زندگینامه حضرت خالد بن سنان (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

خالد بن سِنان عَبْسی، از شخصیت‌هایی که در دوره فترت می‌زیسته است. او از پیروان حضرت ابراهیم و بنا بر قول برخی پیامبر بوده است.

 

زمان دقیق حیات او مشخص نیست؛ اما چون دخترش با پیامبر اسلام (ص) دیدار داشته احتمالا اندکی پیش از ظهور اسلام می‌زیسته است، چنانکه او را معاصر انوشیروان (۵۳۱ـ۵۷۹) دانسته‌اند.

در منابع اسلامی نقل شده که پیامبر اکرم(ص) او را « پیامبری که قومش او را ضایع ساختند» نامیده است. در منابع پیش از اسلام هم به نار الحرّتین مشهور بوده و از جانب خدا مأموریت داشت آتشی را که اعراب می‌پرستیدند از بین ببرد. درباره نبوت وی، در میان علما اختلاف است.

وی فرزند غَیث بن مَریطة بن مَخزوم، از خاندان بنوعَبْس بن بَغیض بود. از جمله گفته شده است که در جریان بیعت زنان مدینه با رسول خدا (ص)، پیامبر (ص) از پیرزنی به نام محیاة به گرمی استقبال کرد و فرمود:

او دختر برادر من و دختر پیامبری است که قومش او را ضایع ساختند‌.

همچنین از دختر وی نقل شده که خالد سوره توحید را پیش از پیامبر اسلام (ص) تلاوت می‌کرده و به مضامین آن اعتقاد داشته و بنابر نقلی به ظهور پیامبر اسلام (ص) بشارت داده است. برخی معاصران نیز نوشته‌اند که خالد از حنفای سرزمین حجاز و معتقد به توحید و معاد بوده است.

در منابع شیعی نیز اقوال و آرای متفاوتی درباره نبوت خالد وجود دارد. کلینی و ابن بابویه حدیث پیامبر درباره خالد را آورده‌اند و ابن بابویه به مناسبت بحث از معنای فترت، از خالد بن سنان یاد کرده و او را پیامبری دانسته که کسی منکر وجود او نیست و حتی گفته که میان بعثت او و بعثت پیامبر اسلام پنجاه سال فاصله بوده است. مجلسی پس از نقل همه گزارش‌ها درباره خالد نتیجه گرفته که اخبار دلالت کننده بر نبوت او بیشتر و قوی‌تر است.

 

معجزات و کرامات

بنابر این گزارش‌ها خالد از جانب خدا مأموریت یافت تا این آتش را که بسیار عظیم و خطرناک بود و جماعتی از عرب آن را می‌پرستیدند از بین ببرد. وی با حفر چاهی این آتش را مهار کرد و سپس خود در آن داخل شد و آن را به طور کامل نابود ساخت.

از برخی نقل‌های تفصیلی‌تر برمی‌آید که خالد این کار را به منظور ایمان آوردن قومش انجام داده و در واقع معجزۀ نبوت او بوده، چنانکه در منابع به معجزه بودن آن تصریح شده است. ظاهرا ده نفر از جمله سلیط بن مالک بن زهیر، خالد را در انجام این کار یاری دادند. این ماجرا با تفاوت‌هایی در منابع حدیثی شیعه و سنی ذکر شده است.

در منابع، کرامات و خوارق عادات دیگری نیز به خالد نسبت داده‌اند، از جمله اینکه نسل پرنده‌ای عجیب به نام عنقا، که خوراکش کودکان انسان بود و برای مردم مزاحمت ایجاد می‌کرد، با دعای خالد از بین رفت.

همچنین گفته‌اند که وی هنگام مرگ به قومش وصیت کرد که سه روز پس از دفن او بر سر قبرش حاضر شوند و با دیدن چهارپایانی در اطراف قبر، آن را نبش کنند تا وی برخیزد و آنها را از وقایع آینده تا روز قیامت (یا احوال پس از مرگ و قبر و برزخ) آگاه سازد. قوم پس از دیدن نشانه‌ها تصمیم به نبش قبر گرفتند، اما جماعتی از خاندان وی، از جمله فرزندش عبدالله، مانع از انجام این کار شدند زیرا آن را مایه ننگ و بدنامی خاندان خود می‌دانستند.

به نقل از ابن عباس، پیامبر اکرم (ص) فرموده بود اگر قبر خالد را نبش می‌کردند، آنان را از نبوت من و امور مسلمانان باخبر می‌ساخت. در برخی تفسیرهای شیعه گفته شده هلاک اصحاب ابرهه، که در سوره فیل ذکر شده، از معجزات پیامبر آن زمان (احتمالا خالد بن سنان) بوده است.

 

عروج ملکوتی

درباره مرگ خالدبن سنان اخبار مختلفی وجود دارد. گفته می‌شود قبر او در مشهد النور، در شهر مَنبِج قرار دارد.

زندگینامه حضرت جرجیس (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

جِرْجیس نبی، بنابر برخی منابع اسلامی، پیامبری بوده که پس از حضرت عیسی(ع) و پیش از اسلام ظهور کرده است و براساس برخی منابع دیگر، بنده شایسته خدا دانسته شده که ایمان خود را پنهان می‌کرد.

 

جرجیس، سن ژرژ، سنت جورج یا گئورگ، مطابق منابع مسیحی سربازی از ارتش امپراتوری روم در سده های سوم و چهارم میلادی بود که به دلیل دست نکشیدن از ایمان خود به مسیحیت کشته شد. جرجیس در مسیحیت قدیس محسوب می‌شود. وی همچنین از شاگردان حواریون عیسی معرفی شده است.

او در منابع اسلامی پیامبر محسوب می‌شود. ابن بابویه و قطب راوندی از ابن‌عباس روایت کرده‌اند، که حق تعالی، جرجیس را پیامبر گردانید و او را به سوی پادشاهی که در شام بود (به نام داذانه) فرستاد. در جهان مسیحیت افسانه‌هایی چون کشتن اژدها به او نسبت داده شده‌ است. همچنین او را حامی بعضی شهرها و کشورهای مسیحی دانسته‌اند. مطابق روایتی متعلق به سده ششم میلادی، اصل وی از لد در فلسطین بوده‌ است.

جرجیس در منابع تاریخی اهل فلسطین یا روم معرفی شده است. او به بازرگانی و تجارت اشتغال داشته است و بسیار سخاوت‌مند بود و بارها اموال خود را به نیازمندان بخشید. جرجیس در ۱۶ سالگی به پیامبری می‌ رسد. جرجیس از پیامبران دوره فترت پس از عیسی بوده‌ است نه رسول و مبلغ دین عیسی و با واسطه از شاگردان حواریون بوده‌ است.

ظهور وی در ارمنستان به سال ۳۲۹ میلادی بوده‌ است. وی نبی بوده در روزگار داذانه ملک موصل (اقلیمی بین شام و عراق و خراسان (نیشابور) و آذربایجان) که بتی بنام افلون داشتند. تیرداد، برادر جرجیس، بت‌پرست و دشمن وی بوده و پس از پدر به حکومت می‌رسد. جرجیس برای تسهیل تبلیغ و دستگیری فقرا تجارت و مسافرت می‌کرده‌ است.

جرجیس بنابر برخی نقل‌ها برای هدایت پادشاه بت‌پرست و ستمگر شام به آن‌جا رفت. در مقابل، برخی منابع دیگر معتقدند وی به قصد حفظ ایمان خود به وسیله اهدای اموال به سوی شام و حاکم آن حرکت کرده است. جرجیس پس از دیدار با پادشاه شام، وی را به پرستش خدا و ترک بت‌پرستی دعوت کرد. پادشاه پس از مخالفت جرجیس با تعظیم بت‎ها، دستور شکنجه و قتل وی را صادر نمود.

جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان کمک می‌کرد. وی در بذل مال بی‌دریغ بود، چندانکه گاهی خود تهیدست می‌شد و سپس به کسب و کار می‌پرداخت و مال به دست می‌آورد. در واقع، او برای صدقه دادن کار می‌کرد وگرنه فقر را بیشتر دوست می‌ داشت.

 

معجزات و کرامات

وی برای جلب رضایت داذانه ( پادشاه جبار موصل)، که مشرکان را در آن سرزمین بر او مسلط نکند، مال فراوان به همراه خود برد تا به او هدیه دهد، اما متوجه شد که داذانه بت‌پرست است و مردم را به سجده کردن بر بتی به نام اِفّلون وا می‌دارد؛ از این‌ رو، مالی را که با خود برده بود، بین مردم تقسیم کرد و او را به ترک بت‌پرستی دعوت نمود.

داذانه هم متقابلا جرجیس را به بت‌پرستی خواند و بین آن دو مجادله‌ای درگرفت و سرانجام پادشاه، جرجیس را مخیر کرد که یا تن به شکنجه دهد یا در مقابل افّلون (بت) سجده کند. جرجیس سجده نکرد و از این‌ رو، چند بار شکنجه و سپس به حبس همراه با شکنجه محکوم شد، اما به کمک فرشته‌ای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و این‌ بار داذانه او را به شکلی وحشیانه به قتل رساند ولی جرجیس این بار، به امر خدا، زنده شد.

بار بعدی داذانه دوباره او را به قتل رساند و جرجیس کشته شد. در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید. در مجموع ۳۴۰۰۰ تن به جرجیس ایمان آوردند که همگی کشته شدند. در مراحل حبس و شکنجه جرجیس، معجزات و کرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشکیده، زنده شدن مردگان و شفا یافتن نابینا.

در احادیث، جرجیس با عنوان «شهید»، و «سیدالشهدا» خوانده شده‌ است. پاره‌ای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شکیبایی، تحمل انواع شکنجه و بت‌شکنی، با ویژگی های مشابهی در شخصیت علی بن ابیطالب علیه السلام تطبیق داده شده‌ است. در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شده‌ است.

 

عروج ملکوتی

جرجیس، پس از کشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا کرد و برای خود رفع بلا و مرگ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی درخواست کرد. خدا دعای او را اجابت کرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید. آخرین محل اقامت و تبلیغ جرجیس در شام بوده که در آنجا به شهادت رسیده و دفن شده‌ است.

مناظره امام باقر با اسقف مسیحیان

 

به نام آفریننده عشق

 

نقل شده است هشام بن عبدالملک، امام باقر(ع) را به شام فراخواند. امام پس از سفر به شام، در اجتماعات مردم شرکت می‌کرد و به پرسش‌های آنان پاسخ می‌داد. روزی امام مشاهده کرد که نصاری به کوهی در آن منطقه می‌روند.

امام از اطرافیان پرسید: آیا امروز عید آنان است؟ گفتند: نه؛ آنان هر سال در این روز نزد عالمی دانا از نصاری که اصحاب حواریون عیسی(ع) را درک کرده می‌روند و پرسش‌های خود را از او می‌پرسند. امام سر خود را پوشاند و با همراهان خود به آن کوه رفت و در میان نصاری نشست.

 

اسقف نگاهی به جمعیت حاضر کرد و چون سیمای امام باقر(ع) توجه او را به خود جلب نمود، روبه امام کرد و پرسید: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟

امام(ع) فرمود: از مسلمانان.

اسقف:از دانشمندان آنان هستی یا افراد نادان؟

امام(ع): از افراد نادان نیستم.

اسقف: اول من سوال کنم یا شما می‌پرسید؟

امام(ع): اگر مایلید شما سوال کنید.

اسقف: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می‌کنید که اهل بهشت غذا می‌خورند و می‌آشامند ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این دنیا وجود دارد؟

امام(ع):

بلی، نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه می‌کند ولی مدفوعی ندارد.

اسقف:عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!

امام(ع):

من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!

 

اسقف سوال دیگری درباره میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی به این مضمون پرسید:

به چه دلیل عقیده دارید که میوه‌ها و نعمتهای بهشتی کم نمی‌شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده کاهش پیدا نمی‌کنند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده‌های این جهان می‌توان برای این موضوع پیدا کرد؟

امام(ع):

آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی‌شود.

سؤالی دیگر می‌پرسم. به من خبر بده از ساعتی که نه از شب است نه از روز.

امام باقر(ع):

آن همان ساعت بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که در این ساعت گرفتاران آرامش می‌یابند.

با شنیدن این جواب نصرانی فریادی کشید و گفت: یک مسئله باقی است. قسم به خدا که هرگز نتوانی جواب آن را بدهی.

امام فرمودند:

مسلما قسم دروغ خورده ای.

 

دانشمند نصرانی: به من از دو مولود خبر بده که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز از دنیا رفتند در حالی که یکی پنجاه سال عمر کرد و دیگری صد و پنجاه سال.

امام باقر(ع):

آنان عزیر و عزیره بودند و چون به ۲۵ سالگی رسیدند، عزیر سوار بر درازگوش خود از قریه انطاکیه می‌گذشت که دید به کلی ویران شده است، گفت: چگونه خداوند این قریه را بعد از نابودیش دوباره زنده می‌کند؟
با آنکه خداوند او را برگزیده بود و هدایتش کرده بود، وقتی چنین سخنی گفت خداوند بر او خشم گرفت و او را به مدت صد سال میراند به خاطر سخن ناشایستی که گفته بود و دوباره او را با درازگوش و غذا و نوشیدنیش زنده کرد.
پس نزد عزیره بازگشت ولی عزیره برادرش را نشناخت، اما مهمان او شد. فرزندان عزیر و فرزندان فرزندانش به نزد او می‌آمدند در حالی که او خود جوانی ۲۵ ساله بود. عزیر پیوسته از عزیره و فرزندانش یاد می‌کرد و خاطراتی از آنها نقل می‌نمود و می‌گفت آنان هم اکنون پیر شده‌اند.
عزیره که ۱۲۵ ساله بود گفت: من جوانی در ۲۵ سالگی ندیدم که از جریان بین من و برادرم در ایام جوانی ما داناتر باشد، تو‌ ای مرد! آیا از اهل آسمانی یا از زمین؟
عزیر گفت:‌ ای عزیره من عزیرم که خداوند بر من خشم گرفت و به خاطر سخن ناهموارم صد سال میراند تا هم مجازاتم کرده باشد و هم بر یقینم بیفزاید و این همان درازگوش و غذا و نوشیدنی من است که با آن از منزل خارج شده بودم و اکنون خداوند مرا به همان صورت اعاده کرده است. عزیره سخنانش را پذیرفت. پس عزیر ۲۵ سال دیگر با آنان زندگی کرد و بعد هر دو در یک روز از دنیا رفتند.

 

اسقف هر سوال مشکلی به نظرش می‌رسید همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «‌مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند!! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!». این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.

این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجی از شادی و هیجان در محیط شام بوجود آورد. هشام بجای این که از پیروزی افتخارآمیز علمی امام باقر(ع) بر بیگانگان خوشحال شود، بیش از پیش از نفوذ معنوی امام بیمناک شد و ضمن ظاهرسازی وارسال هدیه برای آن حضرت پیغام داد که حتما همان روز دمشق را ترک گوید.

چرا این همه دین وجود دارد؟

 

به نام آفریننده عشق

 

گوهر مشترک دین همه شریعت های الهی، اسلام است که همان تسلیم بودن در برابر خداست. بی شک همه ادیان الهی در اصول دین، یعنی توحید، نبوت، و معاد و در اصول اخلاقی و کلیات احکام فردی و اجتماعی مشترک اند.

 

راز تعدد  شرایع

شریعت های گوناگون، متناسب با استعداد و شرایط زندگی انسان ها و مقام انبیای الهی شکل می گیرند. همه شرایع در اصول مشترک اند و با هم اختلافی ندارند، اما در بعضی احکام به مقتضای زمان با هم تفاوت دارند و شریعت بعدی، شریعت پیشین را در آن مورد نسخ می کند.

از آنجا که دین اسلام آخرین و کامل ترین شریعت است، قوانین اساسی آن نیز جاودانه است. قرآن و روایات نیز جاودانه بودن احکام و قوانین اساسی اسلام را به صراحت بیان می دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام وی نیز تا روز قیامت حرام.

 

عالمان اسلام افزون بر منابع غنی و سر شار دینی با در اختیار داشتن ابزارهایی می توانند حکم هر مسئله را مشخص نمایند:

1. حجیت حکم عقل : با اعتبار بخشی به احکام صحیح عقلی هم طراز با حجیت قران و روایات حکم مسائل را تعیین می کند.

2. قاعده اهم و مهم : از آنجا که احکام اسلامی، تابع مصالح و مفاسد است و از سویی مصلحت و مفسده چیزها نیز یکسان نیست، عالمان اسلامی در برخی موارد باید مصالح و مفاسد را با هم بسنجند و مصلحت کم اهمیت تر را فدای مصلحت مهمتر نمایند.

3. گشوده بودن باب اجتهاد: عالمان دین با استفاده از قرآن، روایات، اجماع، عقل، در پرتو اجتهادِ زنده، پویا و مستمر حکم مسائل جدید را استنباط می کنند.

4. پیروی از قواعد حاکمه فقهی: یعنی قواعدی که بر تمامی احکام و مقررات اسلامی چیره اند و بر همه آنها حکومت می کنند. مثل قاعده « نفی ضرر»

 

دیدگاه هایی را که برای پاسخ به کثرت گرایی دینی و گوهر مشترک شکل گرفته اند کدامند؟

1. انحصار گرایی (حقانیت و نجات بخشی مطلق یک دین):

بر اساس این دیدگاه تنها یک دین حقانیت کامل دارد و بقیه مذاهب هرچند ممکن است از حقانیت بهره ای داشته باشند، حق مطلق نیستند و پیروان واقعی آن دین حقیقی نیز به طور مطلق اهل نجات اند، اما پیروان سایر مذاهب چنین فرجامی ندارند.

2. شمول گرایی

شمول گرایی بر آن است که یک دین خاص حق مطلق است و پیروان آن نجات می یابند، اما پیروان مذاهب دیگر نیز به اندازه انطباق با دین حق می توانند اهل نجات باشند خاستگاه این نگرش، جهان مسیحیت است.

3.کثرت گرایی

بر اساس دیدگاه کثرت گرایی همه مذاهب هم زمان از حقانیت و نجات بخشی یکسان برخوردارند. این دیدگاه، آموزه های گوناگون و گاه متناقض همه مذاهب را به طور یکسان صحیح و همچنین پیروان همه مذاهب را اهل نجات می داند. در جهان غرب، جان هیک یکی از صاحب نظران در قلمرو فلسفه دین، مدافع و مروج این دیدگاه است.

 

تحریف کتاب‌های آسمانی

تحریف کتاب‌های آسمانی به معنای تغییر الفاظ و سوء تعبیرهایی است که در برخی کتاب‌های آسمانی روی داده است. این بحث ریشه در قرآن کریم دارد. قرآن کریم بیان می‌کند که این کتاب‌ها توسط یهودیان و مسیحیان تحریف شده است. در احادیث نیز به این مطلب اشاره شده است و در اثبات وقوع تحریف لفظی تورات و انجیل، مسلمانان به خصوص بر اختلافات نسخه‌های مختلف این کتاب‌ها تأکید می‌کردند.

حذف اشاره به پیامبر اسلام در تورات و انجیل، حذف جزای زنای محصنه برخی از مهم ترین تحریف‌های کتاب‌های آسمانی است. یافتن تناقضات و تعارضات در متن این دو کتاب و غیر عقلانی بودن برخی از محتواهای آن مانند تثلیث نشانه دیگری بر تحریف شدن آنهاست.

بحث درباره تحریف کتاب‌های آسمانی یهودیان و مسیحیان، ریشه در قرآن کریم دارد که در آن تورات و انجیل به عنوان کتاب‌هایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تأیید شده‌اند و در عین حال بر این نکته نیز تأکید شده است که این کتاب‌ها تحریف شده‌اند. در آیه ۷۵ سوره بقره درباره یهودیان آمده است که گروهی از آنان کلام خدا را می‌شنوند و به رغم آنکه آن را می‌فهمند، تحریفش می‌کنند.

آیه ۷۹ همین سوره و آیه ۷۸ سوره آل عمران، ناظر به این معناست که کسانی کتابی به دست خود می‌نویسند و می‌گویند از جانب خداست. آیه ۴۶ سوره نساء و آیه ۱۳ سوره مائده نیز به مسئله تحریف کلام از جانب اهل کتاب اشاره دارد. در آیه ۴۱ سوره مائده نیز همین نکته با تعبیری دیگر بیان شده است. در کتب حدیثی این موضوع مکررا ذکر شده است.

 

درباره زمان تحریف، مفسران و عالمان اسلامی آرای مختلفی ابراز کرده‌اند. برخی سابقه تحریف را به هفتاد تنی رسانده‌اند که با موسی(ع) همراه بودند و پیام خدا را از موسی دریافت کردند. گروهی نیز آیات مرتبط با تحریف را ناظر به اهل کتابِ معاصرِ پیامبر اکرم دانسته‌ اند. بخش اخیر به این معنا نیست که همه الفاظ تورات به همه زبان‌هایش، پس از بعثت تحریف شده است.

درباره مصادیق این تحریف به موضوعات مختلفی اشاره شده است، اما در روایات و به تبع آن در آثار عالمان اسلام، غالبا دو موضوع ذکر گردیده است:

  1. اینکه وصف پیامبر اسلام و بشارت به پیامبری ایشان چنانکه در قرآن کریم هم بیان شده در تورات و انجیل آمده بوده و یهود و نصارا آن را تحریف کرده‌اند.
  2. طبق تورات جزای زنای محصنه رجم بوده، ولی در آن تحریف رخ داده است. بنا بر منابع اسلامی، یهودیان مدینه نسبت به اجرای حکم رجم در مورد زن و مردی از اشراف که مرتکب زنای محصنه شده بودند، اکراه داشتند، نزد پیامبر اسلام رفتند تا ایشان در این‌باره حکم کنند. پیامبر نیز حکم به رجم دادند، اما آنان از این کار ابا کردند. رسول اکرم مشخصات ابن صوریا را که به اذعان یهودیان آشناترین فرد زمان به مضامین تورات بود بیان کردند و او را فراخواندند، سپس در این‌باره نظر او را پرسیدند. ابن صوریا توضیح داد که در تورات همین حکم آمده بود، ولی علمای یهود ابتدا بین افراد ثروتمند و فقیر فرق گذاشتند و سپس چون فقیران به این تبعیض اعتراض کردند و آن را نپذیرفتند و زنا هم در میان ثروتمندان یهود رواج یافته بود، علمای آنان با یکدیگر رایزنی کردند و به جای رجم، احکام دیگری وضع نمودند.

 

در مورد تورات به اختلافات نسخه‌های سه‌گانه عبری، سریانی و یونانی که به ترتیب، متن مورد استناد یهودیان، سامریان و مسیحیان بوده‌ اند اشاره می‌کرده‌ اند و این اختلافات را در کنار توجه به تاریخ تدوین تورات و عدم تواتر آن و اینکه تورات فعلی نوشته عزرای ورّاق است، دلیلی بر عدم وثاقت آن می‌شمرده‌ اند.

در مورد انجیل، اثبات تحریف لفظی ساده‌تر بوده است، چراکه مسلمانان بر مبنای قرآن انجیل را کتابی نازل شده از جانب خداوند بر حضرت مسیح علیه السلام می‌دانند، حال آنکه چهار نسخه از آن به قلم چهار تن (مَرْقُس، مَتّی، لُوقا و یوحنا) موجود است. اختلافات این چهار نسخه، عدم وثاقت آن را آشکار می‌کند.

از زمان ابن حزم بررسی مضامین تورات و انجیل و یافتن تناقضات و تعارضات در این متون و التفات به نامعقول بودن و از لحاظ کلامی توجیه‌ ناپذیر بودن بعضی مطالب آنها مثل تثلیث آغاز شد. نتیجه این بررسی‌ها جز آن نبود که چنین مطالبی نمی‌تواند از جانب خدا باشد، بدین ترتیب بر تحریف لفظی انجیل تأکید شد. ابن حزم که آشنایی وسیعی با مضامین تورات و انجیل موجود داشته، در این راه قدم مؤثری برداشته است. وی به تاریخ تدوین تورات و عدم تواتر آن به تفصیل پرداخته است.

سَمَوئَل مغربی، نویسنده اِفحام الیهود، نیز از عالمانی است که در نقد تورات موجود و مطرح کردن بحث تحریف کوشید. وی را که از یهودیت به اسلام گرویده بود از معدود کسانی دانسته‌ اند که پس از ابن حزم بحث تحریف را پیش برد. ابن کمونه در تنقیح الابحاث، متعرض افحام الیهود شده و به رد بعضی مطالب آن پرداخته است.

در مقابل، بر کتاب ابن کمونه نیز نقدهای فراوانی نوشته شده است. به جز ابن کمونه که از منظری یهودی به پاسخگویی به مسائل مربوط به تحریف پرداخته، عمار بصری مؤلف کتاب البرهان نیز از موضع فردی مسیحی از وثاقت کتاب مقدس دفاع کرده است. روش‌های ابن حزم برای اثبات تحریف، در مجادلات میان مسلمانان و اهل کتاب ادامه یافت. نویسندگان متأخر برای اثبات تحریف، از همه این روش‌ها استفاده کرده‌ اند.

مناظره امام رضا با جاثلیق مسیحی

 

به نام آفریننده عشق

 

مناظره امام رضا علیه السلام با جاثَلیق نصرانی، گفت‌وگویی کلامی است که در آن، از موضوعاتی چون نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشر بودن حضرت عیسی بحث شده است. این گفت‌وگو در جلسه‌ای صورت گرفت که در آن، به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره کردند.

حدیث این مناظره، نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق آمده است. به‌روایت حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، امام رضا(ع) براساس اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان، بر نبوت حضرت محمد(ص) استدلال می‌کند. همچنین با استناد به انجیل، بیان می‌کند که عیسی خدا نیست و بشر است.

برپایه این روایت، جاثلیق در این مناظره شکست می‌خورد و پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمی‌کند. در آغاز مناظره، جاثَلیق به مأمون که از او می‌خواهد مناظره را آغاز کند‌ می‌گوید با توجه به اینکه من کتاب دینی و پیامبر شما را قبول ندارم، چگونه با او مناظره کنم؟ امام رضا(ع) پاسخ می‌دهد که در بحث با او، به انجیل، کتاب دینی مسیحیان استناد خواهد کرد و جاثلیق می‌پذیرد که در این صورت، آن را رد نکند. بدین ترتیب امام رضا در این گفت‌وگو، در موراد بسیاری، از انجیل برای درستی سخنانش شاهد می‌آورد.

 

متن مناظره بار نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق (۳۰۵-۳۸۱ق) روایت شده است. در احتجاج، نوشته احمد بن علی طَبرسی (زیسته در قرن ششم قمری) خلاصه آن آمده است. علامه مجلسی هم در بحارالانوار حدیث را از دو کتاب شیخ صدوق روایت کرده است.

 

متن مناظره

مأمون رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق، ایشان، على بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه، دختر پیامبرمان و على بن ابى طالب، صلوات‌ الله علیهم هستند. دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجت آورى و انصاف بدهى.

جاثلیق گفت: اى امیر مؤمنین، چگونه با کسى بحث کنم که به کتابى استدلال می‌کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبرى احتجاج می‌کند که من به او ایمان ندارم؟ حضرت فرمودند: اى مرد مسیحى، اگر از انجیل براى تو دلیل بیاورم، آیا می‌پذیرى؟ جاثلیق گفت: آیا می‌توانم آنچه را انجیل فرموده، رد کنم؟ به خدا سوگند على‌رغم میل باطنی‌ام، خواهم پذیرفت.

حضرت فرمودند: حال، هرچه می‌خواهى بپرس و جوابت را دریافت کن. جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسى و کتابش چه عقیده‌‏اى دارى؟ آیا منکر آن دو هستى؟ حضرت فرمودند: من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه امتش را بدان بشارت داده و حواریون نیز آن را پذیرفته‌‏اند، ایمان دارم و به هر عیسایى که به نبوت محمد صلى الله علیه و آله و کتابش ایمان نداشته و امت خود را به او بشارت نداده، کافرم.

جاثلیق گفت: مگر هر حکمى نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟ حضرت فرمودند: چرا. او گفت: پس دو شاهد عادل از غیر هم‌کیشان خود که‏ مسیحیت نیز آنان را قبول داشته باشد، معرفى کن و از ما هم، از غیر هم‌کیشانمان دو شاهد عادل بخواه. حضرت فرمودند: حالا سخن به انصاف گفتى. آیا شخص عادلى را که نزد حضرت مسیح مقام و منزلتى داشت، قبول دارى؟ جاثلیق گفت: این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو. حضرت فرمودند: درباره یوحنّا دیلمی چه می‌گویى؟ گفت: به‌ به! محبوب‌ترین شخص نزد مسیح را نام بردى.

حضرت فرمودند: تو را قسم می‌دهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنّا گفت: مسیح مرا به دین محمد عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آن‌ها به او ایمان آوردند؟ جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح چنین مطلبى را نقل کرده است و نبوّت مردى را مژده داده و نیز به اهل‌بیت و وصى او بشارت داده است و معین نکرده که این موضوع چه زمانى اتفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرفى نکرده است تا آن‌ها را بشناسیم.

حضرت فرمودند: اگر کسى که بتواند انجیل را بخواند، در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمد و اهل‌بیت و امتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان می‌آورى؟ گفت: حرف خوبى است. حضرت به نسطاس رومى فرمودند: سفر ثالث‏ انجیل را تا چه حدى از حفظ هستى؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: آیا انجیل خوانده‌‏اى؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: من سِفر ثالث را می‌خوانم، اگر در آنجا مطلبى درباره محمد و اهل‌ بیت او سلام‌ الله علیهم و نیز امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبى در این باره نبود، شهادت ندهید.

 

آن‌گاه حضرت شروع به خواندن سِفر ثالث کردند و وقتى به مطلب مربوط به پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند، وقف کرده، فرمودند: تو را به حق مسیح و مادرش قسم می‌دهم، آیا دانستى که من عالم به انجیل هستم؟ گفت: بله، سپس مطلب مربوط به محمد و اهل بیت و امتش را تلاوت فرمود، گفت: حال چه می‌گویى؟ این عین گفتار حضرت مسیح علیه‌ السلام است. اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى علیهما السلام را تکذیب کرده‌‏اى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت‏ واجب است؛ زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافرشده‌‏اى.

جاثلیق گفت: مطلبى را که از انجیل برایم روشن شود، انکار نمی‌کنم؛ بلکه بدان اذعان دارم. حضرت فرمودند: شاهد بر اقرار او باشید. حضرت ادامه دادند: آنچه می‌خواهى بپرس. جاثلیق پرسید: حواریون حضرت مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند؟ حضرت فرمودند: از خوب کسى سؤال کردى. حواریون دوازده نفر بودند که عالم‌ترین و فاضل‌ترین آنان، اَلوقا بود. و علماى مسیحی‌ها سه نفر بودند: یوحنّاى اکبر در اَج، یوحنّا در قرقیسیا و یوحنّای دیلمى در رجّاز و مطالب مربوط به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل‌بیت و امتش نزد او بوده و هم او بود که امت عیسى و بنى‌اسرائیل را به نبوت حضرت محمد و اهل‌بیت و امتش مژده داد.

آنگاه فرمود: اى مسیحى، به خدا سوگند ما به عیسایى که به محمد صلى الله علیه و آله ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادى نداریم،‏ به‌ جز ضعف و ناتوانى و کمى نماز و روزه‌‏اش. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد نمودى و خود را تضعیف کردى. گمان می‌کردم تو عالم‌ترین فرد در بین مسلمانان هستى. حضرت فرمودند: مگر چطور شده است؟ او گفت: می‌گویى: عیسى ضعیف بود و کم روزه می‌گرفت و کم نماز می‌خواند و حال آنکه عیسى حتى یک روز را بدون روزه نگذراند و حتى یک شب نخوابید. همیشه روزها روزه بود و شب‌ها شب‌ زنده‌‏دار.

حضرت فرمودند: براى تقرب به چه کسى روزه می‌گرفت و نماز مى خواند؟! جاثلیق از کلام افتاد و ساکت شد. حضرت فرمودند: می‌خواهم مطلبى از تو بپرسم؟ جاثلیق گفت: بپرس، اگر جوابش را بدانم، پاسخ می‌دهم. حضرت پرسیدند: چرا منکر هستى که عیسى، به اجازه خدا مرده‌‏ها را زنده می‌کرد؟ جاثلیق گفت: زیرا کسى که مرده‌‏ها را زنده کند و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را شفا دهد خداست و شایسته پرستش.

حضرت فرمود: یَسَع نیز کارهایى نظیر کارهاى عیسى انجام می‌داد: بر روى آب راه می‌رفت، مرده زنده می‌کرد، نابینا و مبتلاى به پیسى را شفا میداد، ولى امّتش او را خدا ندانسته و کسى او را نپرستید. «حزقیل» پیامبر نیز مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد، سى و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده نمود.

 

آنگاه رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمود: آیا مطالب مربوط به این عده از جوانان بنى‌اسرائیل را در تورات دیده‌‏اى؟ «بخت‌‏نَصَّر» آن‌ها را از بین اسراى بنى‌اسرائیل که در هنگام حمله به بیت‌المقدس، اسیر شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد. خداوند نیز وى را به سوى آن‌ها فرستاد و او آنها را زنده نمود. این مطلب در تورات هست و هرکس از شما آن را انکار کند، کافر است. رأس‌الجالوت گفت: این مطلب را شنیده‌‏ایم و از آن مطلع هستیم.

حضرت فرمود: درست است. حال دقت کن و ببین آیا این سِفر از تورات را درست می‌خوانم؟ سپس آیاتى از تورات را بر ما تلاوت فرمود. یهودى با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با تعجب، بدن خود را به راست و چپ حرکت‏ می‌داد. سپس رو به جاثلیق کرده، پرسیدند: آیا این‌ها قبل از عیسى بوده‏‌اند یا عیسى قبل از آنها؟ گفت: آنها قبل از عیسى بوده‌‏اند. حضرت فرمودند: قریش همگى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مرده‌‏هایشان را زنده کند. آن حضرت علی بن ابى طالب علیهما السّلام را همراه آنان به صحرا (یا گورستان) فرستادند و فرمودند: «به صحرا (یا گورستان) برو و با صداى بلند افرادى را که این‌ها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تک‌تک نام آنان را ببر و بگو: محمد رسول خدا می‌گوید: به اذن خدا برخیزید. (امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد) همه برخاسته، خاک‌‏هاى سر خود را می‌تکاندند.»

قریشیان نیز از آنان درباره امورشان سؤال می‌کردند و در ضمن گفتند: محمد پیامبر شده است. مردگان از خاک برخاسته، گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده، به او ایمان می‌آوردیم. و پیغمبر نیز افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى و نیز دیوانگان را شفا داده است، با حیوانات، پرندگان، جن و شیاطین صحبت کرده است، ولى ما آن حضرت را خدا نمی‌دانیم و در عین‌حال منکر فضایل این دسته از پیامبران (عیسى، یَسَع، حِزقیل و محمّد صلى الله علیه و آله و علیهم اجمعین نیستیم.

شما که عیسى را خدا می‌دانید، باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؛ چون آنان نیز مثل عیسى مرده زنده می‌کرده‌‏اند و نیز معجزات دیگر حضرت عیسى را نیز انجام می‌دادند. و نیز عده‌اى از بنى‌اسرائیل که تعدادشان به هزاران نفر می‌رسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولى خداوند جان آنان را در یک لحظه گرفت. اهل آن شهر اطراف آنان حصارى کشیدند و آن مردگان را به همان حال، رها کردند تا استخوان‌هایشان پوسید.

پیامبرى از پیامبران بنی‌اسرائیل از آنجا گذر می‌کرد، از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجب کرد. خداوند عزوجل به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله. خداوند وحى فرمود که: آنان را صدا بزن. آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوان‌هاى پوسیده، به اذن خدا برخیزید. همگى زنده شدند و در حالى که خاک‌‏ها را از سر خود می‌زدودند، برخاستند. و همچنین ابراهیم خلیل‌الرحمن علیه‌ السلام آن زمان که پرندگان را گرفت و تکه‌تکه نمود و هر تکه را بر کوهى نهاد و سپس آن‌ها را فراخواند و آن‌ها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند.

نیز موسى بن عمران علیه‌ السلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنى‌اسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیده‌‏اى، او را به ما نیز نشان بده. حضرت گفتند: من او را ندیده‌‏ام، ولى آنان اصرار کرده، گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (ما سخنان تو را تصدیق نمی‌کنیم، مگر اینکه بالعیان و آشکار خدا را ببینیم (سوره بقره، آیه ۵۵)). در نتیجه صاعقه‌‏اى آنان را سوزاند و نابود ساخت و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا، من هفتاد نفر از بنى‌اسرائیل را انتخاب کردم و به‌همراه خود آوردم و حال تنها برمی‌گردم.

چگونه ممکن است قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ اگر می‌خواستى، هم من و هم آنان را قبلا از بین می‌بردى. آیا ما را به‌خاطر کار نابخردان هلاک می‌سازى؟ (مضمون آیه ۱۵۵ سوره اعراف). خداوند نیز آنان را پس از مرگشان زنده نمود. سپس حضرت ادامه دادند: هیچ‌یک از مواردى را که برایت ذکر کردم، نمی‌توانى ردّ کنى؛ زیرا همگى مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآن است. اگر هرکس که مرده زنده می‌کند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا می‌دهد، خدا باشد، پس این‌ها را هم خدا بدان. حال، چه می‌گوئى؟

جاثلیق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودى نیست، جز الله. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: تو را به ده آیه‌‏اى که بر موسى بن عمران نازل شد، قسم می‌دهم که آیا خبر محمد و امتش در تورات، موجود هست؟ (و آن خبر چنین است:) «آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شترسوار، بیایند و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند؛ تسبیحى جدید در معبدهایى نو. در آن زمان، بنى‌اسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند تا قلوبشان آرامش یابد؛ زیرا آنان شمشیرهایى به دست دارند که به وسیله آن شمشیرها، از کفّار (محارب) در گوشه و کنار زمین انتقام می‌گیرند.»

آیا این مطلب همین‌گونه در تورات مکتوب نیست؟ رأس‌الجالوت گفت: آرى، ما نیز آن را همین گونه در تورات یافته‌‏ایم. سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب «شعیا» در چه حدى آشنا هستى؟ گفت: آن را حرف‌به‌حرف می‌دانم و بلد هستم. سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفته‌‏هاى اوست: «اى مردم، من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم، در حالى که لباس‌هایى از نور بر تن داشت و آن شترسوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بوده؟»

آن دو پاسخ دادند: بله، شعیا چنین چیزى گفته است. حضرت فرمودند: آیا با این گفته عیسى علیه‌ السلام در انجیل آشنا هستى: «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارقلیطا خواهد آمد». و اوست که به نفع من و به حق شهادت خواهد داد، همان‌طور که من براى او شهادت دادم. و اوست که همه‌چیز را براى شما تفسیر خواهد کرد و اوست که رسوایی‌هاى امت‏ها را آشکار خواهد کرد. و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست.

جاثلیق گفت: هرچه از انجیل بخوانى، آن را قبول داریم. حضرت فرمود: آیا قبول دارى این مطلب در انجیل موجود است؟ گفت: بله. حضرت ادامه دادند: آن زمان که انجیل اول را گم کردید، آن را نزد چه کسى یافتید و چه کسى این انجیل را براى شما وضع نمود؟ گفت: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و سپس آن را تر و تازه پیدا کردیم. یوحنّا و متّى آن را برایمان‏ پیدا کردند. حضرت به او گفتند چقدر نسبت به قصه این انجیل و علمای آن بی‌اطلاع هستى!

 

اگر این مطلب همان‌طور باشد که تو می‌گویى، پس چرا در مورد انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است که امروزه در دست دارید. اگر مثل روز اول بود، در آن اختلاف نمی‌کردید. ولى من مطلب را برایت روشن می‌کنم: آن زمان که انجیل اول گم شد، مسیحی‌ها نزد علمای خود جمع شدند و گفتند: عیسى بن مریم که کشته شده است و انجیل را نیز گم کرده‌‏ایم. شما علما چه نزد خود دارید؟ الوقا و مرقابوس گفتند: ما انجیل را از حفظ هستیم و هر روز یکشنبه یک سِفر از آن را براى شما خواهیم آورد. محزون نباشید و کنیسه‌‏ها را خالى نگذارید. هر یکشنبه، یک سِفر از آن را براى شما خواهیم خواند تا تمام انجیل جمع‌آورى شود.

سپس الوقا، مرقابوس، یوحنّا و متى نشستند و این انجیل را پس از گم‌شدن انجیل اول براى شما نگاشتند و این چهار نفر شاگرد شاگردان نخستین بودند. آیا این مطلب را می‌دانستى؟ جاثلیق گفت: این مطلب را تا به حال نمی‌دانستم و از برکت آگاهى شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد. و مطالب دیگرى را که تو می‌دانستى، از شما شنیدم. قلبم گواهى می‌دهد که آن‌ها حق است. از سخنان شما بسیار استفاده کردم.

حضرت فرمودند: به‌عقیده تو، شهادت این‌ها چگونه است؟ گفت: شهادت اینها کاملا قابل‌قبول است. این‌ها علمای انجیل هستند و هرچه را تأیید کنند و بدان گواهى دهند، حق است. حضرت به مأمون و اهل بیتش و سایرین فرمود: شما شاهد باشید. گفتند: ما شاهدیم. سپس به جاثلیق فرمود: تو را به حق پسر (عیسى علیه‌ السلام) و مادرش (مریم علیه السلام) قسم می‌دهم، آیا می‌دانى که متّى گفته است: مسیح، فرزند داود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب بن یهوذا بن خضرون است و مرقابوس درباره اصل و نسب عیسى بن مریم علیهما السلام گفته است: او «کلمه» خداست که خداوند او را در جسد انسانى قرار داد و به صورت انسان در آمد.

و الوقا گفته است: عیسى بن مریم علیهما السلام و مادرش انسان‌هایى بودند از خون و گوشت که روح‌القدس در آنان حلول کرد. و در ضمن قبول دارى که از جمله مطالب عیسى درباره خودش، این است که فرموده: «اى حواریون، به راستى و صداقت برایتان می‌گویم: هیچ‌کس به آسمان نخواهد رفت، جز آنکه از آن فرود آمده، مگر آن شترسوار، خاتم‌الاَنبیاء، که او به آسمان صعود می‌کند و فرود می‌آید.» نظرت درباره این سخن چیست؟

جاثلیق گفت: این سخن عیسى است و ما آن را انکار نمی‌کنیم. حضرت فرمودند: نظرت درباره شهادت و گواهى الوقا، مرقابوس و متّى درباره عیسى و اصل و نسب او چیست؟ جاثلیق گفت: به عیسى افترا زده‌‏اند. حضرت به حضّار فرمودند: آیا (همین الآن) پاکى و صداقت آنان را تأیید نکرد و نگفت آنان علمای انجیل هستند و گفتارشان حق است و حقیقت؟! جاثلیق گفت: اى دانشمند مسلمین، دوست دارم مرا در مورد این چهار نفر معاف دارى. حضرت فرمودند: قبول است، تو را معاف کردیم. حال هرچه می‌خواهى سؤال کن. جاثلیق عرض کرد: بهتر است دیگرى سؤال کند. به حق مسیح قسم، گمان نداشتم در بین علمای مسلمین، کسى مثل شما وجود داشته باشد.

 

آشنایی با کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)

 

به نام آفریننده عشق

 

کتاب مقدس مجموعه ای از نوشته های کوچک و بزرگ است که مسیحیان، همه و یهودیان نیز بخشی از آن را کتاب آسمانی خود می دانند.

عنوان معروف این مجموعه در زبان انگلیسی و بیشتر زبان های اروپایی «بایبل» و یا کلمه های هم خانواده آن است که برگرفته از کلمه یونانی Biblia به معنای کتاب ها است. در زبان فارسی و عربی عنوان «عهدین» نیز برای این کتاب به کار می رود که به معنی عهدهای دوران حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام می باشد.

بنابراین مسیحیان به دو دوره و عصر قائل اند: عهد قدیم و عهد جدید. اما یهودیان معتقدند خدا تنها یک پیمان بسته که همان عهد قدیم یا پیمان شریعت است.

 

عهد قدیم

عهد قدیم که تنها بخش مورد اعتقاد یهودیان است نزدیک به سه چهارم کتاب مقدس را دربرمی گیرد. این مجموعه که گفته می شود طی قرنها و به دست نویسندگان گوناگون نگارش یافته شامل مطالب متنوعی از قبیل تاریخ، شریعت، حکمت، مناجات و شعر است. از این مجموعه دو نسخه باقی مانده است: یکی به زبان عبری و دیگری به زبان یونانی.

از آنجا که یهودیان نسخه عبری را قبول دارند اضافات نسخه یونانی را جزء کتاب مقدس خود نمی شمارند. کتاب مقدس یهود به سه بخش تقسیم می شود:

1. شریعت موسی علیه السلام: شریعت موسی یا تورات مشتمل بر پنج دفتر اول کتاب مقدس بوده و به افسار خمسه معروف است.

2. بخشی که به انبیا شهرت دارد و دربرگیرنده کتاب های یوشع، داوران، سموئیل، پادشاهان، اشعیا، ارمیا، حزقیال و 10 نبی کوچکتر است.

3. مکتوبات که شامل مزامیر، ایوب، غزل ها، سلیمان، روت، مراثی، استر، دانیال، عزرا، نحمیا، و تواریخ ایام است.

 

عهد جدید

بخش دوم کتاب مقدس عهد جدید است که تنها مسیحیان آن را قبول دارند و یهودیان آن را معتبر نمی دانند. به طور کلی عهد جدید به چهار بخش تقسیم می شود:

1. زندگینامه و سخنان حضرت عیسی علیه السلام: این بخش مشتل بر چهار انجیل است که گفته می شود متّی از حواریان حضرت عیسی، مرقُس شاگرد پطرُس حواری، لوقا شاگرد پولُس حواری و یوحنّا یکی از حواریان که در زمان حضرت عیسی طفل خردسالی بود آنها را نگاشته اند.

اغلب محققان معتقدند که قدیمی ترین اناجیل بیش از سی سال بعد از حضرت عیسی علیه السلام نگاشته شده است. جان بی ناس در این باره می گوید: بی گمان عیسی تعالیم خود را تحریر نکرد بلکه به شاگردان خود اعتماد کرد و به آنها امر کرد به اطراف جهان بروند و آنچه را در حافظه دارند به مردم تعلیم دهند. اما شاید بعضی از اقوال از قلم افتاده باشد و یا به غلط یه عیسی نسبت داده شده باشد.

2. تبلیغات مبلغان مسیحی: این بخش اعمال حواریان و دیگر مسیحیان به خصوص پولس را بیان می کند.

3. نامه ها: حواریان مسیحی صدر اول، نامه هایی به شهرها و افراد گوناگون نگاشته اند که 21 نامه از آنها در عهد جدید وجود دارد.

4. رویا و مکاشفه: این بخش نیز به یوحنا منسوب است و در پایان عهد جدید آمده است.

 

انتقادات بر کتاب مقدس

ابراهیم بن عزرا گفته است: اسفار پنج گانه تورات به موارد خاصی اشاره کرده است که بیانگر آن است نویسنده واقعی اسفار پنج گانه، حضرت موسی علیه السلام نیست بلکه این کتاب باید قرن ها پس از موسی علیه السلام به دست فرد دیگری نوشته شده باشد.

توبینگن بور اعتقاد دارد که بخش اعظمی از دین متاخر به پولس نسبت داده می شود نه مسیح. او در جای دیگری می گوید: نگرش های نقادانه به متون مقدس تنها در بخش پروتستان عالم مسیحیت به وجود نیامد، بلکه تحت تاثیر تحقیقات علمی جدید در مورد کتاب مقدس به کاتولیک روم نیز راه یافت.

بنابراین شواهد بسیاری وجود دراد که کتاب مقدس را نمی توان وحی الهی و آموزه های حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام دانست.

 

دیدگاه قرآن درباره کتاب مقدس

قرآن کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به همان صورت که بر پیامبر وحی شده در اختیار ما قرار گرفته است. دلایل زیادی بر عدم تحریف قرآن وجود دارد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. قرآن درباره کتاب مقدس می فرماید: «و تورات و انجیل را پیش از آن برای رهنمود مردم فرستاد.» (آل عمران، 3 و 4)

اما قرآن در آیاتی دیگر بیان می کند که در تورات و انجیل تحریفاتی راه یافته است: «برخی از آنان که یهودی اند، کلمات را از جاهای خود برمی گردانند و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن به دین اسلام می گویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم! و بشنو که ناشنوا گردی. میگویند: راعنا (ما را تمحیق کن) تا با زبان خود حقایق را برگردانند و به آیین خدا طعه زنند. ولی اگر آنان می گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم) برای آنها بهتر و با واقعیت سازگارتر بود. ولی خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز گروهی اندک ایمان نمی آورند.» (نساء، 46)

«بنابراین اگر عالمان یهودی و مسیحی کتاب آسمانی را تحریف نمی کردند، بازهم باید از آیین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که تورات و انجیل آن را بشارت داده بودند پیروی می کردند اما آنان حق را با باطل درآمیختند و حقیقت را پوشاندند.» (آل عمران، 71)

 

 

پیدایش و فرجام مسیحیت

به نام آفریننده عشق

 

حضرت عیسی علیه السلام از بزرگترین پیامبران الهی است که دارای کتاب آسمانی، شریعت و معجزات بسیاری بوده است. او از مادری پاک دامن و باتقوا به نام حضرت مریم سلام الله علیها زاده شد. پدر و مادر مریم، عمران و حنّه نیز پاک دامن و بافضیلت بودند.

مادر مریم زنی نازا بود و همواره از خدا می خواست که به او فرزندی عنایت کند. از این رو نذر کرده بود اگر خدا پسری به او عطا کند، او را خادم حرم بیت المقدس گرداند. خدا نیز دعای او را اجابت کرد ولی به جای پسر، دختری به نام مریم به او عطا کرد. به این ترتیب مریم خدمتگزار حرم شد.

متولیان حرم در تکفل و سرپرستی این فرزند باهم اختلاف داشتند، چرا که پدر مریم در میان خادمان جایگاه والایی داشت. سرانجام به قرعه متوسل شدند و قرعه به نام زکریا افتاد. زکریا به خوبی از مریم مراقبت کرد ولی هرگاه نزد او می آمد غذای او را آماده می دید و از این امر تعجب می کرد.

زکریا علیه السلام از مریم پرسید: این غذاها از کجا می آید؟ مریم گفت: از جانب خداست و خداوند به هر کس بخواهد روزی فراوان می دهد. روزی طبق معمول، مریم به عبادت خدا مشغول بود که اضطراب بی سابقه ای را احساس کرد. در این حال جبرئیل علیه السلام به صورت مردی پیش روی مریم ظاهر شد.

مریم با مشاهده مرد به خدا پناه برد اما جبرئیل گفت: نترس من فرشته خدا هستم و ماموریت دارم پسر پاکیزه ای به تو ببخشم. مریم گفت: چگونه ممکن است از من فرزندی آید در صورتی که من با هیچ کس ارتباطی نداشته ام؟ جبرئیل گفت: خدایت چنین خواسته و این کار بر وی آسان است.

پس از مدتی درد زایمان مریم را فرا گرفت و به تنه درخت خرمایی تکیه کرد در حالیکه وحشت او را فراگرفته بود تا آنجا که آرزو کرد کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم. آنگاه از جانب خداوند ندایی رسید: نگران نباش، به زیر پای خود بنگر. در آن چشمه می توانی نوزاد خود را در آن بشویی.

از خرمای این درخت و آب این چشمه تناول کن و در اعتراض و تمسخر مردم نذر سکوت کن. این کودک می تواند در گهواره سخن بگوید. وقتی که مریم برگشت بعضی به او اعتراض کردند و گفتند: این کار عجیب چیست؟ مریم گفت: اگر طالب حقیقت هستید با این نوزاد سخن بگویید.

آنها گفتند چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ ناگهان کودک به فرمان الهی به سخن درآمد و گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است و هرجا که باشم مرا بابرکت ساخته. تا زنده ام به نماز و زکات سفارشم کرده است.»

پس از این سخنان مردم دریافتند که این کودک با خواست خدا به دنیا آمده و نسبت به دیگران امتیاز والایی دارد. هنگامی که عیسی علیه السلام به سی سالگی رسید فرشته ای به او رسالتش را ابلاغ کرد و انجیل را به وی وحی نمود در حالیکه که تصدیق کننده تورات بود. شریعت او کامل کننده تورات تلقی شده است و همه آنچه در تورات تشریع گشته را تایید کرده است جز برخی از محرمات که انجیل آنها را حلال کرده است.

 

حضرت عیسی علیه السلام به پیامبر زمان ما یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز مردم را بشارت داده است. هم چنین ایشان کوشید که گمراهی های قوم یهود را بر طرف کرده و آنها را به وادی هدایت وارد سازد اما آنها سخن او را نپذیرفته و به تحریف دین موسی علیه السلام ادامه دادند.

عیسی برای قانع کردن آنها از معجزاتی مانند مرده کردن زنده، ساختن پرنده از گِل، خبر دادن از غیب و … نیز استفاده کرد اما عده ای از قوم یهود همچنان بر انکار خود پافشاری می کردند تا آنجا دیدند عده زیادی از مردم به عیسی ایمان آوردند. آنها از این قضیه نگران شدند و نقشه کشیدند تا حضرت عیسی را کشته و به صلیب کِشند.

مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی علیه السلام به صلیب کشیده شد ولی خداوند در قرآن می فرماید: «در حالیکه تصور می کردند عیسی را کشته اند، اما او را نکشتند و به دارش نیاویختند و اشتباها فردی شبیه او را دار زدند و گمان کردند عیسی است. از آنجا که مشیت خدا بر نجات او از قوم یهود تعلق گرفته بود، او را نجات داد و به سوی خودش (در آسمان) برد و خداوند مقتدر و حکیم است.»

 

بدین ترتیب ماموریت و رسالت یکی از پیامبران اولوالعزم که دارای شریعت و کتاب بود به پایان رسید.

پیدایش صهیونیسم و دولت اسرائیل

 

به نام آفریننده عشق

 

یهودیت تبلیغ ندارد زیرا یهودیان دین خود را نعمت الهی می دانند که تنها از آنِ نژاد بنی اسرائیل است. با این وصف اگر کسی یهودی شود او را می پذیرند.

یهودیان معمولا مردم را به صهیونیسم فرا می خوانند. البته برخی از یهودیان با صهیونیسم مخالفند. صهیون نام تپه ای است در اورشلیم که در زمان شکوفایی دولت بنی اسرائیل در عصر حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهما السلام مرکز نظامی بوده است. این نام همواره یادآور اقتدار آن قوم است.

صهیونیسم عنوان جنبشی است که طرفدار بازگشت یهودیان به فلسطین و ایجاد کشوری ویژه بنی اسرائیل در این سرزمین است. بنیان گذار این نهضت در عصر جدید فردی یهودی به نام تئودور هرتزل است. در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگی از یهودیان روسیه اخراج شدند. گروهی از آنان در غرب اروپا و گروهی دیگر در فلسطین ساکن شدند.

با ایجاد نهضت صهیونیسم و تشویق یهودیان برای بازگشت به فلسطین، دولت انگلستان در سال 1917 در اعلامیه ای معروف به بالفور موافقت خود را مبنی بر تاسیس حکومت مستقل یهودی در منطقه فلسطین اعلام کرد. پس از جنگ جهانی دوم در سال 1947 به بهانه فشارهایی که نازی های آلمان بر یهودیان وارد کرده بودند، سازمان ملل رای به تقسیم سرزمین فلسطین و ایجاد کشوری یهودی نشین داد و در سال 1948 کشور مستقل اسرائیل اعلام موجودیت کرد.

صهیونیست ها با توجه به مهمان نوازی مسلمانان فلسطین که آنها را با گرمی پذیرفته بودند، با قساوت آمیزترین شیوه آن سرزمین را اشغال کردند و بخش هایی از کشورهای اسلامی همسایه را نیز غصب و ضمیمه کشور صهیونیستی نمودند. این در حالی است که تورات، یهودیان را از طمع ورزیدن به اموال و املاک همسایه برحذر داشته و کسی که حد همسایه خود را نداند ملعون دانسته است.

پیدایش و فرجام یهودیت

 

به نام آفریننده عشق

 

یهودیت عنوان دین حضرت موسی علیه السلام از پیامبران بزرگ الهی است. قومی که این دین را از آن خود می داند قوم بنی اسرائیل است.

اسرائیل یکی از نام های حضرت یعقوب علیه السلام است که از نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد. عنوان دیگری که برای این قوم به کار رفته عبرانیان یا قوم عبرانی است. زبان مخصوص این دین زبان عبری می باشد که از همین نام گرفته شده است. جمعیت بنی اسرائیل پس از یعقوب به سرعت پا به افزایش گذاشت و اسباط نامیده شد.

در آن زمان فرعون نیز فرامانروایی می کرد و از ترس از دست دادن قدرت خود دستور داد تا پیامبری که از نسل بنی اسرائیل می آید کشته شود. از آنجا که او می دانست پیامبر، پسر می باشد دستور داد که تمامی نوزادان پسر را به قتل برسانند و با دخترها کاری نداشته باشند.

هنگامی که حضرت موسی علیه السلام متولد شد خداوند به مادر حضرت موسی الهام کرد که او را داخل صندوقچه ای قرار داده و به رود نیل بسپارد. زمانیکه صندوقچه به خشکی رسید فرعون آن را برداشت و چون آن فرزند خردسال را مشاهده کرد تصمیم به قتل او گرفت. حضرت آسیه سلام الله علیها با این کار فرعون مخالفت کرد و گفت: شاید به ما سودی ببخشد پس او را به فرزندی بگیریم.

حضرت آسیه سلام الله علیها که بر این کار خود مصمم بود آن فرزند تا پزرگ کرد تا به جوانی رسید. از قضا، حوادث طوری رقم خورد که مادر حضرت موسی دایه او شد و به او شیر می داد. موسی علیه السلام با یکی از دختران حضرت شعیب علیه السلام ازدواج نمود و ده سال در خدمت او بود.

پس از ده سال او تصمیم گرفت دوباره به مصر بازگردد و در بین راه آتشی را دید و از سمت راست بیابان از درختی ندا داده شد: ای موسی! من پروردگار جهانیانم! من تو را به پیامبری برگزیدم. به آنچه وحی می شود گوش فرا ده. سپس خداوند دو معجزه اژدها شدن عصا و ید بیضا را در اختیار او قرار داد تا به کمک آنها رسالت خود را به فرجام رساند.

حضرت موسی علیه السلام از خداوند خواست تا برای تبلیغ دین خدا همراه و یاوری را نصیب او سازد. خداوند نیز درخواست او را قبول کرد و برادرش حضرت هارون علیه السلام را نیز به نبوت برگزید. حضرت موسی علیه السلام در دربار فرعون برای اثبات پیامبری اش به معجزه متوسل شد اما فرعون سخن او را نپذیرفت و آن معجزه را سحری آشکار خواند.

فرعون ساحرانی برای خنثی کردن معجزه حضرت موسی علیه السلام گرد آورد اما آنان پس از تبدیل عصای خود به مار و هنگامی که دیدند عصای موسی اژدها شد و مارهای آنان را بلعید به او ایمان آورده و خداپرست شدند. فرعون که عجز خود را مشاهده کرده بود دستور داد موسی و یاران او را به قتل رسانند.

خداوند نیز فرعونیان را به بلاهای مختلف از جمله قحطی میوه ها، طوفان، هجوم ملخ ها و تبدیل شدن آب به خون دچار کرد اما هر وقت عذاب فرو می آمد آنها می گفتند: ای موسی! خدا را به خاطر عهدی که پیش تو دارد بخوان تا مصیبت ما را برطرف سازد اما تا بلا برطرف می شد آنها ساز و کار خود را ادامه می دادند و به موسی ایمان نمی آوردند.

بالاخره خداوند به موسی دستور داد که همراه بنی اسرائیل حرکت کند و به نزدیک دریا رود. هنگامی که موسی به دریا رسید به دستور خداوند عصای خود را به دریا زد و آب را شکافت. در آن زمان موسی به همراه بنی اسرائیل از آب گذشتند اما تا فرعون و یارانش قصد عبور از آب را داشتند، دریا به حالت اول برگشت و فرعونیان غرق شدند.

پس از این اتفاق، خدا از موسی علیه السلام خواست تا سی روز از مردم دوری کند و در جایگاه خاصی به نام طور اقامت گزیند. بعد از سی روز دستور آمد که ده روز دیگر نیز باید آنجا بمانی. سرانجام پس از 40 روز الواح (تورات) را دریافت کرده و به سوی قوم خود بازگشت. از آنجا که غیبت موسی طولانی شد فردی به نام سامری از زر و زیور گوساله ای زرین ساخت که صدایی از آن خارج می شد.

آن دسته از افرادی که ایمان ضعیفی داشتند با دیدن این گوساله، کافر شده و به گوساله پرستی روی آوردند. وقتی که موسی علیه السلام از مکر آنان باخبر شد به بنی اسرائیل گفت: آیا خداوند به شما وعده نیکو نداد؟ چرا صبر نکردید؟ سرانجام بنی اسرائیل توبه نمودند و سامری نیز به عذاب الهی گرفتار شد و گوساله سامری توسط موسی از بین رفت.

پس از مدتی خداوند از موسی خواست تا قوم خود را به سرزمین فلسطین ببرد اما به دلیل مشقت هایی که این سفر داشت، بنی اسرائیل قبول نکردند و گفتند: ای موسی! تا زمانی که ساکنین سرزمین مقدس (فلسطین) در آنجا هستند ما وارد آن نمی شویم. تو و پروردگارت بروید و بنجگید، ما در اینجا نشسته ایم.

موسی به پروردگار خود گفت: خدایا! بین ما و فاسقان حکم کن و آنان را از ما جدا ساز. دعای حضرت موسی علیه السلام مستجاب شد و ندا آمد که این جمعیت از ورود به این سرزمین محروم شدند و باید چهل سال در این بیابان سرگردان بمانند تا نسلی دیگر بتواند این سرزمین مقدس را فتح کند.

حضرت موسی علیه السلام در سن 120 سالگی در مکانی به نام موآب، در حوالی دریای میت درگذشت و بنی اسرائیل سی روز برای او عزاداری کردند. قبر او تا به امروز مخفی است. ناگفته نماند بعدها یوشع بن نون، بیت المقدس را فتح کرد.

 

در مقالات آتی درمورد نحوه پیدایش صهیونیسم مطالبی ارائه خواهد شد ان شاء الله.

مناظره امام رضا با رأس الجالوت یهودی

 

به نام آفریننده عشق

 

مناظره امام رضا با رأس الجالوت گفت‌وگویی کلامی است با موضوع اثبات نبوت پیامبر اسلام(ص). در این مناظره، امام رضا(ع) عبارت‌هایی از تورات و اِنجیل و زَبور برای اثبات پیامبری حضرت محمد(ص) شاهد آورده است. این مناظره در حدیثی به نقل از شیخ صدوق آمده است که برپایه آن، با دعوت مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره می‌کنند.

شیخ صدوق متن این مناظره رادر کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، گزارش کرده است. برپایه این روایت، رأس‌الجالوت در این مناظره، از پاسخ به استدلال‌های امام رضا(ع) در می‌مانَد.

مناظره امام رضا(ع) با رأس‌الجالوت، به‌دستور مأمون خلیفه عباسی انجام گرفته است. به‌گزارش شیخ صدوق، هنگامی که امام رضا از مدینه به دربار مأمون در مرو رفت، او از عالمان مسیحی، یهودی، زرتشتی و صابئی خواست با امام رضا مناظره کنند.

رأس‌الجالوت عالمی یهودی بود و در این جلسه علاوه بر او، جاثَلیق (بزرگ مسیحیان)، بزرگان صابئان، هِربِذ (بزرگ زرتشتیان) و عِمران صابی هم در جلسه حضور داشتند و مناظره ‌کردند. حسن بن محمد نوفلی راویِ مناظره، هدف مأمون از برگزاری آن را آزمایش امام رضا دانسته است.

محور این گفت‌وگو مسئله نبوت پیامبر اسلام است. رأس‌الجالوت از امام رضا می‌خواهد این مسئله را اثبات کند و می‌گوید تنها سخنی را می‌پذیرد که از تورات یا اِنجیل یا زَبور یا صُحُف ابراهیم و موسی باشد. امام رضا می‌پذیرد و برای اثبات پیامبری حضرت محمد(ص)، عبارت‌هایی را از این کتاب‌ها شاهد می‌آورد. برخی از این شواهد به شرح زیر است:

  • موسای نبی به بنی‌اسرائیل گفت: «پیامبرى از برادران شما خواهد آمد. او را تصدیق کنید و از او اطاعت نمایید.» با توجه به اینکه تنهابرادران بنی‌اسرائیل، فرزندان اسماعیل‌اند و از میان فرزندان اسماعیل، تنها محمد بن عبدالله پیامبر بوده است، اثبات می‌شود که او پیامبر خدا بوده است.
  • در تورات آمده است: «دو سوار را می‌بینم که زمین برایشان می‌درخشد: یکى از آنان سوار بر درازگوشى است و آن دیگرى سوار بر شتر.» کسی که بر درازگوش سوار است حضرت عیسی و شترسوار حضرت محمد است.
  • در زَبور، از قول داوود آمده است: «خداوندا، برپاکننده سنّت بعد از فترت را مبعوث کن.» تنها کسی که بعد از این فترت، سنت خدا را احیا کرد، پیامبر اسلام بود. این پیامبر نمی‌تواند حضرت عیسی بوده باشد؛ زیرا او با سنت تورات مخالفت نکرد.
  • در انجیل آمده است: «پسرِ زنِ نیکوکار می‌رود و فارَقلیطا بعد از او خواهد آمد و او کسى است که سنگینی‌ها و سختی‌ها را آسان کرده و همه چیز را برایتان تفسیر می‌کند و همان‌طور که من براى او شهادت می‌دهم، او نیز براى من شهادت می‌دهد. من امثال را براى شما آوردم و او تأویل را برایتان خواهد آورد.»

 

متن کامل مناظره

حضرت رو به رأس‌الجالوت کرده، فرمودند: حال، من از تو سؤال کنم یا تو سؤال می‌کنى؟ او گفت: من سؤال می‌کنم و فقط جوابى را می‌پذیرم که یا از تورات باشد یا از انجیل و یا از زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسى. حضرت فرمودند: جوابى را از من نپذیر، مگر اینکه از تورات موسى یا انجیل عیسى و یا زبور داوود باشد. رأس‌الجالوت پرسید از کجا نبوّت محمّد را اثبات می‌کنى؟

امام فرمود: اى یهودی، موسى بن عمران، عیسى بن مریم، داوود خلیفه خدا در زمین، به نبوّت او گواهى داده‌‏اند. او گفت: گفته موسى بن عمران را ثابت کن. حضرت فرمودند: آیا قبول دارى که موسى به بنى‌اسرائیل سفارش نمود و گفت: «پیامبرى از برادران شما خواهد آمد، او را تصدیق کنید و از او اطاعت نمایید؟» حال اگر خویشاوندى بین اسرائیل (یعقوب) و اسماعیل و رابطه بین آن دو را از طرف ابراهیم علیهم‌السّلام می‌دانى، آیا قبول دارى که بنى‌اسرائیل برادرانى غیر از فرزندان اسماعیل نداشتند؟

رأس‌الجالوت گفت: بله، این گفتهٔ موسى است و ما آن را ردّ نمی‌کنیم. حضرت فرمودند: آیا از برادران بنى‌اسرائیل پیامبرى غیر از محمّد صلى اللَّه علیه و آله آمده است؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آیا از نظر شما این مطلب صحیح نیست؟ گفت: آرى صحیح است، ولى دوست دارم صحّت آن را از تورات برایم ثابت کنى. حضرت فرمودند: آیا منکر این مطلب هستى که تورات به شما می‌گوید: «نور از کوه طور سیناء آمد و از کوه ساعیر بر ما درخشید و از کوه فاران بر ما آشکار گردید؟»

رأس‌الجالوت گفت: با این کلمات آشنا هستم، ولى تفسیر آن‌ها را نمی‌دانم. حضرت فرمودند: من برایت خواهم گفت. جملهٔ «نور از کوه طور سیناء آمده» اشاره به وحى خداوند است که در کوه طور سیناء بر موسى علیه‌السّلام نازل کرد و جملهٔ «از کوه ساعیر بر ما درخشید» اشاره به کوهى است که خداوند در آن بر عیسى بن مریم علیهماالسّلام وحى فرمود و جمله «از کوه فاران بر ما آشکار گردید» اشاره به کوهى از کوه‌هاى مکه است که فاصله‌‏اش تا مکه یک روز می‌باشد و «شعیا»ى پیامبر علیه السلام طبق گفته تو و دوستانت، در تورات گفته است: «دو سوار را می‌بینم که زمین برایشان می‌درخشد: یکى از آنان سوار بر درازگوشى است و آن دیگرى سوار بر شتر.» سوار بر درازگوش و سوار بر شتر کیستند؟

رأس‌الجالوت گفت: آنان را نمی‌شناسم، معرّفی‌شان کن. حضرت فرمودند: آن که بر درازگوش سوار است، عیسى علیه‌السّلام است و آن شترسوار محمّد صلى اللَّه علیه و آله. آیا این مطلب تورات را منکر هستى؟ گفت: نه، انکار نمی‌کنم. آنگاه حضرت سؤال کردند: آیا حیقوق پیامبر علیه‌السّلام را می‌شناسى؟ گفت: بله، می‌شناسم. حضرت فرمودند: حیقوق چنین گفته است و کتاب شما نیز همین مطلب را می‌گوید: خداوند از کوه فاران «بیان» را آورد و آسمان‌ها از تسبیح‌گفتن محمّد و امّتش پر شده است، سوارانش را بر دریا و خشکى سوار می‌کند و کنایه از تسلّط امّت اوست بر دریا و خشکى.

بعد از خرابى بیت المقدس کتابى جدید براى ما می‌آورد و منظور از کتاب فرقان است. آیا به این مطالب ایمان دارى؟ رأس‌الجالوت گفت: این مطالب را حیقوق گفته است و ما منکر آن نیستیم. حضرت فرمودند: داود در زبورش که تو نیز آن را می‌خوانى گفته است: «خداوندا، برپاکننده سنّت بعد از فترت را مبعوث کن.» آیا پیامبرى غیر از محمّد صلى اللَّه علیه و آله را می‌شناسى که بعد از دوران فترت، سنّت (الهى) را احیا و برپا کرده باشد؟

رأس‌الجالوت گفت: این سخن داوود است و آن را قبول دارم و منکر نیستم، ولى منظورش عیسى بوده است و روزگار عیسى همان دوران فترت است. حضرت فرمودند: تو نمی‌دانى و اشتباه می‌کنى. عیسى با سنّت تورات مخالفت نکرد؛ بلکه موافق آن سنّت و روش بود تا آن هنگام که خداوند او را به نزد خود بالا برد و در انجیل چنین آمده است: «پسر زن نیکوکار می‌رود و فارقلیطا بعد از او خواهد آمد و او کسى است که سنگینی‌ها و سختی‌ها را آسان کرده و همه چیز را برایتان تفسیر می‌کند و همان طور که من براى او شهادت می‌دهم، او نیز براى من شهادت می‌دهد. من امثال را براى شما آوردم و او تأویل را برایتان خواهد آورد.» آیا به این مطلب در انجیل ایمان دارى؟

گفت: بله، آن را انکار نمی‌کنم. حضرت فرمودند: اى رأس‌الجالوت، از تو درباره پیامبرت موسى بن عمران سؤال می‌کنم، عرض کرد: بفرمائید، فرمود: چه دلیلى بر نبوّت موسى هست؟ مرد یهودى گفت: معجزاتى آورد که انبیای پیشین نیاورده بودند. حضرت فرمودند: مثل چه چیز؟ گفت مثل شکافتن دریا و تبدیل‌کردن عصا به مار و ضربه‌زدن به سنگ و روان‌شدن چند چشمه از آن، ید بیضاء (دست سفید و درخشنده) و نیز آیات و نشانه‌‏هایى که دیگران قدرت بر آن نداشتند و ندارند، حضرت فرمودند: در مورد اینکه دلیل موسى بر حقّانیت دعوتش این بود که کارى کرد که دیگران نتوانستند انجام دهند، درست می‌گویى. حال هرکس که ادّعاى نبوّت کند، سپس کارى انجام دهد که دیگران قادر به انجام آن نباشند، آیا تصدیقش بر شما واجب نیست؟

 

گفت: نه، زیرا موسى به خاطر قرب و منزلتش نزد خداوند، نظیر نداشت و هرکس که ادّعاى نبوّت کند، بر ما واجب نیست که به او ایمان بیاوریم، مگر اینکه معجزاتى مثل معجزات موسى داشته باشد. حضرت فرمودند: پس چگونه به انبیایى که قبل از موسى علیهم‌السّلام بودند، ایمان دارید و حال‌آنکه آنان دریا را نشکافتند و از سنگ، دوازده چشمه ایجاد نکردند و مثل موسى، «ید بیضاء» نداشتند و عصا را به مار تبدیل نکردند؟ یهودى گفت: من که گفتم، هرگاه براى اثبات نبوّتشان معجزاتى بیاورند، هرچند غیر از معجزات موسى باشد، تصدیقشان واجب است.

حضرت فرمودند: پس چرا به عیسى بن مریم ایمان نمی‌آورى، با اینکه او مرده زنده می‌کرد و افراد نابینا و مبتلا به پیسى را شفا می‌داد و از گِل، پرنده‌‏اى گلى می‌ساخت و در آن می‌دمید و آن مجسّمه گِلى به‌اذن خداوند، به پرنده‏‌اى زنده تبدیل می‌شد؟ رأس‌الجالوت گفت: می‌گویند که او این کارها را انجام می‌داد، ولى ما ندیده‏‌ایم. حضرت فرمودند: آیا معجزات موسى را دیده‌‏اى؟ آیا اخبار این معجزات از طریق افراد قابل‌ اطمینان به شما نرسیده است؟ گفت: بله، همین‌طور است.

حضرت فرمودند: خب، همچنین درباره معجزات عیسى بن مریم علیهماالسّلام اخبار متواتر براى شما نقل شده است، پس چرا موسى را تصدیق کردید و به او ایمان آوردید، ولى به عیسى ایمان نیاوردید؟ مرد یهودى جوابى نداد. حضرت ادامه دادند: و همچنین است موضوع نبوّت محمّد صلى الله علیه و آله و نیز هر پیامبر دیگرى که از طرف خدا مبعوث شده باشد؛ و از جمله معجزات پیامبر ما این است که یتیمى بوده، فقیر که چوپانى می‌کرد و اجرت می‌گرفت.

دانشى نیاموخته بود و نزد معلّمى نیز آمد و شد نداشت و با همه این اوصاف، قرآنى آورد که قصص انبیاء علیهم‌السّلام و سرگذشت آنان را حرف‌به‌حرف در بر دارد و اخبار گذشتگان و آیندگان را تا قیامت بازگو کرده است و از اسرار آن‌ها و کارهایى که در خانه انجام می‌دادند، خبر می‌داد. و آیات و معجزات بی‌شمارى ارائه داد. رأس‌الجالوت گفت: مسئله عیسى و محمّد از نظر ما به ثبوت نرسیده است و براى ما جایز نیست به آنچه ثابت نشده است، ایمان آوریم. حضرت فرمودند: پس شاهدى که براى عیسى و محمّد صلى الله علیه و آله گواهى داد، شهادت باطل داده است؟ یهودى جوابى نداد.