نوشته‌ها

زندگینامه حضرت شیث (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

شیث(ع) دومین پیامبر پس از آدم(ع)، از فرزندان آدم و حوا و برادر کوچک هابیل و قابیل است. تولد او هدیه‌ای از جانب خدا برای آدم(ع) در ازای کشته‌شدن فرزندش هابیل بود. از این رو به هبة الله شهرت داشت.

 

شیث سومین فرزند پسر آدم(ع) و حوا و برادر کوچک هابیل و قابیل است. بر اساس گزارش‌های تاریخی خدا پس از ناراحتی و شکوه آدم(ع) از قتل هابیل، در ازای هابیل، فرزندی به نام شیث به او عطا کرد. از این‌رو کنیه شیث، هبة الله یعنی هدیه خداست. تولد شیث در ۱۳۰ سالگی آدم اتفاق افتاد.

شیث به مانند دیگر فرزندان آدم و حوا به صورت دوقلوی دختر و پسر به دنیا آمد و نام خواهرش عزوراء بود. البته براساس برخی منابع، او تنها متولد شد. متون تاریخی همسر شیث را حوریه‌ای دانسته‌اند که ازدواج آنان به درخواست آدم(ع) صورت گرفته است. حاصل این ازدواج چهار فرزند بوده که نخستین آن انوش، جانشین وی بود. شیث ۱۰۵ ساله بود که فرزندش انوش به دنیا آمد. برخی منابع نیز از ازدواج شیث با اقلیما، خواهر قابیل سخن گفته‌اند.

از جمله ویژگی‌های شیث این است که نسل بشر به او می‌رسد. به این دلیل که فرزندان و خاندان قابیل نسلشان منقرض شد. بر اساس منابع تاریخی خاندان قابیل به سبب آنکه مرتکب گناهانی نظیر زنا، شرب خمر، آتش پرستی واستفاده از آلات لهو و لعب شدند بر اثر طوفان نوح از بین رفتند و تنها خاندان شیث باقی ماندند.

شیث به فرمان خدا جانشین و وصی آدم شد و تمام علومی که به آدم(ع) داده شده بود به شیث منتقل گردید. او پس از درگذشت آدم(ع) به مقام نبوت رسید و به فرمانروایی و حکومت میان مردم پرداخت. شیث مقررات آدم(ع) که مشتمل بر احکام و مجازات خدا بر مفسدان را جاری کرد و مردم را به تقوای و کار نیک فرمان داد.

آدم برای آنکه شیث نیز بر اثر حسادت قابیل، به سرنوشت هابیل دچار نشود به شیث توصیه کرد علم و مقام خود را از قابیل پنهان کند. از این‌رو شیث تا مدتی در حال تقیه به سر می‌برد. گزارش‌هایی نیز وجود دارد که به تهدید شیث از سوی قابیل پس از جانشین شدن شیث اشاره کرده‌اند. محل زندگی و تبلیغ شیث مکه دانسته شده است.

شیث هنگام وفات خود فرزندش انوش را به وصایت و جانشینی خود تعیین کرد. وی انوش را به تقوای الهی وصیت کرد و از او خواست قومش را به تقوا الهی و عبادت نیکو فرمان دهد. ابن‌ عربی‌، فُصّ دوم کتابش را فص شیثی قرار داده است. شیث به منزله رحمانیت و عطای خدا در حق حضرت آدم و فرزندان اوست. شیث نماد بخشش الهی است. این هدیه از سویی به جهت لیاقت خود موجودات است و از سوی دیگر به رحمانیت خدا بستگی دارد.

 

معجزات و کرامات

از امام صادق(ع) نقل شده زمانی که حضرت آدم(ع) درگذشت، شیث از جبرئیل خواست که جلو ایستاده و بر جنازه حضرت آدم نماز بگزارد. جبرئیل گفت: خداوند ما را بر سجده به پدر تو دستور داد و ما بر فرزندان نیکوکار او پیشی نمی‌گیریم و تو بهترین فرزندان آدم هستی». شیث مانند آدم(ع) و سایر پیامبران دارای چندین صحیفه آسمانی بود. اعداد ۵۰ صحیفه، بیشترین تعدادی است که به صحیفه‌های شیث منسوب است. او در دوره نبوت خود با جبرئیل و دیگر فرشتگان، در ارتباط بود. بر اساس برخی گزارش‌ها نخستین کسی که نوشتن را ابداع کرد شیث بود.

 

عروج ملکوتی

طبری عمر او را ۹۳۰ سال گزارش کرده است اما منابعی دیگر عمر وی را ۹۱۲ سال گفته‌اند. برخی مکان دفن شیث را غاری مشهور به غار گنج در کوه ابوقبیس همان مدفن آدم و حوا دانسته‌اند. در عین حال در شهر نبی‌شیث (یا به لهجه محلی نبی‌شیت) در منطقه بعلبک در شرق لبنان قبری وجود دارد که آن را منسوب به شیث نبی می‌دانند.

زندگینامه حضرت نوح (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

نوح(ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولوالعزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد.

 

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم(ع) است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ (مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم(ع) است. در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است. به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است. گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است. نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند.

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است. وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.

بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند. نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند. به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است. مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است.

علامه طباطبایی عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است. برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.

 

معجزات و کرامات

نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در روایات شیعی، ویژگی‌ های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.

در آیه 79 سوره صافات آمده است: «سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِين» که از نظر محسن قرائتی سلام خداوند به نوح ويژگى خاصى دارد و عبارت‌ «فِي الْعالَمِينَ» به آن اضافه شده است. در آیه 80 این سوره عبارت «إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِين» آمده است که معنی آن چنین است: همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى‌دهيم. در آیه 81 سوره صافات آمده است: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِين» به راستى كه او از بندگان مؤمن ما بود.

 

عروج ملکوتی

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است. درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

  1. قریه ثمانین نزدیک کوه جودى در موصل
  2. نخجوان
  3. کوه بوذ در هند
  4. مکه: بین زمزم و رکن و مقام
  5. کوفه
  6. کَرَک بعلبک لبنان: آرامگاهى که منسوب به حضرت نوح(ع) و فرزندش است.

زندگینامه حضرت موسی (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

موسی(ع) از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و رهبر بنی‌اسرائیل است. داستان‌ها و معجزات حضرت موسی در قرآن بیش از هر پیامبر دیگری ذکر شده است. یکی از القاب اصلی حضرت موسی، کلیم‌ الله است که در این باره گفته شده،‌ خداوند با وی مستقیم و بدون واسطه سخن می‌گفت.

 

حضرت موسی(ع)، فرزند عمران از نسل لاوی بن یعقوب دانسته شده است. نام پدرش در تورات، عمرام است که در لهجه عرب به‌صورت عمران درآمده و مسلمانان نیز او را عمران خواندند. ولادت حضرت موسی(ع) حدود ۲۵۰ سال پس از وفات حضرت ابراهیم بود.

موسی(ع) در دوره‌ای متولد شد که فرعون دستور داده بود فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را بکشند و دختران آنان را به اسارت بگیرند. براساس تورات، فرعون از ترس قدرت یافتن بنی‌اسرائیل و اتحاد آنان با دشمنان، دستور کشتار فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را صادر کرد.

براساس آیات قرآن، بعد از تولد حضرت موسی(ع)، خدا به مادر او (یوکابد) وحی کرد که فرزند خود را شیر بده و زمانی که ترس از جانش داشتی، او را در صندوقچه‌ای بگذار و در رود رها کن و نگران نباش و نترس. مادر موسی پس از شیر دادن به فرزندش (بنا بر تورات، در مدت سه ماه) از ترس خطرات احتمالی، موسی را در صندوقچه‌ای گذاشت و در رود انداخت و دخترش را به دنبال صندوقچه فرستاد.

خداوند به جهت نگرانی مادر موسی، به او قوت قلب داده و نوید داد که موسی را به تو برمی‌گردانیم و همچنین او را از پیامبران قرار خواهیم داد. فردی از خانواده فرعون، موسی را از آب گرفت. همسر فرعون (آسیه)، موسی را نور چشم خود و فرعون خواند و امید داشت که برای او نفعی داشته باشد یا حتی او را به فرزندی قبول کنند. پس از نجات موسی(ع) از رود، او شیر هیچ زنی را قبول نکرد تا اینکه به پیشنهاد خواهر موسی، مادرش را آوردند و این چنین موسی به نزد مادرش بازگشت.

گفته شده موسی را به این جهت موسی نامیده‌اند که او را از میان آب و درخت گرفتند. «مو» در زبان قبطی، به معنای آب و «سا» به معنای درخت آمده است. موسی در بزرگسالی در ماجرای درگیری فردی از بنی‌اسرائیل و یک مصری (قِبطی)، با زدن یک مشت، فرد مصری را کشت. پس از این ماجرا، مأموران فرعون تصمیم به قتل او گرفتند و او برای فرار، از مصر خارج شد.

موسی پس از درگیری با مرد قبطی و کشتن وی، برای در امان ماندن از مأموران حکومتی، به مدین فرار کرد. در آنجا به دو دختر چوپان (به نام‌های صفراء و لیّا)، کمک کرد که به حیوانات‌شان آب دهند. پدر این دختران که در روایات و تاریخ حضرت شعیب دانسته شده، پس از اطلاع از داستان موسی، او را فراخواند و به او پیشنهاد کار و ازدواج با دخترش را داد.

موسی در مدین ماند و با دختر شعیب ازدواج کرد و چوپانی گوسفندان او را بر عهده گرفت. بنابر آنچه در قرآن و تفاسیر شیعه آمده، موسی ده سال در مدین، در کنار شعیب زندگی کرد و به چوپانی پرداخت. پس از آن، او در مسیر بازگشت از مدین به مصر، شب هنگام که به همراه خانواده راه را گم کرده بود، آتشی از سوی طور دید.

موسی نزدیک آتش رفت و از سمت راست آنجا و از میان درختی ندا آمد: ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان، تنها من را بپرست و نماز را برای یاد من بپادار. موسی در طور سینا، به پیامبری برگزیده شد و خداوند به او دستور داد عصایش را بیندازد، عصا را انداخت، ناگهان تبدیل به مار شد. به او دستور داده شد نترسد و آن را بردارد که عصا به حالت اولیه خود باز خواهد گشت. همچنین دستور داده شد که دستش را در گریبانش فرو برد که دستش سفید و نورانی شد. انجام این معجزات توسط موسی در کوه طور، برای آمادگی موسی جهت انجام آنها در نزد فرعون دانسته شده است.

حضرت موسی(ع) در چهل سالگی، در طور سینا و از میان درختی مورد خطاب وحی قرار گرفت و در آنجا به پیامبری برگزیده شد. او از پیامبران اولوالعزم بود. برخی مفسران براساس تعبیر قرآن «من تو را براى رسالت انتخاب كردم» معتقدند موسی در همان‌جا و با همین تعبیر به پیامبری مبعوث شد.

بنی‌اسرائیل پس از هلاکت فرعون و در راه رسیدن به سرزمین مقدس(به گفته برخی شام) که به آن‌ها وعده داده شده بود، به انسان‌های قدرتمندی رسیدند که باید به جنگ آن‌ها می‌رفتند. بنی‌اسرائیل از جنگ سرباز زده و خطاب به موسی(ع) گفتند تو و خدایت به جنگ آن‌ها بروید، ما همین‌جا می‌مانیم. خداوند ورود به سرزمین موعود را برای چهل سال بر آنان حرام کرد و آنان به چهل سال آوارگی محکوم شدند.

ده فرمان، دستوراتی بود که بر روی الواح نوشته شده بود و بر حضرت موسی(ع) نازل گردید. این 10 فرمان عبارتند از:

  • من خداوند، خدای تو هستم.
  • تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.
  • از نام من که خدای تو هستم، سوء استفاده نکن.
  • روز سبت (شنبه) را به یاد داشته باش و آن را مقدس بدار.
  • پدر و مادرت را احترام کن.
  • قتل مکن.
  • زنا مکن.
  • دزدی مکن.
  • دروغ مگو.
  • چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش.

 

مراد از تورات کتاب‌های پنج‌گانه موسی(ع)است. یهودیان این کتاب‌ها را نازل شده بر حضرت موسی(ع) می‌دانند. این اسفار (کتاب‌ها) عبارتند از سفر تکوین(پیدایش)، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه. البته گاه تورات به کل کتاب مقدس یهودیان نیز اطلاق می‌شود. مسلمانان معتقدند تورات، تحریف شده است.

کشته شدن قبطی، در جریان درگیری فرد قبطی با مردی از بنی‌اسرائیل، به دست موسی(ع) اتفاق افتاد. برخی گفته اند اگر مرد قبطی مستحق قتل بوده است، پس چرا موسی(ع) در آیه ۱۵ سوره قصص پس از انجام این فعل گفته است: «این از عمل شیطان است.» و در آیه بعدی گفته: «خدایا به خودم ستم کردم و آمرزشت را نصیب من فرما.»

مفسران معتقدند مرد قبطی مستحق قتل بود و کشتن او گناه محسوب نمی‌شد. هرچند بهتر بود که موسی(ع) کشتن او را به تأخیر می‌انداخت؛ زیرا این کار، موجب به زحمت افتادن وی و خروجش از مصر شد. این کار موسی(ع) ترک اولی بوده و استغفار او نیز برای همین ترک اولی بوده است.

 

معجزات و کرامات

موسی معجزه مار شدن عصا و همچنین ید بیضا را برای فرعون و اطرافیانش آورد تا حرف او را قبول کنند؛ اما فرعونیان او را به ساحر بودن متهم کردند. در نهایت مجلسی برای هم‌آوردی موسی با ساحران ترتیب داده شد، موسی(ع) سحر ساحران را از بین برد و ساحران ایمان آوردند. با این حال فرعون تسلیم خواسته موسی(ع) نشد و بلاهایی بر مصریان نازل شد. خداوند به موسی دستور داد به همراه بنی‌اسرائیل شبانه مصر را ترک کنند.

پس از خروج بنی‌اسرائیل، فرعون با نیروهایش به دنبال بنی‌اسرائیل رفتند. بنی‌اسرائیل از یک طرف به‌وسیله دریا و از طرف دیگر توسط سپاه فرعون محاصره شدند. حضرت موسی(ع) به دستور خداوند عصای خود را بر دریا زد و راهی میان آب باز شد. بنی‌اسرائیل نجات یافتند. اما فرعونیان در آب غرق شدند.

مدتی پس از نجات از مصر، حضرت موسی به میقات رفت. بنی‌اسرائیل در نبود موسی(ع) گوساله‌ای از طلا ساخته و آن را پرستیدند. موسی(ع) پس از دیدن گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل دو لوحی که در طور سینا بر او نازل شده بود را از عصبانیت بر زمین زد و شکست. خداوند نیز بنی‌اسرائیل را مواخذه کرد. حضرت موسی(ع) به همراه هفتاد نفر برگزیده از بنی‌اسرائیل به میقات رفت. برخی از این افراد، ایمان به موسی را مشروط به دیدن خدا کردند.

برای آشکار شدن ناتوانی آنها از دیدن خدا، صاعقه‌ای فرود آمد و بر کوه خورد و همه آنها از برق خیره‌کننده و صدای وحشت‌ناک آن مردند. برخی آن صاعقه را عذاب دانسته‌اند. موسی(ع) خطاب به خداوند گفت: «آيا ما را بخاطر آنچه نابخردان ما انجام دادند، هلاک می‌سازی» و از خداوند تقاضا کرد آنها را زنده کند. خداوند نیز درخواست موسی را پذیرفت و آنها را دوباره زنده کرد.

براساس آیات قرآن، حضرت موسی(ع) از خداوند برای بنی‌اسرائیل آب طلب کرد و خداوند به او دستور داد عصایش را بر سنگی بزند؛ دوازده چشمه به تعداد قبائل بنی‌اسرائیل، از آن سنگ جاری شد و هر یک از آن قبائل، چشمه‌ای مخصوص خود داشت.

براساس آیه ۱۰۱ سوره اسراء و آیه ۱۲ سوره نمل، حضرت موسی(ع) نُه نشانه و معجزه داشت. مفسران مسلمان درباره اینکه این نه معجزه چه بوده‌اند، اختلاف دارند. از نظر علامه طباطبایی و مکارم شیرازی این معجزات عبارتند از: تبدیل عصا به مار عظیم، درخشندگی دست (ید بیضای)، و نیز فرستاده‌شدن طوفان، ملخ، قورباغه، شپش، ابتلا به خون، قطحی و کمبود میوه‌ها. این نُه معجزه، معجزاتی هستند که موسی(ع) در برابر فرعون و دعوت او آورده است و گرنه معجزات او بیش از نه معجزه بود.

در قرآن کریم به ۱۶ مورد از معجزات حضرت موسی(ع) اشاره شده و برخی از معجزات در آیات متعددی ذکر شده است؛ شکافتن دریا در هفده آیه، تبدیل عصا به مار عظیم در هشت آیه، درخشندگی دست در پنج آیه، افراشتن کوه بر فراز سر بنی‌اسرائیل در چهار آیه، نزول صاعقه بر بنی‌اسرائیل در سه آیه، و نیز نزول منّ و سلوی (خوراک) برای بنی‌اسرائیل در سه آیه از قرآن کریم.

معجزات دیگر عبارتند از: استفاده از ابرها به‌عنوان سایبان، ابتلای مردم به خون‌دماغ شدن یا خون‌رنگ شدن و غیرقابل شرب شدن رود نیل، خشکسالی، فرستاده‌شدن طوفان، ملخ، شپش و غوک و نیز زنده‌ شدن مقتول بنی‌اسرائیل.

داستان خضر و موسی، داستانی قرآنی در مورد ملاقات و همراهی موسی(ع) با خضر است. در این داستان حضرت موسی(ع) پس از یافتن فردی که قرآن از او با تعبیر «بنده‌ای از بندگان که به او رحمت و علم داده شده» یاد می‌کند، خواستار همراهی با او و آموختن از او می‌شود. در روایات شیعه، این شخص، حضرت خضر(ع) معرفی شده است.

این همراهی به درخواست و اصرار حضرت موسی(ع) بود. خضر با وجود مخالفت اولیه، با این شرط که موسی(ع) هیچ سؤالی از او نپرسد، همراهی را قبول می‌کند. در این همراهی سه عملِ سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و تجدید بنای دیوار، توسط حضرت خضر انجام شد. موسی(ع) در هر سه مورد اعتراض کرده و همین سبب جدایی این دو شد. خضر در پایان، علت کارهایی را که انجام داد گفت.

 

عروج ملکوتی

حضرت موسی(ع) در دوران آوارگی در بیابان و در سن ۱۲۰ یا ۱۲۶ سالگی وفات یافت. براساس روایتی از پیامبر(ص)، موسی(ع) ۱۲۶ سال زندگی کرد. درگذست حضرت موسی(ع) را حدود هفده قرن پیش از میلاد مسیح دانسته‌اند. براساس برخی روایات، قبر حضرت موسی(ع) پنهان بوده است.

زندگینامه حضرت ابوالفضل (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

عباس بن علی بی ابی‌طالب (سال ۲۶ قمری-سال ۶۱ قمری) مشهور به ابوالفضل علیه السلام پنجمین پسر امام علی(ع) و اولین فرزند ام‌ البنین است. مهم‌ ترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است.

 

مادر عباس، توسط عقیل که نسب‌شناس بود به امام علی(ع) معرفی‌ شده بود. امام علی(ع) از عقیل خواسته بود همسری برای او پیدا کند که بتواند فرزندان دلیر و شجاعی به دنیا بیاورد. برخی نقل کرده‌اند که در شب عاشورا، زهیر بن قین بعد از اطلاع از امان‌نامهٔ شمر به عباس(ع) گفت ای پسر امیرالمؤمنین، زمانی که پدرت خواست ازدواج کند به عمویت عقیل گفت که برایش زنی از تبار دلاوران اختیار کند تا برای او فرزندی دلیر و شجاع به دنیا بیاورد، فرزندی که یاور حسین(ع) در کربلا باشد.

سید عبدالرزاق موسوی مقرم نیز به نقل از کتاب «الجريدة في أصول أنساب العلويين» نقل کرده که عباس(ع) فرزندی به نام فضل داشته ازاین رو او را ابوالفضل نیز می خوانند. به گفته برخی پژوهشگران، درباره زندگی عباس تا قبل از واقعه کربلا اطلاعات تاریخی چندانی در دسترس نیست. تنها ماجرایی که از زندگی او نقل شده حضور در جنگ صفین است و باقی آنچه وجود دارد مربوط به واقعه کربلا است.

در سال تولد عباس(ع) اختلاف است. این اختلافات احتمالاً ناشی از نقل سن عباس(ع) در زمان شهادت پدرش امام علی(ع) است که برخی آن را بین ۱۶ تا ۱۸ سال می‌دانند. قول مشهور این است که عباس در ۲۶ق در مدینه به دنیا آمد. روز تولد او را ۴ شعبان دانسته اند. عباس(ع) با لبابه نوه عباس بن عبدالمطلب بین سال‌‌های ۴۰ تا ۴۵ قمری ازدواج کرد. فرزندان حضرت عباس از مشهور‌ترین تبار علویان بودند و بسیاری از آنها عالم، شاعر، قاضی و حاکم بودند. گستردگی نسل حضرت عباس از شمال آفریقا تا ایران گزارش شده است.

حضور عباس(ع) در جنگ صفین در برخی از کتاب‌های متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی(ع) آب برداشتند. در همین کتاب‌های متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و هفت تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است. به گفته برخی از نویسندگان، مردم شام قدرت ابن شعثاء را برابر با هزار سوار می‌دانسته‌اند.

حضور در واقعه کربلا مهمترین فراز زندگی عباس بن علی است و اهمیت او نزد شیعیان ناشی از نقشی است که در واقعه کربلا داشته است. عباس را یکی از برجسته‌ ترین شخصیت‌های قیام امام حسین(ع) عنوان کرده‌اند. یکی از مهمترین مسوولیت‌های حضرت عباس(س) در روز عاشورا پرچم داری بود که امام حسین(ع) صبح عاشورا این سمت را به وی سپرد.

وقتی دشمن آب را بر کاروان امام حسین(ع) بست و تشنگي به حرم و اصحاب فشار آورد، امام، برادرش عباس را همراه سي اسب سوار و بيست نفر پياده نظام با بيست مشک آب روانه‌ی شریعه نمود تا آب بياورند. آنها شبانه حرکت کردند تا به شریعه نزديک شدند. در همين حال ياران عمرو بن حجاج از راه رسیدند و قصد ممانعت از رسیدن به شریعه را کردند، اما حضرت عباس و یارانش دشمن را عقب رانده و خود را به شریعه رسانده و بعد از پر كردن مشك‌ها قصد بازگشت داشتند که عمروبن حجاج و یارانش، بر آنان هجوم بردند.

عباس‌ بن علی و نافع‌ بن هلال بر دشمن تاختند تا افراد پياده که آب همراه داشتند، از تيررس دشمن دور شدند. سوارکاران همچنان راه را بر دشمن بستند تا پیاده‌ نظام‌ ها آب را به اردوگاه رساندند. شب پنج شنبه روز نهم محرم، شمر مقابل اصحاب حسين سلام الله علیهم ايستاد و گفت: پسران خواهرم كجا هستند؟! عباس، جعفر و عثمان از خيمه بيرون آمده و گفتند: چه می‌خواهی؟ شمر گفت: شما در امان هستيد. آنها گفتند: اگر تو دايی ما هستی خدا تو و امان نامه‌ات را لعنت كند. تنها برای ما امان نامه آوردی و پسر پيامبر را رها کردی!

کلباسی در کتاب خصائص العباسیه معتقد است که حضرت عباس(ع) صورت خوش و مقبولی داشت و از همین رو بود که او را قمر بنی‌هاشم می‌خواندند. بر اساس گزارش‌های تاریخی، او از چهره‌های خاص بنی‌هاشم به شمار می‌رفت که بدنی قوی و قدی بلند داشت، تا حدی که وقتی روی اسب می‌نشست پاهایش روی زمین کشیده می‌شد.

ذکر «یا کاشفَ الکَرْبِ عنْ وَجهِ الْحُسَین اِکْشِفْ کَرْبی بِحَقِّ أَخیکَ الحُسَین» به عنوانی یک از ذکر‌های توسل به حضرت عباس مشهور شده و گاه توصیه می‌شود که این ذکر به تعداد ۱۳۳ به حساب ابجد مرتبه گفته شود.

 

معجزات و کرامات

از کنیه های حضرت عباس، ابوالقِربَة است. قِربَة به معنای مشک‌ آب است. برخی معتقدند که این کنیه به این دلیل به او داده شده است که در واقعه کربلا چندین بار مشک آب به خیمه‌ها برد. این کنیه در چند منبع ذکر شده است. ابوالفَرجَة نیز یکی از کنیه های ایشان می باشد. فرجه به معنای گشایش و برطرف کردن اندوه است. دلیل این کنیه این است که عباس(ع) در کار کسانی که به او متوسل می‌شوند گشایش ایجاد می‌کند.

برای عباس(ع) القاب متعددی ذکر شده که برخی از این القاب قدیمی هستند و برخی جدید که مردم بر اساس صفات و فضایلش به او نسبت داده‌اند. برخی از القاب او عبارتند از:

  • قمر بنی‌هاشم
  • باب الحوائج: برخی معتقدند که این لقب مشهورترین لقب حضرت عباس میان مردم است. بسیاری از مردم معتقدند که در صورت توسل به حضرت عباس، خداوند حاجت آنها را برآورده می‌کند.
  • سقّا: برخی معتقدند این لقب بین مورخین و نسب‌شناسان مشهور است. عباس(ع) سه بار در کربلا برای اهل حرم آب آورد.
  • الشهید
  • پرچمدار و علمدار

 

وقتی ابوالفضل علیه السلام به دنیا آمد، امام علی او را در آغوش گرفت و عباس نامید، در گوش‌هایش اذان و اقامه گفت، سپس بازوهایش را بوسید و گریه کرد و در پاسخ به ام البنین که دلیل گریه او را جویا شد، گفت: دو بازوی عباس در راه کمک به حسین(ع) جدا می‌شود و خداوند در ازای دو دست بریده‌اش، دو بال در آخرت به او عطا می‌کند.

عبدالرزاق مقرم در کتاب العباس، جمله‌ای را از کتاب اسرار الشهادة به عنوان حدیث از معصومان نقل کرده است که عباس بهره‌ای از علم داشته است. برخی معتقدند اگرچه عباس(ع) در درجه معصومان نیست، اما نزدیک‌ ترین فرد به آنها است. یکی از فضائل عباس(ع) که به ادعای کلباسی دوست و دشمن آن را ستوده‌اند و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را انکار کند، شجاعت او است. برخی کرم و بخشش عباس(ع) را یکی دیگر از فضائل او عنوان کرده‌اند، به نحوی که میان مردم این رفتار پسندیده او ضرب‌المثل بوده است.

امام حسین(ع) درباره حضرت عباس تعبیر «جانم به فدایت برادر» را به کار برده است و همچنین بر نعش عباس گریسته است. برخی این سخنان و حرکات را نشانگر جایگاه او نزد امام سوم شیعیان دانسته‌اند. در احادیث همچنین بر جایگاه خاص حضرت عباس در بهشت تأکید شده است؛ بر اساس روایتی، وقتی امام سجاد(ع) عبیدالله فرزند عباس(ع) را دید، اشک‌هایش جاری شد و فرمود عمویم عباس نزد خداوند منزلت و جایگاه بالایی دارد که همه شهدا در روز قیامت به او غبطه می‌خورند.

سید عبدالرزاق مقرم در کتاب مقتل الحسین می‌گوید که امام سجاد(ع) بعد از واقعه عاشورا برای دفن اجساد همه شهدای کربلا از بنی‌اسد کمک گرفت، ولی برای دفن امام حسین(ع) و عباس(ع) از آنها کمکی نگرفت و گفت برای دفن این دو شهید کسانی مرا کمک می‌کنند و به کمک شما نیازی نیست.

کرامات حضرت عباس در بین شیعیان معروف است و داستان‌های متعددی درباره شفای‌ بیماران یا حل سایر مشکلات با توسل به حضرت عباس بین مردم جاری است؛ کتاب «در کنار علقمه کرامات العباسیه»، ۷۲ قصه از این کرامات را گردآوری کرده است. ربانی خلخالی نیز در کتاب «چهره درخشان قمر بنی‌هاشم» حدود هشتصد کرامت از عباس(ع) جمع‌آوری کرده و در هر جلد بیش از ۲۵۰ داستان نقل کرده است.

کرامت‌های حضرت عباس اختصاص به شیعیان ندارد و کرامت‌هایی نیز از حضرت عباس در حق معتقدان سایر ادیان و مذاهب مثل اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان نقل شده است.

 

عروج ملکوتی

بنابر نوشته محمدحسن مظفر نظر اکثریت مورخان آن است که عباس(ع) قطعاً در روز ۱۰ محرم شهید شده است. مظفر دو قول دیگر هم مبنی بر شهادت در روزهای هفتم محرم و نهم محرم ذکر کرده و آنها را ضعیف‌ و بسیار نادر دانسته است. پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنی‌هاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمه‌ها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد.

او در نخلستان با دشمن نبرد می‌کرد و به سمت خیمه‌ها می‌رفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربه‌ای به دست راستش وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد. حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود ضربه‌ای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس وارد کرد و او را به شهادت رساند. بر اساس گزارش خوارزمی، وقتی عباس(ع) شهید شد امام حسین(ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود: اکنون کمرم شکست و چاره‌ام اندک شد.

محل دفن حضرت عباس در شهر کربلا در ۳۷۸ متری شمال شرقی حرم امام حسین(ع) قرار دارد و یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌های شیعیان است. حد فاصل حرم حضرت عباس و حرم امام حسین (ع) را بین الحرمین می‌نامند.

زندگینامه حضرت مریم (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

مریم دختر عمران مادر حضرت عیسی(ع) بود که بارداری او به شکل اعجاز انجام گرفت. قرآن در سوره مریم زندگی او را از تولد خودش تا تولد عیسی(ع) حکایت کرده است.

 

نام پدر او در منابع مسیحی، «یواقیم» و در قرآن و روایات اسلامی، «عمران» ذکر شده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که عمران از پیامبران بنی اسرائیل بود. طبق گزارش ابن اسحاق، نسب‌ او به داود(ع) می‌رسد. عمران پیش از تولد مریم از دنیا رفت. نام مادرش را حَنَّة دختر فاقود گفته‌اند.

در متون مسیحی القاب متعددی برای حضرت مریم به کار رفته است از جمله حوای جدید، باکره مقدس، مادر خدا، شفیعه، مادر فیض الهی، قرارگاه حکمت، آوند روحانی، رُز رازگونه، صندوق عهد، ملکه فرشتگان و بانوی مصیبت‌ها. در متون اسلامی نیز از عَذراء (پاکدامن)‌ و بتول به عنوان لقب‌های مریم یاد شده است. تولد مریم را سال ۲۰ قبل از میلاد گفته‌اند ولی از محل تولد او منبع معتبری در دست نیست.

در منابع آمده است حنه مادر مریم، نازا بود و تا سی سال صاحب فرزندی نشد. او به درگاه خداوند دعا کرد تا به او فرزندی عطا کند. دعای وی مستجاب و مریم را باردار شد. حنه به شکرانه لطف خدا، نذر کرد که فرزندش خدمتکار معبد بیت‌المقدس باشد. در آیات ۳۵ تا ۳۷ سوره آل عمران به نذر حنه و پذیرفته شدن آن از سوی خدا اشاره شده است.

پس از تولد مریم، مادرش با توجه به نذری که کرده بود، مریم را به معبد برد و به کاهنان سپرد. آنان برای سرپرستی او اختلاف نظر پیدا کردند و برای این کار قرعه زدند و قرعه به نام زکریا(ع)، که طبق برخی گزارش‌ها شوهر خاله مریم بود، افتاد. قرآن به ماجرای قرعه زدن نیز اشاره کرده است. بنابر نقل مقدسی، زکریا مقدمات شیرخوارگی و تربیت او را فراهم کرد و وقتی به حدی از رشد رسید، جایگاهی برای او در معبد تعیین کرد و مریم در آن به عبادت می‌پرداخت و وقتی نوبت او می‌رسید، وظایف خدمتکاری معبد را انجام می‌داد. او در عبادت به درجه‌ای رسید که در بنی اسرائیل ضرب‌المثل شد.

ماجرای تولد عیسی(ع) در قرآن در سوره آل عمران آیات ۴۵-۴۷ و ۵۹ و سوره مریم آیات ۱۶-۳۶ آمده است. براساس آنچه در قرآن آمده، فرشته الهی به شکل انسانی بر مریم ظاهر می‌شود و به او بشارت فرزندی می‌دهد:

«پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا (به شکل‌) بشری خوش‌اندام بر او نمایان شد. مریم‌ گفت: «اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم.» گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم.» گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده‌ام؟» گفت: «(فرمان‌) چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است.»

انجیل لوقا در جملاتی مشابه این واقعه را چنین نقل می‌کند:

«از جانب خدا… فرستاده شد، نزد باکره‌ای… و نام آن باکره مریم‌(س) بود. پس فرشته نزد او داخل شد و گفت:…‌ای مریم! ترسان مباش، زیرا نزد خداوند نعمت یافته‌ای و اینک حامله شده‌ پسری خواهی زایید و او را عیسی‌(ع) خواهی نامید… مریم به فرشته گفت: این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟ فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند…»

 

درباره اینکه مدت بارداری مریم چقدر بوده، گزارش‌های متفاوتی وجود دارد و از چند ساعت تا چند ماه نقل شده است. مریم کنار نخل خشکیده‌ای وضع حمل می‌کند و سپس آن درخت را تکان می‌دهد. درخت به اعجاز، سبز می‌شود و به بار می‌نشیند و مریم از رطب تازه‌ای که پایین می‌افتد می‌خورد. او در برخورد با قوم خود مامور به روزه سکوت می‌شود. وقتی مریم، عیسی را نزد قوم خود می‌برد و با سرزنش آنها روبرو می‌گردد، عیسی به سخن می‌آید و از نبوت خویش خبر می‌دهد.

درباره اینکه مریم پس از تولد عیسی، با یوسف نجار که از او به عنوان نامزد مریم یاد شده، ازدواج کرده است یا برای همیشه باکره مانده، میان فرقه‌های مسیحی اختلاف است و به دنبال آن در اینکه آیا غیر از عیسی، فرزندان دیگری داشته نیز اختلاف وجود دارد. در انجیل‌های لوقا و مَتّی مطلبی در مورد برادران و خواهران حضرت عیسی وجود دارد. حتی در انجیل مرقس نام برادران ذکر شده و به خواهران نیز اشاره شده است.

با این حال بخشی از مسیحیان این مطالب را مردود دانستند و کلیسا نیز از قرن پنجم میلادی به بعد، رأی به باکره‌بودن دائمی حضرت مریم داد و اعلام کرد مریم هرگز با یوسف ازدواج نکرده است. برخی گفته‌اند از نگاه منابع اسلامی، به دلیل آنکه مریم وقف خدمت در معبد شده بود و جز برای کارهای ضروری، از جمله وضع حمل عیسی، از معبد خارج نمی‌شد، داستان ازداوجش واقعیت ندارد.

 

معجزات و کرامات

قرآن، مریم را بانویی پاکدامن و برگزیده از میان زنان خوانده و او را الگوی مومنان قرار داده است. از آیات قرآن برمی‌آید که مریم چند بار با فرشتگان سخن گفته است. همچنین قرآن پرورش مریم را به خدا نسبت داده است:

«خدا او را به نیکویی پذیرفت و او را نیکو پرورش داد… هر زمان زکریا وارد محراب او می‌شد، غذای مخصوصی در آن‌جا می‌دید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده‌ای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی‌حساب روزی می‌دهد.»

مفسران گفته‌اند در زمستان، میوه‌های تابستانی و در تابستان میوه‌های زمستانی برای مریم فراهم بود.در قرآن، تنها نام یک زن آمده و آن «مریم» مادر حضرت عیسی(ع)است و از مادر ایشان نیز با عنوان «إمْرَأَةُ عِمْرَان (همسر عمران)» یاد شده است. در روایات شیعه و اهل سنت نام مریم در کنار فاطمه زهرا و خدیجه و آسیه، به عنوان چهار زن برتر بهشتی ذکر شده است. برخی از مفسران براساس آیه ۴۲ سوره آل عمران، قائل به عصمت مریم شده‌اند.

حضرت مریم در الهیات مسیحی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است تا بدانجا که شاخه‌ای از الهیات با عنوان مریولوجی (Mariology) به وجود آمده که به بررسی شخصیت و جایگاه حضرت مریم می‌پردازد. توجه به حضرت مریم، در قرون وسطی اهمیت یافت. در این دوره مقامی برای حضرت مریم مطرح گردید که از حد الوهیت پایین‌تر اما از مرتبه فرشتگان و مقدسان بالاتر بود. باور عمومی در این دوره آن بود که فرشتگان و مقدسان، خدمتگذاران حضرت مریم هستند.

گذشته از آن، در برخی جوامع از جمله در میان مسیحیان جزیرة العرب، اعتقاد به تثلیث و پرستش مریم در کنار خدا و عیسی رواج داشته است. گفته‌اند تا قرن شانزدهم میلادی نیز برخی از شهرهای اروپایی به پرستش مریم باکره مشهور بوده‌اند. در قرآن این اعتقاد مسیحیان نکوهش شده است.

 

عروج ملکوتی

در میان مسیحیان باور به صعود جسمانی مریم همواره مطرح بوده و به مرور زمان به باوری عمومی تبدیل گردید و در قرن بیستم جزو باورهای ضروری کلیسای کاتولیک شمرده شد. در کلیسای ارتدوکس نیز این آموزه پذیرفته شد؛ ولی در کلیساهای پروتستان، این باور جایگاهی ندارد. در برخی از منابع مسیحی، وفات مریم حدود سال ۳۵ میلادی دانسته‌ شده و عمر او را ۵۱ سال گفته‌اند. محل دفن وی مشخص نیست. از روایتی در کتاب کافی چنین برمی‌آید که مریم قبل از عروج عیسی(ع) از دنیا رفته و خود عیسی او را غسل داده است.

زندگینامه حضرت معصومه (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

فاطمه مشهور به حضرت معصومه(س) دختر امام کاظم(ع) و خواهر امام رضا(ع) است. او برترین دختر امام کاظم(ع) دانسته شده و گفته‌اند در میان فرزندان امام کاظم(ع)، پس از امام رضا(ع) کسی هم‌پای معصومه نیست.

 

به گفته ذبیح‌ الله محلاتی در کتاب ریاحین الشریعة، اطلاعات چندانی درباره زندگی حضرت معصومه(س) در دست نیست؛ از جمله تاریخ تولد و وفات، میزان عمر، اینکه چه زمانی از مدینه حرکت کرده و آیا پیش از شهادت امام رضا(ع) فوت کرده یا پس از آن، در تاریخ ثبت نشده است.

بانو حضرت فاطمه معصومه(س)، دختر حضرت امام کاظم(ع) و خواهر حضرت امام رضا(ع) است. شیخ مفید در کتاب الارشاد در میان دختران امام کاظم(ع) از دو دختر به نام‌های فاطمهٔ کبرا و فاطمهٔ صغرا نام برده، اما مشخص نکرده کدام‌ یک حضرت معصومه هستند.

در منابع قدیمی شیعه، تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه بیان نشده است. به‌گفته رضا استادی، نخستین کتابی که در آن، تاریخی ذکر شده است، نورالآفاق نوشته جواد شاه‌عبدالعظیمی است که در سال ۱۳۴۴ق منتشر شد. در این کتاب، تاریخ ولادت حضرت معصومه(س) ۱ ذی‌القعده سال ۱۷۳ق و تاریخ وفات او ۱۰ ربیع‌الثانی سال ۲۰۱ق ذکر شده و از آن کتاب به دیگر کتاب‎ها راه‌ یافته است.

به نوشته کتاب ریاحین الشریعة، معلوم نیست که حضرت معصومه(س) ازدواج کرده است یا نه و اینکه فرزند داشته است یا خیر؛ البته مشهور است که حضرت معصومه(س) هرگز ازدواج نکرده است و دلایلی هم برای ازدواج‌ نکردن وی ذکر شده است؛ ازجمله گفته‌اند: او به این جهت که همتایی برایش پیدا نشد، ازدواج نکرد.

برپایه کتاب تاریخ قم، حضرت معصومه در سال ۲۰۱ قمری برای دیدار برادرش امام رضا(ع) از مدینه راهی ایران شد. بر اساس نقلی که باقرشریف قَرَشی تاریخ‌پژوه شیعه، از کتاب «جوهرة الکلام فی مدح السادة الاعلام» آورده، دلیل مسافرت حضرت معصومه(س) به ایران نامه‌ای بود که امام رضا(ع) برای وی فرستاده بود و در آن از او خواسته بود به نزدش در خراسان برود.

امام رضا(ع) در آن زمان ولی‌عهد مأمون، خلیفه عباسی، بود و در خراسان سکونت داشت. حضرت معصومه در میان راه بیمار شد و درگذشت. به باور سید جعفر مرتضی عاملی، حضرت معصومه(س) در ساوه مسموم و شهید شده است.

 

معجزات و کرامات

علمای شیعه جایگاه والایی برای فاطمه معصومه قائل‌اند و روایاتی درخصوص منزلت او و اهمیت زیارتش نقل می‌کنند. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار به حدیثی از امام صادق(ع) پرداخته که طبق آن، شیعیان با شفاعت حضرت معصومه(س) به بهشت وارد می‌شوند. برپایه روایاتی که از امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام جواد(ع) نقل شده است، بهشت، پاداش کسی است که فاطمه دختر امام كاظم(ع) را زیارت کند؛ البته در برخی روایات، پاداش‌ بهشت برای کسی دانسته شده که او را با معرفت و شناخت زیارت کند.

علامه مجلسی در کتاب‌های زادالمعاد، بحارالانوار و تحفةالزائر، زیارتنامه‌ای به نقل از امام رضا(ع) برای فاطمه معصومه آورده است. گفته‌اند حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه تنها زنانی‌اند که زیارتنامه مأثور (زیارت‌نامه‌ای که سند آن به معصوم می‌رسد) دارند.

 

عروج ملکوتی

حضرت معصومه در قم در خانه شخصی به نام موسی بن خزرج اشعری ساکن شد و پس از ۱۷ روز درگذشت. جنازه او را در قبرستانی به نام بابِلان (حرم کنونی در قم) دفن کردند. بر مدفن فاطمه معصومه در قم، ابتدا سایبان و سپس قُبّه‌ای بنا کردند. این مدفن به‌ تدریج به‌ اندازه‌ای گسترش یافت که امروزه بعد از آستان قدس رضوی، باشکوه‌ ترین و مشهورترین آرامگاه ایران است.

زندگینامه حضرت زینب (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

زینب (۵ یا ۶ق- ۶۲ق) دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود. بر اساس روایات، نام‌گذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت. او به هنگام حضور امیرالمؤمنین(ع) در کوفه به زنان تفسیر قرآن آموزش می‌داد.

 

زینب دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) است. زینب به معنای «درخت نیکو منظر و خوشبو» یا «زینت پدر» است. بنابر برخی منابع، حضرت زینب(س) در ۵ جمادی‌الاول، سال پنجم یا سال ۶ قمری در مدینه متولد شد. بر اساس روایات متعدد، نام‌گذاری حضرت زینب(س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت.

زینب سال ۱۷ق در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی با پسرعموی خود عبدالله بن جعفر، ازدواج کرد. در برخی منابع از چهار پسر به نام‌های: علی، عون، عباس، محمد و یک دختر به نام ام کلثوم به عنوان فرزندان زینب و عبدالله نام برده شده است. مشهور است که دو تن از شهدای کربلا(عون و محمد)، فرزندان حضرت زینب بوده‌اند. اما برخی از منابع تاریخی محمد را فرزند خوصاء بنت حفصه بن ثقیف از عبدالله بن جعفر دانسته‌اند.

معاویه برای فرزندش یزید از ام کلثوم دختر حضرت زینب(س) خواستگاری کرد؛ ولی امام حسین (ع) او را به همسری پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی‌طالب درآورد. سخنان و خطبه‌های زینب(س) را در کوفه و همچنین در دربار یزید، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او دانسته‌اند.

وی احادیثی از مادرش حضرت زهرا(س) نقل کرده است. آن‌چنان که در کتاب مقاتل الطالبیین گزارش شده عبدالله بن عباس سخنان حضرت زهرا(س) در مورد فدک را به نقل از حضرت زینب(س) روایت کرده است. در این روایت، ابن عباس از او با عنوان «عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» یاد می‌کند.

زینب هنگام حضور امام علی(ع) در کوفه، برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه می‌داد. سخنرانی وی در کوفه برای شنوندگان یادآور خطبه‌های پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود. سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، شبیه به خطبه‌های امام علی(ع) و خطبه فدکیه مادرش زهرا(س) دانسته شده است.

بشیر بن خزیم اسدی می‌گوید: «در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب را دیدم. من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شرم و حیا باشد، در سخنرانی ناطق‌تر و تواناتر و چیره‌دست‌تر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.» «زینب یک اشاره به جمعیت کرد. همین جمعیتی که داشتند ضجه می‌زدند و گریه می‌کردند و یک عده هم سر و صدا می‌ کردند، یک اشاره کرد که ساکت! نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد. و جَرَس ها هم از صدا افتاد. حتی دیگر صدای زنگوله حیوانات هم شنیده نشد.»

شیخ مفید از امام سجاد(ع) نقل کرده است که در شب عاشورا، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمه‌ای رفت و اشعاری درباره بی‌وفایی دنیا خواند. امام سجاد گوید: عمه‌ام بر اثر رِقّت قلب‏ با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب و بی‌تابی نزد پدرم رفت و گفت: «وامصیبتاه! ای کاش مرگم فرارسد، امروز مادرم فاطمه(س) و پدرم علی(ع) و برادرم حسن (ع) از دنیا رفتند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان». پس حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد».

سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا(مرغ سنگخوار)را به حال خود بگذارند، می‌خوابد». زینب(س) گفت:‌ «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور می‌گیرند؟ این دلم را خونین‌تر می‌کند و بر من ناگوارتر است». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان را پاره کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و به وی فرمود: «خواهرم! پرهیز کاری از خدا پیشه کن و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه الله… پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و رسول خدا(ص) برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است».

با این سخنان او را دلداری داد و فرمود: «ای خواهر! تو را سوگند می‌دهم، سوگندم را نشکن؛ هیچ‌گاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی از دنیا رفتم جزع و بی‌تابی نکن». سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت. زینب(س)، هنگام رسیدن بر بالین برادرش گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!».

همچنین نقل شده است که رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) گفت:

«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری می‌روند. اینان فرزندان شمایند که با بدن‌های خونین، روی زمین افتاده‌اند و باد صبا بر پیکر آنان می‌وزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریده‌اند و عمامه و ردایش را به غارت برده‌اند. پدرم فدای کسی که سپاهیان، او را غارت کردند، سپس خیمه‌گاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!» سخنان و ناله‌هایش، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.

معجزات و کرامات

گفته شده است که جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر(ص) رسانده است. در کتاب «الخصائص الزینبیة» آمده است پیامبر(ص) او را بوسید و فرمود: «حاضران امّتم، غایبان را از کرامت این دخترم زینب آگاه کنند؛ همانا او مانند جده‌اش خدیجه است.»

برای وی، القاب فراوانی نقل شده است، همانند عقیله بنی هاشم، عالِمه غیر مُعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینة الله، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه و شریکة الحسین.

حضرت زینب(س) را به سبب سختی‌های بسیاری که در زندگی دید، ام المصائب نیز لقب داده‌اند. درگذشت جدش پیامبر(ص)، بیماری و به شهادت رسیدن مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین(ع)، شهادت برادرش امام مجتبی(ع)، واقعه کربلا و به اسارت رفتن در کوفه و شام از جمله وقایع سخت و تلخ زندگی وی به شمار می‌آید.

حضرت زینب(س) شب‌ها به عبادت می‌پرداخت و در دوران زندگی، هیچ‌گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد. شب زنده‌داری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) می‌گوید: «عمه‌ام زینب در تمام شب عاشورا در محل عبادتش ایستاده بود و به پروردگار خویش استغاثه می کرد». ارتباط حضرت زینب (س) با خدا آن‌گونه بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»

حضرت زینب را تجسم و نماد صبر جمیل نامیده‌اند. او در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت: «بار خدایا! این قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.» همچنین وی در پاسخ ابن زیاد که پرسید کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدی، فرمود: «مَا رَأَیْتُ إلّا جَمِیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم».

 

عروج ملکوتی

گفته شده است حضرت زینب (س) یکشنبه، ۱۵ رجب سال ۶۲ق. درگذشت. مشهور این است که قبر حضرت زینب(س) در شام است. این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب(س)، این منطقه «شهرک السیدة زینب» نام گرفته است.

 

زندگینامه حضرت خدیجه (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

خدیجه دختر خُوَیلِد (درگذشت ۱۰ بعثت)، مشهور به خدیجه کبری(س) و ام‌المؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم(ص) و مادر حضرت زهرا(س)  می باشد. خدیجه(س) قبل از بعثت با حضرت محمد(ص) ازدواج کرد و اولین زنی است که به وی ایمان آورد.

 

خدیجه(س) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی، از خاندان قریش و فاطمه بنت زائده بود. سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفته‌اند. منابع تاریخی، گزارش چندانی درباره شخصیت خدیجه(س)، در دوران پیش از اسلام ارائه نکرده‌اند. او ثروتمند بود و سرمایه خود را برای تجارت، به کار می‌گرفت.

در گزارشات تاریخی به جایگاه بالای اجتماعی و حُسن شهرت او در شرف و نسب اشاره شده است. ابن سیدالناس در این باره آورده است: «‌او زنی شریف و با‌ درایت بود که خداوند خیر و کرامت برای او در نظر گرفته بود. به لحاظ نسب در طبقه متوسط از انساب عرب جای داشت، اما دارای شرافتی عظیم و ثروتی زیاد بود».

همه منابع تاریخی، خدیجه را اولین همسر پیامبر(ص) معرفی کرده‌اند. با این حال، زمان دقیق ازدواج این دو روشن نیست. سن پیامبر(ص) در هنگام ازدواج با خدیجه(س)، ۲۱ تا ۳۷ سال ذکر شده است. ولی آنچه مورد اعتماد مورخان است ۲۵ سال می‌باشد. چنانکه در منابع آمده است، خدیجه(س)، پیشنهاد ازدواج با پیامبر(ص)‌ را مطرح کرده است.

این پیشنهاد پس از آن روی داد که با امانت‌داری محمد(ص) آشنا شد، و او را امین بر مالش قرار داد و پس از برگشتن پیامبر(ص) از سفر تجاری شام، توسط میسره، غلامش، با ویژگی‌های محمد(ص) آشنا شد. برخی از مورخان بر این باورند که خدیجه، به دلیل صداقت، امانت، حسن خلق و درست‌کاری پیامبر(ص)، پیشنهاد ازدواج را مطرح ساخته است.

درباره سن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، دیدگاه‌های مختلفی از ۲۵ سال تا ۴۶ سال مطرح شده است. بسیاری سن خدیجه(س) را هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، ۴۰ سال دانسته‌اند. همه فرزندان پیامبر(ص) به‌جز ابراهیم از خدیجه بودند.

پیامبر اکرم(ص) پس از ازدواج با خدیجه(س) و پیش از بعثت، او را از علاقه خود به علی(ع) آگاه کرده بود از این رو خدیجه برای خانه ابوطالب، پدر علی(ع) آنچه را نیاز داشتند می‌فرستاد، چندان که گفته می‌شد علی نور چشم خدیجه است.

 

معجزات و کرامات

خدیجه را بانویی شریف، ثروتمند و دارای اعتبار در روزگار خود معرفی کرده‌اند. در روایتی از پیامبر(ص)، سرور زنان جهان خدیجه(س)، فاطمه(س)، مریم و آسیه معرفی شده‌اند. همچنین پیامبر(ص)، خدیجه(س) را از زنان کامل در جهان و نیز از بهترین زنان معرفی کرده است. در منابع اسلامی، از خدیجه با القابی همچون طاهره، زکیه، مرضیه، صِدّیقه، سیده نساء قریش، خیرالنساء و بانوی بلندمرتبه و نیز با کنیه‌ ام المؤمنین یاد شده است.

گزارش‌های متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر(ص) وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه(س) بهترین و صادق‌ترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) سال‌ها پس از درگذشت خدیجه(س) به یاد او بود و بی‌نظیر بودنش را مطرح می‌نمود. هنگامی که عایشه به پیامبر(ص) گفت خدیجه(س) بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با رد این سخن گفت: خداوند هیچ‌گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچ‌کس مرا تصدیق نکرد، یاری‌ام کرد در زمانی که هیچ‌کس مرا یاری نکرد، از اموالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه، اموالشان را از من دریغ کردند.

مورخانی همچون بلاذری و ابن‌سعد در قرن سوم، ابن عبدالبر در قرن پنجم و ابن خلدون در قرن هشتم، حضرت خدیجه را اولین مسلمان معرفی کرده‌اند. همچنین برخی مورخان اجماع مسلمانان را بر این دانسته‌اند که حضرت خدیجه اولین ایمان آورنده به پیامبر اسلام بوده است. منابع همچنین خدیجه(س) و علی(ع) را اولین ایمان‌آورندگان به اسلام برشمرده‌اند. همچنین در این منابع به پیشگامی خدیجه(س) به همراه علی(ع) در برپایی نماز به همراه پیامبر(ص) اشاره کرده و آنان را اولین نمازگزاران در اسلام معرفی کرده‌اند.

 

عروج ملکوتی

بیشتر منابع تاریخی، وفات خدیجه(س) را در سال دهم بعثت، یعنی سه سال قبل از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه ذکر کرده‌اند. این منابع، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۵ سال دانسته‌اند. بنا بر روایات اسلامی، پیامبر(ص) ابتدا با ردای خودش و سپس با ردای بهشتی، خدیجه(س) را کفن کرد و او را در قبرستان معلاة در مکه به خاک سپرد. در قرن هشتم آرامگاه حضرت خدیجه(س) با گنبدی مرتفع ساخته شد.

زندگینامه حضرت هارون (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

هارون بن عمران از پیامبران الهی، برادر، جانشین و همراه حضرت موسی(ع) بود که در قرآن از قول موسی به فصاحت وی در سخن گفتن اشاره شده است.

 

هارون، برادر حضرت موسی بود، پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشت. نسب صفیه دختر حیی بن اخطب از همسران پیامبر که از یهودیان بنی نضیر بود، به وی می‌رسد. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری هارون هستند. بر پایه روایتی از پیامبر اکرم، نبوت از طریق نسل وی ادامه یافته است و پیامبرانی از جمله الیاس از نوادگان وی به شمار می‌آیند.

بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی هنگام مبعوث شدن به پیامبری، از خدا خواست که هارون را وزیر و همراه او قرار دهد، چرا که او بهتر از وی سخن می‌گوید. همچنین در آیات قرآن از همراهی هارون با موسی در دعوت فرعون به یکتاپرستی سخن به میان آمده است. از امام علی(ع) در وصف حالات موسی و هارون نقل شده که حضرت موسی به همراه هارون، در حالی نزد فرعون رفتند که لباس پشمین بر تن و عصای چوبین در دست داشتند.

هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به طور سیناء رفت، هارون را جانشین خود در میان بنی‌اسرائیل قرار داد. در این مدت سامری با طلاهایی که قوم موسی از فرعونیان با خود به همراه آورده بودند، گوساله‌ای ساخت و قوم موسی را به پرستش آن دعوت نمود. تلاش‌ هارون برای جلوگیری از پرستش گوساله فایده‌ای نداشت.

موسی پس از بازگشت، به سختی با هارون سخن گفت که چرا مانع آنها نشده است. هارون گفت که قوم نزدیک بوده او را به قتل برسانند، و از موسی درخواست کرد که او را دشمن‌شاد نکند و با ظالمان یکسان نپندارد. از این رو موسی برای خود و برادرش از خداوند طلب بخشش کرد.

 

معجزات و کرامات

در قرآن به پیامبری هارون اشاره شده است. در سوره صافات، موسی و هارون در بهره‌مندی از کتاب الهی، هدایت به صراط مستقیم و نیکوکار بودن، شریک معرفی شده‌اند.

در روایتی از امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) آمده است که در جریان معراج، وقتی پیامبر به آسمان پنجم صعود کرد، در آنجا مردی تنومند با چشمانی درشت را مشاهده کرد که پیرامون او گروهی از امت وی بودند. پیامبر از کثرت آنها متعجب شده و از جبرئیل پرسید این مرد کیست؟ جبرئیل او را هارون پسر عمران معرفی کرد. سپس پیامبر بر او سلام داد و برایش استغفار کرد و او نیز به پیامبر سلام داد و برایش استغفار نمود.

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص)، جایگاه امام علی(ع) نسبت به پیامبر(ص) همانند جایگاه هارون نسبت به موسی معرفی شده است این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده و به حدیث منزلت شناخته می‌شود. بر اساس این حدیث پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.»

 

عروج ملکوتی

به گفته یعقوبی، هارون در ۱۲۳ سالگی و در زمان حیات حضرت موسی(ع) و به نقل مسعودی در سن ۱۲۶ سالگی از دنیا رفته است. بر اساس روایتی از پیامبر(ص) سن هارون به هنگام مرگ ۱۳۳ سال بود. بر پایه روایتی، موسی هارون را به کوه طور سینا برد و در آنجا ملک الموت او را قبض روح کرد.

مطابق حدیث مذکور، موسی به همراه هارون به طور سینا رفتند و در آنجا اتاقی را دیدند که بر درِ آن درختی بود و بر آن درخت دو لباس آویزان بود، موسی به هارون گفت: «جامه‌ات را بیرون آر و این دو جامه را بپوش و داخل اتاق شو و روی تختی که در آن قرار دارد بخواب». چون هارون روی تخت خوابید مرگش فرا رسید. موسی به نزد بنی‌اسرائیل بازگشت و خبر مرگ هارون را به آنها داد.

بنی ‌اسرائیل موسی را تکذیب کردند و گفتند: تو او را کشته‌ای. خدا به فرشتگان دستور داد جنازه هارون را روی تختی در هوا حاضر کردند و بنی اسرائیل او را دیدند و دانستند که هارون از دنیا رفته است. در غرب اردن بر قله کوه هور مقبره‌ای منسوب به هارون است.

زندگینامه حضرت یحیی (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یحیی بن زکریا یا یوحَنّا مُعَمِّدان (یحیی تعمید دهنده) از پیامبران بنی‌ اسرائیل بود که در کودکی به نبوت رسید. ماجرای تولد یحیی با وجود پیری پدر و نازایی مادر در قرآن آمده است. حضرت یحیی به زهد و گریه زیاد از خوف خدا معروف بود.

 

یحیی فرزند زکریا بود. زکریا(ع) تا کهنسالی فرزندی نداشت. روزی با دیدن مریم(س) و نعمت‌های بهشتی که برایش آمده بود از خدا درخواست فرزند کرد «و گفت: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای به من عطا فرما، که تو شنوندۀ همه دعاها هستی». زکریا در دعای خود بر نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب و بیم از بستگان بعد از خود تأکید کرد.

خدا دعای او را پذیرفت و با وجود پیر بودن زکریا و نازا بودن همسرش به او نوید فرزند داد. مادر یحیی به نام ایشاع، الیصابات یا الیزابت خاله حضرت مریم(س) بود و همزمان با بارداری مریم مقدس،‌ به واسطه معجزه الهی باردار شد و خداوند فرزند او را یحیی نامید.

درباره علت نامگذاری یحیی دلیل‌های مختلفی ذکر کردند؛ از جمله اینکه خداوند نازایی مادرش را به واسطه وجود او از بین برد و او را اِحیا نمود. بعضی نیز گفته اند خداوند او را با ایمان احیا کرد یا اینکه خدا قلب او را با نبوت زنده کرد و قبل از او کسی به این نام نامیده نشده بود. یحیی (ع) نزد مسیحیان به یوحنای مُعَمِّدان معروف است. این نامگذاری به این علت است که حضرت عیسی (ع) توسط وی غسل تعمید داده شد.

یحیی در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند یکی از امتیازهای او را تصدیق کننده نبوت عیسی می‌داند. او مروج آیین موسی بود، و پس از اینکه عیسی به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد. در تاریخ آمده است، یحیی شش ماه از عیسی بزرگتر و نخستین کسی بود که نبوت او را تصدیق کرد و چون یحیی در میان مردم به زهد و پاکدامنی، شهرت داشت تصدیق و دعوت او در توجه مردم به مسیح تاثیر بسیاری گذاشت.  محمد حسین طباطبایی در المیزان می‌گوید منظور از کتاب یحیی همان تورات است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: یحیی بسیار گریه می‌کرد و نمی‎خندید، ولی عیسی بن مریم هم می‌خندید و هم می‌گریست و عمل عیسی از یحیی بهتر بود. نام یحیی ۵ مرتبه در ۴ سوره قرآن آمده است، داستان ولادت یحیی و شمه‌ای از زندگی، صفات و نام او، در قرآن بیشتر در ضمن داستان پدرش زکریا آمده است. در سوره مریم به طور جداگانه از برخی فضیلت ها،‌ موهبت‌ها و الطاف الهی به یحیی، نام برده شده است.

نقل‌ها و داستان‌های مختلفی از یحیی بن زکریا در اناجیل وجود دارد. این مطالب، موارد مشترک بسیاری با آیات قرآن دارند. داستان نوید تولد یحیی به حضرت زکریا، به تفصیل در انجیل لوقا ذکر شده است. یحیی در بزرگسالی به تعمید دهنده معروف شده و مردم را موعظه می‌کرد. مردم از شهرهای مختلف برای گوش کردن موعظه‌های او می‌آمدند. او علیه روحانیون متظاهر و حتی بزرگان قوم نیز صحبت می‌کرد.

اما مهم‌ترین صحبت از یحیی در اناجیل، تأیید عیسی(ع)، تبلیغ بر حقانیت او و تعمید دادن حضرت عیسی می‌باشد. روزی یکی از طرفداران حضرت عیسی با حواریون یحیی به گفتگو پرداخت و میانشان بحث در مورد برتر بودن عیسی یا یحیی، بالا گرفت.

حواریون یحیی به نزد او رفتند و او بدان‌ها چنین گفت: «کار هرکس را خدا از آسمان تعیین می‌کند. کار من این است که راه را برای مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم بلکه آمده‌ام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی عروس پیش داماد می‌رود و دوستان داماد در شادی او شریک می‌شوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم».

در برخی روایات، ملاقاتی از یحیی با شیطان کزارش شده است؛ بر پایه این روایات، روزی یحیی، شیطان را با قیافه وحشتناک که وسایلی عجیب با او بود دید و از او درباره آن وسایل سؤال کرد. شیطان گفت هر کدام از این ابزار برای به دام انداختن انسان‌ها است. یحیی از او پرسید: آیا تا به حال من را فریب داده‌ای،‌ شیطان پاسخ داد: خیر!

ولی خصوصیتی داری که آن را خوش می‌دارم و آن هم پرخوری تو است که باعث می‌شود گاهی نماز خود را درست بجا نیاوری. یحیی همان لحظه گفت: از این پس با خدا عهد میبندم، هرگز خود را از طعام سیر نکنم تا هنگامی که او را ملاقات کنم، ابلیس هم گفت: از این به بعد با خدای خود عهد میکنم تا روزی که او را ملاقات کنم هرگز مؤمنی را نصیحت نکنم، سپس خارج شد و دیگر به نزد یحیی باز نگشت.

صابئین یا مندائیان اقوامی آرامی زبان هستند که از حدود ۲۰۰۰‬ سال پیش تحت تعلیم یحیای تعمیددهنده قرار گرفتند و معتقدند کتاب مقدس آنان، از یحیی پیامبر است. مهاجرت آنان به ایران مقارن با حکومت دولت اشکانی دانسته شده و آنان بعد از یهودیان قدیمی‌ترین مهاجران غیرآریایی هستند که از فلسطین به ایران آمدند. صابئین از ادیان موحد، صاحب کتاب، پیغمبر، خط و زبان هستند و در قرآن کریم طی آیاتی به آنها اشاره شده است.

 

معجزات و کرامات

بر اساس روایاتی، آسمان و زمین بر امام حسین(ع) و یحیی‌(ع) گریه کرده‌اند و حسین بن علی در مسیر کربلا از یحیی و شهادت او یاد می‌کرده است. البته روایات دیگری نیز وجود دارند که برای گریه آسمان و زمین، معنای ملموسی را ذکر کرده‌اند که مثلا آسمان پس از شهادت یحیی باران خون بارید و خورشید قرمز رنگ شد. از علی(ع) نقل شده آسمان و زمین فقط برای دو نفر گریسته است یحیی بن زکریا و حسین بن علی(ع).

در منابع به پنج صفت از اوصاف یحیی اشاره شده است؛ ایمان به مسیح، مقام سیادت و رهبری در علم و عمل، پیامبری صالح، زهد و عظمت. درباره زهد او آوردند بسیار گریه می‌کرد و لباس زبر و خشن می‌پوشید. پیامبر اسلام(ص) درباره زهد او فرموده است: زهد یحیی بن زکریا به حدی بود که در دوران کودکی به بیت المقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از پشم پوشیدند و در حال عبادت هستند او نیز لباس زبر و خشن پوشید.

به معبد رفت و خداوند را عبادت کرد گفته شده است زکریا هرگاه مشغول موعظه‌ بود و یحیی را در میان جمعیت می‎دید بخاطر روحیه لطیف او نامی از بهشت و جهنم نمی‌برد؛ زیرا با شنیدن اوصاف بهشت و جهنم به شدت گریه می‌کرد. روایتی دیگر درباره تفضیل یحیی نقل شده است که برای هیچ‌کس سزاوار نیست بگوید من از یحیی بهترم؛ زیرا او هیچ گناهی نکرد و به هیچ زنی توجه ننمود.

خداوند در قرآن مقام او را والا دانسته و اینگونه خطابش کرده است: وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شود. در روایتی، امام رضا(ع) به همین آیه استناد کردند که خداوند درباره یحیی می‌فرماید او در سه موضع تولد، مرگ و قیامت که همه بنی‌آدم از آن وحشت دارند در امان خواهد بود.

 

عروج ملکوتی

امام سجاد(ع) از پدر خود نقل می‌کند که پادشاه بنی‌اسرائیل عاشق یکی از محارم خود شد و خواست با او ازدواج کند. حضرت یحیی با این عمل مخالفت کرد. این معشوقه به وسوسه مادر خود، سر یحیی را شرط ازدواج خود قرار داد و پادشاه بنی‌اسرائیل سر حضرت یحیی را در ظرفی از طلا برای او فرستاد.

روایات گزارش کردند وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد. مشهورترین مزار منسوب به یحیی، در مسجد جامع اموی دمشق است.