زندگینامه ابوحمزه خراسانی

 

به نام آفریننده عشق

 

ابوحمزه خراسانی (د ۲۹۰ق/ ۹۰۳م)، از عرفا و مشایخ صوفیه خراسان است. او در محله مُلقاباد نیشابور متولد شد.

 

ویژگی ها

وی در ورع و پارسایی سرآمد بود تا آنجا که از خود وی حکایت کنند که سالهای متمادی تنها در میان گلیمی در احرام بوده و تنها سالی یکبار از احرام بیرون می‌آمده است. ابوحمزه از اقران جنید بود و با ابوتراب نخشبی و ابوسعید خرّاز مصاحبت داشت. وی صاحب وجد بود و سماع را جایز می‌شمرد.

در شدت وجد بدان حد بود که با شنیدن بیتی خویشتن داری از دست می‌داد و بیهوش می‌شد. وی معتقد بود که چون وجد غالب شود، از اظهار آن ممانعت نمی‌توان کرد. داستان در چاه افتادن ابوحمزه که در غالب کتاب های طبقات صوفیه نقل شده و به عنوان کرامتی از وی درمیان مردم رواج یافته، حکایت از شدت توکل او دارد.

در تذکرة الاولیاء آمده است: نقل است که یکبار که به توکل در بادیه شد و نذر کرد که از هیچ کس هیچ چیز نخواهد به کسی التفات نکند و برین نذر بسر برد بی‌دلو و رسن. متوکل وار مجرد برفت پاره سیم در جیب داشت که خواهرش به او داده بود ناگاه توکل داد خود طلبید گفت: که شرم نداری آنکه سقف آسمان بی‌ستون نگاهدارد معدهٔ تو را بی‌سیم پوشیده نگاه ندارد پس آن سیم بینداخت و می‌رفت ناگاه در چاهی افتاد، ساعتی برآمد نفس فریاد برآورد بوحمزه خاموش بنشست یکی می‌گذشت سر چاه بازدید خاشاکی چند بیاورد که سر چاه بگیرد.

نفس بوحمزه زاری آغاز کرد و گفت: حق تعالی می‌فرماید و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه بوحمزه گفت: توکل از آن قویتر است که به عجز نفس باطل شود. تن زد تا آنکس سر چاه استوار کرد گفت: آنکس که بر بالا نگاه می‌دارد اینجا هم نگاهدارد. روی به قبله توکل آورد سر فرو برد و اضطرار به کمال رسید و توکل بر قرار بود ناگاه شیری بیامد و سر چاه باز کرد و دست بر لب چاه زد و هر دو پای فرو گذاشت. بوحمزه گفت: من همراهی گربه نکنم الهامش دادند که خلاف عادت است دست در زن. دست در پای او زد و برآمد شیری دید بر صورتی که هرگز از آن صعب‌تر ندیده بود و آوازی شنید که یا ابوحمزه الیس هذا احسن نجیناک من التلف بالتلف چون توکل بر ما کردی ما تو را بر دست کسی که هلاکت جان ازو بود نجات دادیم پس شیر روی در زمین مالید و برفت.

نقل است که روزی جنید می‌رفت، ابلیس رادید برهنه که بر گردن مردم می‌جست، گفت: ای ملعون شرم نداری ازین مردمان؟ گفت: کدام مردمان اینها نه مردمان‌اند مردمان آنها هستند که در شونیزیه‌اند که جگرم را سوختند. جنید گفت: برخاستم و به مسجد شونیزیه رفتم بوحمزه رادیدم سر فرو برده سر برآورد و گفت: دروغ گفت آن ملعون که اولیاء خدا از آن عزیزترند که ابلیس را بر ایشان اطلاع باشد.

 

عروج ملکوتی

ابوحمزه در نیشابور وفات یافت و او را در جوار ابوحفص حداد دفن کردند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *