نوشته‌ها

نژاد فرازمینی خاکستری کوتاه

 

به نام آفریننده عشق

 

خاکستری ها یا Greys یکی از معروف ترین و مشاهده شده ترین موجودات بیگانه هستند که اکثر کسانی که ادعای ربوده شدن توسط موجودات بیگانه را دارند منظورشان همین گونه خاکستری هاست.

توضیحات مختصر و مفیدی از این موجودات و سایر موجودات احتمالی موجود در کیهان در این برگه قرار داده شده است. اما توضیحات مذکور در این مقاله ترجمه ای از مقالات مرتبط خارجی می باشد و صحت این اطلاعات به منابع مذکور بر میگردد.

 

ویژگی های نژاد خاکستری

1) خاکستری های بزرگ برای انجام کارهای ربایشی و معاینه از خاکستری های کلون شده کوچکتر با سر بزرگ استفاده می کنند. این خاکستری ها هستند که ربوده شدگان بیشتر اوقات می بینند. آنها به عنوان گونه Belletrax از Betelgueses از صورت فلکی شکارچی می آیند.

2) گونه های خاکستری به طور کلی بیشتر در نظم یک جامعه فضایی مبتنی بر الکترونیک با یک مجموعه حافظه اجتماعی مشترک هستند که به آنها اجازه می دهد تا به طور جمعی به عنوان مناطقی از ذهن گروهی عمل کنند. گروه‌های خاکستری از یک منبع مرکزی کنترل می‌شوند، معمولا توسط یکی از خاکستری‌های بزرگ، انسان‌نمای بلوند یا دیگر گونه‌های غالب.

3) قد تقریبی خاکستری سر بزرگ 3.5 تا 4.5 فوت (1 تا 1.2 متر) و وزن متوسط ​​آن حدود 40 پوند (18 کیلوگرم) است. نسبت سر به بدن مشابه جنین پنج ماهه انسان است. به نظر می رسد که این نشان دهنده طبیعت بسیار باستانی به عنوان یک گونه و همچنین این واقعیت است که الگوهای DNA آنها در یک نوار خاص قرار دارد که در مقیاس ابتدایی تر است.

4) به نظر می رسد تنوع رنگ پوست گونه ها گسترده است، با رنگ های پوست از خاکستری مایل به آبی تا بژ، خرمایی، قهوه ای یا سفید. عواملی وجود دارند که بر رنگ پوست تأثیر می گذارند که یکی از آنها وضعیت سلامت عمومی بدن است. رنگ پوست پس از مصرف مواد مغذی تغییر می کند.

 

5) هیچ اندام تولیدمثلی یا قابلیت تولید مثل در گونه های شبیه سازی شده وجود ندارد. ظرفیت مغز بین 2500 تا 3500 سی سی در مقایسه با 1300 سی سی انسان تخمین زده می شود. با توجه به فرآیند شبیه سازی، ماده عصبی به طور مصنوعی ماده مغزی رشد یافته است. خاکستری ها دارای فناوری هستند که آنها را قادر می سازد تا الگوهای حافظه و هوشیاری را به هر شکل یا الگویی که می خواهند در کلون ها وارد کنند.

6) آنها دارای دو مغز مجزا با لوب های بسیار بیشتر از مغز انسان هستند و دارای یک شبکه کریستالی برای ارتباطات تله پاتیک و کنترل گروهی هستند. گونه های شبیه سازی شده اساسا در ذهن کندو عمل می کنند. حرکت آنها عمدی، آهسته و دقیق است.

7) خاکستری ها مواد غذایی را از طریق فرآیند جذب از طریق پوست خود مصرف می کنند. به گفته ربوده شدگانی که شاهد آن بوده اند، این فرآیند شامل پخش یک مخلوط دوغاب بیولوژیکی است که با پراکسید هیدروژن (که دوغاب را اکسیژن می دهد و باکتری ها را از بین می برد) روی پوست آنها پخش می شود. سپس محصولات دور کمر از طریق پوست دفع می شوند. بسیاری از ربوده‌شدگان متوجه شده‌اند که خاکستری‌ها مجموعه‌ای از بوهای متمایز دارند، بسیاری از آنها شبیه بوی دارچین منتول هستند.

8) کلون های خاکستری یک اندام اصلی دارند که عملکرد ترکیبی قلب و ریه را دارد. بقیه بدن آنها شامل یک بافت اسفنجی همگن است که با سیستم گردش خون، غدد و دیگر ساختارهای بی شکل تزریق می شود. هر یک از کلون‌های خاکستری فردیت دارند، اما نسبت به انسان، که تمایل به آگاهی گسترده و آگاهی مشترک از طریق شرطی‌سازی فرهنگی، برنامه‌ریزی، و تفاوت‌های اساسی جمجمه در ساختار به حداقل می‌رسد، بسیار کمتر مشخص است.

9) کلون ها تابع خاکستری های بلندتر هستند. خاکستری‌های کوچکتر دارای یک مجموعه حافظه اجتماعی کنترل‌شده و الکترونیکی هستند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در حالت ذهنی گروهی به طور مؤثر عمل کنند. آن‌ها مانند خاکستری‌های بزرگتر، فردیت مشخصی ندارند. هنگامی که یکی از خاکستری ها می میرد، ایمپلنت آن به عنوان یک دستگاه تمرکز برای بازیابی بدن عمل می کند. وقتی خاکستری ها می میرند، بدن آنها “پرتو” دور می شود.

 

نژادهای انسان/خاکستری

1) خاکستری ها در تلاش برای پر کردن زمین با موجودات ترکیبی هستند که در خدمت دستور کار آنها برای تسلط جهانی هستند. این فعالیت برای مدت طولانی ادامه داشته و نسل های زیادی از Crossbreed ها را تولید کرده است. این نژادهای دورگه به ​​طور بالقوه از نظر عملکرد بهتر از انسان یا خاکستری هستند.

2) بسیاری از افراد آزمایشگاه‌های پرورش، هم در زیر زمین و هم در فضاپیماها را دیده‌اند. در آن آزمایشگاه ها، جنین های خاکستری دیده می شوند. این جنین‌ها سرهایی دارند که در مقایسه با انسان‌ها «نامتناسب» با بدنشان است.

3) کلون های گِرِی در حال ربودن ماده های انسان، چه به صورت موقت و چه دائم، و استفاده از آنها برای زاد و ولد به منظور تولید یک گونه هیبریدی جدید هستند که به بشریت خدمت نمی کند.

4) خاکستری ها مفهوم پیوند را درک می کنند، اما فقط از نظر فکری از نظر پیوند (میان یک مادر انسان/ منبع تخمک و یک کودک دورگه بیگانه) که به بقای این نژاد کمک می کند. آنها نیاز به آن را در کودک فقط از نظر بقا تشخیص می دهند.

5) هزاران سال پیش، نژادهای زیادی در اینجا برای ایجاد موجودی باهوش و سازگار با هم آمیخته شدند. اما، آمیختگی فعلی برای ایجاد انسان هایی است که به بازدیدکنندگان خدمت کنند. آمیختگی آنها را قادر می سازد تا در اینجا حضور و نفوذ فرماندهی داشته باشند. آمیختگی برای چندین نسل در جریان بوده است و متاسفانه دارد بسیار موفق می شود.

6) هیبریدهایی وجود دارند که در دنیای امروز ما در بین ما زندگی می کنند. تعداد زیادی نیست، اما در آینده بیشتر خواهد شد. اینها انسان های باهوشی هستند که به بشریت خدمت نمی کنند.

 

گونه های آندرومدان

 

گونه های خاکستری بلند

مناظره امام رضا با جاثلیق مسیحی

 

به نام آفریننده عشق

 

مناظره امام رضا علیه السلام با جاثَلیق نصرانی، گفت‌وگویی کلامی است که در آن، از موضوعاتی چون نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشر بودن حضرت عیسی بحث شده است. این گفت‌وگو در جلسه‌ای صورت گرفت که در آن، به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره کردند.

حدیث این مناظره، نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق آمده است. به‌روایت حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، امام رضا(ع) براساس اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان، بر نبوت حضرت محمد(ص) استدلال می‌کند. همچنین با استناد به انجیل، بیان می‌کند که عیسی خدا نیست و بشر است.

برپایه این روایت، جاثلیق در این مناظره شکست می‌خورد و پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمی‌کند. در آغاز مناظره، جاثَلیق به مأمون که از او می‌خواهد مناظره را آغاز کند‌ می‌گوید با توجه به اینکه من کتاب دینی و پیامبر شما را قبول ندارم، چگونه با او مناظره کنم؟ امام رضا(ع) پاسخ می‌دهد که در بحث با او، به انجیل، کتاب دینی مسیحیان استناد خواهد کرد و جاثلیق می‌پذیرد که در این صورت، آن را رد نکند. بدین ترتیب امام رضا در این گفت‌وگو، در موراد بسیاری، از انجیل برای درستی سخنانش شاهد می‌آورد.

 

متن مناظره بار نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق (۳۰۵-۳۸۱ق) روایت شده است. در احتجاج، نوشته احمد بن علی طَبرسی (زیسته در قرن ششم قمری) خلاصه آن آمده است. علامه مجلسی هم در بحارالانوار حدیث را از دو کتاب شیخ صدوق روایت کرده است.

 

متن مناظره

مأمون رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق، ایشان، على بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه، دختر پیامبرمان و على بن ابى طالب، صلوات‌ الله علیهم هستند. دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجت آورى و انصاف بدهى.

جاثلیق گفت: اى امیر مؤمنین، چگونه با کسى بحث کنم که به کتابى استدلال می‌کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبرى احتجاج می‌کند که من به او ایمان ندارم؟ حضرت فرمودند: اى مرد مسیحى، اگر از انجیل براى تو دلیل بیاورم، آیا می‌پذیرى؟ جاثلیق گفت: آیا می‌توانم آنچه را انجیل فرموده، رد کنم؟ به خدا سوگند على‌رغم میل باطنی‌ام، خواهم پذیرفت.

حضرت فرمودند: حال، هرچه می‌خواهى بپرس و جوابت را دریافت کن. جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسى و کتابش چه عقیده‌‏اى دارى؟ آیا منکر آن دو هستى؟ حضرت فرمودند: من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه امتش را بدان بشارت داده و حواریون نیز آن را پذیرفته‌‏اند، ایمان دارم و به هر عیسایى که به نبوت محمد صلى الله علیه و آله و کتابش ایمان نداشته و امت خود را به او بشارت نداده، کافرم.

جاثلیق گفت: مگر هر حکمى نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟ حضرت فرمودند: چرا. او گفت: پس دو شاهد عادل از غیر هم‌کیشان خود که‏ مسیحیت نیز آنان را قبول داشته باشد، معرفى کن و از ما هم، از غیر هم‌کیشانمان دو شاهد عادل بخواه. حضرت فرمودند: حالا سخن به انصاف گفتى. آیا شخص عادلى را که نزد حضرت مسیح مقام و منزلتى داشت، قبول دارى؟ جاثلیق گفت: این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو. حضرت فرمودند: درباره یوحنّا دیلمی چه می‌گویى؟ گفت: به‌ به! محبوب‌ترین شخص نزد مسیح را نام بردى.

حضرت فرمودند: تو را قسم می‌دهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنّا گفت: مسیح مرا به دین محمد عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آن‌ها به او ایمان آوردند؟ جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح چنین مطلبى را نقل کرده است و نبوّت مردى را مژده داده و نیز به اهل‌بیت و وصى او بشارت داده است و معین نکرده که این موضوع چه زمانى اتفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرفى نکرده است تا آن‌ها را بشناسیم.

حضرت فرمودند: اگر کسى که بتواند انجیل را بخواند، در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمد و اهل‌بیت و امتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان می‌آورى؟ گفت: حرف خوبى است. حضرت به نسطاس رومى فرمودند: سفر ثالث‏ انجیل را تا چه حدى از حفظ هستى؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: آیا انجیل خوانده‌‏اى؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: من سِفر ثالث را می‌خوانم، اگر در آنجا مطلبى درباره محمد و اهل‌ بیت او سلام‌ الله علیهم و نیز امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبى در این باره نبود، شهادت ندهید.

 

آن‌گاه حضرت شروع به خواندن سِفر ثالث کردند و وقتى به مطلب مربوط به پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند، وقف کرده، فرمودند: تو را به حق مسیح و مادرش قسم می‌دهم، آیا دانستى که من عالم به انجیل هستم؟ گفت: بله، سپس مطلب مربوط به محمد و اهل بیت و امتش را تلاوت فرمود، گفت: حال چه می‌گویى؟ این عین گفتار حضرت مسیح علیه‌ السلام است. اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى علیهما السلام را تکذیب کرده‌‏اى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت‏ واجب است؛ زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافرشده‌‏اى.

جاثلیق گفت: مطلبى را که از انجیل برایم روشن شود، انکار نمی‌کنم؛ بلکه بدان اذعان دارم. حضرت فرمودند: شاهد بر اقرار او باشید. حضرت ادامه دادند: آنچه می‌خواهى بپرس. جاثلیق پرسید: حواریون حضرت مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند؟ حضرت فرمودند: از خوب کسى سؤال کردى. حواریون دوازده نفر بودند که عالم‌ترین و فاضل‌ترین آنان، اَلوقا بود. و علماى مسیحی‌ها سه نفر بودند: یوحنّاى اکبر در اَج، یوحنّا در قرقیسیا و یوحنّای دیلمى در رجّاز و مطالب مربوط به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل‌بیت و امتش نزد او بوده و هم او بود که امت عیسى و بنى‌اسرائیل را به نبوت حضرت محمد و اهل‌بیت و امتش مژده داد.

آنگاه فرمود: اى مسیحى، به خدا سوگند ما به عیسایى که به محمد صلى الله علیه و آله ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادى نداریم،‏ به‌ جز ضعف و ناتوانى و کمى نماز و روزه‌‏اش. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد نمودى و خود را تضعیف کردى. گمان می‌کردم تو عالم‌ترین فرد در بین مسلمانان هستى. حضرت فرمودند: مگر چطور شده است؟ او گفت: می‌گویى: عیسى ضعیف بود و کم روزه می‌گرفت و کم نماز می‌خواند و حال آنکه عیسى حتى یک روز را بدون روزه نگذراند و حتى یک شب نخوابید. همیشه روزها روزه بود و شب‌ها شب‌ زنده‌‏دار.

حضرت فرمودند: براى تقرب به چه کسى روزه می‌گرفت و نماز مى خواند؟! جاثلیق از کلام افتاد و ساکت شد. حضرت فرمودند: می‌خواهم مطلبى از تو بپرسم؟ جاثلیق گفت: بپرس، اگر جوابش را بدانم، پاسخ می‌دهم. حضرت پرسیدند: چرا منکر هستى که عیسى، به اجازه خدا مرده‌‏ها را زنده می‌کرد؟ جاثلیق گفت: زیرا کسى که مرده‌‏ها را زنده کند و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را شفا دهد خداست و شایسته پرستش.

حضرت فرمود: یَسَع نیز کارهایى نظیر کارهاى عیسى انجام می‌داد: بر روى آب راه می‌رفت، مرده زنده می‌کرد، نابینا و مبتلاى به پیسى را شفا میداد، ولى امّتش او را خدا ندانسته و کسى او را نپرستید. «حزقیل» پیامبر نیز مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد، سى و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده نمود.

 

آنگاه رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمود: آیا مطالب مربوط به این عده از جوانان بنى‌اسرائیل را در تورات دیده‌‏اى؟ «بخت‌‏نَصَّر» آن‌ها را از بین اسراى بنى‌اسرائیل که در هنگام حمله به بیت‌المقدس، اسیر شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد. خداوند نیز وى را به سوى آن‌ها فرستاد و او آنها را زنده نمود. این مطلب در تورات هست و هرکس از شما آن را انکار کند، کافر است. رأس‌الجالوت گفت: این مطلب را شنیده‌‏ایم و از آن مطلع هستیم.

حضرت فرمود: درست است. حال دقت کن و ببین آیا این سِفر از تورات را درست می‌خوانم؟ سپس آیاتى از تورات را بر ما تلاوت فرمود. یهودى با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با تعجب، بدن خود را به راست و چپ حرکت‏ می‌داد. سپس رو به جاثلیق کرده، پرسیدند: آیا این‌ها قبل از عیسى بوده‏‌اند یا عیسى قبل از آنها؟ گفت: آنها قبل از عیسى بوده‌‏اند. حضرت فرمودند: قریش همگى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مرده‌‏هایشان را زنده کند. آن حضرت علی بن ابى طالب علیهما السّلام را همراه آنان به صحرا (یا گورستان) فرستادند و فرمودند: «به صحرا (یا گورستان) برو و با صداى بلند افرادى را که این‌ها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تک‌تک نام آنان را ببر و بگو: محمد رسول خدا می‌گوید: به اذن خدا برخیزید. (امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد) همه برخاسته، خاک‌‏هاى سر خود را می‌تکاندند.»

قریشیان نیز از آنان درباره امورشان سؤال می‌کردند و در ضمن گفتند: محمد پیامبر شده است. مردگان از خاک برخاسته، گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده، به او ایمان می‌آوردیم. و پیغمبر نیز افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى و نیز دیوانگان را شفا داده است، با حیوانات، پرندگان، جن و شیاطین صحبت کرده است، ولى ما آن حضرت را خدا نمی‌دانیم و در عین‌حال منکر فضایل این دسته از پیامبران (عیسى، یَسَع، حِزقیل و محمّد صلى الله علیه و آله و علیهم اجمعین نیستیم.

شما که عیسى را خدا می‌دانید، باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؛ چون آنان نیز مثل عیسى مرده زنده می‌کرده‌‏اند و نیز معجزات دیگر حضرت عیسى را نیز انجام می‌دادند. و نیز عده‌اى از بنى‌اسرائیل که تعدادشان به هزاران نفر می‌رسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولى خداوند جان آنان را در یک لحظه گرفت. اهل آن شهر اطراف آنان حصارى کشیدند و آن مردگان را به همان حال، رها کردند تا استخوان‌هایشان پوسید.

پیامبرى از پیامبران بنی‌اسرائیل از آنجا گذر می‌کرد، از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجب کرد. خداوند عزوجل به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله. خداوند وحى فرمود که: آنان را صدا بزن. آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوان‌هاى پوسیده، به اذن خدا برخیزید. همگى زنده شدند و در حالى که خاک‌‏ها را از سر خود می‌زدودند، برخاستند. و همچنین ابراهیم خلیل‌الرحمن علیه‌ السلام آن زمان که پرندگان را گرفت و تکه‌تکه نمود و هر تکه را بر کوهى نهاد و سپس آن‌ها را فراخواند و آن‌ها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند.

نیز موسى بن عمران علیه‌ السلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنى‌اسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیده‌‏اى، او را به ما نیز نشان بده. حضرت گفتند: من او را ندیده‌‏ام، ولى آنان اصرار کرده، گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (ما سخنان تو را تصدیق نمی‌کنیم، مگر اینکه بالعیان و آشکار خدا را ببینیم (سوره بقره، آیه ۵۵)). در نتیجه صاعقه‌‏اى آنان را سوزاند و نابود ساخت و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا، من هفتاد نفر از بنى‌اسرائیل را انتخاب کردم و به‌همراه خود آوردم و حال تنها برمی‌گردم.

چگونه ممکن است قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ اگر می‌خواستى، هم من و هم آنان را قبلا از بین می‌بردى. آیا ما را به‌خاطر کار نابخردان هلاک می‌سازى؟ (مضمون آیه ۱۵۵ سوره اعراف). خداوند نیز آنان را پس از مرگشان زنده نمود. سپس حضرت ادامه دادند: هیچ‌یک از مواردى را که برایت ذکر کردم، نمی‌توانى ردّ کنى؛ زیرا همگى مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآن است. اگر هرکس که مرده زنده می‌کند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا می‌دهد، خدا باشد، پس این‌ها را هم خدا بدان. حال، چه می‌گوئى؟

جاثلیق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودى نیست، جز الله. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: تو را به ده آیه‌‏اى که بر موسى بن عمران نازل شد، قسم می‌دهم که آیا خبر محمد و امتش در تورات، موجود هست؟ (و آن خبر چنین است:) «آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شترسوار، بیایند و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند؛ تسبیحى جدید در معبدهایى نو. در آن زمان، بنى‌اسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند تا قلوبشان آرامش یابد؛ زیرا آنان شمشیرهایى به دست دارند که به وسیله آن شمشیرها، از کفّار (محارب) در گوشه و کنار زمین انتقام می‌گیرند.»

آیا این مطلب همین‌گونه در تورات مکتوب نیست؟ رأس‌الجالوت گفت: آرى، ما نیز آن را همین گونه در تورات یافته‌‏ایم. سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب «شعیا» در چه حدى آشنا هستى؟ گفت: آن را حرف‌به‌حرف می‌دانم و بلد هستم. سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفته‌‏هاى اوست: «اى مردم، من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم، در حالى که لباس‌هایى از نور بر تن داشت و آن شترسوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بوده؟»

آن دو پاسخ دادند: بله، شعیا چنین چیزى گفته است. حضرت فرمودند: آیا با این گفته عیسى علیه‌ السلام در انجیل آشنا هستى: «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارقلیطا خواهد آمد». و اوست که به نفع من و به حق شهادت خواهد داد، همان‌طور که من براى او شهادت دادم. و اوست که همه‌چیز را براى شما تفسیر خواهد کرد و اوست که رسوایی‌هاى امت‏ها را آشکار خواهد کرد. و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست.

جاثلیق گفت: هرچه از انجیل بخوانى، آن را قبول داریم. حضرت فرمود: آیا قبول دارى این مطلب در انجیل موجود است؟ گفت: بله. حضرت ادامه دادند: آن زمان که انجیل اول را گم کردید، آن را نزد چه کسى یافتید و چه کسى این انجیل را براى شما وضع نمود؟ گفت: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و سپس آن را تر و تازه پیدا کردیم. یوحنّا و متّى آن را برایمان‏ پیدا کردند. حضرت به او گفتند چقدر نسبت به قصه این انجیل و علمای آن بی‌اطلاع هستى!

 

اگر این مطلب همان‌طور باشد که تو می‌گویى، پس چرا در مورد انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است که امروزه در دست دارید. اگر مثل روز اول بود، در آن اختلاف نمی‌کردید. ولى من مطلب را برایت روشن می‌کنم: آن زمان که انجیل اول گم شد، مسیحی‌ها نزد علمای خود جمع شدند و گفتند: عیسى بن مریم که کشته شده است و انجیل را نیز گم کرده‌‏ایم. شما علما چه نزد خود دارید؟ الوقا و مرقابوس گفتند: ما انجیل را از حفظ هستیم و هر روز یکشنبه یک سِفر از آن را براى شما خواهیم آورد. محزون نباشید و کنیسه‌‏ها را خالى نگذارید. هر یکشنبه، یک سِفر از آن را براى شما خواهیم خواند تا تمام انجیل جمع‌آورى شود.

سپس الوقا، مرقابوس، یوحنّا و متى نشستند و این انجیل را پس از گم‌شدن انجیل اول براى شما نگاشتند و این چهار نفر شاگرد شاگردان نخستین بودند. آیا این مطلب را می‌دانستى؟ جاثلیق گفت: این مطلب را تا به حال نمی‌دانستم و از برکت آگاهى شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد. و مطالب دیگرى را که تو می‌دانستى، از شما شنیدم. قلبم گواهى می‌دهد که آن‌ها حق است. از سخنان شما بسیار استفاده کردم.

حضرت فرمودند: به‌عقیده تو، شهادت این‌ها چگونه است؟ گفت: شهادت اینها کاملا قابل‌قبول است. این‌ها علمای انجیل هستند و هرچه را تأیید کنند و بدان گواهى دهند، حق است. حضرت به مأمون و اهل بیتش و سایرین فرمود: شما شاهد باشید. گفتند: ما شاهدیم. سپس به جاثلیق فرمود: تو را به حق پسر (عیسى علیه‌ السلام) و مادرش (مریم علیه السلام) قسم می‌دهم، آیا می‌دانى که متّى گفته است: مسیح، فرزند داود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب بن یهوذا بن خضرون است و مرقابوس درباره اصل و نسب عیسى بن مریم علیهما السلام گفته است: او «کلمه» خداست که خداوند او را در جسد انسانى قرار داد و به صورت انسان در آمد.

و الوقا گفته است: عیسى بن مریم علیهما السلام و مادرش انسان‌هایى بودند از خون و گوشت که روح‌القدس در آنان حلول کرد. و در ضمن قبول دارى که از جمله مطالب عیسى درباره خودش، این است که فرموده: «اى حواریون، به راستى و صداقت برایتان می‌گویم: هیچ‌کس به آسمان نخواهد رفت، جز آنکه از آن فرود آمده، مگر آن شترسوار، خاتم‌الاَنبیاء، که او به آسمان صعود می‌کند و فرود می‌آید.» نظرت درباره این سخن چیست؟

جاثلیق گفت: این سخن عیسى است و ما آن را انکار نمی‌کنیم. حضرت فرمودند: نظرت درباره شهادت و گواهى الوقا، مرقابوس و متّى درباره عیسى و اصل و نسب او چیست؟ جاثلیق گفت: به عیسى افترا زده‌‏اند. حضرت به حضّار فرمودند: آیا (همین الآن) پاکى و صداقت آنان را تأیید نکرد و نگفت آنان علمای انجیل هستند و گفتارشان حق است و حقیقت؟! جاثلیق گفت: اى دانشمند مسلمین، دوست دارم مرا در مورد این چهار نفر معاف دارى. حضرت فرمودند: قبول است، تو را معاف کردیم. حال هرچه می‌خواهى سؤال کن. جاثلیق عرض کرد: بهتر است دیگرى سؤال کند. به حق مسیح قسم، گمان نداشتم در بین علمای مسلمین، کسى مثل شما وجود داشته باشد.

 

نژاد فرازمینی خاکستری قد بلند

 

به نام آفریننده عشق

 

اینکه حقیقت وجود یوفو ها را نمی توان انکار کرد مسئله واضحی است اما اینکه چه چیزهایی یا چه کسانی آنها را کنترل می کنند و چه اهدافی دارند خیلی مشخص نیست.

همیشه یکی از گزینه ها، مسئله جذاب و شاید در حال حاضر تخیلی وجود موجودات فضایی است. اینکه موجودات بیگانه وجود دارند یا خیر و اینکه منظومه ما، کهکشان ما و سایر کهکشان ها خالی از سکنه است یا خیر دو حالت بیشتر ندارد؛ یا اینکه هیچ موجودی در کهکشان های دور و نزدیک زندگی نمی کند و بقیه کهکشان ها و سیارات بیهوده آفریده شده اند که این یک نظر است.

اما نظر دیگر که با شواهد نظری و عملی ما انسانها سازگارتر است وجود گونه های غیر انسانی یا شبه انسانی در سایر سیستم های ستاره ای است. اگر اندکی فکر کنید این قضیه با توجه به شواهدی که بعضا در این مقاله به آن پرداخته شده خیلی هم عجیب نیست!

ما صرفا بر اساس داده های موجود در کتب، اینترنت و سایر منابع، موجوداتی را معرفی کردیم که در این مقاله به آن پرداخته شده است. اکنون می خواهیم موجود بیگانه ای که صحت وجود آن صرفا بستگی به منابع منتشر کننده دارد و ما صرفا آن را ترجمه کردیم را به شما معرفی کنیم.

 

خاکستری قد بلند

1) برخی از 22 زیرگونه مختلف خاکستری در ابتدا به عنوان انسان نماهای مو بور بلند در سیستم ریگل شروع به کار کردند، اما به دلیل تبادل هسته ای در مدت طولانی در معرض تشعشعات شدید قرار گرفتند و DNA آنها تا حدی تغییر کرد. که در آن برخی از گونه ها به کوتوله های ناقص رشد تبدیل شدند. ساختارهای غده ای نیز تحت تأثیر قرار گرفتند، از جمله اندام های تولید مثل و گوارش. تبادل هسته ای تقریبا سیصد هزار سال پیش رخ داده است. این گونه از گونه های خاکستری را «صلیبی های شکارچی» یا «مارکابیان» می نامند.

2) دو نوع اصلی از گونه های بلند خاکستری وجود دارد که خود را EBAN می نامند. نوع 1 شکارچیان حدود 7 تا 8 فوت قد دارند (2 تا 2.5 متر) و در ساختار ژنتیکی خود چیزی را که شما می‌توانید پایه حشره بنامید، دارند. آنها بینی برجسته و چشمان مشکی مورب دارند. آنها اندام تناسلی خارجی ندارند و نسبت به انسان بسیار پرخاشگر هستند. نوع 2 خاکستری قد بلند، بین شش تا هفت فوت قد دارند (1.8 تا 2 متر) و اندام تناسلی خارجی دارند. به نظر می رسد این نوع شکل بلندتری از گونه های خاکستری کوتاه قد با سرهای بزرگ مشابه و چشمان سیاه درشت باشد.

3) خاکستری ها در تاریکی بسیار کارآمد عمل می کنند. چشمان آنها به اشعه ماوراء بنفش حساس تر است. آنها توانایی کنترل ضربان قلب خود را دارند. ضربان قلب طبیعی برای یک خاکستری بالاتر از یک انسان است. به نظر می رسد پوست دارای محتوای فلزی و رنگدانه کبالتی غیر معمول است.

 

4) مغز دارای لوب های بسیار بیشتری نسبت به مغز انسان توصیف شده است. پیش از این اشاراتی به شبکه های کریستالی وجود داشت که در مغز برخی از کالبد شکافی های موجودات فضایی پیدا شده بود. اعتقاد بر این است که شبکه یک رابطه عملکردی با ارتباطات تله پاتیک دارد و به عنوان یک گره عملکردی برای کنترل گروهی گونه‌های شبیه‌سازی‌ شده، که در واقع در ذهن کندو عمل می‌کنند، عمل می‌کند.

5) غددشان به خصوص غدد سباسه مشکل دارند که هضم غذا را برایشان مشکل می کند. آنها از ترشحات غدد و آنزیم هایی که از حیواناتی که آنها را مثله می کنند استخراج می کنند، تغذیه می کنند. آنها این عصاره ها را از طریق منافذ پوست خود جذب می کنند.

6) گونه خاکستری مبتنی بر فردی شدن یا یک موجودیت منفرد نیست. برای اشخاصی که مجموعه ذهنی گروهی (مجموعه حافظه اجتماعی) را حفظ می کنند، به نظر می رسد فردی سازی باعث از دست دادن تصادفی انرژی زیادی می شود. آنها در ابتدا مجذوب فردیت انسان و طیف عاطفی انسان بودند که می توانند آن را درک کنند اما ظاهراً معنی آن (برای انسان) را درک نمی کنند.

7) به نظر می رسد اهداف این گونه بر اساس یک نظم اجتماعی مبتنی بر بقا مبتنی بر تسلط سفت و سخت استوار است، جایی که “مذهب” آنها علم است، ساختار اجتماعی آنها برای اطاعت تنظیم شده است، و مفاهیم نظامی آنها حول تسخیر، استعمار، و سلطه از طریق پنهان گروه بندی می شوند. برنامه های کنترل ذهن آشکار شده است که سلسله مراتب مشخصی در ساختارهای اجتماعی آنها وجود دارد که برای هر موجودی وظایف خاصی را برای انجام آنها فراهم می کند.

 

8) این موجودات برتری تکنولوژیکی دارند، اما در علوم معنوی و اجتماعی کم به نظر می رسند. این امر در فقدان صمیمیت، احساسات و احترام آنها نسبت به انسان آشکار است. آن‌ها گاهی اوقات می‌توانند با تنظیم طول موج‌های انسان از طریق دستگاه‌های رادیویی متصل از طریق تله پاتی، لذت لحظه‌ای را از نظر خلق و خوی بالا ببرند. آنها به احساسات شدید انسانی مانند خلسه یا عذاب واکنش نشان می دهند. آنها زوج ها را برای هیجانات جنسی پوشش می دهند و به سمت ناهنجاری ها و انحرافات جنسی کشیده می شوند. مرکاب ها از رابطه جنسی، درد، مواد مخدر و ترس به عنوان عناصر وسواسی برای منحرف کردن انسان ها استفاده می کنند.

9) به نظر می رسد شرطی شدن بسیار ظریفی وجود دارد که به آماده سازی مردم زمین برای برخی بیگانگان کمک کرده است. با این حال، اکنون واضح است که بیگانگانی که فناوری را در اختیار دولت مخفی قرار داده اند خیرخواه نیستند، بلکه دشمنان ما هستند، زیرا آنها آدم ربایی، دروغ و فریب دارند و عموما بدخواهانه هستند و ظاهرا در حال اجرای یک تهاجم مخفی با برنامه ریزی بسیار دقیق هستند که شامل استفاده وحشیانه و غیرانسانی از انسان ها و حیوانات برای آزمایش های پیشرفته ژنتیکی و تلاقی است.

10) این یک استراتژی است که به موجب آن بیگانگان بدخواه در حال ایجاد یک اتحاد “فاوستی” با دولت مخفی هستند تا آنها را قادر سازد تا قبل از اینکه هر موجود بیگانه دیگری بتواند تماس مناسبی را در داخل کشور برقرار کند، با رضایت ناخواسته بشریت، زمین را برای خود به طور موثر ادعا کند. محدودیت های به اصطلاح “قوانین جهانی” که سایر نژادهای بیگانه ظاهرا به آنها پایبند هستند.

 

با آندرومدان ها در این مقاله آشنا شوید.

آشنایی با کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)

 

به نام آفریننده عشق

 

کتاب مقدس مجموعه ای از نوشته های کوچک و بزرگ است که مسیحیان، همه و یهودیان نیز بخشی از آن را کتاب آسمانی خود می دانند.

عنوان معروف این مجموعه در زبان انگلیسی و بیشتر زبان های اروپایی «بایبل» و یا کلمه های هم خانواده آن است که برگرفته از کلمه یونانی Biblia به معنای کتاب ها است. در زبان فارسی و عربی عنوان «عهدین» نیز برای این کتاب به کار می رود که به معنی عهدهای دوران حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام می باشد.

بنابراین مسیحیان به دو دوره و عصر قائل اند: عهد قدیم و عهد جدید. اما یهودیان معتقدند خدا تنها یک پیمان بسته که همان عهد قدیم یا پیمان شریعت است.

 

عهد قدیم

عهد قدیم که تنها بخش مورد اعتقاد یهودیان است نزدیک به سه چهارم کتاب مقدس را دربرمی گیرد. این مجموعه که گفته می شود طی قرنها و به دست نویسندگان گوناگون نگارش یافته شامل مطالب متنوعی از قبیل تاریخ، شریعت، حکمت، مناجات و شعر است. از این مجموعه دو نسخه باقی مانده است: یکی به زبان عبری و دیگری به زبان یونانی.

از آنجا که یهودیان نسخه عبری را قبول دارند اضافات نسخه یونانی را جزء کتاب مقدس خود نمی شمارند. کتاب مقدس یهود به سه بخش تقسیم می شود:

1. شریعت موسی علیه السلام: شریعت موسی یا تورات مشتمل بر پنج دفتر اول کتاب مقدس بوده و به افسار خمسه معروف است.

2. بخشی که به انبیا شهرت دارد و دربرگیرنده کتاب های یوشع، داوران، سموئیل، پادشاهان، اشعیا، ارمیا، حزقیال و 10 نبی کوچکتر است.

3. مکتوبات که شامل مزامیر، ایوب، غزل ها، سلیمان، روت، مراثی، استر، دانیال، عزرا، نحمیا، و تواریخ ایام است.

 

عهد جدید

بخش دوم کتاب مقدس عهد جدید است که تنها مسیحیان آن را قبول دارند و یهودیان آن را معتبر نمی دانند. به طور کلی عهد جدید به چهار بخش تقسیم می شود:

1. زندگینامه و سخنان حضرت عیسی علیه السلام: این بخش مشتل بر چهار انجیل است که گفته می شود متّی از حواریان حضرت عیسی، مرقُس شاگرد پطرُس حواری، لوقا شاگرد پولُس حواری و یوحنّا یکی از حواریان که در زمان حضرت عیسی طفل خردسالی بود آنها را نگاشته اند.

اغلب محققان معتقدند که قدیمی ترین اناجیل بیش از سی سال بعد از حضرت عیسی علیه السلام نگاشته شده است. جان بی ناس در این باره می گوید: بی گمان عیسی تعالیم خود را تحریر نکرد بلکه به شاگردان خود اعتماد کرد و به آنها امر کرد به اطراف جهان بروند و آنچه را در حافظه دارند به مردم تعلیم دهند. اما شاید بعضی از اقوال از قلم افتاده باشد و یا به غلط یه عیسی نسبت داده شده باشد.

2. تبلیغات مبلغان مسیحی: این بخش اعمال حواریان و دیگر مسیحیان به خصوص پولس را بیان می کند.

3. نامه ها: حواریان مسیحی صدر اول، نامه هایی به شهرها و افراد گوناگون نگاشته اند که 21 نامه از آنها در عهد جدید وجود دارد.

4. رویا و مکاشفه: این بخش نیز به یوحنا منسوب است و در پایان عهد جدید آمده است.

 

انتقادات بر کتاب مقدس

ابراهیم بن عزرا گفته است: اسفار پنج گانه تورات به موارد خاصی اشاره کرده است که بیانگر آن است نویسنده واقعی اسفار پنج گانه، حضرت موسی علیه السلام نیست بلکه این کتاب باید قرن ها پس از موسی علیه السلام به دست فرد دیگری نوشته شده باشد.

توبینگن بور اعتقاد دارد که بخش اعظمی از دین متاخر به پولس نسبت داده می شود نه مسیح. او در جای دیگری می گوید: نگرش های نقادانه به متون مقدس تنها در بخش پروتستان عالم مسیحیت به وجود نیامد، بلکه تحت تاثیر تحقیقات علمی جدید در مورد کتاب مقدس به کاتولیک روم نیز راه یافت.

بنابراین شواهد بسیاری وجود دراد که کتاب مقدس را نمی توان وحی الهی و آموزه های حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام دانست.

 

دیدگاه قرآن درباره کتاب مقدس

قرآن کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به همان صورت که بر پیامبر وحی شده در اختیار ما قرار گرفته است. دلایل زیادی بر عدم تحریف قرآن وجود دارد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. قرآن درباره کتاب مقدس می فرماید: «و تورات و انجیل را پیش از آن برای رهنمود مردم فرستاد.» (آل عمران، 3 و 4)

اما قرآن در آیاتی دیگر بیان می کند که در تورات و انجیل تحریفاتی راه یافته است: «برخی از آنان که یهودی اند، کلمات را از جاهای خود برمی گردانند و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن به دین اسلام می گویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم! و بشنو که ناشنوا گردی. میگویند: راعنا (ما را تمحیق کن) تا با زبان خود حقایق را برگردانند و به آیین خدا طعه زنند. ولی اگر آنان می گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم) برای آنها بهتر و با واقعیت سازگارتر بود. ولی خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز گروهی اندک ایمان نمی آورند.» (نساء، 46)

«بنابراین اگر عالمان یهودی و مسیحی کتاب آسمانی را تحریف نمی کردند، بازهم باید از آیین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که تورات و انجیل آن را بشارت داده بودند پیروی می کردند اما آنان حق را با باطل درآمیختند و حقیقت را پوشاندند.» (آل عمران، 71)

 

 

نژادی فرازمینی به نام آندرومدان

 

به نام آفریننده عشق

 

نکته: وجود این نژاد، از نظر شواهد و مدارک، نیمه معتبر تلقی شده است.

نکته: صحت اطلاعات این مقاله صرفا به منبع ذکر شده بستگی دارد و این مقاله ترجمه ای از مقالات علمی دیگر است.

 

آندرومدی ها

1) نیروی عظیمی از موجودات از کهکشان آندرومدا می آیند. اینها موجودات بین ستاره ای هستند که در نور می روند. سفینه‌های آن‌ها این توانایی را دارند که در نور فوق‌العاده حرکت کنند، به طوری که تنها در چند لحظه می‌توانند از یک منظومه ستاره‌ای کاملا متفاوت به اینجا برسند.

2) این موجودات بسیار زیبا هستند. آنها سبک هستند و بسیار نازک هستند. این نژاد از نظر معنوی چنان تکامل یافته است که دیگر نیازی به بدن فیزیکی ندارند. آنها تقریبا موجوداتی از انرژی نور هستند. آنها در نور روشن می شوند. آنها بسیار بلند هستند و هشت تا ده فوت ارتفاع دارند. در اساطیر از آنها به عنوان موجودات بالدار یاد می شد.

3) سیستم بیولوژیکی آنها کاملا متفاوت از سیستم ژنتیکی ما است. این موجودات تجسمی را نشان می دهند که در نور مغناطیسی شده است. آنها نمی خورند. دانش کسب می کنند. آنها از “پرونا” زندگی می کنند که یک اصطلاح باستانی به معنای حقیقت است.

4) آن‌ها زیبا هستند که توصیف نمی‌شود و بشر بر تکه‌هایی از آن زیبایی سایه می‌اندازد. آنها از انسانیت مراقبت کرده اند زیرا ما را برادر و خواهر خود می دانند. آنها معتقدند که همه ما از یک منبع آمده ایم و همه ما در نور آفریده شده ایم. این پیوند مشترک بین ماست.

5) آنها یک کشتی مادر بسیار عالی دارند. در شب به دلیل فلزی که از آن ساخته شده است نامرئی است. سیاه به نظر می رسد. اما اگر بخواهد روشن شود، از خورشید روشن تر می شود. اینجا در استراتوسفر ماست. بی صدا و یواشکی حرکت می کند. دولت ما از حضور خود آگاه است و برای آنها شوم است.

6) این سفینه Miria Amour نام دارد. به معنای نور نقره ای است. سفینه، جنگجویانی دارد که تخیل را به چالش می کشند. می تواند یک قاره را تا انتهای دریا منفجر کند. می تواند سیاره ما را بچرخاند و آن را از مدار خارج کند. سفینه به دلیل بیماری در این سیاره اینجاست. اینجا به دلیل فروپاشی آگاهی تمدن است. اینجا نیز به دلیل تغییراتی است که قرار است در اینجا رخ دهد و این به خاطر نیروی دیگری است که در این سیاره درگیر است.

7) این موجودات در گذشته برای انجام کارهای شگفت انگیز و حفظ بذرهای انسانیت سودهایی را برانگیخته اند. از حقیقت و کلمات آن سوء استفاده، سوء تعبیر شده و توسط مردان قدرتمند برای به بردگی گرفتن مردم استفاده شده است و اجازه داده شده است. اما، این نهادها اکنون برای حقیقت بازگشته اند.

 

منبع: guiaviajesvirtual.com

 

برای اطلاع از موجودات زنده موجود در کیهان این مقاله را مطالعه کنید.

خروج شیصبانی قبل از ظهور

 

به نام آفریننده عشق

 

شیصبانی یا عوف سلمی در باور دین اسلام شیعه، فردی‌ است که در آخر الزمان و پیش از قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه در عراق ظهور می‌کند. آغاز کار وی از تکریت است و در دمشق کشته می‌شود.

واژه شیصبان یکی از نام‌های ابلیس است و در لغت به معنای مورچه نر، لانه مورچگان، رهبرگروهی از پریان و گهگاهی ائمه از این واژه برای اشاره به بنی‌عباس استفاده می‌کرده‌اند.

از امام سجاد علیه السلام نقل‌ شده است:

خروج شعیب بن صالح پس از عوف سلمی و قبل از خروج سفیانی است.

و از امام باقر علیه السلام آمده‌ است:

سفیانی خروج نمی‌کند، مگر آن که قبل از او شیصبانی در سرزمین کوفان (همان عراق) خروج کند. او همچون جوشیدن آب از زمین می‌جوشد و فرستادگان شما را به قتل می‌رساند. بعد از آن، انتظار خروج سفیانی و ظهور قائم را داشته باشید.

اسم اعظم از نظر علامه حسن زاده

 

به نام آفریننده عشق

 

حضرت علامه حسن زاده آملی درباره اسم اعظم می فرمایند: «أعظمیت اسماء را مرتبت دیگر نیز هست که اختصاص به تعریف دارد اسمی که در تعریف حق سبحانه اتم از دیگری باشد أعظم از آنست. این راجع به همان سرّ و حصه است که اسم أعظم به انسان کامل اختصاص دارد. (در حدیثی پیامبر فرمودند: « من رآنی فقد رأی الله » پس وجود خاتم أعظم أسماء الله است و نیز دیگر کلمات تامّه و اسمای حسنی الهی (در حدیثی امام معصوم نقل شده است که فرمودند: « نحن والله الاسماء. الحسنی التی لایقبل الله من العباد عملا  إلا ّ بمعرفتنا ») پس انسان کامل اسم اعظم است.»

اسم أعظم خاتم نصیب کسی نمی شود، آری بدان قدر که به حضرتش تقرب جستی به اسم أعظم حق نزدیک شدی و قرآن که صورت کتبی اوست اسم أعظم است. و در حدیثی از پیامبر اکرم از اسم أعظم سوال شد حضرت فرمودند: « هر اسمی از اسماء الله أعظم است پس تو قلبت را از هر چه غیر اوست خالی کن و در این حال او را با هر اسمی که خواستی بخوان و در حقیقت نیست برای خداوند اسم خاصّی بلکه خداوند واحد و قهار است ». (مآثر آثار ج 1 ص 53)

آیة الله صمدی آملی می فرمایند: « تو خودت اسم أعظم الهی هستی و قدر خودت را بشناس و سر سری نگیر. اگرچه بر انگشتری اسم اعظم کتبی را حک می کنند و به انگشت می گذاری ولی باید بدانی که:

گر انگشت سلیمانی نباشد    چه خاصیت دهد نقش نگینی

خودش که اسم أعظم است را حفظ نمی کند، به فکر انگشتر به دست گرفتن است ولی عمده آنست که خودش اسم أعظم گردد و توجه ارتباط وجودیش به دریای بیکران باشد و خودش را در حدود و نقایص کثرات غرق نکند و جدول وجودیش را لایروبینماید تا به اسم أعظم جانش دست یابد. به هر مقداری که از غیر مایوس شد و به سرّش متوجه شد به همان اندازه از حق بهره می برد و با نامیدی از غیر است که می توان به إسم أعظم رسید یعنی به کانال ارتباطی و فقر نوری خود رسید و با آن حقیقت عالم را یافت.

پیدایش و فرجام مسیحیت

به نام آفریننده عشق

 

حضرت عیسی علیه السلام از بزرگترین پیامبران الهی است که دارای کتاب آسمانی، شریعت و معجزات بسیاری بوده است. او از مادری پاک دامن و باتقوا به نام حضرت مریم سلام الله علیها زاده شد. پدر و مادر مریم، عمران و حنّه نیز پاک دامن و بافضیلت بودند.

مادر مریم زنی نازا بود و همواره از خدا می خواست که به او فرزندی عنایت کند. از این رو نذر کرده بود اگر خدا پسری به او عطا کند، او را خادم حرم بیت المقدس گرداند. خدا نیز دعای او را اجابت کرد ولی به جای پسر، دختری به نام مریم به او عطا کرد. به این ترتیب مریم خدمتگزار حرم شد.

متولیان حرم در تکفل و سرپرستی این فرزند باهم اختلاف داشتند، چرا که پدر مریم در میان خادمان جایگاه والایی داشت. سرانجام به قرعه متوسل شدند و قرعه به نام زکریا افتاد. زکریا به خوبی از مریم مراقبت کرد ولی هرگاه نزد او می آمد غذای او را آماده می دید و از این امر تعجب می کرد.

زکریا علیه السلام از مریم پرسید: این غذاها از کجا می آید؟ مریم گفت: از جانب خداست و خداوند به هر کس بخواهد روزی فراوان می دهد. روزی طبق معمول، مریم به عبادت خدا مشغول بود که اضطراب بی سابقه ای را احساس کرد. در این حال جبرئیل علیه السلام به صورت مردی پیش روی مریم ظاهر شد.

مریم با مشاهده مرد به خدا پناه برد اما جبرئیل گفت: نترس من فرشته خدا هستم و ماموریت دارم پسر پاکیزه ای به تو ببخشم. مریم گفت: چگونه ممکن است از من فرزندی آید در صورتی که من با هیچ کس ارتباطی نداشته ام؟ جبرئیل گفت: خدایت چنین خواسته و این کار بر وی آسان است.

پس از مدتی درد زایمان مریم را فرا گرفت و به تنه درخت خرمایی تکیه کرد در حالیکه وحشت او را فراگرفته بود تا آنجا که آرزو کرد کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم. آنگاه از جانب خداوند ندایی رسید: نگران نباش، به زیر پای خود بنگر. در آن چشمه می توانی نوزاد خود را در آن بشویی.

از خرمای این درخت و آب این چشمه تناول کن و در اعتراض و تمسخر مردم نذر سکوت کن. این کودک می تواند در گهواره سخن بگوید. وقتی که مریم برگشت بعضی به او اعتراض کردند و گفتند: این کار عجیب چیست؟ مریم گفت: اگر طالب حقیقت هستید با این نوزاد سخن بگویید.

آنها گفتند چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ ناگهان کودک به فرمان الهی به سخن درآمد و گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است و هرجا که باشم مرا بابرکت ساخته. تا زنده ام به نماز و زکات سفارشم کرده است.»

پس از این سخنان مردم دریافتند که این کودک با خواست خدا به دنیا آمده و نسبت به دیگران امتیاز والایی دارد. هنگامی که عیسی علیه السلام به سی سالگی رسید فرشته ای به او رسالتش را ابلاغ کرد و انجیل را به وی وحی نمود در حالیکه که تصدیق کننده تورات بود. شریعت او کامل کننده تورات تلقی شده است و همه آنچه در تورات تشریع گشته را تایید کرده است جز برخی از محرمات که انجیل آنها را حلال کرده است.

 

حضرت عیسی علیه السلام به پیامبر زمان ما یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز مردم را بشارت داده است. هم چنین ایشان کوشید که گمراهی های قوم یهود را بر طرف کرده و آنها را به وادی هدایت وارد سازد اما آنها سخن او را نپذیرفته و به تحریف دین موسی علیه السلام ادامه دادند.

عیسی برای قانع کردن آنها از معجزاتی مانند مرده کردن زنده، ساختن پرنده از گِل، خبر دادن از غیب و … نیز استفاده کرد اما عده ای از قوم یهود همچنان بر انکار خود پافشاری می کردند تا آنجا دیدند عده زیادی از مردم به عیسی ایمان آوردند. آنها از این قضیه نگران شدند و نقشه کشیدند تا حضرت عیسی را کشته و به صلیب کِشند.

مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی علیه السلام به صلیب کشیده شد ولی خداوند در قرآن می فرماید: «در حالیکه تصور می کردند عیسی را کشته اند، اما او را نکشتند و به دارش نیاویختند و اشتباها فردی شبیه او را دار زدند و گمان کردند عیسی است. از آنجا که مشیت خدا بر نجات او از قوم یهود تعلق گرفته بود، او را نجات داد و به سوی خودش (در آسمان) برد و خداوند مقتدر و حکیم است.»

 

بدین ترتیب ماموریت و رسالت یکی از پیامبران اولوالعزم که دارای شریعت و کتاب بود به پایان رسید.

ربوده شدن بتی و بارنی توسط بیگانگان

به نام آفریننده عشق

 

یکی از معروف ترین وقایعی که در ارتباط با ربودن انسانها توسط بیگانگان فضایی در محافل علمی مطرح است ماجرای خانواده هیل می باشد. ماجرای مربوط به ربوده شدن این زن و شوهر به 19 سپتامبر 1965 باز میگردد. در این تاریخ اتوموبیل بتی و بارنی هیل در لنگستر نیو همپشایر در حال حرکت به سمت منزل بود. انها به دفعات نوری عجیب را در آسمان بالای سر خود مشاهده کردند و ماشین خود را برای مشاهده آن شئ عجیب چند بار متوقف نمودند.

آخرین باری که آنها برای مشاهده آن شئ عجیب توقف کردند بارنی هیل وحشت زده به سمت اتومبیل دوید و از بتی خواست که فورا سوار شود. او فریاد زد آنها می خواهند ما را بدزدند و در همین حال با سرعتی سرسام آور شروع به رانندگی نمود. ناگهان صدای عجیبی بر فراز سقف اتومبیل آنها شنیده می شود و هر دوی آنها دچار خواب آلودگی شدیدی می شوند. پس از آنکه هر دوی آنها به هوش می آیند خود را 35 مایل دورتر از محل رانندگی می یابند و با نگاه کردن به ساعت متوجه می شوند که دو ساعت را در خواب و بی خبری بوده اند.

 

روز بعد آنها گزارشی را از آنچه که برایشان اتفاق افتاده بود به مقامات مسئول در پایگاه پلیس ارائه دادند و متعاقب آن توسط مسئولان کمیته بررسی پدیده های هوایی  (ان آی سی ای پی) مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از 10 روز از این واقعه کابوسهای شبانه بتی و بارنی هیل شروع شد که آنها را مجبور کرد تا با یک روانشناس معروف به نام دکتر بنیامین سایمون تماس بگیرند. معالجات روان درمانی بر روی این دو به مدت 6 ماه ادامه یافت. در جریان خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که برای معالجه آنها انجام شد جزئیات بیشتری توسط بتی و بارنی هیل بیان شد که در هر مورد اظهارات آنها با هم تطابق داشت!

آنها در جریان خواب مصنوعی اظهار داشتند که پس از آنکه توسط بیگانگان فضایی به داخل سفینه برده شدند نمونه هایی از پوست و موی آنها برداشته شده است. همچنین در جریان خواب مصنوعی بتی هیل گفت که از رئیس آنها در مورد اینکه انها از کجا می آیند پرسید. آنها در جواب وی تصویری سه بعدی از یک منظومه را نشان دادند که هر دو زن و شوهر در جریان هیپنوتیزم تصویر ان را به درستی رسم کردند. تصویری که آنها رسم کردند امروزه به تصویر گلیس معروف شده است.

نکته جالب این است که پس از این واقعه تمام مراکز علمی جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان آماتور، تلسکوپ های خود را به سمتی که بتی هیل اشاره کرده بود نشانه گرفتند. 7 سال بعد این منظومه توسط دانشمندان با نام زتا رتیکولی کشف و مورد تایید قرار گرفت.

بتی پیش از مرگش در سال 2004 برای اولین بار در مصاحبه ای گفت: من را به داخل سفینه بردند. بارنی را به اتاق دیگری بردند. بیگانه ای را که آزمایشات را انجام میداد معاینه کننده می نامیدند. ابتدا من را روی چارپایه ای قرار دادند و چشمها، بینی، گوشها و گلویم را معاینه کردند.

سپس من را روی میزی قرار دادند و گفتند قصد دارند سیستم عصبیم را معاینه کنند. بعد سعی کردند سوزنی را در ناحیه ناف من وارد بدنم کنند که چون دردناک بود ادامه ندادند. آزمایشات بارنی هم مثل آزمایشات من بود با این تفاوت که به استخوان بندی او هم توجه کرده بودند. بتی همچنین به خاطر می آورد که با رهبر گروه بیگانگان مکالمه داشته و از او درباره مبداء شان پرسیده. «به او گفتم شما اهل این سیاره نیستید. اهل کجایید؟ او نقشه ای از ستارگان به من نشان داد و گفت اهل آنجا هستند.»

تصویر باورنکردنی دیگری که از این جلسات هیپنوتیزم حاصل شد، طرحی از صورت ربایندگان بود. این طرح، اولین نمونه طرح شناخته شده است از ظاهر ربایندگان است که بعدها بر اساس آن یک مدل سه بعدی توسط یکی از هنرمندان محلی تهیه شد.

بعدا پزشک مربوطه از سوی مقامات آمریکایی مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازمینی ها با خانواده هیل را انکار نماید و وی نیز چنین اعلام نمود که کسانی که تحت هیپنوتیزم قرار میگیرند ممکن است مطالبی را عنوان کنند که لزوما صحیح نباشند و بدین ترتیب سخنان بتی و بارنی هیل هم از این قاعده مستثنی نیست.

پیدایش صهیونیسم و دولت اسرائیل

 

به نام آفریننده عشق

 

یهودیت تبلیغ ندارد زیرا یهودیان دین خود را نعمت الهی می دانند که تنها از آنِ نژاد بنی اسرائیل است. با این وصف اگر کسی یهودی شود او را می پذیرند.

یهودیان معمولا مردم را به صهیونیسم فرا می خوانند. البته برخی از یهودیان با صهیونیسم مخالفند. صهیون نام تپه ای است در اورشلیم که در زمان شکوفایی دولت بنی اسرائیل در عصر حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهما السلام مرکز نظامی بوده است. این نام همواره یادآور اقتدار آن قوم است.

صهیونیسم عنوان جنبشی است که طرفدار بازگشت یهودیان به فلسطین و ایجاد کشوری ویژه بنی اسرائیل در این سرزمین است. بنیان گذار این نهضت در عصر جدید فردی یهودی به نام تئودور هرتزل است. در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگی از یهودیان روسیه اخراج شدند. گروهی از آنان در غرب اروپا و گروهی دیگر در فلسطین ساکن شدند.

با ایجاد نهضت صهیونیسم و تشویق یهودیان برای بازگشت به فلسطین، دولت انگلستان در سال 1917 در اعلامیه ای معروف به بالفور موافقت خود را مبنی بر تاسیس حکومت مستقل یهودی در منطقه فلسطین اعلام کرد. پس از جنگ جهانی دوم در سال 1947 به بهانه فشارهایی که نازی های آلمان بر یهودیان وارد کرده بودند، سازمان ملل رای به تقسیم سرزمین فلسطین و ایجاد کشوری یهودی نشین داد و در سال 1948 کشور مستقل اسرائیل اعلام موجودیت کرد.

صهیونیست ها با توجه به مهمان نوازی مسلمانان فلسطین که آنها را با گرمی پذیرفته بودند، با قساوت آمیزترین شیوه آن سرزمین را اشغال کردند و بخش هایی از کشورهای اسلامی همسایه را نیز غصب و ضمیمه کشور صهیونیستی نمودند. این در حالی است که تورات، یهودیان را از طمع ورزیدن به اموال و املاک همسایه برحذر داشته و کسی که حد همسایه خود را نداند ملعون دانسته است.