانه قرار گرفت. این رصد خانه در حقیقت مرکز علمی‌ای بود که در آن، علوم مختلفِ زمان، مثل ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی، تحقیق و تدریس می‌شد.

شواهد زیادی مبنی بر شیعه اثنی عشری بودن خواجه نصیرالدین طوسی در دست است؛ ازجمله او در اغلب‌ کتاب‌های کلامی خود همچون تجرید الاعتقاد، به‌ دوازده‌ امام‌ و وجوب‌ عصمت آنها اشاره کرده است. برخی نویسندگان بر این باورند که طوسی به‌عنوان یک شیعه دوازده امامی، تقیه به‌کار بسته و برای حفظ جان خود، در قِلاع اسماعیلی به تألیف کتب و رسالاتش مشغول شده است. عبدالله نعمة این را که طوسی به‌محض خراب‌شدن قلعه‌های اسماعیلیان، شیعه اثنی‌عشری بودن خود را اعلام نموده است، تأییدی بر این نظر گرفته است.

ابن تیمیه (۶۶۱ق-۷۲۸ق) از علمای اهل سنت، مدعی شده است که خلیفه بغداد، به‌دستور خواجه نصیرالدین طوسی به‌قتل رسیده است؛ اما برخی با استناد به بررسی منابع قبل از او و عدم مشاهده چنین مطلبی در آنها، این مطلب را نادرست و تهمت به خواجه دانسته‌اند و احتمال داده‌اند که منابع پس از ابن‌تیمیه به‌پیروی از او چنین مطلبی را آورده‌اند.

برخی محققان معتقدند حضور نصیرالدین طوسی در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم بوده و با حمایت او، بسیاری از عالمان از مرگ نجات یافته‌اند. بسیاری از دانشمندان مسلمان و همچنین اسلام‌شناسان غربی، از او ستایش کرده‌اند.

خواجه نصیر طوسی را در علم، همتای بوعلی سینا دانسته‌اند؛ با این تفاوت که ابن سینا در طب سرآمد بود و خواجه‌نصیر در ریاضیات. برخی معتقدند دفاع خواجه نصیرالدین طوسی از ابن سینا در برابر انتقادات فخر رازی، در کتاب شرح اشارات، موجب احیای فلسفه در آن عصر شده‌است. هم‌چنین خواجه نصیر را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته‌اند. به باور مرتضی مطهری، تمام آثار کلامی بعد از خواجه نصیر، از کتاب تجرید الاعتقاد تأثیر پذیرفته‌اند. براساس برخی پژوهش‌های معاصر، خواجه نصیر طوسی، از یک سو شارح و مکمّل فیلسوفان و دانشمندان پیش از خود بوده، و از سوی دیگر سرمشق دانشمندان پس از خود شده است.

یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیم‌کره جنوبی ماه به نام خواجه نصیرالدین طوسی نام‌گذاری شده‌است. یک خرده سیاره که توسط ستاره‌شناس روسی نیکلای استفانویچ چرنیخ در ۱۹۷۹ کشف شد نیز به نام وی نامیده شده‌ است.

دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در تهران، رصدخانهٔ خواجه نصیرالدین طوسی تبریز و رصدخانه شامخای در جمهوری آذربایجان نیز به نام او نام‌گذاری شده‌اند.

در سال ۲۰۱۳ میلادی، پایگاه جستجوگر گوگل، به مناسبت هشتصد و دوازدهمین سالگرد تولد خواجه نصیرالدین طوسی، تصویری از وی در تارنمای خود گذاشت که در کشورهای عربی قابل دسترسی بود. به گفته بی‌بی‌سی، در این عکس بر ایرانی‌تبار بودن این دانشمند تأکید شده بود که واکنش‌هایی را در کشورهایی عربی در پی داشت.

در ایران روز ۵ اسفند سالروز تولد خواجه نصرالدین طوسی را روز مهندسی نام‌گذاری شده‌ است.

 

از منظر فرهیختگان

ویکنز (مترجم اخلاق ناصری به زبان انگلیسی): خواجه نصیرالدین طوسی دارای روحی نیرومند و حساس بوده که گرفتار تحولات شدید سیاسی و معنوی گشته‌ است و در عین این گرفتاریها به گونه ای سخن گفته‌ است که تو گویی با مردم این روزگار در نیمه دوم قرن بیستم سخن می‌گوید.

علامه حلی: خواجه نصیر، بهترین زمانه خود در علوم عقلی و نقلی و با اخلاق‌ترین فردی بود که تا به حال دیده بودیم. همچنین می گوید: از شریف‌‌‏ترین افرادى بود که ما دیده‌‌‏ایم، هیچ‌‏گاه از درخواست کسى دلتنگ نمى‌‏شد و حاجت‏‌مندى را رد نمى‌‏کرد. زمانى کسى نامه‏‌اى به او نوشت و او را سگ خواند، خواجه در جواب با توضیح خصوصیات سگ و نبودن آنها در خود به آن مرد پاسخ گفت.

علامه جعفری: دانشگاهی ذاتاً حوزوی است و حوزوی ذاتاً دانشگاهی همان طوری که در طول تاریخ سراغ داریم، خواجه نصیرالدین تجسمی از این دو نهاد بزرگ جامعه بشری است.

علامه حسن‌زاده آملی: خواجه نصیرالدین طوسی انسانی است قرآنی که قلم و قدم و سیاست عملی او تماما برای رضای خدا بوده‌ است.

مؤید الدین عرضى همکار خواجه در رصدخانه درباره‏ او مى‏گوید: او نسبت به علما از پدر نسبت به فرزندش مهربانتر بود و ما در سایه‏ او ایمن بودیم و با دیدنش خوشحال مى‌‏شدیم. حسن سیرت و حلم و فضائل حمیده را خداوند در او جمع کرده بود و او به جاى تمام عشیره و وطن و فرزندان ما بود هر کس او را داشته باشد چیزى کم ندارد و هر کس او را نداشته باشد چیزى ندارد.

شاگردان

  • علامه حلی
  • ابن میثم بحرانی
  • قطب الدین شیرازی
  • سید رکن الدین
  • کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی
  • عماد الدین حربوی

 

آثار

  • تجرید الاعتقاد: این کتاب از زمان تألیف تاکنون از کتاب‌هایی است که در حوزه‌های علمیه شیعه در حوزه کلام تدریس می‌شود. خواجه نصیر در این کتاب کلام را با فلسفه آمیخته و مسائل کلامی را به‌روش فلسفی حل کرده است.
  • اساس الاقتباس: این کتاب در موضوع منطق و به‌زبان فارسی است. برخی این کتاب را پس از بخش منطق کتاب شفای بوعلی سینا، مهمترین کتابی دانسته‌اند که در این موضوع نگاشته شده است.
  • شرح الاشارات و التنبیهاتِ ابوعلی سینا: این کتاب از متون درسی حکمت مَشّاء است.
  • اخلاق ناصری: ترجمه کتاب طهاره الاعراقِ ابن مسکویه به‌همراه اضافات.
  • آغاز و انجام: این کتاب درباره مبدأ و معاد است که در آن مباحث مربوط به احوال قیامت، بهشت و جهنم به روش عرفانی مطرح شده است.
  • تحریر اصول اقلیدس: کتاب «اصول الهندسه و الحساب» کتابی است که قریب سیصد سال قبل از میلاد توسط اقلیدس، ریاضى‌دان و منجم شهیر یونانى تصنیف شده است و یکى از متون درسى ریاضی‌دانان بوده است. خواجه طوسی بر پایه ترجمه‌های پیش از خود از این کتاب و مقایسه بین آنها، این اثر را تحریر و شرح نموده و اَشکال و گزاره‌های دیگری نیز بدان افزوده است.
  • زیج ایلخانی: کتابی که احوال و حرکات ستارگان و مانند آن را که بوسیله رصد کردن آنها معلوم می‌شود، در آن ثبت می‌کنند.
  • التذکرة فی علم الهیئة: این کتاب به‌گفته حاجی خلیفه خلاصه‌‌ای از مسائل این فن و براهین مربوط به آن است.

 

عروج ملکوتی

خواجه نصیر در حالی در ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ق درگذشت که برای سامان دادن به امور اوقاف و دانشمندان، در بغداد به سر می‌برد. او بنا به وصیت خود در حرم کاظمین دفن شد. او همچنین وصیت کرده بود که روی قبرش اشاره‌ای به ویژگی‌های علمی‌اش نشود و فقط عبارت «و کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید» بر روی سنگ قبرش نوشته شود.

صاحب دیوان شمس‌الدین جوینى وزیر و بزرگان و اعیان و دانشمندان بغداد جنازه‏ او را مشایعت کرده با ازدحامى عام به کاظمین آورده در پایین پاى آن دو بزرگوار قبرى حفر نمودند. سردابى ظاهر شد و جسد خواجه را در آن سرداب دفن کردند.

مى‏‌‌گویند بعد از تحقیق مشخص شد الناصر بالله خلیفه‏ عباسى آن قبر را براى خودش ساخته بود و پسرش بر خلاف امر پدر، جای دیگر دفنش کرده بود و آنجا خالى مانده بود.

از غرایب اتفاقات آن که تاریخ تمام‌شدن سرداب را روى سنگى کنده یافتند که روز یازدهم جمادى الأولى سال 597 هجری قمری همان روز تولد خواجه بود.

زندگینامه جلال‌الدین دوانی

 

به نام آفریننده عشق

 

جلال الدین محمد دوانی معروف به علامه دوانی، فیلسوف، حکیم، متکلم، شاعر و دانشمند بزرگ اسلامی و از مردان نادری که در راه توسعه فرهنگ اسلامی و علوم عقلی گامهای بسیار مهمی برداشته است. پدرش سعدالدین اسعد، از شاگردان محقق مشهور “میرسید شریف جرجانی” بود و در کازرون به تدریس علوم دینی و قضایای شرعیه اشتغال داشت.

جلال الدین سال 803 هـ ق، در “دوان” که 8 کیلومتری شهر کازرون و 20 فرسخی شیراز، در ایران است متولد شد. نسب اوبه محمد بن ابی بکر، تربیت یافته امیرالمومنین علی علیه السلام می رسد.

 

ویژگی ها

وی علوم مقدماتی را نزد پدرش در زادگاهش آموخت و بعد به علوم متداول و معمول زمان (فلسفه، کلام و منطق و دیگر فنون عقلی) روی آورد و اوایل جوانی به جهت هوش و استعداد زیادش به تحقیقات و مطالعات گسترده در این علوم پرداخت تا اینکه در این رشته ها مشهور شد. او برای مطالعاتش بالای کوهی بلند و سر به فلک کشیده و مشرف به دشت ارژن و دریاچه پریشان را انتخاب کرد جائی که دورنمایی بسیار زیبا و دلپذیر داشت. او همانجا در تنهایی به خواندن و از برکردن و یادگیری و تحقیقات پرداخت. هم اکنون آنجا به غار مولی جلال مشهور است. مدتی بعد برای تکمیل علوم به دارالعلم شیراز آمد و در رشته های مختلف فلسفه، ریاضی، کلام و منطق از محضر حکما و دانشمندان استفاده نمود و حکمت و فقه و اصول و تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و عجم را یاد گرفت و بعد به تدریس مشغول شد.

مجلس درس او، چون افکار و ابتکارات جدید و دلپذیری داشت خیلی زود خواستاران زیادی پیدا کرد و از همه جا، طالب علم و دانشجو به محضرش آمدند و کم کم به واسطه همین علوم گوناگون و افکارش، آوازه او در همه جا پیچید و مشهورشد. در زمان حکومت امیر حسن بیک و یعقوب میرزا (بایندری) بسیاری از بزرگان، علما و فضلا از تمام نقاط جهان، از روم، آذربایجان، بغداد و کرمان و طبرستان و خراسان به شیراز آمدند و در مجالس درسی او شرکت کردند. او هر روز هفته را به تدریس یک علم اختصاص داد. یک روز تفسیر قرآن، یک روز فقه، یک روز اصول و یک روز حکمت و فلسفه و از این قبیل.

اگر چه توجه او به تدریس و شرح و تحقیق و تالیف و تصنیف علوم عقلی و ریاضی بود. علامه دوانی در دوران زندگیش زمان حکومت سلطان یعقوب بایندری مورد احترام سلطان بود و به تبریز دعوت شد و آنجا به سمت قاضی فارس انتخاب و تا آخر عمر در این منصب باقی بود. گذشته از این سلاطین و حکام آن روز ایران، سلطان ابوسعید گورکانی و بایسنقر و سلطان بایزید عثمانی و سلطان مراد او را می شناختند و با او مکاتبه داشته و به او احترام زیاد می گذاشتند. او در برگشت به شیراز از صبح تا ظهر در مدرسه «دارالایتام» مشغول تدریس بود و از ظهر به بعد به قضاوت می نشست.

بعد از تکمیل مراحل علمی اش، مسافرتهای زیادی به تمام نقاط جهان داشت و با وسایل سخت آن روز به کاشان، قزوین، گیلان و بیشتر نقاط آذربایجان، جزیره هرمز و بندر جرون، لار، هرات، عراق رفت و همه جا از طرف دانشمندان و امرای وقت مورد استقبال بود. در کاشان به خواهش یکی از فضلا کتاب «خلق الاعمال» را در کلام نوشت. در گیلان به درخواست عده ای از علما و حاکم آنجا کتاب «شرح عقاید عضدی» را که از آثار مهم اوست، تصنیف کرد. در بین سفرها مدتی نیز به نجف اشرف رفت و به دعوت متولی روضه مبارکه امیرالمومنین (ع) (شرف الدین فتال) که خودش دانشمند بود، حکمت اشراق را تدریس و رساله «زوراء» در حکمت را تصنیف کرد.

در مقام و جایگاه علمی اش باید بدانیم که از زمان او با زمان “صدرالمتالهین شیرازی” حدود 150 مدار درس و بحث های عقلی براساس افکار او استوار بوده است و باید گفت تنها کسی که می توانست با او برابری کند حکیم مشهور “سید صدرالدین دشتکی شیرازی” معروف به “سید سند” بود که قبل از جلال الدین، حوزه درس و بحث و شاگردان زیادی داشت ولی با روی کار آمدن او، بطرز قابل توجهی حوزه درسی و موقعیت سید صدرالدین از رونق افتاد.

در زمانی که اکثر اهالی ایران مخصوصا مردم فارس پیرو مذهب تسنن بودند جلال الدین نیز در یک خانواده مشهور سنی شافعی بدنیا آمد بخصوص که از اولاد خلیفه اول عامه (ابوبکر بن ابی قحافه) بود و همانطور که از تالیفاتش مشخص است مثل عموم مردم فارس، پیرو مذهب شافعی و از نظر اصول عقاید، اشعری بوده است. ولی کم کم به مذهب شیعه اثنی عشری گروید، لیکن به علت موقعیت اجتماعی و نفوذی که در میان مردم ایران که آن زمان اغلب سنی مذهب بودند، داشت عقیده اش را نتوانست اظهار کند. از آنجائی که در اواخر عمر، کتابی فارسی بنام «نورالهدایه فی اثبات الامامه» نوشت و به دلیل بعضی دیگر از تالیفاتش علمای بزرگی چون علامه بحرالعلوم و دیگران، بی چون و چرا، آن را دلیل بر تشیع او می دانند.

وی نکات فلسفی، عرفانی و کلامی را در قالب ۵۲ رباعی در کتاب شرح الرباعیات خود آورده‌است. از رباعیات فلسفی عرفانی اوست:

ای در قدم و حدوث عالم حیران   پیوسته میان این و آن سرگردان

رمزی بشنو به توست قائم دو جهان   پیش از تو و بعد از تو نه این هست و نه آن

 

از منظر فرهیختگان

قاضی نورالله شوشتری: او از حکمای اسلام و متکلمان اعلام است که بعد از سالها به جایی رسید که اکابر زمان غاشیه مطاوعتش بر دوش و علمای اوان، حلقه بندگیش در گوش کشیدند، فضائلش به اعلی و ادنی رسید و سامانش زیاد.

نویسنده «پارسی نغز»: در روزگار او از چهار گوشه جهان، دانش پژوهان برای بهره بردن از علم و دانش او رهسپار شیراز می شدند.

قاضی میرزای صفوی: قاضی میر حسین که از بزرگان یزد است در زمان جوانی به شیراز رفت و نزد علامه دوانی تحصیل علم کرد و در اکثر علوم خصوصا احکام حکمی، فیلسوف شد و در میان همردیفان خود به بالاترین رتبه رسید.

 

اساتید

1. محیی الدین کوشنکاری

2. خواجه حسن شاه بقال

3. همام الدین گلباری

4. شیخ صفی الدین ایجی شیرازی

 

شاگردان

1. جمال الدین محمود

2. کمال الدین حسین میبدی یزدی

3. شمس الدین محمد خفری

4. جمال الدین محمد استرآبادی

5. شیخ منصور باغنوی شیرازی

6. کمال الدین حسین لاری

7. مقدس اردبیلی

8. مولانا عبدالله یزدی

9. مولانا عبدالله شوشتری

 

آثار

  1. اخلاق جلالی
  2. کتاب شرح عقاید عضدی را که از آثار مهم اوست.
  3. کتاب خلق الاعمال در کلام
  4. رساله زوراء در حکمت
  5. اثبات واجب قدیم
  6. خلق افعال
  7. عرض لشکر
  8. کتاب نور الهدایه فی اثبات الامامه

 

عروج ملکوتی

سال 908 هـ ق، در زمان ظهور شاه اسماعیل صفوی، که اوضاع ایران مخصوصا فارس (شیراز) بهم ریخته بود و ترکمانان در همه جا دست به تاراج و غارت زده بودن، جلال الدین به قصد وطنش (دوان) از شیراز بیرون رفت ولی در نزدیکی کازرون بیمار شد و بعد از 3 روز از دنیا رفت. مزارش در دوان در مقبره ای معروف به «شیخ عالی» می باشد.

زندگینامه مسلم بن عوسجه

 

به نام آفریننده عشق

 

مُسْلِم بن عَوْسَجَة اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از صحابه رسول خدا(ص) و از شهدای کربلا است. او در قیام مسلم بن عقیل در کوفه، فرماندهی قبایل مَذحِج و بنی اسد را بر عهده داشت. پس از شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین(ع) پیوست. وی نخستین شهید روز عاشورا است. فرزندش نیز در این واقعه به شهادت رسید.

 

ویژگی ها

ابوحجل، مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزیمه اسدی، از اصحاب امام علی(ع) و امام حسین(ع)، اهل کوفه و مانند حبیب بن مُظاهِر از قبیله بنی اسد بود. او را مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت دانسته‌اند. از تاریخ ولادتش اطلاعات دقیقی در تاریخ نیست ولی به گفته سماوی یکی از اصحاب پیامبر بوده که در میان یاران امام حسین(ع) حضور داشته است.

مسلم بن عوسجه، رسول خدا(ص) را دیده و روایاتی از ایشان نقل کرده است. او در فتح آذربایجان و سایر مناطق با لشکر مسلمانان همراه بود. در جریان واقعه عاشورا مسلم بن عوسجه از مسلم بن عقیل در کوفه حمایت می‌کرد و برایش پول و سلاح تهیه می‌کرد و به نفع امام حسین(ع) بیعت می‌گرفت.

طبق برخی نقل‌ها، مسلم بن عقیل هنگامی که وارد کوفه شد، اول به خانه مسلم بن عوسجه رفت. مردم کوفه در آنجا به دیدارش می‌رفتند و بیعت خود را با امام حسین(ع) ابراز می‌داشتند.

معقل، جاسوس عبیدالله بن زیاد از طریق وی از مخفیگاه مسلم بن عقیل آگاه شد. مسلم بن عقیل پس از دستگیری هانی بن عروه، مسلم بن عوسجه را به فرماندهی قبیله مَذحِج و بنی‌اسد برگزید. او پس از شهادت مسلم بن عقیل مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین(ع) رهسپار شد تا در کربلا به خدمت امام رسید.

بر اساس برخی روایات همسر و فرزندان مسلم بن عوسجه نیز در کربلا حضور داشته‌اند. خلف بن مسلم بن عوسجه، در کنار پدرش حضور داشت و در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. آنچه در برخی از گزارش‌ها آمده که جوانی از خیمه‌ها بیرون آمد تا امام حسین(ع) را یاری کند و مادرش نیز در پی او آمد. او، همان پسر مسلم بن عوسجه است.

در شب عاشورا زمانی که امام حسین(ع) در سخنرانی خود بیعت را از یاران خود برداشت و به آنان اجازۀ رفتن داد، یاران امام هر یک با عبارتی علاقه خود را به امام(ع) ابراز کردند و بر عهد خود پای فشردند. بعد از جوانان بنی هاشم، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که بلند شد و گفت: «ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟! آنگاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم؟!
من دست از تو بر نمی‌دارم تا اینکه نیزه‌ام را آن قدر به سینه‌های دشمن بکوبم تا بشکند و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگ باران خواهم کرد تا همراه تو بمیرم.»

به گزارش شیخ مفید در روز عاشورا یاران امام حسین برای حفاظت از پشت خیمه‌ها خندقی آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند. وقتی که شمر بن ذی‌ الجوشن آن هیزم‌ها و نی‌های شعله‌ور را دید، بین او و امام حسین سخنانی رد و بدل شد. مسلم بن عوسجه از امام حسین اجازه خواست تا شمر را هدف تیر قرار دهد. امام اجازه نداد و فرمود: «او را نزن من دوست ندارم آغازگر جنگ باشم».

 

عروج ملکوتی

مسلم اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین(ع) است که در حمله اول به شهادت رسید.

در روز عاشورا، جناح راست سپاه ابن سعد به فرماندهی عمرو بن حجاج به سپاه امام حمله کرد و درگیری دو سپاه به طرف شریعه فرات کشیده شد. در این درگیری مسلم بن عبدالله ضبائی و عبدالرحمن بن ابی خشکاره مسلم را زخمی کردند. امام حسین(ع) و حبیب بن مظاهر بر سر بالین او آمدند. امام به او گفت: ای مسلم خدا تو را رحمت کند. سپس آیه «فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ و مِنهُم مَن ینتَظِر و ما بَدّلوا تَبدیلاً» را قرائت کرد.

حبیب گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده می‌دهم»، مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تا حق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام(ع) اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت می‌کنم به این شخص، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از او دفاع کن و از یاریش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب گفت: به وصیت تو عمل می‌کنم و چشم تو را روشن می‌گردانم.

در زیارت ناحیه مقدسه غیرمعروفه به او درود فرستاده شده است. همچنین او را نخستین شهید کربلا دانسته‌اند که امام حسین سوگند یاد کرده که از رستگاران است. همچنین کسانی که در قتل او شرکت داشته‌اند، مورد لعن امام قرار گرفته‌اند. در زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان و غیر آن نیز نام وی آمده است.

زندگینامه مالک بن عبدالله جابری

 

به نام آفریننده عشق

 

مالک بن عبدالله بن سریع هَمْدانی از شهدای کربلا است. او در واقعه کربلا به همراه برادر خود سیف و غلامشان شبیب بن عبدالله نهشلی به امام حسین(ع) پیوست و پس از حنظلة بن اسعد شبامی به شهادت رسیدند.

 

ویژگی ها

مالک بن عبدالله بن سریع بن جابر همدانی جابری، از قبیله بنی‌جابر بود. بنی‌جابر از شاخه‌های قبیله هَمْدان بود. هَمدان در اصل یمنی بودند و در کوفه می‌ زیستند.

 

عروج ملکوتی

مالک بن عبدالله بن سریع و سیف بن حارث بن سریع همدانی که از طرف مادر با هم برادر، و پسرعمو نیز بودند، به همراه غلام‌شان، شبیب، به کربلا آمدند و به یاران امام حسین(ع) پیوستند. در روز عاشورا هنگامی که امام را در برابر سپاه دشمن مشاهده کردند، با چشم گریان نزد ایشان رفتند. امام به آنها فرمود:

ای برادرزادگان! چرا می‌گریید؟ به خدا سوگند امید دارم که به زودی چشمانتان روشن گردد.

آنها گفتند: «خداوند ما را فدای تو کند، به خدا سوگند ما برای خودمان نمی‌گرییم، بلکه گریه ما برای این است که شما را در محاصره می‌بینیم و نمی‌توانیم از تو حمایت کنیم.» امام فرمود:

«خداوند برای این همراهی و یاری، بهترین پاداشی را که به متقین می‌دهد به شما عطا کند.»

پس از شهادت حنظلة بن اسعد شبامی، سیف و مالک به امام گفتند: «السلام علیک یا بن رسول الله.» و به سوی سپاه دشمن حرکت کردند.

امام فرمود: «سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.»

آنان در حالی که یکدیگر را در مبارزه حمایت می‌کردند، جنگیدند تا هر دو به شهادت رسیدند.

 

زندگینامه حنظلة بن اسعد

 

به نام آفریننده عشق

 

حَنْظَلَة بن أسعَد شِبامی (شامی) از یاران امام حسین(ع) که همراه با آن حضرت در واقعه کربلا به شهادت رسید. درباره نام وی اختلاف نظر وجود دارد. شیخ طوسی هنگام اشاره به اصحاب امام حسین(ع)، او را با نام حنظلة بن أسعد الشِّبامی ذکر کرده است. نام پدر وی در برخی متون، سعد ذکر شده است . ابن شهر آشوب شخصی با نام سعد بن حنظله را در شمار شهدای کربلا آورده است. اما تستری معتقد است که نام صحیح وی حنظلة بن أسعد شبامی است که در عیون اخبار الرضا(ع) به صراحت آمده است.

 

ویژگی ها

در روز عاشورا حنظله خدمت امام(ع) رسید و پیش روی امام(ع) این آیه را خطاب به لشکر کوفه بانگ زد: (ای قوم من، من از (روزی) مثل روز گروه‌های مخالف خدا بر شما می‌ترسم. از سرنوشتی نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و کسانی که پس از آنها آمدند. وگرنه خدا بر بندگان خود ستم نمی‌خواهد. و‌ای قوم من، من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را به یاری هم ندا درمی دهند، بیم دارم. روزی که پشت کنان (به عنف) بازمی گردید، برای شما در برابر خدا هیچ حمایتگری نیست؛ و هر که را خدا گمراه کند او را راهبری نیست.‌)

 

عروج ملکوتی

حنظلة بن اسعد به دشمنان میگفت:

ای قوم، حسین را مکشید که (خدا شما را به عذابی (سخت) هلاک می‌کند، و هر که دروغ بندد نومید می‌گردد.‌)

امام(ع) در پاسخ او فرمود:‌

ای ابن سعد، خدا تو را رحمت کند. آنها وقتی دعوت حق تو را رد کردند و حمله کردند تا خون تو و یارانت را بریزند، مستحق عذاب شدند، چه رسد به الان که یاران پارسای تو را شهید کرده‌اند.

سپس حنظله گفت:

فدایت شوم، راست گفتی، تو داناتر از من در دین هستی و بهتر از من آن را می‌فهمی. سوی آخرت رویم که به برادرانمان ملحق شویم… درود خداوند بر تو‌ ای اباعبدالله و خاندان پاکت. خداوند ما را با تو در بهشت قرین سازد.

در حالی که امام حسین(ع) آمین می‌گفت، حنظله به میدان شتافت و پس از کشتن تعدادی از لشکر کوفه، به شهادت رسید.

زندگینامه جابر بن حارث

 

به نام آفریننده عشق

 

جابر بن حارث سلمانی از شیعیان معروف کوفه و از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بود. وی از شهیدان کربلا می‌باشد.

در مآخذ گوناگون از وی با نام‌ های جُناده، جابر، جیاد، حباب، حَیَّان، حَسَّان، حیاة و عبادة یاد شده است. نام پدرش را نیز گروهی حارث و گروهی حرث نوشته‌ اند. همچنین نسبت قبیله‌ای او را سلمانی و سلمانی ازدی گفته ‌اند. جناده از شیعیان معروف کوفه و از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بود.

 

ویژگی ها

در زمان قیام مسلم در کوفه با او همراه شد؛ اما با شکست قیام از کوفه خارج شد و به همراه عمرو بن خالد صیداوی و سعد -غلام عمرو بن خالد صیداوی- و نیز مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش، به همراه غلام نافع بجلی و به راهنمایی طرماح بن عدی طایی از بیراهه‌ها گذشتند و خود را در منزل عذیب الهجانات به خدمت امام (علیه‌السّلام) رساندند.

هنگامی‌که بر امام حسین (علیه‌السّلام) وارد شدند حر به آنها اشاره کرد و به امام حسین (علیه‌السّلام) گفت: «این چند نفر از مردم کوفه‌اند من آن‌ها را بازداشت کرده و یا به کوفه بر می‌گردانم.»
امام (علیه‌السّلام) رو به حر کردند و فرمودند: «من به تو اجازه چنین کاری را نمی‌دهم و همان طوری که خود را از گزند تو حفظ می‌کنم، از آنان نیز محافظت خواهم کرد، زیرا این‌ها نیز همانند اصحابی که با من از مدینه آمدند، از یاران من به شمار می‌آیند، پس اگر بر آن پیمان که با من بستی استواری، آن‌ها را رها کن و گرنه با تو می‌جنگم.» حر نیز به ناچار از بازداشت آنان صرف نظر کرد.

برخی منابع متأخّر نقل کرده‌ اند که جابر از اصحاب رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) و امام علی (علیه‌السلام) بوده و در جنگ صفین نیز حضور داشته است. همچنین او را از کسانی دانسته ‌اند که در کوفه با مسلم بن عقیل بیعت کرد و پس از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل، مخفیانه از کوفه خارج شد و در بین راه، خود را به کاروان امام حسین علیه السلام رساند.

 

عروج ملکوتی

در برخی از منابع روایت شده که در روز عاشورا جنادة (جابر) بن حارث سلمانی به همراه عمرو بن خالد صیداوی و سعد -غلام عمرو- و نیز مجمع بن عبدالله عائذی به میدان رفتند و نبرد سختی انجام دادند، دشمن آن‌ها را در محاصره گرفت، از این روی آنان از امام (علیه‌السّلام) طلب کمک کردند و امام (علیه‌السّلام)، حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) را به کمک آنان فرستاد با ورود عباس (علیه‌السّلام) به میدان، محاصره شکست و آنان نجات یافتند.

اما آنان با آن که زخمی‌شده بودند؛ مایل به بازگشت به سوی امام (علیه السلام) نبودند، از این رو دوباره با دشمن مبارزه کردند و همه آنان در یک محل به شهادت رسیدند.

حضرت عباس (علیه‌السّلام) به سوی امام (علیه‌السّلام) بازگشت و شهادت آنان را به اطلاع امام (علیه‌السّلام) رساند. وقتی امام (علیه‌السّلام) از شهادت آنان با خبر شد بارها برای آنان از خداوند طلب مغفرت نمود.

اما در برخی دیگر از منابع نقل شده که او از امام حسین (علیه‌السّلام) اجازه میدان گرفت و به میدان رفت و پس از به هلاکت رساندن هجده نفر سرانجام به دست دشمنان به شهادت رسید. در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه و همچنین زیارت رجبیه، بر این شهید بزرگوار درود فرستاده شده است.

زندگینامه بشیر بن عمر

 

به نام آفریننده عشق

 

بَشیر(بِشر) بن عَمْرو حَضرَمی کِندی از شهدای کربلا بود. در روز عاشورا به او خبر رسید پسرش در مرز ری اسیر شده است. امام حسین(ع) از او خواست برای رهایی پسرش برود ولی او نپذیرفت که امام را تنها گذارد. در منابع مختلف نام او، بشیر یا بشر و نام پدرش، عمرو یا عمر ثبت شده است. او از اهالی حضرموت و از قبیله کنده بود.

 

ویژگی ها

او در کربلا به امام حسین(ع) پیوست و یکی از پسرانش به نام محمد نیز با او همراه بود. برخی منابع گفته‌اند: در روز عاشورا به بشیر گفتند پسرت در مرز ری اسیر شده است. او گفت: حساب کار او را به خدا وامی‌گذارم. دوست ندارم او اسیر باشد و من زنده بمانم. وقتی امام حسین این سخن او را شنید، فرمود: خدا تو را رحمت کند. تو از بیعت من آزادی. برو و برای رهایی فرزندت تلاش کن. او گفت: درندگان مرا زنده زنده بخورند اگر از شما جدا شوم و شما را با وجود اندک بودن یاران، تنها گذارم و بخواهم سراغ شما را از کاروانها بگیرم. امام فرمود: پس این جامه‌ها را به پسرت محمد (که در کربلا همراه پدرش بود) بده تا برای آزاد کردن برادرش از آن استفاده کند. امام پنج لباس گرانبها به ارزش هزار دینار به او داد.

 

عروج ملکوتی

در اینکه او در واقعه کربلا در چه هنگام به شهادت رسیده، دو گزارش متفاوت وجود دارد: بنابر گزارش ابومخنف، هنگام عزیمت امام حسین به میدان، تنها دو تن از یاران ایشان باقی مانده بودند: بشیر بن عمرو و عمرو بن ابی مطاع (و بنا بر نقلی سوید بن عمرو خثعمی). بشیر با دیدن آمادگی امام برای رفتن به میدان، بر آن شد تا از امام پیشی گیرد. پس به میدان رفت و پیش از امام به شهادت رسید.
ولی در برخی منابع او را از شهدای حمله نخستین دانسته شده است. نام او در زیارت رجبیه و در زیارت ناحیه (غیر مشهور) آمده است.

زندگینامه بریر بن خضیر

 

به نام آفریننده عشق

 

بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی مِشْرَقی (شهادت سال ۶۱ هجری)، از شهیدان واقعه کربلا و قاری سرشناس کوفه بود که در مسجد کوفه به تدریس قرآن اشتغال داشت. وی از شیعیان و ارادتمندان خاص اهل بیت پیامبر(ص) و ازتابعین و یاران امیرالمؤمنین و از یاران امام حسین(ع) بود. مجادلۀ او قبل از جنگ، با عمر سعد، ابوحرب، یزید بن معقل و کوفیان، نشان از شجاعت او در کلام و در دفاع از خاندان پیامبر(ص) دارد.

 

ویژگی ها

بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی مِشْرَقی، منسوب به مِشرَق، شاخه‌ای از قبیله هَمْدانِ یمن است. وی از خاندان بنی‌مشرق از قبیله هَمْدانِ و ساکن کوفه بوده است. در برخی کتاب‌ها نام پدرش را حُصَین ثبت کرده‌اند که اشتباه است، زیرا در رَجَزی که بریر خوانده خُضَیر آمده که با خَیر قافیه شده است. سیره‌نویسان و مقتل‌نگاران از او با عنوان‏‌های گوناگون، بریر بن خضیر، بریر بن حضیر، بدیر بن حفیر و بریر بن حصین، یاد کرده‏‌اند و در برخی دیگر از کتاب‌ها، مطالب راجع به او درباره کسی به نام یزید یا زید بن حصین آمده است.

طبری و ابن اثیر از او با لقب سیدالقّراء و ابن بابویه و فتال نیشابوری با عنوان سرآمد قاریان مردم روزگار خویش یاد کرده‌اند. مامقانی گفته است که بریر کتابی به نام القضایا و الاحکام دارد که مطالب آن را از قول امیرالمؤمنین علی(ع) و امام حسن(ع) نقل کرده است و از اصول معتبر شیعه است، ولی سیدمحسن امین و تستری انتساب چنین کتابی به بریر را رد کرده و گفته‌اند که در جای دیگری از این کتاب نام برده نشده است.

بُرَیر بن خُضَیر، مردی زاهد و عابد و از بزرگان و قاریان مسجد کوفه و مفسری پرهیزگار بود؛ او از بزرگان و اشراف قبیله همدان و ساکن شهر کوفه به شمار می‌آمد.

بریر وقتی خبر حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه آگاه شد، از کوفه به سوی مکّه حرکت کرد تا این که سرانجام موفق شد در مکه به جمع اصحاب و یاران امام(ع) بپیوندد و ایشان را از مکه تا کربلا همراهی نماید.

چون امام حسین(ع) مجبور شد در کربلا فرود آید، بریر گفت:‌ای پسر رسول خدا، خداوند بر ما منّت نهاده است که بتوانیم پیش روی تو جنگ کنیم و کشته شویم و چه سعادتی است که جدّ تو در قیامت شفیع ما خواهد بود.

روایت شده که پس از ورود کاروان امام حسین(ع) و یارانش به کربلا در دومین روز از ماه محرم الحرام سال شصت هجری، آن حضرت(ع) خطبه‌ای ایراد فرمودند. پس از ایراد این خطبه، یاران امام(ع) به پا خاستند و هر یک از آنان سخنانی را به زبان راندند و با مولای خویش تجدید بیعت کردند. از جمله کسانی که پس از سخنان امام(ع) به پا خاست و سخنانی را ایراد نمود بریر بود.

بریر پس از زهیر از جای برخاست و خطاب به اباعبدالله الحسین(ع) گفت: ای پسر رسول خدا(ص) ! خداوند به واسطه وجود شریفتان بر ما منت نهاده است، بدرستی که ما در رکاب شما نبرد می‌کنیم، تا آن‌جا که در راه (دفاع از) شما اعضای بدنمان تکه تکه شود. پس جد شما (بواسطه این عمل) در روز قیامت شفیع ما خواهد شد.‌

در شب عاشورا، امام حسین(ع) اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آنان فرمود:

«…بدانید که من گمان یاری از این مردم (کوفه) را ندارم. من بیعتم را از شما برداشتم، شما آزادید به هر جا که می‌خواهید بروید. این شب که شما را گرفته است برای شما فرصتی خواهد بود تا آن را شتر خویش قرار داده و به هر سو که می‌خواهید بروید!‌»

پس از سخنان امام(ع) هریک از یاران برخاستند و بر حمایت از اباعبدالله الحسین(ع) تأکید ورزیده، با امام خویش تجدید پیمان نمودند. پس از پایان جلسه، بریر از حضرت(ع) اجازه خواست تا برود و عمر بن سعد را موعظه کند، امام(ع) پذیرفت.

آن‌گاه بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت:

«‌ای برادر همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن بر من بازداشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟‌!»

بریر گفت:

«‌اگر آن‌طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمی‌گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(ع) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول(ص) او را می‌شناسی؟‌»

عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت:

«‌ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی‌ ای بریر! آیا از من می‌خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد.‌»

آن‌گاه گفت:

«‌عبیدالله به‌جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه‌ای فراخواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، می‌دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم؛ آیا ملک ری را رها کنم، در حالی‌که آرزوی من است یا آنکه گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نور چشم من است.‌»

پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت:

«‌ای فرزند رسول خدا(ص)! عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.‌»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقی نقل کرده که: در شب عاشورا حسین(ع) و یارانش تمام شب را بیدار بودند و به مناجات با خداوند برخاسته، نماز می‏‌خواندند و آمرزش می‏‌طلبیدند.

امام حسین (ع) قرآن می‌خواند تا اینکه به این آیه رسید: (و البته نباید کسانی که کافر شده‌اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می‌دهیم برای آنان نیکوست؛ ما فقط به ایشان مهلت می‌دهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و آنگاه‌ عذابی خفت‌آور خواهند داشت. خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این حالی‌ که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند)

گروهی از سواران دشمن که در حال گشت‌زنی در اطراف خیام امام(ع) بودند بر ما ‏گذشتند یکی از آن سواران این آیه را شنید و فریاد زد: «‌قسم به پروردگار کعبه که ما آن پاکانیم که از شما جدا شده‌‏ایم.‌»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقی گوید: «‌من او را شناختم و به بریر بن خضیر گفتم: «‌می‌‏دانی این کیست؟‌» گفت: «‌نه.‌» گفتم: «‌این ابوحرب عبداللَّه بن شهر است، مردی بذله‏‌گوی و معتبر و دلیر و غافل کش، بارها اتفاق افتاده که سعید بن قیس او را به سبب جنایتی محبوس کرده بود.‌»

پس بریر بن خضیر عبدالله بن شهر را خطاب قرار داد و گفت:

«‌ای فاسق! خدا تو را جزو پاکان می‌‏کند؟‌»

گفت: «‌تو کیستی؟‌» گفت:

«‌بریر بن خضیر.‌»

گفت: «‌انا للَّه، حیفم می‌آید‌ ای بریر، به خدا هلاک شدی، به خدا هلاک شدی.‌»

بریر گفت:

«‌ای ابوحرب، می‌‏خواهی از گناهان بزرگ خویش به پیشگاه خدا توبه بری که به خدا ما پاکانیم و شما پلیدان.‌»

گفت: «‌من نیز بدین گفته شهادت می‏‌دهم.‌»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقی به او گفت: «‌وای بر تو! پس چرا دانستن این موضوع فایده‌ای به حالت ندارد؟‌»

عبدالله بن شهر (با تمسخر) گفت: «‌فدایت شوم، پس کی همنشین یزید بن عزره عنزی می‏‌شود؟‌» و ادامه داد: «‌اینک یزید همراه من است.‌»

بریر گفت:

«‌به‌هر‌حال، خدا رأی تو را زشت بدارد که بی‏‌خردی.‌»

پس او رفت و به سپاه عمر بن سعد ملحق شد.

صبح عاشورا بریر بر خلاف همیشه بسیار بذله‌گو و شوخ شده بود. نقل شده او در صبح عاشورا با عبدالرحمن بن عبد رب انصاری مزاح و شوخی می‌کرد. عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله‌گویی نیست. بریر در پاسخ گفت:

«‌ای برادر! اقوام و خویشان من می‌دانند که زمانی که جوان بوده‌ام اهل بذله گویی نبوده‌ام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آنچه که به‌زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم‌اکنون باشد».

در آغازین ساعات روز عاشورا و در زمانی که سپاه عمر بن سعد در تدارک حمله به سپاه‌ اندک امام حسین(ع) و یارانش بود، امام حسین(ع) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن، پیش آمد؛ زهیر بن قین، از امام(ع) اجازه گرفت تا با آنان سخن بگوید و آنان را موعظه نماید. امام(ع) اجازه فرمودند و زهیر به سخنرانی پرداخت.

بریر بن خضیر پیش امام(ع) بود؛ امام(ع) به او نیز فرمود:

«‌ای بُرَیر با اینان، سخن بگو وآنان را نصیحت کن‌»

پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به آنان چنین گفت:

«‌ای مردم! خداوند، محمد(ص) را مژده دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدای تعالی و چراغی روشنگر در میان ما قرار داد. این آب فرات که نوشیدن آن بر حیوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پیامبر(ص) منع شده؟ آیا مزد رسالت محمد، این است؟ (این گفتار او اشاره به آیه‌ای از قرآن است که مودت به اهل بیت مزد رسالت دانسته شده است)‌.»

در پاسخ او گفتند: «‌ای بریر! زیاد حرف می‌زنی! به خدا سوگند که حسین(ع) باید تشنه باشد، همان گونه که کسانی قبل از او تشنه کام بودند».

بریر اضافه کرد:

«‌اینک بار گران محمد(ص) بر دوش شما قرار گرفته، در حالی که این‌ها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگویید قصد دارید با آن‌ها چه کنید؟‌»

گفتند: «‌می‌خواهیم امیر، عبیدالله بن زیاد، بر حسین(ع) و خاندانش تسلط یابد و هرچه او خواست انجام شود».

بریر گفت:

«‌آیا نمی‌پذیرید که حسین(ع) و خاندانش به محلی که از آن جا آمده‌اند باز گردند؟ وای بر شما اهل کوفه! آیا نامه‌هایی را که روانه کردید و عهد و پیمان هایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کرده‌اید؟ وای بر شما، آیا اهل بیت پیامبرتان را دعوت کرده‌اید، در حالی که می‌پنداشتید جان‌تان را بهر آن‌ها خواهید داد؛ ولی هنگامی که آن‌ها رو به شما آوردند، آن‌ها را تسلیم ابن زیاد ساختید و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟‌» خدا در قیامت شما را سیراب نگرداند، شما بد امتی هستید».

از میان لشکر دشمن کسانی گفتند: «‌ای فلان! ما نمی‌فهمیم تو چه می‌گویی.‌»

بریر در پاسخ گفت:

«‌سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آن‌ها بیفکن که تو را در حالی که تو از آن‌ها غضبناک باشی، ملاقات کنند».

سپس سپاه عمر بن سعد بریر را تیر باران کردند و او مجبور به عقب نشینی شد.

بریر مرد شجاعی بود و دعوت دشمنانی را که در میدان کربلا هم آورد می‌طلبیدند، رد نمی‌کرد. روایت شده که در صبح عاشورا به ندای سالم و یسار -غلامان زیاد بن ابیه و عبیدالله بن زیاد- که هم آورد می‌طلبیدند پاسخ گفت؛ اما امام حسین(ع) به او اجازه نبرد نداد و عبدالله بن عمیر را به نبرد با آن دو فرستاد. یسار گفت: تو را نمی‌شناسم، زهیر یا حبیب یا بریر که از نامداران‌اند به جنگ من آیند.

 

در روز عاشورا مردی از میان سپاه عمر بن سعد به نام یزید بن معقل فریاد برآورد: «‌ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟‌» بریر در پاسخ گفت:

«‌جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر تو چیزی ندیدم.‌»
یزید گفت: «‌پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ می‌گویی. آیا به یاد داری روزی را که در بنی لوذان (یا سکة بن دودان) باهم قدم می‌زدیم و تو می‌گفتی عثمان چنین و چنان است و معاویه گمراه است و گمراه‌کننده و امام هدایت، علی بن ابی طالب(ع) است.»

بریر گفت:

«‌آری و به درستی این مطلب شهادت می‌دهم.‌»

یزید گفت: «‌و من شهادت می‌دهم تو از گمراهان هستی.‌»

بریر گفت:

«‌آیا می‌خواهی با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟‌»

او پذیرفت؛ پس هر دو، دست به دعا برداشتند و از خدای سبحان خواستند که دروغگو را رسوا سازد، و او را از بین ببرد؛ سپس باهم به نبرد پرداختند. ضرباتی بین آن دو ردّ و بدل شده و بریر با شمشیرش ضربت سنگینی را بر سر یزید فرود آورد. شدت ضربت شمشیر بریر به‌ حدی بود که کلاه‌خود یزید را شکافت و شمشیر به مغز سرش رسید و او در دم جان داد. شمشیر در فرق یزید گیر کرده بود و بریر به زحمت توانست آن را از سر یزید بیرون آورد.

بریر در حالی که رجز می‌خواند:

من بریر، فرزند خضیرم   شیر به هنگام غرش از کسی نمی‌ترسد

اهل خیر از خیرخواهی ما آگاهند   من شما را می‌زنم و از این کار زیان نمی‌بینم

این کار آزادمردان است که از بریر سر می‌زند

«‌به نزدیک من آیید‌ ای کشندگان مؤمنین؛ به نزدیک من آیید‌ ای فرزندان کشته‌شدگان روز بدر؛ به نزدیک من آیید‌ ای کشندگان عترت رسول خدا(ص).‌»

 

عروج ملکوتی

در حین نبرد بریر با رضی بن منقذ، بریر او را بر زمین کوبید، رضی از یاران خود کمک طلبید کعب بن جابر بن عمرو اسدی به یاری او شتافت.

عفیف بن زهیر (که خود از سپاهیان ابن سعد بود) فریاد زد: «‌این مرد بریر بن خضیر قاری است که در مسجد کوفه می‌نشست و ما را قرآن می‌آموخت »؛ اما کعب توجّهی نکرد و با نیزه‌اش به بریر حمله کرد و او را به شهادت رساند.

همسر یا خواهر کعب بن جابر، قاتل بریر، در بازگشت به او گفت: دشمنان پسر فاطمه را یاری دادی و سرور قاریان را کشتی و کاری بسیار زشت انجام دادی. به خدا سوگند که دیگر یک کلمه هم با تو سخن نخواهم گفت. در برخی از منابع آمده بریر به میدان رفت و جنگید و پس از به هلاکت رساندن سی نفر از دشمنان به دست بجیر بن اوس ضبی به شهادت رسید.