نوشته‌ها

زندگینامه حسین فقیه سبزواری

 

به نام آفریننده عشق

 

حسین فقیه سبزواری از فقها و مراجع تقلید نیمه اول قرن چهاردهم هجری شمسی (۱۳۴۵–۱۲۷۱) برابر با نیمه دوم قرن چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها

میرزا حسین فقیه سبزواری، پسر میرزا موسی فقیه سبزواری از سادات حسینی است که با ۳۹ واسطه، به حسین اصغر، فرزند علی بن حسین امام چهارم شیعیان علیه السلام می‌رسد. میرزا حسین، دومین فرزند میرزا موسی پس از میرزا مهدی است که شب جمعه سوم رمضان ۱۳۰۹ برابر با ۱۳ فروردین ۱۲۷۱ در سامرا به دنیا آمده‌ است.

وی در محضر عبدالجواد ادیب نیشابوری، شیخ حسن برسی و سید محمد باقر مدرس، علوم ادبی و فقه و اصول دوره سطح حوزه را طی چهار سال آموخت و پس از حمله روس‌ها به حرم امام هشتم شیعیان در نهم فروردین ۱۲۹۱ که خود در معرکه گیر افتاده بود، پس از نجات معجزه آسایش از آن مهلکه، به سبزوار بازگشت.

وی ده سال در نجف اقامت کرد و به مقام اجتهاد رسید. عبدالکریم حائری یزدی، میرزا محمد حسین غروی نایینی و سید ابوالحسن اصفهانی، از زعمای نامدار شیعه در قرن سیزدهم هستند که با شناخت کامل از توان علمی و قدرت اجتهاد فقیه سبزوار ، اقدام به صدور اجازه اجتهاد واجازه نقل احادیث برای وی کرده‌اند.
پس از واقعه مسجد گوهرشاد در تیرماه 1314، حوزه علمیه خراسان منحل شد و بر اساس قانون اتحاد شکل لباس، هیچ‌کس مجاز به استفاده از عمامه نبود و فقط برای پنج نفر جواز عمامه صادرشد: میرزا احمد کفایی، شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ علی اکبر نهاوندی، میرزا مهدی اصفهانی و میرزا حسین فقیه سبزواری.

برخی از خدمات فرهنگی و اجتماعی ایشان عبارتند از:

  1. دوبار نظارت بر تغییر سنگ و ضریح امام رضا (ع)
  2. کلید داری ضریح امام رضا (ع) در طول چهل سال
  3. احداث کوی طلاب مشهد با واگذاری بیش از دو هزار و پانصد قطعه زمین به طلاب مشهد 
  4. تعبیه زمین مسجد کوی طلاب که پس از درگذشتش، به وسیله نیکوکاران ساخته شده و به نام مسجد آیت الله فقیه سبزواری نامگذاری شد
  5. احداث باغ رضوان (صحن رضوان کنونی) 
  6. احداث مدرسه سبزواریه (مدرسه کوچک باغ رضوان)  
  7. احداث آرامستان گلشور   
  8. حمایت از ملی شدن نفت ایران با صدور فتوا
حجت هاشمی خراسانی می‌نویسد: «در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود و در ایام ماه مبارک، بعد از نماز ظهر و عصر، در ایوان مقصوره منبر می‌رفت و شب‌های احیاء، صد رکعت نماز با جماعت می‌خواند و بعد، منبر می‌رفت و جماعت بسیار، مستمع سخنان دلربایش بودند. کلامش جلا دهنده قلوب و صفا بخش ارواح بود و از منابر وی، نود منبر در نزد نگارنده، ثبت و ضبط است که در سه سال، پای منبر حضرتش بودم و گفتار او را می‌نوشتم و ای کاش همه ساله پای منبر او بودم. مانند فقیه سبزواری تا کنون مردی خالی از هوا و مکر و ریا ندیده‌ام. ظاهر و باطنش یکی بود. از این رو، از جان و دل، بنده او شدم و حلقه غلامیش در گوش کردم و خدمت او نمودم.»

حسین فقیه سبزواری، سال 1327 شمسی، عازم بیت الله الحرام شدند که این سفر، ماجرای مفصلی دارد. در بازگشت به ایران که از مسیر ریگزار عربستان به عراق انجام می شد، کاروانیان راه را گم کردند. به مرحوم فقیه سبزواری اطلاع دادند که راه را گم کرده ایم. ایشان دعوت به حفظ آرامش و توکل به خدا کردند. روز دوم، به فقیه سبزواری گزارش کردند آذوقه کاروان رو به پایان است دگر بار، با طمأنینه و ایمان و اعتمادی راسخ به الطاف خداوند، دعوت به شکیبایی و آرامش کردند.

روز سوم، از تمام شدن غذا و ذخیره آب، گزارش کردند. مرحوم فقیه سبزواری، منتظر مانده بود تا پس از پایان گرفتن آب و غذا، در برهوت بیابانی بی انتها و وحشتزا، گرسنگی و تشنگی؛ و ترس و نا امیدی مطلق، بر ذهن و روح کاروانیان غلبه کند تا توسل و دعایشان، اثر کند. روز سوم، مرحوم فقیه سبزواری دستور دادند همه مردان سرهارا برهنه کنند و روبه قبله بایستند و زنها پشت سر مردان، و در نهایت ابتهال و تضرع و بادلی شکسته فریاد زنند: یا ابا صالح المهدی.

حاجیان راه گم کرده چنین کردند و فضایی عجیب و سرشار از ناله های جانسوز، در بیابان شکل گرفت. اشک ها جاری بود و دست های خواهش و تمنا، رو به آسمان بلند بود. در این هنگام و در این بازار گرم توسل، سواری از راه رسید و پرسید چه می کنید و چرا اینگونه پریشان و آشفته حال هستید؟ گفتند: راه گم کرده ایم. سوار، تپه ای را در همان نزدیکی ها نشان داد و فرمود: نا امید نباشید. راه شما از پشت آن تپه می گذرد و تا آبادی فاصله زیادی نیست.

مرحوم سید حسین سبزواری به مدت نیم قرن افتخار کلیدداری ضریح مطهر امام رضا (ع) را بر عهده داشت و بارها از احترام و لطف امام رضا (ع) به خادمان و زائران سخن می‌گفت. آنگونه که نقل می‌کردند سحرهای زمستان مشهد در زمان‌های گذشته بسیار سرد بود به گونه‌ای که آسمان در سحرگاه به قرمزی می‌گرایید و اگر برای وضو گرفتن از اتاق بیرون می‌آمدی سرما تا عمق وجودت نفوذ می‌کرد. آیت‌ الله سبزواری عادت داشتند نماز نافله بخوانند و سپس برای عرض ادب خدمت امام رضا (ع) برسند و به اقامه نماز جماعت بپردازند. سحر آن زمستان آماده رفتن به حرم امام رضا شده بودند و پس از تجدید وضو به سمت حرم مطهر امام هشتم روانه شدند.

آیت‌ الله سبزواری همیشه پیش از اذان صبح در محراب حرم امام رضا (ع) برای اقامه نماز حاضر می‌شدند که به دلایلی سحر آن روز، با تاخیر از منزل خارج شدند و با عجله به سمت حرم حضرت رضا (ع) حرکت کردند و با توجه به اینکه حساسیت بسیار ویژه‌ای نسبت به حضور به موقع در آستان قدس رضوی داشتند با برداشتن گام‌های بلندتر تلاش کردند که زودتر به صحن مطهر برسند. منزل آیت الله سبزواری تا حرم چندان دور نبود و پس از چند دقیقه پیاده روی می‌توانستند وارد صحن شوند و به زیارت بروند. ایشان به رسم همیشه از طرف در مسجد گوهرشاد وارد حرم مطهر شدند و پس از ادای احترام خود را برای اقامه نماز به محراب رساندند.

در میانه راه جمعیتی از زائران ایستاده و با صدای بلند زیارتنامه می‌خواندند که به واسطه ایستان این زائران، راه عبور برای رفتن به بالای سر حضرت بسته شده بود و زمان داشت به سرعت می‌گذشت. آیت الله سبزواری با دست خویش به آرامی زائران را کنار زد که به محراب برسد که یکی از زائران به دلیل جابه‌جایی از محلی که ایستاده بود و زیارت می‌خواند ناراحت شد و با نگاهی غضب آلود به ایشان انداخت ولی با توجه به اینکه زمان اقامه نماز دیر شده بود، ایشان خود را به محراب رساند. آن روز به پایان رسید و آیت الله سبزواری برای استراحت به منزل رفته و کمی خوابیدند که خود را برای تهجد و نماز شب آماده کنند که در این هنگام مکاشفه‌ای به ایشان دست می‌دهد و امام رضا (ع) را می‌بینند که نسبت به ایشان برخوردی سرد و توام با ناراحتی دارند.

آیت الله سبزواری که خود را از خادمان امام رضا (ع) می‌دانستند از رفتار سرد امام هشتم نسبت به خویش دلگیر می‌شوند و از ایشان می‌پرسند به چه دلیل با من چنین رفتار سردی دارید؟ که امام رضا (ع) در پاسخ ایشان می‌فرمایند همان موقع که تو زائر ما را رنجاندی دل ما نیز از تو رنجیده شد. زمانی که چنین سخنانی را از ثامن الحجج(ع) می‌شنوند، به امام عرض می‌کنند: آقا! آیا مرا لایق خدمت نمی‌دانید؟ امام رو به آقای سبزواری می‌فرمایند: ما اگر تو را به خادمی خود قبول نداشتیم سال‌ها کلید حرممان را به دست شما نمی‌دادیم.

 

نقل است: شبی آیت‌ الله سبزواری خود را برای زیارت امام رضا(ع) آماده می کرد که در این هنگام چشمش به قسمت داخلی گنبد گره می‌خورد و در این لحظات نورانی چندین پرنده زیبا که شبیه طاووس بودند را مشاهده می‌کند که از بالا به ضریح حضرت چشم دوخته و برخی از آنها به دور ضریح می‌گردند و سپس دور می‌شوند. با توجه به اینکه حرم مطهر چندان شلوغ نبود آقای سبزواری به یکی از خادمان چیزهایی که می دید را گزارش داد اما خادم گفت که چیزی را نمی بیند. آن پرندگان، ملائکه الهی بودند.

فرزند روحانی آن فقیه بزرگوار نقل کرده اند در یکی از سال ها که قحطی و خشکسالی در اطراف مشهد بیداد کرده بود و به دلیل نباریدن باران، کشاورزی از بین رفته بود و کشاورزان سخت در مضیقه بودند. گروهی از کشاورزان درحالی که بیل بر دوش داشتند وارد مسجد گوهرشاد شدند و از مرحوم فقیه سبزواری درخواست اقامه نماز باران کردند. مرحوم آیة الله فقیه سبزواری که از شبستان فقیه سبزواری و از جلسه تدریس باز می گشت، به منظور اجابت درخواست کشاورزان رنجدیده، دستور داد منبر را در صحن مسجد گوهرشاد، نزدیک و روبروی بارگاه و حرم حضرت ثامن الائمه علیه السلام قرار دهند.

ایشان با توکل خاصی که به خدای خود داشت و با امید بسیار به اجابت دعایش از سوی حضرت احدیت و بدون هیچ ترس و دغدغه ای و بدون توجه به این مسئله که اگر نماز باران خواند و باران نیامد، آبرویش ریخته خواهد شد، بر فراز منبر رفت و پس از ایراد سخنانی، با دو شرط قبول کرد که نماز باران را اقامه کند. اول از مردم خواست که همدیگر را ببخشند و همه از یکدیگر راضی باشند. دوم از مردم خواست که هرکس در طول عمرش نافرمانی خدا کرده و مرتکب گناهانی شده، بین خود و خدای خود همین جا و الان توبه کند و تصمیم بگیرد تا پایان عمر ضمن انجام واجبات دینی، مرتکب هیچ گناهی نشود و صیغه توبه و استغفار را خواند و جمعیت با او تکرار کردند.سپس روضه حضرت علی اصغر علیه السلام را خواند که گفته اند با خواندن این روضه چنان حال مردم را منقلب کرد که از خود بی خود شدند و آنگاه نماز باران را خواند و دعا کرد و با در دست داشتن قران و قسم دادن خدا به قران کریم و جلال و عظمت حضرت رضا علیه السلام و معصومیت و مظلومیت حضرت علی اصغر علیه السلام، ریزش باران رحمتش را درخواست کرد. گفته اند دقایقی پس از این مراسم، باران رحمت بی دریغ الهی باریدن گرفت و کشاورزان با دلی سرشار از محبت نسبت به یکدیگر و با خوشحالی بسیار از بارش باران فراوان و رونقی که در انتظار زراعتشان بود، به خانه های خود باز گشتند.

آخرین جلسه تدریس مرحوم آیه الله فقیه سبزواری، روز سه شنبه، ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۵ شمسی در بیرونی منزل آن مرحوم برگزار می شود. در دقایق پایانی تدریس، ناگهان مرحوم فقیه سبزواری، کتاب را برهم می زنند و می بندند و با ابتهاج و مسرّت، می فرمایند: این آخرین درس من بود و دیگر شما، مرا اینجا نخواهید دید. اتفاقا همین طور هم شد و آن جلسه آخرین جلسه ایشان با شاگردان بود.

اساتید

  • آقا ضیاء الدین عراقی
  • سید حسن صدر
  • میرزا محمد حسین نایینی
  • سید ابوالحسن اصفهانی
  • محمد حسن ممقانی
  • فاضل شربیانی
  • سید محمد فیروز آبادی
  • آخوند خراسانی

 

شاگردان

  • سید شهاب الدین مرعشی نجفی
  • سید محمود مجتهدی سیستانی 
  • محمد ابراهیم آیتی بیرجندی 
  • مهدی الهی قمشه ای
  • سید علی حجت هاشمی خراسانی 
  • شیخ مرتضی اشرفی شاهرودی
  • محمد حسین رجایی خراسانی
  • شیخ علی فلسفی

 

عروج ملکوتی

میرزا حسین فقیه سبزواری در ۲۴ شوال ۱۳۸۶ برابر با ۱۵ بهمن ۱۳۴۵، پس از تحمل یک دوره بیماری، چشم از جهان فروبست و بنا بر وصیت خود، کنار محراب مدرسه باغ رضوان که در آن تدریس می‌نمود، دفن شد. قبر ایشان امروزه با فاصله نه چندان دور از آرامگاه شیخ امین الدین طبرسی قرار دارد.