زندگینامه ابوعلی سیاه مروزی
به نام آفریننده عشق
ابوعلی سیاه مروزی از عرفای خراسان است.
ویژگی ها
ابوعلی سیاه را از بزرگان مشایخ مروز دانسته اند. از زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست. ابوعلی در ر مرو میزیست و فردی امّی و بیسواد بود. وی کار و پیشه خاصی نداشته و به دهقانی مشغول بوده است.
ابوعلی سیاه از مصاحبت ابوعلی دقاق و ابوالعباس قصاب آملی بهره می برده و در مرو، پیر و سرآمد صوفیان بوده و مردم به او اعتقاد خاصی داشتند. خواجه عبدالله انصاری همواره در آرزوی دیدار او بوده است. ابوسعید ابوالخیر در سفری که به مرو کرده بود با او دیدار داشت اما این ملاقات خوشایند هیچکدام از دو طرف نبود.
فرزند ابوعلی، ابوالحسن علی نیز از بزرگان صوفیه خراسان بوده و هجویری او را در علو همت و صدق و فراست، یگانه روزگار شمرده است.
بزرگان عرفا میگفتند: در عصر ما سه پیر را زیارت باید کرد. شیخ ابوالعباس به آمل، شیخ احمد نصر را به نیشابور و شیخ ابوعلی سیاه را به مرو.
نقل است: روزی مفتی مرو ابوعلی زاهر بن احمد فقیه فتوایی کرد دهقانی را. دهقان آن فتوی بستد و به خانه برفت. بوعلی فتوا را گرفت و به دهقان گفت: به امام بگو که او را خطایی فاحش افتاده است. مرد فتوی را برد و امام خطای خویش را دریافت و درست کرد. از دهقان پرسید که شیخ این فتوی بخواند؟ گفت: نه، او عامی میباشد و سواد خواندنی ندارد. امام به نزد بوعلی شد و بر پای او افتاد و دستش ببوسید و گفت: اگر این بوعلی نبودی، این بوعلی از دوزخ رهایی نیافتی.
نقل است: مردی بوعلی را گفت: کسی را بود که عیب خلق را داند؟ ابوعلی گفت: بله. مرد گفت: پس الله ستار العیوب نبود؟ شیخ گفت: خویشتن را از من بپوش. فی الحال آن مرد بیاماسید و جامه بر تن وی پاره شد و برهنه گشت. پیش شیخ تضرع و زاری کردند تا دعا کرد و آن مرد به حال خود باز آمد.
گویند: بوعلی سیاه از جایی میگذشت و بر جمعی از اسران روم که سلطان محمود ایشان را گرفته بود و در قید قهر کشیده بود گذر کرد. چون دیده شیخ به ایشان افتاد، گفت: پادشاها! راه نمی دانند، راهشان بنمای تا بدانند. هنوز اشارت تمام نکرده بود که روزن توحید در سینه هایشان گشوده شد و همه زنار بریدند و مسلمان شدند.
عروج ملکوتی
ابوعلی سیاه در سال 424 قمری در مرو وفات نمود.