زندگینامه سلمان فارسی
به نام آفریننده عشق
سلمان فارسی، صحابی مشهور پیامبر(ص) و از یاران امام علی(ع) بود. او جایگاه والایی در میان صحابه داشت و پیامبر(ص) او را از اهل بیت خود خواند. او به اسم اعظم خداوند آگاه بود و مقامش از مقام لقمان حکیم بالاتر شمرده شده است.
ویژگی ها
نام اصلیاش را روزبه، یا مابه و یا مهران و نام پدرش را خشبوذان یا بوذخشان ذکر کردهاند. بر اساس روایت شیخ صدوق، از محدثان شیعه، نام سلمان را پیامبر (ص) بعد از اولین دیدار بر او گذارد امام صادق (ع) در روایتی از نامیدن او به سلمان فارسی نهی کرد و خواندنش به سلمان محمدی را لازم دانست. کنیه او اباعبدالله بود و او را سلمان الخیر نیز میخواندند.
بر اساس روایت مشهوری از پیامبر (ص)، سلمان از اهل بیت پیامبر دانسته شده است. مطابق نقل شیخ مفید از فقیهان شیعه، پیامبر (ص) در اعتراض به عمر بن خطاب که به بهانه عرب نبودن سلمان، بر او خرده میگرفت، در خطبهای ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند، سلمان را از اهل بیت خواند و این جمله را در مواضع دیگری تکرار کرد.
سخنان دیگری از پیامبر اسلام و ائمه معصومین در فضیلت سلمان نقل شده است؛ از جمله این فضائل میتوان به مشتاق بودن بهشت به علی، عمار و سلمان، دستور خداوند به پیامبر (ص) مبنی بر لزوم دوست داشتن علی، سلمان، مقداد و ابوذر، روزی دادن خداوند به مردم به برکت سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد، عالم بودن سلمان به اسم اعظم، آگاهی او از علم اول و آخر و داشتن مقامی بالاتر از مقام لقمان حکیم اشاره کرد. همچنین در بعضی از احادیث نبوی، پیامبر(ص) با عنوان لقمان حکیم به سلمان فارسی اشاره نموده است.
بر اساس روایتی از پیامبر هر کس سلمان را اذیت کند، پیامبر را اذیت کرده است. وی از جمله اشخاصی است که پس از ماجرای سقیفه و شهادت حضرت فاطمه (س)، در تدفین مخفیانه او شرکت کرد. برخی از محققان، انتساب سلمان فارسی به منطقه جِی اصفهان را معتبرتر ارزیابی کردهاند و شواهدی مثل بازگشت سلمان به آنجا پس از فتح اصفهان به دست مسلمانها و ساخت مسجد در آنجا بر آن دلالت دارد.
با این حال، شهرهای دیگری چون کازرون (شیراز) و یا رامهرمز به عنوان محل ولادت او ذکر شده است. در تاریخ ولادت او نیز اتفاق نظری وجود ندارد؛ عطاءالله مهاجرانی، از نویسندگان شیعه، بر این باور است که او بین سالهای ۵۲۰ تا ۵۷۰ میلادی به دنیا آمده است. با این حال در گزارشهایی مدت عمر او ۲۵۰ تا ۳۵۰ سال بیان گردیده است که زمان ولادت او را سالهایی دورتر نشان میدهد.
شیخ صدوق، از محدثان شیعه، بر این باور است که سلمان فارسی هیچگاه به غیر خدا سجده نکرد. همچنین بر اساس روایتی از امام علی (ع) اگر چه سلمان ناچار بود به مشرک بودن خود وانمود کند، اما هیچگاه زرتشت نبوده است. در حدیثی از پیامبر (ص) بر روحیه حقیقتجویی سلمان تاکید شده است. اگرچه در مصادری او را از تابعان دین زرتشت معرفی کردهاند که بر روشن نگهداشتن آتش مواظبت داشته اما بر اساس مستنداتی دیگر وی در همان زمان نیز آئین زرتشت را صحیح نمیدانسته است.
بنا به گزارش خطیب بغدادی، مورخ سده پنجم، سلمان فارسی به جهت علاقه شدید پدرش، مانند دختران جوان در خانه محبوس شده بود و به همین دلیل با ادیان دیگر آشنایی نداشت. روزی که پدرش او را به سرکشی از کارگرانش مامور ساخت، از خانه خارج شد و به یکی از کلیساهای مسیحیان برخورد کرد. او با دیدن عبادت مسیحیان به دین آنها علاقهمند شد و از خانه فرار کرد. سلمان فارسی به شام، مرکز مسیحیان، سفر کرد و نزد اسقف آنجا به تعلیم و عبادت پرداخت. سلمان مدتها در شام ماند و سپس به موصل و بعد به نَصیبِین و در نهایت به عَمُوریّه مهاجرت کرد و سالهای بسیاری را در کلیسای آن شهرها، نزد راهبان آنجا به عبادت گذرانید تا آنکه اسقف عموریه او را به ظهور پیامبری در حجاز بشارت داد.
شیخ صدوق مهاجرت سلمان را به گونهای دیگر گزارش کرده است. بر اساس گزارش او، سلمان فارسی در کلیسای شهر خود شنید که مسیحیان به یگانگی خدا و نبوت عیسی (ع) و محمد (ص) شهادت میدهند. با شنیدن نام پیامبر (ص)، محبت ایشان وجود سلمان را سرشار کرد و به جهت آشنایی با وی، به پیروی از آن دین برآمد و به انطاکیه و سپس به اسکندریه مهاجرت کرد تا آنکه به ولادت پیامبر (ص) بشارت داده شد.
سلمان در سال اول هجری و به روایتی در ماه جمادی الاولی اسلام آورد. او از آخرین راهبی که با او ملازمت داشت، شنیده بود که نشانههای پیامبر (ص) سه چیز است: ۱- صدقه نمیخورد ۲- هدیه را میپذیرد ۳- بین دو کتفش خاتم نبوت وجود دارد. وی همراه با کاروانی به سمت سرزمین عرب حرکت کرد، اما اهل کاروان در وادی القری به سلمان ظلم کرده، با تصاحب اموالش، او را به عنوان برده به فردی یهودی فروختند. آن یهودی نیز سلمان را به یهودی دیگری از بنیقریظه فروخت و سلمان با او به مدینه رفت و در نخلستانش به کار گرفته شد.
پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و توقف در مسجد قبا، سلمان از قدوم ایشان آگاه شد و برای اطلاع از درستی ادعای نبوت وی، مقداری خرما نزدش برد تا آن را به عنوان صدقه به او و یارانش دهد، اما پیامبر از خوردن آن امتناع کرد. سلمان با دیدن یکی از نشانهها، بار دیگر خدمت پیامبر (ص) رسید و مقداری خرما به عنوان هدیه به وی داد. پیامبر هدیه سلمان را پذیرفت و آن را خورد. سلمان با دیدن نشانه دوم در پی نشانه سوم برآمد و روزی که پیامبر در تشییع جنازه یکی از اصحابش حرکت میکرد، پشت سر ایشان قرار گرفت. هنگامی که پیامبر متوجه شد سلمان در پی دیدن خاتم نبوت است، ردای خود را کنار زد و مهر نبوت را به او نشان داد. آنگاه سلمان خود را به قدمهای پیامبر افکند و پاهای او را بوسید و گریه کرد.
پیامبر (ص) با همراهی صحابه، سلمان را از صاحبش به ۳۰۰ غرس نهال و ۴۰ اوقیه طلا (هر اوقیه تقریبا معادل هفت مثقال طلا است) خریداری کرد؛ اما آزادی او تا جنگ احزاب طول کشید و سلمان نتوانست در جنگ بدر و اُحد شرکت کند. با این حال، طبری، از مورخان اهل تسنن، معتقد است او در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشته است. گزارشهای مختلفی در مورد عقد برادری سلمان وجود دارد؛ بر اساس بعضی گزارشها پیامبر (ص) میان او و حذیفه، یا میان او و ابوذر و یا میان او و ابودرداء عقد اخوت بست.
سلمان فارسی در جنگهای صدر اسلام شرکت داشت و پس از غزوه خندق هیچ جنگی از او فوت نشد. پس از رحلت رسول خدا، او فرماندار مدائن شد. مطابق نقل یاقوت حموی، نویسنده معجم البلدان، پس از فتح اصفهان به دست مسلمانان، سلمان به آنجا رفت و مسجدی را در زادگاهش بنا نمود. اکنون نیز در منطقه جی اصفهان، بقایای مسجدی کهن وجود دارد.
به پیشنهاد سلمان، در غزوه خندق، دور شهر مدینه خندق کنده شد. هنگامی که پیامبر (ص) از خروج قریش برای جنگ خندق آگاه شد، با مسلمانان درباره چگونگی رویارویی با دشمن مشورت کرد. سلمان شیوه ایرانیان در حفر خندق را مطرح ساخت و مسلمانان از پیشنهاد او استقبال کردند. هر ده نفر مأمور کندن چهل ذراع (تقریبا بیست متر) از خندق شدند. به خاطر توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود میدانستند؛ اما پیامبر (ص) سلمان را از اهل بیت خود دانست.
به گزارش برخی از منابع، در جنگ طائف نیز سلمان طرح استفاده از منجنیق را مطرح کرد و آن را برای لشکر اسلام ساخت که برای نخستین بار مورد استفاده آنان قرار گرفت. عمر بن خطاب در فتح ایران، سلمان و حذیفه را طلایهدار سپاه اسلام کرد. در فتح مدائن نیز سلمان نقش مذاکره کننده با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.
سلمان از مخالفان جریان سقیفه بود و همراه با مقداد و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوالهیثم بن تیهان و حذیفه و عمار تلاش کرد تا امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کند. سلمان صحابه را به دلیل پیروی نکردن از دستور پیامبر (ص) سرزنش میکرد و جمله «کرداذ ناکرداذ» (کردید نکردید: با ابوبکر بیعت کردید، اما به دستور پیامبر عمل نکردید) از او معروف شد. او همراه با اُبَی بن کَعب، احتجاجات فراوانی را در مخالفت با واقعه سقیفه بیان مینمود.
عمر بن خطاب سلمان فارسی را به عنوان فرماندار مدائن انتخاب کرد و او برای قبول این مسئولیت از علی (ع) اجازه گرفت و سپس آن را قبول کرد. سهم سلمان از بیت المال در سِمَت فرمانداری مدائن، پنج هزار درهم بود که آن را صدقه میداد و با زنبیل بافی از دسترنج خودش ارتزاق میکرد. وی در مسجد مینشست و قرآن را برای مردم تفسیر میکرد. او در مدائن زیر سایه دیوارها و درختان مینشست و با ساختن خانه برای خود موافق نبود، تا آنکه به پیشنهاد یکی از یارانش، تنها با ساختن خانهای موافقت کرد که چون بایستد سرش به سقف آن و چون دراز کشد، پایش به دیوار آن برخورد کند. روایتهای مختلفی از زهد سلمان نقل شده است. سلمان تا لحظه مرگ والی مدائن بود.
سلمان با زنی به نام بُقَیره، از قبیله کِنده ازدواج کرد. در کتابهای روایی و رجالی، افرادی با عنوان فرزند سلمان، ذکر شدهاند؛ مثلا عبدالله، حدیث تحفه بهشتی برای فاطمه (س) را از پدرش سلمان روایت کرده است. همچنین برای سلمان دختری در اصفهان و دو دختر در مُضَر یا مصر ذکر شده است.
بر اساس روایت کَشّی، سلمان برای ازدواج نزد عمر رفت و دخترش را از او خواستگار کرد. عمر که در ابتدا با درخواست او موافقت نکرده بود، پس از مدتی پشیمانی خود از عملش را به سلمان ابراز کرد، لکن سلمان این عمل خود را آزمونی برای عمر دانست تا به وسیله آن، قلب عمر را از زدوده شدن از تعصبات جاهلی بیازماید.
ابو بصیر میگوید که امام صادق (ع) فرمود: «على (ع)، محدَّث بود و سلمان هم محدَّث بود». گفتم: نشانه محدَّث بودن فرد چیست؟ فرمود: «فرشتهاى نزد او میآید و به دلش چنین و چنان الهام میکند.» همچنین در برخی منابع متأخر از رسول خدا (ص) نقل شده است: «هر امّتى محدَّثى دارد و محدّث امت من سلمان است.» از پیامبر (ص) درباره معناى آن سؤال شد، فرمود: «محدّث کسى است که از آنچه از نظر مردم پنهان است و به آن احتیاج دارند، خبر میدهد.» سپس وقتى داشتن چنین مقامی مورد تعجب حاضران قرار گرفت، آن حضرت فرمود: «علمى که در قلب محدّث قرار دارد، از علم من سرچشمه میگیرد.»
امام صادق (ع) فرمود: «به سلمان، اسم اعظم آموخته شد.» هم چنین در سال 32 هجرى قمری، که نُه سال از خلافت عثمان میگذشت، وقتى سلمان و زهیر بن قین بجلى، از غزوه «بَلَنْجَر» منطقهای در «خزر» و «روم» با به دست آوردن غنائم فراوان باز میگشتند، سلمان به زهیر و سایر همراهان خود گفت: «آیا از اینکه خداوند شما را به پیروزى رسانده و غنیمتی به دست آوردهاید، خوشحالید؟» گفتند: آرى! سلمان گفت: «این خوشحالى به جاست، اما آنگاه که سید جوانان آل محمد (امام حسین (ع)) را درک کردید و همراه آنان به نبرد پرداختید، باید خوشحال باشید، که لذت آن، از این پیروزى و غنیمت، براى شما بیشتر است. بنابراین، من شما را به خدا میسپارم». «زهیر» در نهایت در سال 61 هجری به سپاه حسین (ع) پیوست و جهاد کرد و به لذّت شهادت دست یافت.
«سلمان به شهر کوفه وارد شد، نگاهى به در و دیوار شهر انداخت و بلاها و حوادثى را که در آن شهر به وقوع میپیوست، به یاد آورد و از سقوط حکومت بنى امیه و حاکمانى که بعد از آنها به وجود میآیند و سقوط میکنند، سخن گفت. سپس گفت: در چنین روزگارى، در خانههاى خود بمانید تا اینکه شخصیت پاکى که فرزند (امامان) پاک و پاکیزه است و در غیبت به سر میبرد، ظهور کند».
بقیره، همسر سلمان میگوید: وقتی سلمان به حالت احتضار افتاد، مرا فراخواند. او در بالا خانه اى بود که چهار در داشت. پس گفت: «اى بقیره! این درها را باز کن که امروز، دیدار کنندگانى دارم که نمیدانم از کدامین در بر من وارد میشوند.» سپس مُشک مخصوصش را خواست و گفت: «آن را در ظرفى کوچک (با آب) بیامیز و بر پیرامون بسترم بیفشان. سپس پایین برو و منتظر باش که به زودى نزدیکانم را در کنار بسترم خواهى یافت.» پس (از مدّتى) به او سر زدم. دیدم که قبض روح شده و چنان آرام بود که گویى بر بسترش خوابیده است.
شبیه همین مضمون از عطاء بن سائب این گونه نقل شده است: وقتی زمان مرگ سلمان رسید، کیسه مُشکى را که از بَلَنجَر به او رسیده بود، خواست و فرمان داد که آنرا در ظرف کوچکى، (با آب) بیامیزند و در کنار بسترش بگذارند و گفت: «امشب فرشتگانى نزد من حضور مییابند که بو را میفهمند اما غذا نمیخورند.»
نقل شده است: سلمان با گروهى از یاران خویش، در جایى گرفتار گرسنگى شدید شدند و در آن حال آهویى را مشاهده کردند. سلمان آهو را فرا خواند و به آن گفت: «کباب شو، تا ما براى رفع گرسنگى از تو استفاده کنیم!» آهو، با تقاضاى سلمان کباب شد و همه از آن خوردند و سیر شدند. سپس سلمان به استخوانهاى آن گفت: «به اذن خداوند حرکت کن!» آهو حرکت کرد و راه بیابان را پیش گرفت. این عمل، موجب شگفتى و گفتگوى همراهان قرار گرفت، ولى سلمان که به مقام قرب الهى نائل گردیده بود، براى آگاهى همراهان گفت: هر کس از خدا اطاعت کند، خداوند پاسخ او را میدهد و دعاى او را میپذیرد، چنانکه خود فرموده است: مرا بخوانید تا خواسته شما را اجابت کنم.
بار ديگرى هم، كه عمل فوق العاده اى از سلمان سر مى زند و حتى «مقداد» هم طاقت فهم و درک آن را ندارد، رسول خدا مى فرمايد: سلمان كسى است كه اطاعت خدا و رسول و امير مؤمنان را مى كند و با اين وضع همه چيز هم از سلمان اطاعت مى كند و هيچ چيزى به او زيان نمى رساند.
در حدیثی آمده است: جبرئیل در دهان سلمان آب دهان انداخت و پس از آن سلمان به عربی فصیح سخن می گفت.
محیی الدین ابن عربی گفته است: جز شخص مطهر به اهل بیت قرین نمی شود و اهل بیت جز کسی را که به طهارت و تقدیس او حکم شده به خود نمی افزایند. بر این اساس رسول خدا (ص) درباره سلمان فرمود است: سلمان از ما اهل بیت است. پیامبر اکرم (ص) در مورد سلمان فرمود: اگر ایمان در ثریا باشد مردی از فارس به آن دست خواهد یافت.
جابر بن عبدالله انصاری می گفت: از رسول خدا (ص) درباره سلمان پرسیدم. فرمود: «سلمان دریای علم و معرفت است که نمیتوان به آخر آن رسید. سلمان دارای علم گذشته و آینده است. خداوند دشمن دارد آن کس را که با سلمان دشمنی کند و دوست بدارد آن کس را که با سلمان دوستی کند.» عرض کردم: درباره ابوذر غفاری چه میفرمایی؟ فرمود: «ابوذر از ماست. خداوند دشمن دارد آن کس را که ابوذر را دشمن بدارد و دوست بدارد آن کس را که ابوذر را دوست بدارد.» عرض کردم: درباره مقداد و عمار یاسر چه میفرمایی؟ همان پاسخ را داد.
در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است: در مورد سلمان تو را به اشتباه نیندازند که خدای تبارک و تعالی به من دستور داده که او را از علم بلایا، مرگ ها، انساب و قضاوت باخبر سازم.
از امام صادق (ع) روایت شده است: رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين (ع) از علم مخزون و مکنون الهی چیزهایی را که دیگران تحمل آن را نداشتند به سلمان می گفتند.
عروج ملکوتی
تاریخ درگذشت سلمان در منابع مختلف روایی و تاریخی یکسان نیست؛ در برخی از منابع سال ۳۵ق یا ۳۶ق به عنوان سال وفات او ثبت شده است، چنانکه در برخی گزارشها زمان درگذشت او را دوران خلاف عمر دانستهاند. مهاجرانی، با بررسی روایات مختلف سال ۳۳ق را سال وفات او میداند. وی در مدائن در نزدیکی ایوان کسری به خاک سپرده شد. در برخی از روایات تاریخی آمده است که پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه یا کوفه به اذن الهی (طی الارض) به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.
روی کفن سلمان شعری نوشته شده بود که برخی کتابت آن را به سلمان و بعضی دیگر به علی(ع) نسبت دادهاند. آن شعر چنین بود: و بی هیچ توشهای از نیکیها و قلب سلیم، بر (خداوند) کریم درآمدم و توشه آوردن، زشتترین کار است هنگامی که بر (شخص) کریم وارد شوی.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.