نوشته‌ها

زندگینامه نورالدین عراقی

به نام آفریننده عشق

 

آقا نورالدین عراقی (۱۲۷۸-۱۳۴۱ق)، فقیه، عارف، حکیم و از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها 

آقا نورالدین عراقی فرزند سید محمد شفیع در سال ۱۲۷۸ق به دنیا آمد. دوران کودکی وی تحت پرورش‌های اخلاقی پدر و مادرش سپری گشت. آقا نورالدین تحصیلات علوم دینی را در اراک و نجف گذرانده است.

نورالدین با راهنمایی پدرش در مدرسه سپهدار که از مهم‌ترین مراکز آموزشی اراک به شمار می‌رفت، تحصیلات مقدماتی را آغاز نمود. از جمله دوستان هم‌درس او که با وی هم‌حجره و هم‌مباحثه بودند، ‌می‌توان به حاج میرزا محمد علیخان و آقا شیخ علی سنجانی اشاره کرد. آقا نورالدین از محضر دانشورانی استفاده کرد که مشهورترین آنان،‌ آخوند ملا محمد امین می‌باشد. وی از برجسته‌ترین فضلای نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانی، ‌بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب‌نظر و نکته‌سنج بود. نظراتش در علوم عقلی و علوم نقلی مورد اعتنا و حائز اهمیت است. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملا محمد امین را به نگارش درآورد. وی در این یادداشت‌ های ارزشمندی که میراث و یادگار از دوران جوانی اوست، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورده و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است.

آقا نورالدین برای ادامه تحصیل، به عراق رفت و ۷ سال در حوزه علمیه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او مراحل درسی را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سر نهاد. استادان حوزه علمیه نجف، او را فردی مهذب و دارای استعدادی فوق‌العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکی به نام های حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفی، از همدرسان وی بودند، ولی هیچ‌کدام موفق نشدند از نظر علمی به پایه آقا نورالدین برسند.

حاج آقا محسن سؤال علمی پیچیده‌ای را مطرح می‌کند که دو فرزندش نمی‌توانند به نحوی بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگی را طی می‌کرد، پس از کسب اجازه از عمویش ـ حاج آقا محسن ـ از چند راه به پرسش او پاسخ می‌دهد و عموی خویش را قانع می‌سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایی علمی، ابتکار و خلاقیت فکری برادرزاده خود قرار می‌گیرد و به فرزندان خود می‌گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید به وطن برگردید.

آقا نورالدین پس از ۷ سال تحصیل در حوزه علمیه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال ۱۳۰۶ق، به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکی را ـ که در آخر کوچه انوری جنب بازار مرکزی شهر قرار گرفته بود ـ عهده‌دار شد. آقا نورالدین پس از مدتی، به مقام مرجعیت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، برای استفاده علمی از محضرش، به اراک می‌آمدند و از برکات علمی و اخلاقی او بهره کافی می‌گرفتند.

آقا نورالدین اوصاف و خصایص والای مکتبی را با تهجد، مراقبت و کششی پی‌گیر، با جان خویش آمیخت. کسانی که شب‌های راز و نیازش را دیده بودند، می‌گفتند: از نیمه‌های شب تا فجر صادق پیوسته در حال گریه و زاری بود، شخصی به نام آقا سید محمود خوانساری، از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند، چون صدای العفو العفو ایشان توی کوچه می‌آمد و مردم از معابر حوالی خانه‌اش، این حالات را می‌شنیدند؛ این آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدین را ببیند.

یکی از شب‌های ماه رمضان بود و آن مرحوم عدّه‌ای از جمله آقا سید محمود خوانساری را برای افطار دعوت کرد. وی می‌گوید: وقتی افطار به پایان رسید و همه رفتند، من نشستم، آقا نورالدین دید من بلند نمی‌شوم، به خدمتکارش گفت: دو تا رختخواب بیاور. یک رختخواب خودش داشت، یکی را هم برای من آوردند. من نخوابیدم، می‌خواستم سحر ایشان را ملاحظه کنم. سحر که فرا رسید، دیدم از جای خویش برخاست و رفت بیرون، وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتی که به العفو رسید، مشاهده کردم چنان گریه بر او مستولی گردید که چندین دفعه گلوگیر شد. فکر می‌کرد من خوابم.

آیت الله اراکی فرمود: «من به چشم خودم دیدم در دهه عاشورا، در مجلس روضه‌خوانی که در منزل خودش از اول آفتاب شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت و منبری‌های بلاحساب می‌آمدند و مردم زیادی از غریبه و آشنا، از اهل اراک و جاهای دیگر جمع می‌شدند، ایشان از اول روضه چندین دستمال جلوی خودش می‌گذاشت و تمام دستمال‌ها را از گریه خیس می‌کرد، از اول روضه گریه می‌کرد تا آخر. من نمی‌دانم چه گریه‌ای بود که تمامی نداشت. روز عاشورا که می‌شد، معرکه بود؛ بكّاء بود به تمام معنا».

مرحوم آقانورالدین کسی بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کرده و آن حضرت با تبسمی ملیح، به ایشان فرموده اند: تو اویس زمانی. تهجد و انسش با حضرت معشوق و آن ناله های شبانه و قطرات اشکش قابل بیان نیست. در ایام ماه مبارک رمضان که برای ارشاد مردم به منبر می رفت، از اول تا آخر گفته های او همراه با گریه بود و در خاتمه خاضعانه از خدا می خواست: الهی ما اسیر شهوتیم، ما را امیر شهوت بفرما و به شدت می گریست.

یکی از علمای اراک به نام حاج آقا صابر، که منبری و پیشنماز بود‚ به زیارت کربلا رفته بود، خبر آوردند که وفات کرده‚ وقتی این خبر به آقا نورالدین‚ رسید ایشان سرش را روی کرسی گذاشت و این حالت قدری طول کشید‚ سپس سرش را بلند کرد و فرمود: این خبر صحت ندارد؛ زیرا وقتی مومنی از دنیا می رود، هاتفی در میان آسمان و زمین ندا می دهد که فلان مومن رحلت کرده است؛ من هرچه گوش دادم ندایی نشنیدم! بعد هم معلوم شد که این خبر دروغ بوده است.

نقل است: آقانورالدین طعامی را تبرک فرمودند و به میهمانان دادند. باقی مانده آن را به منزل بردم و از آن خود و خانواده ام می خوردیم هر چه می خوردیم، به جایش می آمد و تمام نمی شد. بعد از یک هفته استفاده مداوم، در حالی که انتظار می رفت آن غذا جبران یکی دو نفر را بیشتر نکند، به خدمت آقا رفتم و عرض کردم: این چه غذایی است که تمام نمی شود پاسخ دادند: برو که تمام شد، وقتی به منزل رفتم دیدم خبری از غذا نیست.

شفای دختری که متوسل به ضریح شد و یا داستان علی‌اکبر اذان‌گوی عراقی که از ناحیه دو پا فلج بود و با مشاهده نورباران گنبد حرم آقا شفا پیدا می‌کند از دیگر کرامات ایشان است.

نقل است: یکى از اوقاتى که آقا نورالدین رفته بودند به تکیه در بیرون شهر، تجار گفتند: برویم پیشش. من هم جزو آنان بودم، رفتیم. دور تا دور اتاق، تجار نشسته بودند. نزدیک ظهر شد و منجر گشت که آقا نهار بیاورد. غذایى که تهیه کرده بودند یک قابلمه دو نفرى بود به اندازه خودش و آقا سید باقر و شاید هم یک نفر دیگر. جمعیت دور تا دور اتاق نشسته بودند. به خدمتکارش گفت: نهار بیاور. او خنده اى کرد و فهماند که قابلمه ما کفایت این همه مهمان را نمى کند. خودش برخاست و سرقابلمه رفت و گفت: تو بشقاب بیاور. و مدام بشقاب آوردند، او پر کرد. دور تا دور به همه داد. از این غذاى کم همه را سیر کرد.

در مورد حکایت برخورد آقانورالدین با رضا شاه، جناب حجت الاسلام و المسلمین ری شهری می فرماید: رضاخان دوران سربازیِ خویش را در ایام جوانی در اراک گذرانید. روزی برای شرکت در مجلس روضه به خانه ی مرحوم آیت الله حاج آقانورالدین اراکی می رود، وقتی روضه تمام می شود، به هنگام خروج، مرحوم آقانورالدین رو به وی کرده و می گوید: روزی تو شاه این کشور می شوی، مواظب باش به اسلام ضربه نزنی!

آخوند خراسانی در اجازه اجتهادی که به آقا نورالدین داد، وی را این‌گونه معرفی کرد: « … از کسانی که پیکر زیبای خود را به حلیه اجتهاد آراسته‌اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته‌اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمد شفیع عراقی است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعی گذرانیده است، تا به جایی‌که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و برای دیگران نیز شایسته‌تر است که در مسایل حلال و حرام به وی رجوع کنند».

حاج میرزا حسین تهرانی در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود: « … از کسانی که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلی و علوم نقلی را به هم ارتباط داده‌اند و در عین‌حال به سعادت علم و عمل نایل گردیده و از دانش خود بهره گرفته‌اند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریای ذخیره‌های علمی و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادی است، او به دلیل حسن ظنی که به من داشت، ‌از من استجازه نمود، من هم به طریقی که از سابقین خود مجاز بودم، به وی اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدوّن مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعای خویش فراموش ننماید».

آیت الله اراکی فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علمای زمان خویش و حتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عده‌ای شیفته معرفت و دیانت، به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولی آن‌طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینی منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما برای رفع این کاستی، به قم تشریف‌فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ می‌دهد: من معذورم، امّا کسی را برای شما می‌فرستم که از عهده این کار برآید و سپس مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را فرستاد. حتی بودجه اولیه تأسیس حوزه علمیه قم را به آقا نورالدین نسبت می‌دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور می‌دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه‌اندازی این کار خطیر و مقدس، توقف و خللی پیش نیاید.

همچنین آیت الله اراکی می فرمود: مرحوم آقا نورالدین در هیچ مسأله‌ای محتاج به مراجعه به کتاب نبود. این همه استفتائات که می‌آوردند، یک دفعه نشد که بگوید کتاب را بیاورید ببینم. قلمدان حاضر بود و جواب را فوری می‌نوشت، تمام، حاضر جواب بود.

پزشک ایشان که هنگام وفات آقا نورالدین حاضر بود، به اطرافیان گفت: پس از آن که شما رفتید، دو ساعت بعد از نیمه شب، دیدم چشم‌ها را گشود و رنگ رخسارش کمی به حالت طبیعی برگشت و نشست، مثل این که در اطرافش کسانی هستند، دست‌ها را روی سینه گذارد و به دور اتاق اشاره می‌نمود و خوش آمد می‌گفت و سلام می‌کرد و بعد از این حالت خوابید و شهادتین گفت و به لقاء الله پیوست.

 

آثار

  • رساله حقوق المرأه فی شریعه الاسلام (حقوق زن در اسلام)
  • رساله‌ای در نور الایمان، در رد فرقه بهائیت
  • رساله‌ای در الهیات
  • کتاب طهاره، صلوه و مکاسب
  • رساله‌ای در اصول عقاید
  • شرح دعای صباح
  • شرح حدیث حقیقت
  • عقاید النوریه فی حکمه متعالیه
  • رساله‌ای در مسئله مرجعیت

 

عروج ملکوتی 

مرحوم آقا نورالدین عراقی سرانجام در روز جمعه هفتم رجب سال ۱۳۴۱ هـ.ق به سوی سرای جاوید شتافت. پیکر پاکش باشکوه تشییع و به سوی قبرستان اراک انتقال داده شد تا بر حسب وصیت خودش، در منتهی الیه آن، در زمین‌های بیاض دفن گردد. عزاداری مردم تا دو ماه بعد از رحلت او ادامه یافت، که نشانگر محبوبیت فراوان او نزد مردم است.