نوشته‌ها

زندگینامه سهل تستری

 

به نام آفریننده عشق

 

سهل تستری، سهل‌ بن عبداللّه تستری، از مشایخ صوفیۀ خوزستان و عراق عجم در قرن سوم بود.

 

ویژگی ها

وی در ۲۰۳ در تستر (شوشتر) به‌دنیا آمد. با این‌که بیش‌تر ساکنان تستر نژاد عربی داشتند و اقوالی که از سهل باقی‌مانده نیز به زبان عربی است، ولی او در اصل ایرانی بود، زیرا براساس منابع اصلی تصوف، تستری برای خطاب اشخاص از عبارت فارسی «یا دوست» استفاده می‌کرد و در خلوت، با حیوانات به فارسی سخن می‌گفت.

او در شش هفت سالگی قرآن را از حفظ کرد و نزد دایی‌اش، محمد بن سوّار، که از مشایخ بصره بود، تعلیم دید و با تصوف آشنا شد. محمد بن سوار اولین شیخی بود که به سهل خرقه پوشاند و ذکر «الله شاهدی» را به او داد. در ۲۱۶، تستری عازم بصره شد تا برای مسائل نظری خود پاسخی بیابد، اما علمای بصره نتوانستند پاسخگوی مسائل وی باشند. وی سپس به عبّادان (آبادان) رفت و در رباطی با شیخی به نام ابوحبیب حمزة بن عبدالله عبّادانی دیدار کرد و پاسخ سؤالات خود را نزد او یافت.در همان ایامِ سکونت در عبّادان بود که تجربه‌ای عرفانی از سر گذراند و به گفتۀ خودش، اسم اعظم خداوند را با نور سبز از شرق تا غرب بر پهنه آسمان دید.

پس از آن به تستر بازگشت و در ۲۱۹ از آن‌جا به کوفه و سپس به قصد حج به مکه رفت و هنگام خروج از آن‌جا با ذوالنون مصری ملاقات کرد. البته گفته شده است که برای دیدن ذوالنون به مصر سفر کرد. شهاب‌الدین سهروردی نیز نوشته است که میراث فلسفه فیثاغوری از ذوالنون به تستری رسید. سهل پس از دیدار با ذوالنون، بالغ بر بیست سال از عمر خویش را به ریاضت‌های سخت، خصوصا روزه‌ های طولانی، پرداخت.

شاید به همین سبب است که هجویری طریقت او را «اجتهاد و مجاهدت نفس و ریاضت» دانسته است. مقارن مرگ ذوالنون در ۲۴۵، سهل نشر آرا و تعالیم خود را آغاز کرد. وی تا ۲۶۳ در تستر بود و به تعلیم و تربیت شاگردان خود می‌پرداخت. در این دوره صفاریان و زنگیان بر خلیفه عباسی خروج کردند و ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی زیادی پدید آوردند. آوازۀ معنوی تستری در این زمان چنان بر سر زبان‌ها افتاده بود که صفاریان بعد از شکست از سپاه خلیفه، او را به اردوگاه خود فراخواندند تا یعقوب‌ لیث را، که در بستر بیماری بود، با دعا درمان کند. پس از این او را، ظاهرا به‌ سبب اعتقاداتش، از تستر بیرون کردند.

این احتمال نیز وجود دارد که او خود از زادگاهش بیرون رفته باشد. اما چون پس از این او در بصره بوده، ممکن است به دلیل حوادث سیاسی و اجتماعی آن دوره و جاذبه علمی بصره به آن‌جا مهاجرت کرده باشد. با ورود سهل به بصره، برخی از علمای مذاهب، مثل ابوداود سجستانی، او را به‌گرمی پذیرفتند و بعضی دیگر، همچون ابوزکریا ساجی (متوفی ۳۰۷) و ابوعبدالله زُبیر بن احمد زُبیری، با عقاید او به مخالفت برخاستند.

طریقت وی مبتنی بر هفت اصل بود: تمسک به قرآن، اقتدا به پیامبر خدا، خوردن حلال، بی‌آزاری، دوری از گناه، توبه و ادای حقوق. از جمله دستورهای سلوکی او به مریدانش این بود که برای علاج شهوت آب زیاد بنوشند و برای آن‌که در عبادات دچار ضعف نگردند و جمعه‌ ها گوشت بخورند. همچنین وی بر نظافت سالکان تأکید بسیار داشت. گفته شده است حیوانات وحشی به خانۀ سهل می‌آمدند و او به آن‌ها غذا می‌داد و شاید از همین‌رو، سهل کسانی را که از درندگان می‌ترسیدند از مصاحبت با خود منع کرده بود. به گفتۀ قشیری خودِ سرّاج خانۀ سهل را در تستر دیده است که مردم به آن «بیتُ السِباع» می‌گفتند.

تستری نورالیقین را دارای سه درجه «مکاشفه، معاینه و مشاهده» دانسته و برای توضیح آن به احوال سه تن از پیامبران اشاره کرده است.به نظر وی، موسی علیه‌السلام در کوه طور فقط به مکاشفه رسید و ابراهیم علیه‌السلام، آنجا که از خدا اطمینان قلب خواست، فقط به معاینه رسید.اما پیامبر اسلام، ضمن آن‌که در ازل، هزاران هزار سال خدا را عبادت کرد و به هر سه درجه یقین دست یافت، در شب معراج نیز خداوند را «مشاهده» کرد.

همچنین سهل مکاشفان علوم را سه دسته دانسته است: ربانیان، نورانیان و ذاتیان. وی بر طبق این تقسیم‌بندی و بدون احتساب علوم اکتسابی، علوم را به چهار طبقه تقسیم کرده است: وحی، تجلّی، عندی (جبلّی)، و لدنّی. تستری ضمن آن‌که تجلی را بر سه قسم تجلی ذات ، تجلی صفاتِ ذات و تجلی حکم ذات دانسته و گفته است که موضوع تجلی مربوط به روز قیامت است که خداوند در آن روز بر مؤمنان تجلی می‌کند و با لقای خود پاداش توحید آن‌ها را می‌دهد.

 

سهل تستری گفته است که ياد دارم که حق تعالی می گفت الست بربکم و من گفتم بلی و جواب دادم و در شکم مادر خويشتن را ياد دارم و گفت سه ساله بودم که مرا قيام شب بودی و اندر نماز خالم محمد بين سوار همی گريستی که او را قيام است. گفتی يا سهل بخسب که دلم مشغول همی داری و من پنهان و آشکار نظاره او می کردم تا چنان شد که خالم را گفتم مرا حالتی می باشد صعب چنانکه می بينم که سر من بسجود است پيش عرش.

گفت: ای کودک نهان دار اين حالت و با کس مگوی. پس گفت: به دل ياد کن آنگه که در جامه خواب ازين پهلو به آن پهلو می گردی و زبانت بجنبد بگوی، الله معی الله ناظری الله شاهدی. گفت: اين را می گفتم او را خبر دادم گفت: هر شب هفت بار بگوی. گفت: پس او را خبر دادم. گفت: پانزده بار بگوی. پس از اين حلاوتی در دلم پديد آمد. چون يک سال برآمد خالم گفت نگاه دار آنچه تو را آموختم و دايم بر آن باش تا در گور شوی که در دنيا و آخرت تو را ثمره آن خواهد بود پس گفت  سالها بگذشت همان می گفتم تا حلاوت آن در سر من پديد آمد.

تستری می گوید: هر شبی به وقت سحر به يک وقيه روزه گشادمی بی نان، خورش و بی نمک اين درم مرا يک سال بسنده بودی. پس عزم کردم که هر سه شبانه روزی يکبار روزه گشايم. پس به پنج روز رسانيدم. پس به هفت روز بردم پس به بيست روز رسانيدم. نقل است که گفت به هفتاد روز رسانيده بودم و گفت گاه بودمی که در چهل شبانه روز مغزی بادام خوردمی و گفت چندين سال بيازمودم و در سيری و گرسنگی در ابتدا ضعف من از گرسنگی بود و قوت من از سيری، چون روزگار برآمد قوت من از گرسنگی بود و ضعف من از سيری.

نقل است که عمرو ليث بيمار شد چنانکه همه اطبا، از معالجت او عاجز شدند. گفتند: اين کار کسی است که دعا کند. گفتند: سهل مستجاب الدعوه است. او را طلب کردند و به حکم فرمان اولی الامر اجابت کرد. چون در پيش او بنشست، گفت دعا در حق کسی مستجاب شود که توبه کند و تو را در زندان مظلومان باشند همه رها کرد و توبه کرد. سهل گفت: خداوندا! چنانکه ذل معصيت او به او نمودی عز طاعت من بدو نمای چنانکه باطنش را لباس انابت پوشاندی ظاهرش را لباس عافيت پوشان. چون اين مناجات کرد عمرو ليث بنشست و صحت يافت.

مريدی گفت تو را زر می بايد؟ تستری گفت: بنگر. آن مريد بنگريد. همه دشت و صحرا ديد جمله زر گشته و لعل شده. گفت کسی را که با خدای چنين حالی بود از مخلوق چرا چيزی بگيرد؟ نقل است که بر آب برفتی که قدمش تر نشدی. نقل است که يک روز در مسجد نشسته بود کبوتری بيفتاد از گرما و رنج. سهل گفت: شاه کرمانی بمرد. چون نگاه کردند همچنان بود.

مریدی گفت: تستری مرا گفت: در نماز آدينه چگونه ای؟ گفتم ميان ما و مسجد يک شبانه روز است. دست من بگرفت پس من نگاه کردم و خود را در مسجد آدينه ديدم. نماز کرديم و بيرون آمديم من در آن مردمان می نگريستم. گفت: اهل لا اله الا الله بسيارند و مخلصان اندکی. نقل است که مريدی را کاری فرمود گفت: نتوانم از بيم زبان مردمان. سهل روی به اصحاب کرد و گفت به حقيقت اين کار نرسد تا از دو صفت يکی به حاصل نکند يا خلق از چشم وی بيفتد که جز خالق نبيند و يا نفس وی از چشم وی بيفتد و به هر صفت که خلق او را بينند باک ندارد يعنی همه حق بيند.

تستری گفت: شبی در خواب قيامت را ديدم که در ميان موقف ايستاده بودم ناگاه مرغی سپيد ديدم که از ميان موقف از هر جانبی يکی می گرفت و در بهشت می برد. گفتم : آيا اين چه مرغيست که حق تعالی بربندگان خود منت نهاده است ناگاه کاغذی از هوا پديد آمد باز کردم بر آنجا نوشته بود که اين مرغيست که او را ورع گويند هرکه در دنيا با ورع بود حال وی در قيامت چنين بود. و گفت: ابليس را ديدم در ميان قومی. گفت: به همتش بند کردم چون آن قوم برفتند. گفتم: رها نکنم بيا در توحيد سخن بگوی. گفت: ابليس در ميان آمد و فصلی بگفت توحيد را که اگر عارفان وقت حاضر بودندی همه انگشت به دندان گرفتندی.

او را گفتند: مشاهدت چيست؟ گفت: عبوديت. گفتند: عاصيان را انس بود؟ گفت: نه و نه هرکه انديشه معصيت کند. گفتند: به چه چيز بدان ثواب رسد؟ گفت: که نماز شب کند بدانکه روز جنايت نکند. گفتند: در شبانه روزی يکبار طعام خوردن چگونه ای؟ گفت: خوردن صديقان بود. گفتند: دوبار؟ گفت: خوردن مومنان بود. گفتند: سه بار؟ گفت بگو تا آخری بکنند تا چون ستور می خوری.

جهودی بود هفتاد ساله چون بانگ و جلبه شنود، بيرون آمد تا چيست؟ چون جنازه تستری برسيد، آواز برآورد که ای مردمان آنچه من می بينم شما می بينيد؟ فرشتگان از آسمان فرو می آيند و خويشتن بر جنازه او می مالند. در حال کلمه شهادت گفت و مسلمان شد. ابوطلحه بن مالک گفت که سهل آن روز که در وجود آمد روزه دار بود و آن روز که برفت هم روزه دار بود و به حق رسيد روزه ناگشوده.

 

شاگردان

  • منصور حلّاج
  • ابویعقوب سوسی
  • ابن‌جلّی
  • ابوعبدالله صُبَیحی
  • ابوعبدالرحیم اصطخری
  • ابومحمد بربهاری
  • احمد بن محمد بن سالم بصری

 

آثار

  • دقائق المحبّین
  • مواعظ العارفین
  • جوابات اهل الیقین
  • تفسیر القرآن الحکیم
  • المیثاق

 

عروج ملکوتی

تستری در ۲۸۳ در بصره وفات یافت. بنابر گزارش انصاری، وی پیش از مرگ ، جنید را وارث معنوی خویش دانسته است. قبر سهل تا قرن‌ها در بصره باقی بوده است.