نوشته‌ها

زندگینامه بابا فرج تبریزی

به نام آفریننده عشق

 

بابافرج بن بدل بن فرج تبریزی از صوفیان تبریز در سدهٔ ششم هجری بوده و در کتاب سلسلهٔ ارادت از نوادگان جنید بغدادی دانسته شده‌ است.

 

ویژگی ها 

بابافرج در اوایل متحول‌الحال بوده و گاهی به خانقاه‌داری و تربیت افراد می‌پرداخته و گاهی هم در حمام محلهٔ گجیل مخفی می‌شده‌است. روزی حفده عطاری در مسجد جامع تبریز وعاظی می‌کرده که بابافرج جذب حرف‌های او شده و با بدن عریان از حمام بیرون جسته و در مسجد حضور یافته‌ است. حفده با این‌که او را نمی‌دید، زبانش بسته شده و از وعظ‌گفتن عاجز شد و پس از رفتن بابافرج، سخنرانی خود را ادامه داد. وی پس از مطلع‌شدن از موضوع به نزد بابافرج رفته و از مریدان خانقاه او شد.

پیر طریقت‌ بابا فرج، شیخ‌ احمد مرشطی‌ بود که‌ خود از مریدان‌ شیخ‌ محمدسالم‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و شیخ‌ محمد هم‌ از مریدان‌ شیخ جنید بغدادی‌ بود. اما اگر سلسله طریقت‌ بابا فرج‌ به‌ جنید برسد، با توجه‌ به‌ سال مرگ‌ جنید، باید در میانه‌ بیش‌ از دو واسطه‌ بوده‌ باشد.

بابافرج‌ را به‌ سبب‌ حالت‌ جذبه‌ای‌ که‌ بر او غلبه‌ داشت‌ و غالباً در گلخن‌ حمامی‌ در گجیل‌ عزلت‌ می‌گزید، از «اولیای‌ اخفیا» و «شیخ‌ واصل‌» و «مجذوب‌ و محبوب‌ حق‌» خوانده‌اند و آورده‌اند که‌ چنان‌ در شهود حق‌ مستغرق‌ بود که‌ هرگز «نظرش‌ بر جهان‌ نیفتاد».

در کتاب سعادتنامه اثر شیخ محمود شبستری آمده که حفده عطاری پرسید: «جهان مُحدَث است یا قدیم؟» و بابافرج پاسخ داد: «که فرج تا که چشم بگشاده‌ است نظرش بر جهان نیفتاده‌ است. وصف چیزی چه بایدت پرسید که دل و دیده هرگز آن بندید؟». امام با شنیدن این سخن، «مرد کار را بشناخت» و «تختهٔ علم را در آب انداخت».

به اعتقاد بابافرج، جهان خالی از «بد» بوده و او «شر مطلق» را نفی می‌کرده‌ است. روزی شخصی کافر قاتلی را دید و از بابافرج در رابطهٔ با نیکی او سؤال کرد. بابافرج دو نیکی را به وی نسبت داد؛ یکی آن‌که قاتل این کافر، انسان دیندار و جهادگری است و دیگر آن‌که مقتول این فرد، شهید محسوب می‌شود.

از مشهورترین‌ مریدان‌ و تربیت‌ یافتگان‌ بابا فرج‌، عارف‌ نامدار، شیخ‌ نجم‌الدین‌ کبری‌ است‌ که‌ هم‌ از «نظر» وهم‌ از «تربیت‌» بابافرج‌ برخوردار بوده‌، و به‌ اشارت‌ و ارشاد همو، به‌ سیر آفاق‌ و انفس‌ پرداخته‌ است‌.

شیخ نجم‌الدین کبری به نزد بابافرج آمده و به هنگام ملاقات با او، لباس تن بابافرج شکافته شد و سپس به حالت اولیه بازگشت و بابافرج آن را به وی داد. این لباس بدان‌جهت فرجی خوانده می‌شود که متعلق به بابافرج است. مولانا در مثنوی معنوی در این‌رابطه می‌گوید: «صوفیی بدرید جبّه در حَرَج پیشش آمد بعد بدریدن فَرَج؛ کرد نام آن دریده فَرَجی این لقب شد فاش زان مرد نجی».

بابافرج‌ خود را از اولیای‌ خاصه‌ می‌دانسته‌، زیرا شیخ‌ نجم‌الدین‌ و ابومنصور حفده‌ و دیگران‌ را به‌ شرطی‌ پذیرفت‌ که‌ طوری‌ نزد او روند که‌ گویی‌ در پیشگاه‌ خداوند حاضر می‌شوند.

درباره بابافرج‌ گفته‌اند که‌ وی‌ «پیرنظر» و «پیر تربیت‌» و «پیر خرقه» می‌باشد،«پیرنظر» آن است که چون نظر او بر مرید افتد در حال او تغییر دهد و «پیرتربیت» آن است که به مرید تعلیم دهد و او را راهنمایی کند (چنان‌که بابافرج شیخ نجم‌الدین را از خواندن شرح السُنّه تألیف فَرّاء بَغَوی منع کرد و او را به مصر فرستاد) و «پیر خرقه» آن است که خرقه در مرید پوشاند و این‌که بابافرج جامه شکافته خود را بر شیخ نجم‌الدین پوشانیده دلیل بر آن گرفته‌اند که او پیر خرقه او نیز بوده است. شیخ‌ نجم‌الدین‌ کبری‌ است‌ که‌ هر سه را از او یافت‌ عبدالعزیز هروی‌، صوفی‌ برجسته‌ نیز از همین‌ دوره‌ به‌ خدمت‌ بابا فرج‌ پیوست‌ و از مریدان‌ خاص‌ او شد.

شیخ‌ محمود شبستری‌ برخی‌ از عقاید و سخنان‌ بابافرج‌ درباره حدوث‌ و قِدم‌ عالم‌، و نفی‌ «شر مطلق‌» و اعتقاد به‌ وجودِ خیر در هر موجود و هر مرتبه‌ از وجود را نقل‌ کرده‌ است‌.

 

عروج ملکوتی 

بابا فرج در سال ۵۶۸ هجری درگذشته و در گورستان گجیل این شهر به خاک سپرده شده‌ است. آرامگاه بابا فرج در سال ۷۵۵ هجری بازسازی شده و در روزهای شنبه زیارتگاه صوفیان تبریز بوده‌ است.

زندگینامه محقق حلی

به نام آفریننده عشق

 

ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی (۶۰۲-۶۷۶ق)، مشهور به محقق حلی و محقق اول، فقیه، اصولی و شاعر شیعه در قرن هفتم بود.

 

ویژگی ها 

محقق حلی در سال ۶۰۲ق در شهر حله به دنیا آمد. ادبیات عرب را که زبان مادری‌اش بود به‌خوبی فراگرفت، علوم هیئت، ریاضیات، منطق و کلام را به مقدار لازم تحصیل نمود. آنگاه فقه و اصول را پیش پدرش حسن بن یحیی و از محضر فقهای حله مانند محمد بن جعفر ابن نما و سید فخار موسوی، شاگردان فقیه نامی ابن ادریس حلی تکمیل نمود.

محقق حلی از گروه فقیهان شاعر است. اشعار او حاوی نکات اخلاقی، عرفانی، حکمت‌آمیز و به صورت مشاعره، مکاتبه و خطاب به پدر و دوستانش سروده است.

آیت الله موسی زنجانی فرمودند: فرزند مرحوم آقای حاج شیخ محمدتقی آملی به نام حاج آقا ضیاء اظهار داشت: به حلّه، سر قبر محقق حلی رفتیم و شب را در آنجا سکونت نمودیم؛ ولی کثرت کک یا ساس موجب ناراحتی ما شدند. من به سر قبر محقق رفتم وگفتم: ما را به میهمانی پذیرفتید؛ ولی کک یا ساس‌ ها چنین و چنان می‌ کنند. دیدم مزاحمین رفتند.

 

از نظر فرهیختگان

علامه نوری در مورد او می گوید: کشف کننده حقایق شریعت با ظریف ترین نکته ‌هایی که تا کنون هیچ انس و جنی ما آنها انس و آشنایی نداشته است. او رئیس علما و فقیه حکما، آفتاب درخشان فضلا و ماه چهارده شبه (بدر) عرفا است‌‌. او وارث علوم پیشوایان معصوم (ع) و حجت های حق بر جهانیان می‌باشد و برافرازنده پرچم تحقیق بر جهانیان است. وقتی محقق گفته شد، هدف تنها او است.

علامه حلی درباره او می گوید: امام علامه، یگانه عصر خویش و از همه دانشمندان تواناتر و آماده‌تر بود. وی برترین دانشمند زمان خود در فقه بود.

شیخ حسن صاحب معالم در مورد او گفته است: اگر او را مقيد به زمان خودش نکنند بهتر است زیرا من در میام فقهای شیعه مانند او را ندیده‌ام‌.

سید حسن صدر می گوید: انگشت قلم، عاجز از بازشماری اوصاف اوست. او کتاب شرایع الاسلام دارد که به مثابه قرآنِ فقه است. کتاب معروف النافع، المعتبر، و دیگر المعارج در اصول فقه دارد و در علم کلام، رسالات و تالیفاتی دارد که در فهرست کتاب‌های مفصل آمده است و از مجلس عالی درس او بیش از ۴۰۰ مجتهدِ آگاه که شرح حال آنان در علم رجال آمده است، فارغ التحصیل گردیده‌اند و چنین موفقیتی تاکنون نصیب احدی نگردیده است.

ابن داود حلی، شاگرد محقق، در کتاب رجالش درباره او می‌نویسد: «محقق یکتای عصر خویش و گویاترین اهل زمان و منطقی‌ترین آنان بود، فردی که حضور ذهن سریع داشت.»

شهید مطهری در وصف او گوید: در فقه کسی را بر او مقدم نمی‌شمارند. در اصطلاح فقها، هرگاه «محقق» به طور مطلق گفته شود، مقصود همین شخص بزرگوار است.

 

اساتید

  • شمس الدین حسن بن یحیی حلی
  • محمد بن جعفر ابن نما
  • ابوالمکارم ابن زهره
  • ابوحامد نجم الاسلام محمد حلبی
  • فخار بن معد موسوی

 

شاگردان

  • علامه حلی
  • ابن داود حلی
  • ابن ربیب آدمی
  • فخرالمحققین
  • علی بن یوسف حلی
  • سید عبدالکریم بن احمد بن طاووس

 

آثار

• شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام

• مختصر النافع یا «النافع فی مختصر الشرایع»

• معارج الاصول

• نهج الوصول الی معرفة علم الاصول

• الکهنة

• المسلک

• تلخیص الفهرست

• نکت النهایه

 

عروج ملکوتی 

محقق حلی در پنج شنبه ۱۳ ربیع‌الاول ۶۷۶ق در سن ۷۴ سالگی درگذشت و در حله دفن شد.

زندگینامه عبدالکریم حائری یزدی

به نام آفریننده عشق

 

عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۸-۱۳۱۵ش)، معروف به آیت الله موسس، از مراجع تقلید شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری و موسس و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا وفاتش بود.

 

ویژگی ها 

‌عبدالکریم حائری در خانواده‌ای غیرروحانی در روستای مِهرجِرد میبد واقع در ۶۰ کیلومتری یزد به دنیا آمد.  پدرش، محمدجعفر، را فردی متدین و پرهیزکار توصیف کرده‌اند که به خرید و فروش کرباس و گوسفند و احتمالاً گاهی به کشاورزی اشتغال داشته است. در بیش‌تر منابع، سال تولد عبدالکریم ۱۲۷۶ ذکر شده ولی فرزندش، مرتضی، احتمال داده است که وی در حدود ۱۲۸۰ به دنیا آمده باشد.

عبدالکریم پس از چند سال که در مهرجرد بود برای تحصیل علوم دینی به یزد رفت و با سکونت در مدرسه محمدتقی‌خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب و برخی دیگر از درس‌های مقدماتی حوزه را نزد عالمانی چون سید حسین وامق و سید یحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی، فرا گرفت. در آن دوران (اواخر قرن سیزدهم) یزد حوزه علمی پر رونقی داشت. پنج مدرسه علوم دینی در این شهر، بخش عمده‌ای از دانشجویان علوم اسلامی را در خود جای داده بود و دانشمندان بزرگی که تربیت یافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شیخ انصاری و میرزای شیرازی بودند. «در میان مدرسه‌های مختلف علوم دینی، مدرسه بزرگ «محمدتقی خان» از معروف‌ترین آنها به شمار می‌رفت.»

عبدالکریم در ۱۲۹۸ برای ادامه تحصیل، به همراه مادرش، راهی عراق شد. نخست به کربلا رفت و حدود دو سال زیر نظر فاضل اردکانی (عالم بزرگ و رئیس حوزه علمیه کربلا) به تحصیل پرداخت و درس‌های سطوح میانی فقه و اصول را در آنجا آموخت. از علی بفروئی یزدی (متوفی ۱۳۲۴) به عنوان یکی از استادان او در کربلا یاد شده است.

سپس حائری، به توصیه فاضل اردکانی که استعداد او را فراتر از ظرفیت آن زمان حوزه علمیه کربلا یافته بود و با معرفی‌ نامه‌ای از جانب او برای میرزای بزرگ محمدحسن شیرازی، به سامرا رفت. میرزا او را به‌گرمی پذیرفت و از او خواست که با فرزندش، سید علی‌آقا، مباحثه کند.

میرزای شیرازی در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علمیه سامرّا بود. وی از آنجا که به علم و معنویت آیت الله اردکانی احترام زیادی می‌گذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. می‌گویند وقتی نامه فاضل اردکانی را خواند رو به عبدالکریم کرد و فرمود: «من به شما اخلاص پیدا کردم». از همین‌رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جای داد.

دوره تحصیل حائری در سامرا از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳، تأثیر ژرفی در شکل‌گیری شخصیت علمی او داشت تا جایی که می‌توان او را از اصحاب مکتب سامرا دانست.

در سامرا، او نخست دو تا سه سال درس‌های سطوح عالی فقه و اصول را نزد استادانی چون شیخ فضل‌اللّه نوری، میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی و میرزا مهدی شیرازی (متوفی ۱۳۰۸، خواهرزاده میرزا محمدتقی شیرازی) به اتمام رساند و سپس در درس‌های خارج فقه و اصول سید محمد فشارکی اصفهانی و میرزا محمدتقی شیرازی، و مدتی در مجلس درس میرزا محمدحسن شیرازی شرکت کرد و از میرزا حسین نوری (مشهور به محدّث نوری، صاحب مستدرک الوسائل) اجازه روایت دریافت کرد. در میان استادان حائری، نقش فشارکی بسیار جدّی‌تر و پررنگ‌تر و مدت فراگیری حائری از او طولانی‌تر از دیگران بوده، تا جایی که از بهترین و نزدیک‌ترین شاگردان او به شمار می‌رفته است، بنابراین حائری، به تعبیری، دست‌پرورده فشارکی بوده است.

حائری پس از درگذشت فشارکی با اصرار و همراهی دوست خود، محمود عراقی (فرزند آقا محسن عراقی، روحانی متمکّن و متنفذ اراک)، به ایران بازگشت و در سلطان‌آباد (اراک کنونی) حوزه درس پررونقی دایر کرد. شماری از منابع، سال بازگشت او ۱۳۱۶ و شماری دیگر ۱۳۱۸ گزارش کرده‌اند. بسیاری از منابع نیز از این دوره اقامت شش یا هشت ساله او در اراک، یادی نکرده و به گونه‌ای گزارش داده‌اند که گویا او تمام این مدت را در نجف یا کربلا به سر می‌برده است.

حائری در ۱۳۳۷ به قصد زیارت مرقد امام رضا (علیه‌السلام) عازم مشهد شد و در مسیر خود چند روز در قم ماند و با اوضاع این شهر و حوزه علمیه آن آشنا شد و از مهجوری و غربت مدارس علمی آن‌جا افسوس خورد.

در ماه رجب ۱۳۴۰ (در آستانه نوروز ۱۳۰۱ش.) بار دیگر، در پی دعوت تنی چند از عالمان قم از او و نیز برای زیارت مرقد حضرت معصومه، با همراهی چند تن، از جمله فرزند خردسالش مرتضی، به قم رفت و با استقبال بسیاری از علما و مردم قم و درخواست آنان برای اقامت او در این شهر مواجه شد. نخست تردید داشت، ولی پس از پافشاری شماری از عالمان، به‌ویژه محمدتقی بافقی، حائری استخاره کرد و سپس تصمیم گرفت در قم بماند، تصمیمی که در پی آن حوزه‌ای بزرگ در آن شهر تأسیس شد و حائری، «آیت‌ الله مؤسس» لقب گرفت.

هرچند حائری هیچگاه خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداده و بلکه با ترک حوزه علمی عراق، از آن فاصله گرفته بود، پس از درگذشت سید محمدکاظم یزدی و شیخ‌الشریعه اصفهانی و میرزا محمدتقی شیرازی، در فاصله سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ که حائری هنوز در اراک به سر می‌برد، شماری از کسانی که در تکاپوی انتخاب مرجع تقلید بودند، به او رجوع کردند. پس از هجرت او به قم و افزایش شهرتش، رفته‌رفته بر مقلدان او افزوده شد تا این‌که بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها، از جمله عراق و لبنان، از مقلدان او شدند. از جمله عوامل مهم و مؤثر در مرجعیت حائری را توجه ویژه میرزا محمدتقی شیرازی به او، از جمله ارجاع مقلدان خود به حائری در مسائل مورد احتیاط، دانسته‌اند.

آیت الله آخوند همدانی می گفت: من دستورالعملی انجام داده بودم که پس از چهل روز به محضر امام زمان عجل الله فرجه مشرف شوم. در شامگاه شب چهلم در عالم خواب، آیت الله حائری را دیدم و ایشان به من توصیه ای کردند. این جایگزینی نشان از مقام والای آیت الله حائری دارد.

شیخ غلامحسین شرعی نقل می کند: روزی وارد بازار قم شدم. هنوز چند قدم برنداشته بودم که به یادم آمد یکی از بازرگانان مبلغی از من طلب دارد. شرمنده شده و برگشتم و به خدا عرض کردم: «خدایا! من اگر پدر می‌داشتم و او اطلاع می‌ یافت و قرضم را ادا می‌ کرد. تو که از پدر مهربان‌تر و تواناتر هستی قرضم را ادا کن‌. همان روز به مدرسه باز گشتم. در آنجا به من گفتند آقای سید عبدالواب یزدی (تقسیم کننده شهریه آیت الله حائری) سراغ تورا می‌ گرفت. با شتاب خود را به او رساندم. مبلغی پول در اختيار من گذاشت و گفت: «حاج شیخ فرمود تا این مبلغ را در اختیار شما بگذارم. آن مبلغ را گرفتم و شمردم؛ درست به اندازه قرضم بود!

نقل است: زمانی رودخانه قم در اثر سیل طغیان کرده و آب تا لبه پل علی‌خانی رسیده بود؛ به‌گونه‌ای‌که عده‌ای از روی پل با آب رودخانه وضو می‌ساختند و لذا برای جلوگیری از نفوذ آب، تمام فرش‌های مسجد امام را جمع نمودند. مرحوم حاج شیخ روی پل رفت و مقداری تربت ۱ در دست گرفت و چیزی بر آن خواند و در آب انداخت، از همان وقت به‌تدریج آب پایین آمد و بعد از چند ساعت، چند متر آب پایین رفت.

روزی مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم به یک باغ دعوت شد ایشان انگور بسیار دوست داشت. نگاه کرد به انگورهای آن باغ و زیبایی آنها چشم اش را نوازش داد. صاحب باغ هم انسان خوبی بود و آن مرحوم به ایشان گفت میل به انگور دارم، صاحب باغ مقداری انگور آورد. وی افزود: زمانی که ظرف انگور در برابر مرحوم عبدالکریم حائری قرار گرفت ایشان فرمود که دیگر میل ندارم؛ باغبان از این مسأله بسیار تعجب کرد و پرسید چرا این چنین شد؟ آنان کارگری را که انگورها را چیده بود صدا زدند و فهمیدند این انگورها از انگورهای باغ همسایه بوده است.

 

اساتید

  • آیت‌ الله فاضل اردکانی
  • میرزا حسن شیرازی (میرزای بزرگ)
  • آیت‌ الله فشارکی
  • آخوند خراسانی
  • سید محمدکاظم یزدی
  • آیت‌ الله میرزا محمدتقی شیرازی
  • شیخ فضل‌الله نوری

 

شاگردان

  • میرزا هاشم آملی
  • محمدعلی اراکی
  • سید احمد حسینی زنجانی
  • امام خمینی
  • سید احمد خوانساری
  • سید محمدتقی خوانساری
  • سید محمد داماد
  •  سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
  • سید کاظم شریعتمداری
  • سید صدرالدین صدر
  • سید کاظم گلپایگانی
  • سید محمدرضا گلپایگانی
  • ملا علی معصومی همدانی
  • سید شهاب‌الدین نجفی مرعشی

 

عروج ملکوتی 

حائری در ذیقعده ۱۳۵۵ (بهمن ۱۳۱۵)، پس از حدود پانزده سال اقامت در قم، درگذشت. با وجود محدودیت‌های حکومتی، پیکر او تشییع باشکوهی شد و سپس در مسجد بالاسر، کنار مرقد حضرت معصومه به خاک سپرده شد.

زندگینامه ابونصر فارابی

به نام آفریننده عشق

 

ابونصر محمد بن محمد فارابی (زادهٔ ۲۵۹ قمری، درگذشتهٔ ۳۳۹ قمری) از بزرگ‌ترین فلاسفه و دانشمندان ایرانی عصر طلایی اسلام است.

 

ویژگی ها

ابونصر محمد بن محمد فارابی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷ هجری قمری/ ۸۷۰ میلادی در دهکده «وسیج» از ناحیه فاریاب خراسان در افغانستان کنونی متولد شد. پدر وی «محمد بن اوزلغ» یکی از سردارهای سپاه سامانیان بود. به نظر می‌رسد فارابی تحصیلات اولیه خود را در فاریاب به پایان رسانده و مدتی نیز به شغل قضاوت مشغول بوده‌است. برخی پژوهشگران معاصر، آغاز مطالعات علمی او را از شهر مرو می‌دانند؛ مرو در آن زمان مرکز درس و بحث فلسفی بود و اساتید مشهوری در آن تدریس می‌کردند. فاصله کم بین شهر مرو و محل سکونت فارابی حضور او را در شهر تسهیل می‌کرد. فارابی در جوانی به بغداد رفت و نزد متی بن یونس به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حران سفر کرد و به شاگردی یوحنا بن حیلان درآمد.

دهخدا به نقل از بدیع الزمان فروزانفر می‌نویسد: «اسم پدر او طرخان و نام جدش اوزلوغ است (اما در دانشنامه ایرانیکا رد شده‌است). نام ازلغ و طرخان هر دو نام های سغدی ایرانی هستند که نام طرخان از سغدی به ترکی وارد شده‌است. در شرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتاب‌ها وجود ندارد. ابن ابی‌اصیبعه دو خبر متناقض دربارهٔ او نقل می‌کند: اول اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بود و دوم اینکه، در جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد.» در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فراگیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود. فارابی در سال ۳۳۰ هجری قمری/۹۴۱ میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد.

فارابی در علم، فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت. بیشترین آثار او در زمینه فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی و همچنین دانشنامه‌نویسی بود. وی نخستین فیلسوفی است که در دورهٔ اسلام ظهور کرده و روی همین اصل او را «استاد الفلاسفه» می‌نامند.

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌ گزین و اهل تأمل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید. فارابی در انواع علوم بی‌همتا بود. چنان‌که دربارهٔ هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیئت و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.

درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده‌است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.

ابن سینا او را استاد خود می‌شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. از جمله سخنی از ابن سینا است که اوج منزلت علمی او را بیان می‌کند: کتاب مابعدالطبیعه را مطالعه کردم و بعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم از اغراض مؤلف آن آگاهی پیدا کنم تا اینکه در بازار به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعدالطبیعه بود. بعد از مطالعه آن توانستم مطالب مابعدالطبیعه را دریابم و بسیار مسرور شدم. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب داده‌اند.

از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از سده نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهم‌ترین بحث تفکر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می‌کرد موضوع «فیضان» و «تجلی» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می‌داند. اما اظهار می‌دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است. او معتقد است که «عقل فعال» ارسطو همان وحی قرآنی است.

فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثنی‌ عشری به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

فارابی در کتاب احصاء العلوم در تعریف موسیقی می‌گوید: «علم موسیقی به‌طور کلی، از شناختن انواع الحان و آنچه الحان از آن‌ها تألیف می‌شود بحث می‌کند و روشن می‌سازد که الحان برای چه غرض‌هایی تألیف می‌شوند و چگونه باید تألیف شوند و بر چه حالی باید باشند تا تأثیر آن‌ها بیشتر و دلنشین‌تر گردد.» کتاب موسیقی کبیر شاهکار فارابی در علم موسیقی است که با ترجمه آذرتاش آذرنوش برگردان شده‌است. به گفته دکتر عبدالامیر سلیم این کتاب عظیم‌ترین کار دوره اسلامی در زمینه موسیقی است.

 

از منظر فرهیختگان

امام ‌خمینی از فارابی با عنوان معلم ثانی یاد کرده ‌است. امام خمینی در پیام مهم خود به میخائیل گورباچف، فارابی را حکیم مشایی معرفی می‌کند که می‌توان در شناخت قانون علیت به آثارش مراجعه کرد.

علامه طباطبایی می گفت: مرحوم بوعلی و صدرالمتألهین با همه بلندی‌شان در مقام عقل و فکر که جمع شوند عصاره آن‌ها فارابی است.

آیت الله جوادی آملی می گوید: فارابی نه تنها معلم ثانی در تعلیم علم بلکه معلم اول نسبت به جمع سالم آراء اندیشمندان است‌‌.

دی فو در مقام قیاس، فارابی را برتر از ابن سینا شمرده است. از کندی به عنوان نخستین فیلسوف عرب یاد می‌شود با وجود این وی هرگز نتوانست مکتبی فلسفی بنا کند ولی فارابی به تحقق این امر مبادرت ورزید و به همین دلیل از وی به عنوان «موسس فلسفه اسلامی» یاد می شود.

 

آثار

  • اغراض ارسطوطالیس فی کتاب مابعدالطبیعه
  • فصوص الحکمه
  • کتاب موسیقی کبیر
  • احصاءالعلوم
  • ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه
  • السیاسه المدنیه
  • الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس
  • رساله فی ماهیه العقل
  • تحصیل السعاده
  • اجوبه عن مسائل فلسفیه
  • رساله فی اثبات المفارقات

 

عروج ملکوتی

فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰ میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عده‌ای بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان می‌رفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت: «هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس و مال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آن‌ها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچار با آن‌ها جنگید و کشته شد. امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.

زندگینامه هاشم بن حکم

به نام آفریننده عشق

 

هشام بن حَکَم متکلم شیعی قرن دوم قمری و از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بود.

 

ویژگی ها 

کنیه هشام، ابومحمد و ابوالحکم است. از تاریخ ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست جز اینکه در اوایل قرن دوم هجری به دنیا آمده است و برخی تاریخ ولادت او را ۱۳۳ حدس زده‌اند. بیشتر شرح‌حال‌نویسان از او با عنوان موالی (غیر عربی که تحت حمایت عرب است) یاد کرده‌اند و او را به بنی کنده و برخی به بنی شیبان نسبت داده‌اند. اما برخی او را عرب اصیل و از قبیله خزاعه دانسته‌اند.

نجاشی محل تولد هشام را کوفه و او را اصالتا کوفی دانسته، اما رشد و نمو او را در واسط بیان کرده است به گفته نجاشی، خانه هشام در واسط بوده است اما محل تجارت وی در کرخ بغداد و خانه‌اش نزدیک قصر وضّاح، در راه برکه بنی‌زر بوده است. درباره نوع تجارت وی گفته شده که کرباس‌فروش بوده است.

هشام از نظر اخلاقی نیز ویژگی‌های بارزی داشته از جملۀ آنها سعۀ صدر و تحمل مخالفان است. شراکت تجاری وی با عبدالله بن یزید اِباضی – که اختلاف عقیدۀ عمیقی با او داشت – همگان را شگفت‌زده کرد تا آنجا که جاحظ، درباره آنها گفته است «این دو، بر دیگر افرادِ متضاد برتری یافتند». علاوه بر آن، شرکت او در مناظره‌های فراوان گواه شجاعت اوست. همچنین رعایت ادب و پرهیز از هر گونه گفتار ناپسند و اهانت به خصم در مناظره، رعایت انصاف و راستگویی، از جمله فضائل اخلاقی او بود.

روایات ستایش، از امام صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) است. بر اساس این روایات، وی پرچمدار حق ائمه، مؤید صدق، مدافع ولایت اهل بیت و اثبات‌کننده بطلان دشمنان آنان است. پیروی از او پیروی از ائمه و مخالفت با او مخالفت با آنان شمرده شده است. او بنده خیرخواه خداوند و کسی است که به دلیل حسادت اصحاب، آزار دیده است. هشام با قلب و زبان و دست یاور ائمه است. امام صادق به او فرمود: تا زمانی که ما را با زبانت یاری کنی، مؤید به روح القدس خواهی بود.

هشام بن حکم از برجسته‌ترین چهره‌های علمی عصر خویش و مشهورترین دانشمند شیعی قرن دوم است که از بسیاری علوم عصر خویش آگاه بوده است. ابن ندیم او را از متکلمان شیعه شمرده که در علم کلام و مناظره مهارت داشته است. علی بن اسماعیل میثمی وقتی شنید که هارون الرشید در تعقیب هشام است، گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون، بر سر علم چه خواهد آمد، اگر هشام کشته شود. او بازوی ما، استاد ما و مورد توجه در میان ما بود.

علاوه بر بزرگان شیعه، بسیاری از اهل سنت هم هشام بن حکم را ستوده‌اند؛ حضور هشام در جلسات علمی یحیی بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن یا ناظر و داور مناظره دیگران، و دریافت جوایز متعدد از هارون، گواه این مدعاست. وقتی پادشاه صَفَد از هارون خواست شخصی را به آن سرزمین بفرستد تا دین را به آنان بیاموزد، یحیی بن خالد برمکی، تنها ۲ نفر را شایسته این کار دانست؛ هشام بن حکم و ضرار.

شهرستانی نیز در صحت انتساب برخی اتهام‌ها به وی، تردید کرده و نوشته که هشام در اصول و مبانی، صاحب اندیشه‌ای عمیق بود و هرگز نمی‌توان از مباحثاتش با معتزله چشم پوشید. بنابر برخی اقوال، هشام رویکردی انتقادی به فیلسوفان داشته است. نقد و طعن دیدگاه آنان، طبیعتا مستلزم آشنایی وی با اندیشه‌های آنان بوده است و همچنین هشام در علوم نقلی ید طولایی داشته است. کتاب الالفاظ که نخستین کتاب در علم اصول شمرده شده، اثر اوست. حجیت خبر متواتر، استصحاب و اجماع، از آرای اصولی اوست. سید حسن صدر در کتاب الشیعه و فنون الاسلام (مختصر کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام) ضمن شیخ المتکلمین خواندن هشام او را نخستین کسی دانسته که در باره مباحث الفاظ علم اصول فقه کتاب نوشته است.

هشام از جمله مؤلفان بزرگ شیعه و دارای تصنیفات بسیاری است. در کتاب‌های رجال و فهرست، از حدود ۳۵ کتاب و رساله وی نام برده شده، البته برخی از این آثار جمع‌آوری شاگردان هشام است. ولی هیچ یک از آنها در دسترس نیست. تعدد موضوعی این آثار، گواه جامعیت علمی اوست.

هشام بن حکم نه تنها در علوم نقلی و عقلی سرآمد عصر خویش بود؛ بلکه هرگاه احساس می‌‌کرد حمایت از اسلام به تحصیل علوم دیگر نیاز دارد، با جان و دل در پی آن می‌‌شتافت و دانشی تازه می‌‌آموخت. او در مقام فتوا، یک فقیه پرهیزکار، در مقام مناظره و دفاع از اعتقادات شیعه یک متکلم ورزیده و در علم حدیث یک محدث ممتاز و مورد اعتماد راویان معروف شیعه بود. کتاب‌های حدیثی مختلف به رشته نگارش کشید و شاگردان بسیار تربیت کرد.

متکلم مجاهد قرن دوم هجری، علاوه بر فقه و اصول و کلام و فلسفه و علم حدیث، در علوم روانشناسی و سایر دانش‌های رایج عصر خویش اطلاعات گسترده‌ای داشت. عبدالله نعمه می‌‌نویسد: یحیی بن خالد برمکی، وزیر هارون الرشید، با حضور دانشمندان مختلف، نشست‌های علمی‌‌ و تخصصی برگزار می‌‌کرد. در یکی از نشست‌ها، که هشام بن حکم نیز حضور داشت، پس از گفتگو و بحث در موضوعات مختلف علمی، یحیی گفت: درباره «عشق» هم سخن بگویید. حاضران هر یک در حد معلومات خویش مطالبی بیان کردند و سخنانشان به وسیله منشیان وزیر ثبت شد. وقتی نوبت به هشام بن حکم رسید، با بیانی شیرین مطالبی بیان کرد که حاضران بی‌اختیار لب به تحسین گشودند.

شهرستانی در کتاب الملل و النحل خود درباره‌اش می‌گوید: «هشام بن حکم در اصول دارای اندیشه‌ای عمیق بود و کسی است که هیچ‌ وقت نمی‌توان از بحثهای او با معتزله و ایرادهایی که بر آنان گرفته است، غافل ماند. این مرد به قدری توانا بود که دشمن را مغلوب می‌ساخت و بهانه‌ای هم به دست دشمن نمی‌داد».

استاد احمد امین او را چنین توصیف کرده است: وی بزرگترین شخصیت شیعه در علم کلام بود‌. مردی بود جدلی که استدلالها و براهین او قوی بود، با معتزله مباحثه می‌کرد، آنها هم با او محاجه می‌کردند و در کتابهای ادبی مناظرات بسیاری به‌طور متفرق، از او نقل شده است که نشان می‌دهد در چه پایه از دانش و هوش و موقعیت و احترام بوده است. یکی از دلایل شخصیت او فرموده امام صادق(ع) درباره اوست که فرمود: «هشام بن حکم‌ پرچمدار حق ما و راهبر گفتار ما و کسی است که راستی و حقانیت را تأیید می‌کند و در قبال گفتارهای باطل دشمنان ما از حق ما دفاع می‌نماید. هرکس از او و از آثار او پیروی کند از ما پیروی کرده و هرکس با او مخالفت کند و سخنان او را منکر شود با ما دشمنی کرده و منکر ما شده است».

 

شاگردان

  • یونس بن عبدالرحمان
  • ابوجعفر محمد بن جلیل سکاک
  • ابوالحسن علی بن منصور
  • علی بن اسماعیل میثمی
  • محمد بن ابی عمیر
  • صفوان بن یحیی
  • حماد بن عثمان
  • علی بن منصور
  • یونس بن یعقوب

 

آثار

• کتاب الامامة

• الدلالات علی حدوث الاشیاء

• الرد علی اصحاب الاثنین

• کتاب التوحید

• الرد علی اصحاب الطبائع

• کتاب الجبر و القدر

• کتاب المعرفه

• کتاب الاستطاعه

 

عروج ملکوتی

هشام در سال ۱۷۹ق، در زمان خلافت هارون الرشید، در کوفه درگذشته است. وی جریان مناظرۀ هشام را با ضرار بن ضبی و عبدالله بن یزید اباضی، در موضوع امامت، بیان کرده است. به نوشتۀ وی، در این مناظره، هشام به گونه‌ای بر ضرورت امامت استدلال کرد که هارون الرشید که مخفیانه مناظره را می‌شنید، دستور به دستگیری هشام داد و هشام که از خشم هارون آگاه شد، به بهانه‌ای از مجلس بیرون رفت و به سمت کوفه گریخت. و نزد بشیر نبّال، از حاملان حدیث و از یاران امام صادق(ع)، رفت. وی در آنجا به شدت بیمار شد و بر اثر آن درگذشت.

زندگینامه زکریا بن آدم اشعرى قمى

به نام آفریننده عشق

 

زکریا بن آدم اَشْعَری قمی محدث امامی در قرن دوم و سوم هجری، از اصحاب امام صادق(ع)، از راویان امام کاظم(ع) و وکیل امام رضا(ع) و امام جواد(ع). وی در قبرستان شیخان قم دفن است.

 

ویژگی ها 

ابویحیی زکریا بن آدم از خاندان اشعریون است که از کوفه به قم مهاجرت کردند. پدر او آدم بن عبدالله بن سعد اشعری است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق(ع) شمرده است. آدم بن عبدالله حدیثی از امام رضا(ع) را به روایت پسرش زکریا نقل کرده است. برادر او اسحاق بن آدم از راویان امام رضا(ع) و پسر عموی او زکریا بن ادریس نیز از راویان امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) بوده‌اند.

شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق(ع) دانسته است. هیچ یک از منابع رجالی او را از اصحاب امام کاظم(ع) نخوانده‌اند ولی از او در زمره راویان امام کاظم(ع) نام برده شده است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا(ع) نیز شمرده است. بنا بر برخی روایات، امام رضا(ع) مردم را در مسائل دینی به زکریا بن آدم ارجاع داده و او را امین در مسائل دین و دنیا معرفی کرده است. او وجوهات شرعی مردم قم را از طرف امام دریافت می‌کرد. زکریا در یک سفر حج از مدینه تا مکه با امام رضا(ع) هم‎راه و هم‎سفر بوده است.

مطابق نقلی وی به امام رضا(ع) گفت: می‌خواهم از میان خاندانم بیرون بروم چون افراد سفیه و نادان در میان‌شان زیاد شده‌اند. امام به او فرمود: چنین نکن، زیرا خدا به سبب تو بلا را از خاندان تو (در نسخه دیگر: از اهالی قم) دور می‌کند، همان‌گونه که به سبب اباالحسن کاظم(ع) بلا را از اهالی بغداد دور می‌کند. او را در زمره اصحاب امام جواد(ع) نیز به شمار آورده‎اند. با توجه به روایت رجال کشی زکریا وکیل امام نهم شیعیان در قم بوده است.

زکریا با حجت خدا همنشین بود. در سفری که با امام رضا(ع) به حج رفت، همراه و رفیق ایشان بود. شبی نیز به محضر آن حضرت رسید و تا صبح با ایشان هم سخن شد؛ گاهی امام سخن می‌فرمود و او می‌شنید و گاهی او می‌گفت و امام گوش می‌سپرد. تا اینکه فجر طالع شد و امام به نماز ایستاد.

مورد اطمینان و وثوق امام رضا‌علیه‌السلام بود. وقتی علی‌ بن‌ مسیب از آن حضرت پرسید: «منزل من از شما دور است و نمی‌توانم هر روز به خدمت شما برسم. معالم دین خود را از که بگیرم؟»، فرمود: «از زکریابن‌آدم قمی، کسی که در امر دین و دنیا، امانت‌دار است».

آيت الله بهجت می فرمودند: «اگر قبر زکریا بن‌ آدم در چین بود، جا داشت که برای زیارتش پیاده به چین برویم!».

 

عروج ملکوتی 

زکریا در زمان حیات امام جواد(ع) از دنیا رفت. پس از وفات وی، امام در نامه‌ای، درباره‌اش نوشت: خدای او را رحمت کند در روزی که زاده شد و روزی که مُرد و روزی که زنده مبعوث خواهد شد. او در دوران زندگی‌اش عارف، معتقد و پای‎بند به حق زیست و نسبت به آن‎چه در نزد خدا و رسولش واجب است قیام نمود. او در حالی از دنیا رحلت نمود که پیمانی را نشکست و حکمی را تبدیل نکرد. پس خداوند بر وی اجر نیت (نیکش) و جزای سعیش را عطا فرماید. قبر او در قم در قبرستان شیخان در نزدیکی حرم حضرت معصومه(س) قرار دارد.

زندگینامه نورالدین عراقی

به نام آفریننده عشق

 

آقا نورالدین عراقی (۱۲۷۸-۱۳۴۱ق)، فقیه، عارف، حکیم و از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها 

آقا نورالدین عراقی فرزند سید محمد شفیع در سال ۱۲۷۸ق به دنیا آمد. دوران کودکی وی تحت پرورش‌های اخلاقی پدر و مادرش سپری گشت. آقا نورالدین تحصیلات علوم دینی را در اراک و نجف گذرانده است.

نورالدین با راهنمایی پدرش در مدرسه سپهدار که از مهم‌ترین مراکز آموزشی اراک به شمار می‌رفت، تحصیلات مقدماتی را آغاز نمود. از جمله دوستان هم‌درس او که با وی هم‌حجره و هم‌مباحثه بودند، ‌می‌توان به حاج میرزا محمد علیخان و آقا شیخ علی سنجانی اشاره کرد. آقا نورالدین از محضر دانشورانی استفاده کرد که مشهورترین آنان،‌ آخوند ملا محمد امین می‌باشد. وی از برجسته‌ ترین فضلای نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانی، ‌بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب‌نظر و نکته‌سنج بود. نظراتش در علوم عقلی و علوم نقلی مورد اعتنا و حائز اهمیت است. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملا محمد امین را به نگارش درآورد. وی در این یادداشت‌ های ارزشمندی که میراث و یادگار از دوران جوانی اوست، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورده و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است.

آقا نورالدین برای ادامه تحصیل، به عراق رفت و ۷ سال در حوزه علمیه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او مراحل درسی را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سر نهاد. استادان حوزه علمیه نجف، او را فردی مهذب و دارای استعدادی فوق‌العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکی به نام های حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفی، از همدرسان وی بودند، ولی هیچ‌کدام موفق نشدند از نظر علمی به پایه آقا نورالدین برسند.

حاج آقا محسن سؤال علمی پیچیده‌ای را مطرح می‌کند که دو فرزندش نمی‌توانند به نحوی بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگی را طی می‌کرد، پس از کسب اجازه از عمویش ـ حاج آقا محسن ـ از چند راه به پرسش او پاسخ می‌دهد و عموی خویش را قانع می‌سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایی علمی، ابتکار و خلاقیت فکری برادرزاده خود قرار می‌گیرد و به فرزندان خود می‌گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید به وطن برگردید.

آقا نورالدین پس از ۷ سال تحصیل در حوزه علمیه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال ۱۳۰۶ق، به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکی را ـ که در آخر کوچه انوری جنب بازار مرکزی شهر قرار گرفته بود ـ عهده‌دار شد. آقا نورالدین پس از مدتی، به مقام مرجعیت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، برای استفاده علمی از محضرش، به اراک می‌آمدند و از برکات علمی و اخلاقی او بهره کافی می‌گرفتند.

آقا نورالدین اوصاف و خصایص والای مکتبی را با تهجد، مراقبت و کششی پی‌گیر، با جان خویش آمیخت. کسانی که شب‌های راز و نیازش را دیده بودند، می‌گفتند: از نیمه‌های شب تا فجر صادق پیوسته در حال گریه و زاری بود، شخصی به نام آقا سید محمود خوانساری، از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند، چون صدای العفو العفو ایشان توی کوچه می‌آمد و مردم از معابر حوالی خانه‌اش، این حالات را می‌شنیدند؛ این آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدین را ببیند.

یکی از شب‌های ماه رمضان بود و آن مرحوم عدّه‌ای از جمله آقا سید محمود خوانساری را برای افطار دعوت کرد. وی می‌گوید: وقتی افطار به پایان رسید و همه رفتند، من نشستم، آقا نورالدین دید من بلند نمی‌شوم، به خدمتکارش گفت: دو تا رختخواب بیاور. یک رختخواب خودش داشت، یکی را هم برای من آوردند. من نخوابیدم، می‌خواستم سحر ایشان را ملاحظه کنم. سحر که فرا رسید، دیدم از جای خویش برخاست و رفت بیرون، وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتی که به العفو رسید، مشاهده کردم چنان گریه بر او مستولی گردید که چندین دفعه گلوگیر شد. فکر می‌کرد من خوابم.

آیت الله اراکی فرمود: «من به چشم خودم دیدم در دهه عاشورا، در مجلس روضه‌خوانی که در منزل خودش از اول آفتاب شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت و منبری‌های بلاحساب می‌آمدند و مردم زیادی از غریبه و آشنا، از اهل اراک و جاهای دیگر جمع می‌شدند، ایشان از اول روضه چندین دستمال جلوی خودش می‌گذاشت و تمام دستمال‌ها را از گریه خیس می‌کرد، از اول روضه گریه می‌کرد تا آخر. من نمی‌دانم چه گریه‌ای بود که تمامی نداشت. روز عاشورا که می‌شد، معرکه بود؛ بكّاء بود به تمام معنا».

مرحوم آقانورالدین کسی بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کرده و آن حضرت با تبسمی ملیح، به ایشان فرموده اند: تو اویس زمانی. تهجد و انسش با حضرت معشوق و آن ناله های شبانه و قطرات اشکش قابل بیان نیست. در ایام ماه مبارک رمضان که برای ارشاد مردم به منبر می رفت، از اول تا آخر گفته های او همراه با گریه بود و در خاتمه خاضعانه از خدا می خواست: الهی ما اسیر شهوتیم، ما را امیر شهوت بفرما و به شدت می گریست.

یکی از علمای اراک به نام حاج آقا صابر، که منبری و پیشنماز بود، به زیارت کربلا رفته بود، خبر آوردند که وفات کرده، وقتی این خبر به آقا نورالدین‚ رسید ایشان سرش را روی کرسی گذاشت و این حالت قدری طول کشید‚ سپس سرش را بلند کرد و فرمود: این خبر صحت ندارد؛ زیرا وقتی مومنی از دنیا می رود، هاتفی در میان آسمان و زمین ندا می دهد که فلان مومن رحلت کرده است؛ من هرچه گوش دادم ندایی نشنیدم! بعد هم معلوم شد که این خبر دروغ بوده است.

نقل است: آقانورالدین طعامی را تبرک فرمودند و به میهمانان دادند. باقی مانده آن را به منزل بردم و از آن خود و خانواده ام می خوردیم هر چه می خوردیم، به جایش می آمد و تمام نمی شد. بعد از یک هفته استفاده مداوم، در حالی که انتظار می رفت آن غذا جبران یکی دو نفر را بیشتر نکند، به خدمت آقا رفتم و عرض کردم: این چه غذایی است که تمام نمی شود پاسخ دادند: برو که تمام شد، وقتی به منزل رفتم دیدم خبری از غذا نیست.

شفای دختری که متوسل به ضریح شد و یا داستان علی‌اکبر اذان‌گوی عراقی که از ناحیه دو پا فلج بود و با مشاهده نورباران گنبد حرم آقا شفا پیدا می‌کند از دیگر کرامات ایشان است.

نقل است: یکى از اوقاتى که آقا نورالدین رفته بودند به تکیه در بیرون شهر، تجار گفتند: برویم پیشش. من هم جزو آنان بودم، رفتیم. دور تا دور اتاق، تجار نشسته بودند. نزدیک ظهر شد و منجر گشت که آقا نهار بیاورد. غذایى که تهیه کرده بودند یک قابلمه دو نفرى بود به اندازه خودش و آقا سید باقر و شاید هم یک نفر دیگر. جمعیت دور تا دور اتاق نشسته بودند. به خدمتکارش گفت: نهار بیاور. او خنده اى کرد و فهماند که قابلمه ما کفایت این همه مهمان را نمى کند. خودش برخاست و سرقابلمه رفت و گفت: تو بشقاب بیاور. و مدام بشقاب آوردند، او پر کرد. دور تا دور به همه داد. از این غذاى کم همه را سیر کرد.

در مورد حکایت برخورد آقانورالدین با رضا شاه، جناب حجت الاسلام و المسلمین ری شهری می فرماید: رضاخان دوران سربازیِ خویش را در ایام جوانی در اراک گذرانید. روزی برای شرکت در مجلس روضه به خانه ی مرحوم آیت الله حاج آقانورالدین اراکی می رود، وقتی روضه تمام می شود، به هنگام خروج، مرحوم آقانورالدین رو به وی کرده و می گوید: روزی تو شاه این کشور می شوی، مواظب باش به اسلام ضربه نزنی!

ابوالقاسم شمسی از قول مرحوم آقا سیدباقر روضه خوان نقل می کند: گاهی به آقا نورالدین می گفتیم: آقا! ما دیگر نباید از نان و نمک شما تبرک جوییم. ایشان جواب می‌داد: از شما در فلان مکان پذیرایی خواهم کرد. پس از هماهنگی‌ های لازم، به مکان مورد نظر رفتیم و دیدیم هر نوع وسیله پذیرایی با تجملات خیره کننده موجود است (فرش، حوض، ظروف غذا، سایر وسایل ضیافت و…). پس از خوردن شام و صرف انواع طعام و شربت، از آنجا حرکت کردیم و به آقا گفتیم: حضرت عالی فروتنی می‌فرمودید که شما را وسایل پذیرایی نیست، اما امشب ملاحظه شد که ماشاءالله دستگاه پذبرایی شما خیلی عالی است! آقا فرمود به اشتباه اظهار کردید، اینک پشت سر نگاه کنید! برگشتیم و نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم هیچ خبری از آن دم و دستگاه نیست و جز بیابان هیچ چیز دیگری دیده نمی شود!

نقل است: موقعى که آقا نورالدین در جنگ بین الملل اول به ترکیه مهاجرت نمود، وقتى منزلى تهیه مى کند پس از چند روز مى گوید: خدّام و همراهان خانه را عوض کنند و خانه دیگرى در نظر بگیرند. عرض مى شود: چند روزى است که این جا آمده ایم و درست نیست در این مدت کوتاه محل اقامت خود را عوض کنیم. آقا که به بى اطّلاعى آن ها از صلاحدید خودش استحضار داشت، پافشارى کرد و سرانجام محل سکونت عوض شد. همین که به جاى جدید مى روند، توسط توپ یا سلاح هاى دیگر آن خانه و چند منزل اطرافش با خاک یکسان مى شود.

یکى از پارچه فروشان اراک سه طاقه پارچه به شاگرد خود داد که خدمت مرحوم آقا نورالدین رفته و آن ها را تقدیم ایشان کند. وقتى شاگرد به پیش ایشان رسید راهش ندادند و از درب دوم آقا ندا داد: برو حمام خود را پاکیزه کن و بعد بیا. گویا وى غسل جنابت خود را انجام نداده بود.

یحیی داود آبادی نقل می کند: نورالدین عراقی را دیدم که نماز خود را به امام زمان عجل الله فرجه اقتدا نموده بود.

آخوند خراسانی در اجازه اجتهادی که به آقا نورالدین داد، وی را این‌گونه معرفی کرد: « … از کسانی که پیکر زیبای خود را به حلیه اجتهاد آراسته‌اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته‌اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمد شفیع عراقی است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعی گذرانیده است، تا به جایی‌که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و برای دیگران نیز شایسته‌تر است که در مسایل حلال و حرام به وی رجوع کنند».

حاج میرزا حسین تهرانی در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود: « … از کسانی که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلی و علوم نقلی را به هم ارتباط داده‌اند و در عین‌حال به سعادت علم و عمل نایل گردیده و از دانش خود بهره گرفته‌اند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریای ذخیره‌های علمی و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادی است، او به دلیل حسن ظنی که به من داشت، ‌از من استجازه نمود، من هم به طریقی که از سابقین خود مجاز بودم، به وی اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدوّن مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعای خویش فراموش ننماید».

آیت الله اراکی فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علمای زمان خویش و حتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عده‌ای شیفته معرفت و دیانت، به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولی آن‌طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینی منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما برای رفع این کاستی، به قم تشریف‌فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ می‌دهد: من معذورم، امّا کسی را برای شما می‌فرستم که از عهده این کار برآید و سپس مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را فرستاد. حتی بودجه اولیه تأسیس حوزه علمیه قم را به آقا نورالدین نسبت می‌دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور می‌دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه‌اندازی این کار خطیر و مقدس، توقف و خللی پیش نیاید.

همچنین آیت الله اراکی می فرمود: مرحوم آقا نورالدین در هیچ مسأله‌ای محتاج به مراجعه به کتاب نبود. این همه استفتائات که می‌آوردند، یک دفعه نشد که بگوید کتاب را بیاورید ببینم. قلمدان حاضر بود و جواب را فوری می‌نوشت، تمام، حاضر جواب بود.

پزشک ایشان که هنگام وفات آقا نورالدین حاضر بود، به اطرافیان گفت: پس از آن که شما رفتید، دو ساعت بعد از نیمه شب، دیدم چشم‌ها را گشود و رنگ رخسارش کمی به حالت طبیعی برگشت و نشست، مثل این که در اطرافش کسانی هستند، دست‌ها را روی سینه گذارد و به دور اتاق اشاره می‌نمود و خوش آمد می‌گفت و سلام می‌کرد و بعد از این حالت خوابید و شهادتین گفت و به لقاء الله پیوست.

 

آثار

  • رساله حقوق المرأه فی شریعه الاسلام (حقوق زن در اسلام)
  • رساله‌ای در نور الایمان، در رد فرقه بهائیت
  • رساله‌ای در الهیات
  • کتاب طهاره، صلوه و مکاسب
  • رساله‌ای در اصول عقاید
  • شرح دعای صباح
  • شرح حدیث حقیقت
  • عقاید النوریه فی حکمه متعالیه
  • رساله‌ای در مسئله مرجعیت

 

عروج ملکوتی 

مرحوم آقا نورالدین عراقی سرانجام در روز جمعه هفتم رجب سال ۱۳۴۱ هـ.ق به سوی سرای جاوید شتافت. پیکر پاکش باشکوه تشییع و به سوی قبرستان اراک انتقال داده شد تا بر حسب وصیت خودش، در منتهی الیه آن، در زمین‌های بیاض دفن گردد. عزاداری مردم تا دو ماه بعد از رحلت او ادامه یافت، که نشانگر محبوبیت فراوان او نزد مردم است.

زندگینامه عبدالنبی نوری

به نام آفریننده عشق

 

عبدالنبی نوری (۱۲۵۴-۱۳۴۳ق)، حکیم، فقیه، اصولی و از مجتهدان شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها 

شیخ عبدالنبی نوری مجتهد مازندرانی، در سال ۱۲۱۴ هـ. ش برابر با ۱۲۵۴ هـ. ق در خانواده ای اهل علم و فضل در شهرستان نور دیده به جهان گشود. پدرش ملا مهدی، پیش از تولد او دار فانی را وداع گفت و او تحت تربیت و محبت مادر، پرورش یافت. در پنج سالگی، مادر را نیز از دست داد. عبدالنبی به مدت پنج سال در زادگاهش به فراگیری علوم مقدماتی و سطح پرداخت. آنگاه به حوزه علمیه آمل و بابل رفت و در نزد سعید العلماء مازندرانی به کسب علم پرداخت. سپس برای کسب معلومات بیشتر راهی تهران شد و با ظرفیت فکری و علمی ویژه ای که داشت در محضر اساتید فلسفه و حکمت زانوی ادب زد و مدت ۱۶ سال از محضر حکیم مدرس تهرانی کسب فیض نمود.

او ضمن آشنایی با مفاهیم فلسفه صدرایی، به تهذیب نفس پرداخت و روح و جانش را به زیور اخلاق و ملکات نفسانی آراست. شیخ عبدالنبی از آن پس، برای تکمیل سطوح عالی فقه و اصول و درک محضر نخبگان علم و عمل، به عتبات عالیات مهاجرت کرد و با شرکت در درس میرزا حبیب الله رشتی در نجف و میرزا محمدحسن شیرازی در سامرا، در بسیاری از علوم اسلامی صاحب نظر و به درجه اجتهاد نائل آمد. وی همچنین در عتبات عالیه از انفاس قدسی ملا فتحعلی سلطان آبادی نیز بهره مند شد. شیخ عبدالنبی در سال ۱۳۰۶هـ. ق به درخواست مردم به تهران بازگشت و به تبلیغ، تدریس و تربیت طلاب پرداخت. پس از رحلت میرزای شیرازی و شهادت شیخ فضل الله نوری، عالی ترین مقام علمی و اجتهادی تهران به ایشان اختصاص یافت. ایشان پس از بازگشت به تهران در یکی از مدارس شهر به تدریس همت گماشت.

او بعد از رحلت میرزاى شیرازى و شهادت شیخ فضل الله نورى، عالى ترین مقام علمى و اجتماعى تهران را به خود اختصاص داد و خانه و مسجدى که در آن اقامه جماعت مى نمود، محل رفع دعاوى، قضاوت، فتوا، درس، بحث، وعظ و تبلیغ شد.

حوزه درسی این عالم ربانی، محل تجمع فضلا و بزرگان بود که تعدادی از شاگردان وی عبارتند از: میرزا طاهر تنکابنی؛ آیت الله العظمی مرعشی نجفی؛ شیخ محمد تقی آملی؛ میرزا ابوالحسن شعرانی؛ سید ابوالحسن قزوینی و…

حاج شیخ عبدالنبی نوری، با همه نفوذ و قدرت علمی و معنوی که در میان مردم داشت، بسیار متواضع و فروتن بود. ایشان با اصرار زیاد مردم، رساله عملیه نوشت و توضیح المسائلش، در ردیف توضیح المسائل آیت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی قرار گرفت؛ اما پس از مدتی، رساله اش را جمع آوری کرد. وقتی پرسیدند چرا چنین کردید؟ جواب داد: در مکاشفه ای بنا بود با امام زمان علیه السلام ملاقات کنم، اما به جای آن حضرت، با نایب او مکاشفه نمودم که کسی جز آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نبود، در آن حال، در شش مسئله شرعی مشکل داشتم که جواب داد و متوجه بودم که آنچه می گوید حقیقت داشته است. پس فهمیدم او اعلم است و نباید رساله من در ردیف اثرش قرار گیرد، از این جهت اجازه ندادم توزیع شود.

 

از منظر فرهیختگان

علامه شعرانی و آیت الله محمد تقی آملی او را مرجع تقلید، عالمی بزرگ و توانمند در حکمت، فلسفه، فقه و کلام می داند و او را به لحاظ دانش، انديشه و اخلاق برتر از دیگر علمای معاصر در تهران دانسته اند.

آیت الله مطهری می نویسد: حاج شیخ عبدالنبی نوری جامع معقول و منقول بوده است. در جامعیت، حضور ذهن و نیز در تقوا در زمان خودش مشهور بوده است.

محمد حسن خان اعتمادالسلطنه می نویسد: از فضلای شاگردان میرزای شیرازی است. در کتب مقدمات به تخصیص شرح مطول بر تلخیص تبحری فوق العاده دارد. این زمان در تهران امامت جماعت و درجه قابل توجهی از شهرت بهم رسانیده، وثاقت و عدالتش قابل توصیف نمی باشد. همه روزه در فقه اصول مجلس درس منعقد می سازد و به تحقیقات عالیه می پردازد.

میرزای شیرازی می فرمود: با وجود آقای نوری در تهران، چرا آقا زادگان علما به نجف و سامرا سفر می کنند؟

خادم عبدالنبی نوری می گفت: وقتی آقای نوری می خوابید، شروع می کرد به تلاوت قرآن کریم.

 

عروج ملکوتی

سرانجام این عالم فرزانه در بیستم مرداد ۱۳۰۴ ش برابر با بیستم محرم الحرام ۱۳۴۴ قمری به رحمت ایزدی پیوست و پس از تشییعی با شکوه، با تجلیل و احترام فراوان در کنار حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام (در مقبره آقای کنی) مدفون شد.

زندگینامه یونس بن عبدالرحمن 

به نام آفریننده عشق

 

یونس بن عبدالرحمن (سال ۲۰۸ق) از اصحاب اجماع. وی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را ملاقات کرده و از امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) روایت کرده است. او همچنین وکیل امام رضا(ع) بود.

 

ویژگی ها 

یونس بن عبدالرحمن، از آن رو که آزاد شده علی بن یقطین بن موسی بود به «مولی آل یقطین» معروف است. کنیه‌اش ابومحمد و بنا بر برخی شواهد از منابع تاریخی نسبتش، قمّی است. سال ولادت او به صورت دقیقی ذکر نشده است؛ ولی جمعی از عالمان رجالی تاریخ ولادتش را دوران زمامداری هشام بن عبدالملک ذکر کرده‌اند که با این حساب می‌توان گفت وی بین سال‌های ۱۰۵ تا ۱۲۵ق متولد شده است.

بنابر گزارش‌های تاریخی، امام رضا(ع) شیعیانی را که از وی دور بوده و دسترسی به ایشان نداشتند به یونس بن عبدالرحمن ارجاع می‌داد و او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد. ابوهاشم جعفری نقل کرده است: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبد الرحمن را نزد امام عسکری(ع) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حقّ و حقیقت است. خداوند به ازای هر کلمه از این کتاب نوری در قیامت به او عطا کند. همچنین درباره یونس گفته‌اند: علم امامان شیعه به چهار نفر منتهی می‌شود که یکی از آنان یونس بن عبدالرحمان است.

یونس نزد امامان شیعه و به خصوص امام رضا(ع) جایگاه ویژه‌ای داشت و بارها از وی با عنوان عبد صالح و بنده نیک خدا یاد شده است. او وکیل امام رضا(ع) بود. مطابق با منابع رجالی، امام رضا(ع) سه بار بهشت را از طرف خود و پدرانش برای وی ضمانت کرده و فرمود: «یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان در زمان خود بود.» در نقل دیگری، هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی کاهد. یونس ۵۴ بار به حج تمتع و ۴۵ بار به عمره رفت. آخرین حج وی به نیابت از امام رضا(ع) بود.

فضل بن شاذان درباره او گفته: در میان مردم فقیه‌تر از سلمان فارسی وجود نداشت و بعد از سلمان نیز فقیه‌تر از یونس بن عبدالرحمن رشد نیافت. ابن ندیم (درگذشت:۲۶۰ق) در کتاب الفهرست آورده، او (یونس) علّامه روزگار خویش بود. شیخ طوسی یکبار نام او را در فهرست اصحاب امام کاظم و یک‌بار در اصحاب امام رضا(ع) ذکر کرده و می‌گوید: در نظر من محدّثی مورد اطمینان است. علّامه حلّی می‌گوید: او انسانی بزرگ و از پیشگامان مکتب تشیع است.

«کتاب عمل الیوم و اللیله» یکی از کتابهای او بود که مجموعه ای از ادعیه و اعمال را دربر داشت. این کتاب در بیشتر خانه های شیعیان وجود داشت. امام حسن عسکری(ع) ـ سالها پس از وفات یونس ـ این کتاب را ملاحظه کرد. از اول تا آخر آن را ورق زد و دید. کتاب را اثری شایسته دانست و برای یونس این گونه دعا کرد: خداوندا! در برابر یکایک حروف این کتاب، در روز قیامت به یونس نورانیتی ویژه عنایت فرما.

عبدالعزیز مهتدی نماینده حضرت امام رضا(ع) در شهر قم بود می گوید: روزی به حضرت عرض کردم: راه من دور است و همیشه نمی توانم به حضور شما برسم ومسائل و احکام را بپرسم مشکلات دینی خویش را از چه کسی جویا شوم؟ فرمود: ازیونس بن عبدالرحمن.

روزی به او گفتند: عده ای پشت سر تو بدگویی می کنندو به تو اهانت کرده و اعتقادات تو را تخطئه می کنند. یونس در جواب گفت: هر یک از آنها که ذره ای از ولایت مولایم علی(ع) در قلبش نهفته است هر چه گفته باشد به احترام آقایم علی(ع) او را بخشیده و حلال می کنم.

روزی امام رضا علیه السلام فرمود: ديشب یونس بن عبدالرحمن را دیدم که در میان پاره ای از نور قرار دارد. خودم آن نور را به دینداری ایشان تعبیر کردم.

 

آثار

• عمل الیوم و اللیله

• کتاب السهو

• الادب والدلالة علی الخیر

• کتاب الزکاة

• جوامع الاثار

• الشرائع

• کتاب الصلاة

• العلل الکبیر

• اختلاف الحج

• احتجاج فی الطلاق

• علل الحدیث

• الفرائض

 

عروج ملکوتی

یونس بن عبدالرحمن در سال ۲۰۸ ق در مدینه درگذشت و در کنار روضه رسول کرم(ص) به خاک سپرده شد. امام رضا(ع) در مورد وفات او فرمود: «عاقبت کار یونس را بنگرید خداوند متعال او را در کنار رسول گرامی‌اش قبض روح کرد.»

زندگینامه فضیل بن یسار

به نام آفریننده عشق

 

ابوالقاسم فضیل بن یسار نهدی (م پیش از ۱۴۸ق)، از راویان موثق شیعه، فقیهی سرشناس و جلیل القدر، از اصحاب اجماع و اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما‌ السلام بود.

 

ویژگی ها 

ابوالقاسم (ابومسور) فضیل بن یسار نهدی بصری کوفی، اصالتاً کوفی بود و در بصره اقامت گزید. او عرب خالص و از موالی بنی نهیک بود و در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما‌ السلام) یاد شده است و از آن دو بزرگوار روایت کرده است. او همچنین از کسانی چون زکریا نقاض، عبدالواحد بن مختار انصاری و زراره روایت کرده است و راویانی چون ابان بن عثمان، جمیل بن صالح، عمر بن اذینه و ربعی بن عبدالله از او روایت کرده‌اند.

فضیل بن یسار نهدی بصری نسبش به قبیله بنی‌نهد از قبایل یمن می‌رسد که از فرزندان نهد بن لیث یمنی هستند. تاریخ ولادت فضیل دقیقا معلوم نیست ولی بنابر گزارش‌های تاریخی در اواخر قرن اول قمری در کوفه متولد شده است. او دوران اولیه زندگی را در کوفه گذراند و سپس به بصره مهاجرت کرد و از همین رو به بصری معروف شد‌.

رجالیان فضیل را از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و اصحاب اجماع می‎دانند. بر اساس منابع، رجال‌شناسان شیعه بر وثاقت و دانش فضیل تاکید دارند؛ کشّی او را در زمره کسانی قرار داده که تمام عالمان و فقیهان شیعه بر عدالت و وثاقتشان اتّفاق دارند و روایاتشان را صحیح می‌دانند و آن‌ها را فقیه‌ترین اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) به شمار آورده‌اند. شیخ مفید، فضیل را در گروه فقیهان بزرگ شیعه قرار داده است که شیعیان برای فراگرفتن احکام دین به آنان رجوع می‌کردند و هیچکس آنان را مذمت نکرده است.

او یکی از شش نفر از یاران خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده‏اند که به «افقه الاولین» معروف شدند. امام صادق(ع) هرگاه او را می‏دید، می‏فرمود: «وَ بَشِّرِ الْمُخْبتِین‏». امام بر اساس این گزارش، فضیل را یکی از مصادیق «مخبتین» می‌دانستند که این خود نشانگر درجه بالایی از وثوق او خواهد بود.

بنابر روایتی هرگاه حضرت صادق(ع) به فضیل می‌نگریست، می‎فرمود: «مژده بده انسان‌های خاشع را. هرکس دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه کند.» و یا می‌فرمود: «به به! مژده بده انسان های فروتن را! زمین به فضیل بن یسار، آرامش و اُنس می‌گیرد.»

رجال شناس سده چهارم هجری، شیخ کشّی می گوید: تمام عالمان و فقیهان شیعه بر عدالت و وثاقت فضیل اتّفاق دارند و روایات او را صحیح می دانند و او را از فقیه ترین اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام به شمار آورده اند.

فقیه و محدّث مشهور، شیخ مفید، فضیل را در گروه فقیهان شیعه قرار داده؛ کسانی که شیعیان برای فراگرفتن احکام دین به آنان رجوع می کردند.

نجّاشی، در فضل و بزرگی این محدّث چنین می نگارد: فضیل بن یسار یک عرب خالص، اهل بصره و چهره موجّه است و از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت می کند.

علامه حلّی چنین نگاشته است: محدّثی موجّه، برجسته و بسیار بزرگ است.

دیگر ترجمه شناسان هم به سخنان این بزرگان بسنده کرده اند. مؤلّف طبقات الفقهاء می نویسد: «فضیل»، فقیه، محدّث و چهره نامور است که بی شک از ارکان و نخبگان و مردان بزرگ شیعه است.

او در زمان حضرت صادق علیه السلام وفات کرد و آن کسى که او را غسل داده بود براى آن حضرت نقل کرده که در وقت غسل فضیل، دستش سبقت مى‌کرد بر عورتش؛ حضرت فرمود: خدا رحمت کند فضیل را، او از ما اهل بیت بود.

 

عروج ملکوتی

فضیل در عصر امام صادق(ع) درگذشت. هر چند تاریخ دقیق آن معلوم نیست. درباره محل وفات او نیز اطلاع دقیقی در دسترس نیست ولی از آن‎جا که در تاریخ سخنی درباره بازگشت وی از بصره وجود ندارد به احتمال در همان شهر وفات یافته است.