زندگینامه عبدالرزاق کاشانی
به نام آفریننده عشق
کمالالدّین ابوالفضل عبدالرزاق بن جمالالدّین ابیالغنائم کاشانی، (قاشانی یا کاشی) عارف مشهور که علاوه بر علوم باطنی در علوم ظاهری و عقلی مانند شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر و علوم مرتبط)، اصول فقه، کلام، معقولات (منطق و علوم طبیعی) و علوم الهی (فلسفه) تبحر زیاد داشته است.
ویژگی ها
میتوان او را متولد سالهای میان ۶۵۰ تا ۶۶۰ ه. ق دانست. سالهای آغازین نیمه دوّم قرن هفتم هجری که سالهای آغاز کاشانی به تحصیل علم بوده است از تیرهترین دورههای علمی در جوامع مسلمین به شمار میآید. در این سالها به عللی که یورش سیاه مغولان به سرزمینهای مسلمین را برجستهترین آنها میتوان به شمار آورد مراکز اصلی علمی که گرمترین حوزههای علمی دانشهای عقلی و نقلی را در خود داشت نابود شد و هزاران تن از اساتید و دانشجویانی که در شهرهایی همچون نیشابور و بغداد به مباحثات علمی اشتغال داشتند به ناگزیر یا تسلیم تیغ آخته مرگ شدند و یا این مراکز را ترک گفتند.
عبدالرزاق کاشانی علاوه بر مقام نظری و فلسفی، صاحب کشف است و به گفته خودش پس از مجاهدات و ریاضات فراوان، وحدت شخصیه وجود ابن عربی و حقانیت آن بر او منکشف شده است. در همین موضوع بین او و علاءالدوله سمنانی مجادلاتی روی داد و کاشانی به اشکالات سمنانی در این موضوع که اساس عرفان نظری و پاية اعتقادات ابن عربی است، پاسخ گفت.
عبدالرزّاق در سنین حدود بیست و پنج تا سی و پنج سالگی است، از تحصیل علوم متداول زمانش فراغت جسته است و در پی آرامش و سکون روحی است، هدفی که از آغاز دوران تحصیل در پی آن بود. امّا خود را از آن هدف بسیار دور میبیند. پیش از این نیز، او یک بار دیگر خود را در چنین محذوری دیده بود، آنگاه که «از بحث فضلیات و شرعیات فارغ شده بود» امّا «از آن بحثها و بحث اصول فقه و اصول کلام هیچ تحقیقی نگشود»، پس این علوم را رها کرد و به جستجوی دیگر دانشهای آن عصر پرداخت چه «تصوّر افتاد که بحث معقولات و علم الهی و آنچه بر آن موقوف بود، مردم را بهمعرفت میرساند و از این تردّدها باز رهاند»، پس همّت بر تحصیل آن نهاد و «مدّتی در تحصیل آن صرف شد» امّا، باز هم هدف را بسیار دور دید.
چه دانستههایش نه او را به معرفت رسانید و نه از تردیدهائی که در ذهن داشت باز رهایند. اکنون او در همان نقطهای قرار داشت که دو قرن پیش از این پیشرو نامدارش امام محمد غزالی در آن قرار گرفته بود. یاس از علوم رسمی و بیاعتنائی به آن، چه هر دو بهوضوح میدیدند که این علوم نه تنها آنان را بهآرامش نمیرساند که «چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پیدا شد که قرار نماند!» راهی که کاشانی از پس این اضطراب رفت همان راهی است که غزالی طی نمود و آن راه روی گردانی از علوم بهدست آمده بود، چه برای او «معلوم گشت که معرفت مطلوب از طور عقل برتر است». آنگونه که از متن این نامه ظاهر میشود او مدّت زمانی را در حالت «وحشت و اضطراب» بسر برده است «تا وقتی که صحبت متصوّفه و ارباب ریاضت و مجاهده اختیار افتاد و توفیق حق دستگیر شد»؛ امّا این انتخاب جدید که چگونگی تمامی عمر کاشانی را رقم زد زائیده چه عواملی بوده است؟ آیا کاشانی در دوران تحصیل با صوفیان آشنائی داشته است؟ آیا در خاندان او صوفیای بوده است که او را به این طریقت راهنمائی کند؟
به هر روی در این سالها که کمی پس از سالهای میانی نیمه دوّم قرن هفتم هجری است (به احتمال قوی ورود کاشانی به وادی تصوّف پس از سال ۶۷۸ ه. ق صورت گرفته است، چه نجیبالدین علی بن بزغش شیرازی، استاد اولین استاد کاشانی تا این سال در قید حیات بوده است، و بهصورت معمول شاگردان در زمان حیات استاد به دستگیری نمیپرداختهاند. بیفزایم که استاد کاشانی و استاد آن استاد، هر دو در یک شهر میزیستهاند و این نکته احتمال اینکه استاد کاشانی، در زمان حیات استاد خود و در همان شهری که استاد حضور دارد، شاگردی پذیرفته باشد را بسیار ضعیف میکند.) کاشانی به دنیای صوفیان قدم مینهد و به جستجوی آرامش در این وادی میپردازد. بدون شک نظری گذرا به پیشینه سلسله کاشانی و چگونگی تصوّف در اینروزگار، به درک چرائی جذب کاشانی به آن کمک بسیاری خواهد کرد.
آنگونه که در میان تذکرهنویسان و بر شمارندگان ناموران سلسلههای مختلف صوفیان مرسوم است، نمیتوان کاشانی را در میانه یکی از این سلسلهها نام برد و او را همچون یکی از مشایخ این فرق، مذکور داشت، همانگونه که نمیتوان او را از سرسپردگان طریقتی خاص- که مخصوصا در قرون بعدی جلوه و رونقی ویژه یافت- بهشمار آورد. این مطلب را پس از این، بهشرح باز خواهیم نمود. امّا به هر روی، از آنجا که گروهی از نویسندگان، کاشانی را از مشایخ سلسله سهروردیه برشمردهاند و نیز برای دریافتن تصویری روشنتر از اوضاع صوفیان روزگار کاشانی- که او را به این جرگه فرا خواند- نگرشی کوتاه به پیشینه تصوّف و وضعیّت آن در زمان کاشانی مناسب مینماید.
از منظر فرهیختگان
ابن الفوطی او را «من العالمین العاملین» می خواند، قیصری از او بهعنوان «الامام العلامه» یاد می کند. سید حیدر آملی نیز با یاد کرد او به صورت «المولی الاعظم و البحر الخضم» او را در شمار کسانی همچون امام فخر رازی، محقق طوسی، امام محمد غزالی، شیخ الرئیس ابن سینا و … که پس از تحصیل علوم رسمی از آن روی گردانیدهاند قرار میدهد. جامی او را «جامع میان علوم ظاهری و باطنی» میداند. صاحب روضات الجنات با لقب «العالم» از او یاد می کند.
آقا بزرگ تهرانی می گوید: این بنده را اعتقاد چنانست که بهره علمی کاشانی در میان مشایخ متقدّم صوفیه چنان رفیع است که پس از شیخ اکبر (ابن عربی) و فرزند خوانده عظیمش صدرالدین قونوی کمتر کسی در افق اوست و در میان مشایخ متاخّر نیز نادر افرادی همچون فنّاری به مرتبت او در علوم رسمی دست یافتند.
بنا به نقل صاحب روضات الجنّات در ذیل احوال شیخ عبدالرزاق لاهیجی، شهید ثانی از عبدالرزاق كاشانی ثنای بلیغ كرده است.
امام خمینی از کاشانی با عنوان عالمی دانشمند و بافضیلت و عارف معروف، یاد کرده است.
عروج ملکوتی
عبدالرزاق در سال 736ق وفات نموده است. برای مدفن ایشان دو روایت وجود دارد. یکی آنکه پس از وفات، او را در خانقاه مرشدش عبدالصمد اصفهانى نطنزى به خاک سپردهاند و دیگر اینکه قبری ساده در انتهای کوچه مسجد حوضخانه کاشان وجود دارد که منسوب به ایشان میباشد.