نوشته‌ها

زندگینامه حضرت هارون (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

هارون بن عمران از پیامبران الهی، برادر، جانشین و همراه حضرت موسی(ع) بود که در قرآن از قول موسی به فصاحت وی در سخن گفتن اشاره شده است.

 

هارون، برادر حضرت موسی بود، پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشت. نسب صفیه دختر حیی بن اخطب از همسران پیامبر که از یهودیان بنی نضیر بود، به وی می‌رسد. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری هارون هستند. بر پایه روایتی از پیامبر اکرم، نبوت از طریق نسل وی ادامه یافته است و پیامبرانی از جمله الیاس از نوادگان وی به شمار می‌آیند.

بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی هنگام مبعوث شدن به پیامبری، از خدا خواست که هارون را وزیر و همراه او قرار دهد، چرا که او بهتر از وی سخن می‌گوید. همچنین در آیات قرآن از همراهی هارون با موسی در دعوت فرعون به یکتاپرستی سخن به میان آمده است. از امام علی(ع) در وصف حالات موسی و هارون نقل شده که حضرت موسی به همراه هارون، در حالی نزد فرعون رفتند که لباس پشمین بر تن و عصای چوبین در دست داشتند.

هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به طور سیناء رفت، هارون را جانشین خود در میان بنی‌اسرائیل قرار داد. در این مدت سامری با طلاهایی که قوم موسی از فرعونیان با خود به همراه آورده بودند، گوساله‌ای ساخت و قوم موسی را به پرستش آن دعوت نمود. تلاش‌ هارون برای جلوگیری از پرستش گوساله فایده‌ای نداشت.

موسی پس از بازگشت، به سختی با هارون سخن گفت که چرا مانع آنها نشده است. هارون گفت که قوم نزدیک بوده او را به قتل برسانند، و از موسی درخواست کرد که او را دشمن‌شاد نکند و با ظالمان یکسان نپندارد. از این رو موسی برای خود و برادرش از خداوند طلب بخشش کرد.

 

معجزات و کرامات

در قرآن به پیامبری هارون اشاره شده است. در سوره صافات، موسی و هارون در بهره‌مندی از کتاب الهی، هدایت به صراط مستقیم و نیکوکار بودن، شریک معرفی شده‌اند.

در روایتی از امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) آمده است که در جریان معراج، وقتی پیامبر به آسمان پنجم صعود کرد، در آنجا مردی تنومند با چشمانی درشت را مشاهده کرد که پیرامون او گروهی از امت وی بودند. پیامبر از کثرت آنها متعجب شده و از جبرئیل پرسید این مرد کیست؟ جبرئیل او را هارون پسر عمران معرفی کرد. سپس پیامبر بر او سلام داد و برایش استغفار کرد و او نیز به پیامبر سلام داد و برایش استغفار نمود.

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص)، جایگاه امام علی(ع) نسبت به پیامبر(ص) همانند جایگاه هارون نسبت به موسی معرفی شده است این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده و به حدیث منزلت شناخته می‌شود. بر اساس این حدیث پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.»

 

عروج ملکوتی

به گفته یعقوبی، هارون در ۱۲۳ سالگی و در زمان حیات حضرت موسی(ع) و به نقل مسعودی در سن ۱۲۶ سالگی از دنیا رفته است. بر اساس روایتی از پیامبر(ص) سن هارون به هنگام مرگ ۱۳۳ سال بود. بر پایه روایتی، موسی هارون را به کوه طور سینا برد و در آنجا ملک الموت او را قبض روح کرد.

مطابق حدیث مذکور، موسی به همراه هارون به طور سینا رفتند و در آنجا اتاقی را دیدند که بر درِ آن درختی بود و بر آن درخت دو لباس آویزان بود، موسی به هارون گفت: «جامه‌ات را بیرون آر و این دو جامه را بپوش و داخل اتاق شو و روی تختی که در آن قرار دارد بخواب». چون هارون روی تخت خوابید مرگش فرا رسید. موسی به نزد بنی‌اسرائیل بازگشت و خبر مرگ هارون را به آنها داد.

بنی ‌اسرائیل موسی را تکذیب کردند و گفتند: تو او را کشته‌ای. خدا به فرشتگان دستور داد جنازه هارون را روی تختی در هوا حاضر کردند و بنی اسرائیل او را دیدند و دانستند که هارون از دنیا رفته است. در غرب اردن بر قله کوه هور مقبره‌ای منسوب به هارون است.

زندگینامه حضرت یحیی (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یحیی بن زکریا یا یوحَنّا مُعَمِّدان (یحیی تعمید دهنده) از پیامبران بنی‌ اسرائیل بود که در کودکی به نبوت رسید. ماجرای تولد یحیی با وجود پیری پدر و نازایی مادر در قرآن آمده است. حضرت یحیی به زهد و گریه زیاد از خوف خدا معروف بود.

 

یحیی فرزند زکریا بود. زکریا(ع) تا کهنسالی فرزندی نداشت. روزی با دیدن مریم(س) و نعمت‌های بهشتی که برایش آمده بود از خدا درخواست فرزند کرد «و گفت: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای به من عطا فرما، که تو شنوندۀ همه دعاها هستی». زکریا در دعای خود بر نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب و بیم از بستگان بعد از خود تأکید کرد.

خدا دعای او را پذیرفت و با وجود پیر بودن زکریا و نازا بودن همسرش به او نوید فرزند داد. مادر یحیی به نام ایشاع، الیصابات یا الیزابت خاله حضرت مریم(س) بود و همزمان با بارداری مریم مقدس،‌ به واسطه معجزه الهی باردار شد و خداوند فرزند او را یحیی نامید.

درباره علت نامگذاری یحیی دلیل‌های مختلفی ذکر کردند؛ از جمله اینکه خداوند نازایی مادرش را به واسطه وجود او از بین برد و او را اِحیا نمود. بعضی نیز گفته اند خداوند او را با ایمان احیا کرد یا اینکه خدا قلب او را با نبوت زنده کرد و قبل از او کسی به این نام نامیده نشده بود. یحیی (ع) نزد مسیحیان به یوحنای مُعَمِّدان معروف است. این نامگذاری به این علت است که حضرت عیسی (ع) توسط وی غسل تعمید داده شد.

یحیی در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند یکی از امتیازهای او را تصدیق کننده نبوت عیسی می‌داند. او مروج آیین موسی بود، و پس از اینکه عیسی به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد. در تاریخ آمده است، یحیی شش ماه از عیسی بزرگتر و نخستین کسی بود که نبوت او را تصدیق کرد و چون یحیی در میان مردم به زهد و پاکدامنی، شهرت داشت تصدیق و دعوت او در توجه مردم به مسیح تاثیر بسیاری گذاشت.  محمد حسین طباطبایی در المیزان می‌گوید منظور از کتاب یحیی همان تورات است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: یحیی بسیار گریه می‌کرد و نمی‎خندید، ولی عیسی بن مریم هم می‌خندید و هم می‌گریست و عمل عیسی از یحیی بهتر بود. نام یحیی ۵ مرتبه در ۴ سوره قرآن آمده است، داستان ولادت یحیی و شمه‌ای از زندگی، صفات و نام او، در قرآن بیشتر در ضمن داستان پدرش زکریا آمده است. در سوره مریم به طور جداگانه از برخی فضیلت ها،‌ موهبت‌ها و الطاف الهی به یحیی، نام برده شده است.

نقل‌ها و داستان‌های مختلفی از یحیی بن زکریا در اناجیل وجود دارد. این مطالب، موارد مشترک بسیاری با آیات قرآن دارند. داستان نوید تولد یحیی به حضرت زکریا، به تفصیل در انجیل لوقا ذکر شده است. یحیی در بزرگسالی به تعمید دهنده معروف شده و مردم را موعظه می‌کرد. مردم از شهرهای مختلف برای گوش کردن موعظه‌های او می‌آمدند. او علیه روحانیون متظاهر و حتی بزرگان قوم نیز صحبت می‌کرد.

اما مهم‌ترین صحبت از یحیی در اناجیل، تأیید عیسی(ع)، تبلیغ بر حقانیت او و تعمید دادن حضرت عیسی می‌باشد. روزی یکی از طرفداران حضرت عیسی با حواریون یحیی به گفتگو پرداخت و میانشان بحث در مورد برتر بودن عیسی یا یحیی، بالا گرفت.

حواریون یحیی به نزد او رفتند و او بدان‌ها چنین گفت: «کار هرکس را خدا از آسمان تعیین می‌کند. کار من این است که راه را برای مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم بلکه آمده‌ام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی عروس پیش داماد می‌رود و دوستان داماد در شادی او شریک می‌شوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم».

در برخی روایات، ملاقاتی از یحیی با شیطان کزارش شده است؛ بر پایه این روایات، روزی یحیی، شیطان را با قیافه وحشتناک که وسایلی عجیب با او بود دید و از او درباره آن وسایل سؤال کرد. شیطان گفت هر کدام از این ابزار برای به دام انداختن انسان‌ها است. یحیی از او پرسید: آیا تا به حال من را فریب داده‌ای،‌ شیطان پاسخ داد: خیر!

ولی خصوصیتی داری که آن را خوش می‌دارم و آن هم پرخوری تو است که باعث می‌شود گاهی نماز خود را درست بجا نیاوری. یحیی همان لحظه گفت: از این پس با خدا عهد میبندم، هرگز خود را از طعام سیر نکنم تا هنگامی که او را ملاقات کنم، ابلیس هم گفت: از این به بعد با خدای خود عهد میکنم تا روزی که او را ملاقات کنم هرگز مؤمنی را نصیحت نکنم، سپس خارج شد و دیگر به نزد یحیی باز نگشت.

صابئین یا مندائیان اقوامی آرامی زبان هستند که از حدود ۲۰۰۰‬ سال پیش تحت تعلیم یحیای تعمیددهنده قرار گرفتند و معتقدند کتاب مقدس آنان، از یحیی پیامبر است. مهاجرت آنان به ایران مقارن با حکومت دولت اشکانی دانسته شده و آنان بعد از یهودیان قدیمی‌ترین مهاجران غیرآریایی هستند که از فلسطین به ایران آمدند. صابئین از ادیان موحد، صاحب کتاب، پیغمبر، خط و زبان هستند و در قرآن کریم طی آیاتی به آنها اشاره شده است.

 

معجزات و کرامات

بر اساس روایاتی، آسمان و زمین بر امام حسین(ع) و یحیی‌(ع) گریه کرده‌اند و حسین بن علی در مسیر کربلا از یحیی و شهادت او یاد می‌کرده است. البته روایات دیگری نیز وجود دارند که برای گریه آسمان و زمین، معنای ملموسی را ذکر کرده‌اند که مثلا آسمان پس از شهادت یحیی باران خون بارید و خورشید قرمز رنگ شد. از علی(ع) نقل شده آسمان و زمین فقط برای دو نفر گریسته است یحیی بن زکریا و حسین بن علی(ع).

در منابع به پنج صفت از اوصاف یحیی اشاره شده است؛ ایمان به مسیح، مقام سیادت و رهبری در علم و عمل، پیامبری صالح، زهد و عظمت. درباره زهد او آوردند بسیار گریه می‌کرد و لباس زبر و خشن می‌پوشید. پیامبر اسلام(ص) درباره زهد او فرموده است: زهد یحیی بن زکریا به حدی بود که در دوران کودکی به بیت المقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از پشم پوشیدند و در حال عبادت هستند او نیز لباس زبر و خشن پوشید.

به معبد رفت و خداوند را عبادت کرد گفته شده است زکریا هرگاه مشغول موعظه‌ بود و یحیی را در میان جمعیت می‎دید بخاطر روحیه لطیف او نامی از بهشت و جهنم نمی‌برد؛ زیرا با شنیدن اوصاف بهشت و جهنم به شدت گریه می‌کرد. روایتی دیگر درباره تفضیل یحیی نقل شده است که برای هیچ‌کس سزاوار نیست بگوید من از یحیی بهترم؛ زیرا او هیچ گناهی نکرد و به هیچ زنی توجه ننمود.

خداوند در قرآن مقام او را والا دانسته و اینگونه خطابش کرده است: وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شود. در روایتی، امام رضا(ع) به همین آیه استناد کردند که خداوند درباره یحیی می‌فرماید او در سه موضع تولد، مرگ و قیامت که همه بنی‌آدم از آن وحشت دارند در امان خواهد بود.

 

عروج ملکوتی

امام سجاد(ع) از پدر خود نقل می‌کند که پادشاه بنی‌اسرائیل عاشق یکی از محارم خود شد و خواست با او ازدواج کند. حضرت یحیی با این عمل مخالفت کرد. این معشوقه به وسوسه مادر خود، سر یحیی را شرط ازدواج خود قرار داد و پادشاه بنی‌اسرائیل سر حضرت یحیی را در ظرفی از طلا برای او فرستاد.

روایات گزارش کردند وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد. مشهورترین مزار منسوب به یحیی، در مسجد جامع اموی دمشق است.

 

زندگینامه حضرت یوسف (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یوسُف از پیامبران بنی‌ ا‌سرائیل و فرزند یعقوبِ نبی بود. او ضمن برخورداری از مقام نبوت، سالیانی در مصر حکومت کرد. در قرآن، سوره‌ای به نام یوسف نام‌گذاری شده و در آن داستان زندگی او به‌تفصیل آمده است.

 

یوسف فرزند یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل بود و مادرش راحیل نام داشت. او یازده برادر داشت که از میان آنها تنها با بنیامین، از مادر مشترک بود. یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچک‌تر بود. یوسف را از پیامبران بزرگ دانسته‌اند. در روایتی از امام باقر، با استناد به آیات قرآن یوسف نبی و رسول دانسته شده است.

بر پایه تفسیر نمونه، خواب یوسف که در آن یازده ستاره و ماه و خورشید به یوسف سجده کردند، علاوه‌بر اینکه از رسیدن یوسف به ثروت و قدرت خبر می‌داد، بیان‌کننده نبوت او در آینده هم بود. علامه طباطبایی هم یکی از مصادیق کامل‌شدن نعمت برای یوسف را که در آیه ۶ سوره یوسف آمده است، رسیدن او به مقام پیامبری دانسته است.

فرزندان یعقوب می‌گفتند یوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوب‌ترند. آنها روزی از یعقوب خواستند اجازه دهد یوسف برای بازی همراهشان به بیابان برود وقول دادند که از او محافظت کنند. آنان در بیابان یوسف را به چاه‌ انداختند و پس از بازگشت، به یعقوب گفتند که گرگ او را دریده است. طبق آیات قرآن، یعقوب سخنشان را باور نکرد. او بعدها از شدت فراق و گریه بر یوسف نابینا شد. قافله‌ای یوسف را از چاه نجات داد و برای غلامی به مصر برد. عزیز مصر او را خرید و او وارد خانواده ای عزیز شد.

در کتاب‌های قصص القرآن یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است. از این‌ رو زلیخا زن عزیز مصر، شیفته او شد،و پیوسته اورا به گناه فرا خواند ولی یوسف خویشتن‌داری کرد و به خواست زلیخا تن نداد. این ماجرا به‌گوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر، زلیخا را سرزنش کردند. او جلسه‌ای ترتیب داد، زنان اشراف شهر را دعوت کرد و کارد و میوه به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد.

زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت‌ تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان رابه سختی بریدند. پس از این ماجرا، به‌جهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از خدا خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد.

یوسف به‌جهت دانستن تعبیر خواب، خواب دو زندانی را تعبیر و پیش‌بینی کرد یکی از آنها کشته و دیگری آزاد می‌شود و نزد پادشاه مصر جایگاهی به‌دست می‌آورد. چند سال پس از این ماجرا، پادشاه مصر خواب دید که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می‌خورند. او همچنین در خواب هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک مشاهده کرد. و چون خوابگزاران پادشاه نتوانستند این خواب را تعبیر کند، در این زمان آن زندانی که آزاد شده و به دربار راه یافته بود، یوسف را به یاد آورد و گفت که تعبیر آن خواب را برایشان می‌گوید.

او به زندان رفت و تعبیر آن خواب را از یوسف پرسید. یوسف گفت: شما هفت سال فراوانیِ آب در پیش دارید و پس از آن، هفت سال خشکسالی پیش خواهدآمد. آنگاه پیشنهاد کرد که برای نجات از خشکسالی هفت سال نخست را بیشتر زراعت کنند و محصولات افزون بر مصرف را با همان خوشه‌هایشان انبار کنند تا سالم بماند.

پادشاه چون تعبیر خواب یوسف و راه‌حلش برای نجات مصر از قحطی را پسندید ، یوسف را به حضور طلبید؛ اما او به فرستاده شاه گفت ماجرای بریدن دستان زنان و زندانی‌شدنش را از شاه بپرسد. شاه درباره این موضوع تحقیق کرد و زنان شهر را به دربار فراخواند. زنان مصر بر بی‌گناهی یوسف تأکید کردند و زلیخا هم به عمل خود اعتراف کرد. پس از تعبیر خواب و اثبات بی‌گناهی یوسف، پادشاه مصر او را از زندان آزاد و وزیر خود و عزیز مصر کرد.

در دوره بی‌آبیِ مصر، کنعان نیز دچار قحطی شد. ازاین‌رو یعقوب پسرانش را برای دریافت گندم به مصر فرستاد. یوسف با دیدن برادرانش آنها را شناخت؛ اما آنها او را نشناختند. او با برادران به نیکی رفتار کرد و با فرستادن پیراهنش برای یعقوب چشمان نابینای او را بینا کرد. پس از آن یعقوب و فرزندانش برای دیدار یوسف به مصر رفتند.

 

در برخی از روایات از ازدواج یوسف با زلیخا پس از رسیدن به مقام عزیزی مصر سخن آمده است. برای مثال در حدیثی آمده است که یوسف زنی را دید که می‌گفت خدا را شکر که بردگان را به‌واسطه طاعتشان پادشاه کرد و پادشاهان را به‌ واسطه معصیتشان برده کرد. از او پرسید کیستی و او گفت زلیخا هستم و یوسف با او ازدواج کرد.

حتی در برخی روایات آمده است که زلیخا با دعای یوسف جوان شد و آنگاه یوسف با او ازدواج کرد. اما برخی با بررسی روایات مربوطه، در سند و محتوای این روایات خدشه وارد نموده، آنها را غیر قابل قبول دانسته‌اند. در برخی نقل‌ها آمده است هر دو فرزند یوسف (منشا و افرایم) از زلیخا بودند.

طبق آیه ۴۲ سوره یوسف، هنگامی که یوسف در زندان بود، خبر آزادی یکی از زندانیان را به او داد و گفت: بی‌گناهیِ مرا پیش پادشاه یادآوری کن، اما شیطان آن را از یاد او برد و برای همین، یوسف چند سال در زندان ماند. در این زمینه میان مفسران اختلاف‌ نظر هست.

برخی گفته‌اند منظور این است که شیطان خدا را از یاد یوسف برد و به‌ باور برخی دیگر شیطان موجب شد آن زندانی فراموش کند بی‌ گناهی یوسف را به پادشاه بگوید. علامه طباطبایی نظر نخست را با بیان صریح قرآن ناسازگار دانسته است؛ چراکه از سویی در قرآن یوسف از مُخلَصان شمرده شده است و از سوی دیگر آمده است که شیطان هیچ‌گاه نمی‌تواند در اندیشه مخلصان نفوذ کند.

 

معجزات و کرامات

نام یوسف ۲۷ بار در قرآن آمده و سوره دوازدهم قرآن، به نام اوست. قرآن یوسف را از بندگان مُخلَص خدا معرفی کرده است  که به‌ گفته علامه طباطبایی به این معنا است که او نه‌تنها به درخواست زلیخا برای ارتباط با او تن نداد، که حتی در دل هم به آن کار گرایش نداشت. همچنین در قرآن یوسف از محسنان دانسته شده است.

در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف به‌تفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاه‌انداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان زلیخا و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است.

 

عروج ملکوتی

یوسف ۱۲۰ سال زندگی کرد. هنگامی که مرگش فرا رسید، خدا به او وحی کرد که نور و حکمت را که در دست دارد، به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد. بعد از وفات یوسف هر گروهی می‌خواست جنازه او را در محله خود دفن کند. برای اینکه نزاع پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در نیل دفن کردند. پس از سال‌ها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج کرد و به‌ گفته یاقوت حموی تاریخ‌ نویس قرن ششم و هفتم قمری، در فلسطین دفن کرد.

زندگینامه حضرت ادریس (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

ادریس یا خنوخ (یا همان الیاس) یکی از پیامبران است. قرآن او را یکی از پیامبران بزرگ لقب داده که به جایگاه والایی رسیده است. برخی از مفسران قرآن و تاریخ‌نویسان مسلمان ادریس را با اُخنوخ یا خَنوخ (جد حضرت نوح که در تورات نام او ذکر شده است) یکی دانسته‌اند.

 

برخی کلمه ادریس را مشتق از دروس و دراست دانسته و علت این نامگذاری را دانش بسیار یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند و گفته‌اند که او بیش‌تر از سی صحیفه را تدریس کرده است. برخی دیگر به اشتقاق کلمه «ادریس» از ماده «دروس» به ‌معنای پنهان شدن، معتقد بوده و علت این نامگذاری را پنهان شدن ناگهانی ادریس بیان کرده‌اند.

طبق نظر علامه حسن زاده آملی، ادریس همان الیاس است. از آنجا که ایشان را ظهور و غیبت بوده است، دو بار مبعوث شده اند؛ یکبار پیش از غیبت که ادریس نبی بود: واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا و رفعناه مکانا علیا. (مریم، 58) و یکبار پس از زمان غیبتش که 365 سال بوده است و پس از آن به اسم الیاس ظهور فرموده است: و ان الیاس لمن المرسلین. (صافات، 124) طبرسی نیز در مجمع البیان از ابن مسعود نقل می‌کند که منظور از الیاس، ادریس است که جد حضرت نوح بوده است.

بعضی می‌گویند ادریس اسمی عجمی (غیر عربی) است و نمی‌تواند مشتق از دراست باشد. به قولی، ادریس همان هرمس است که در یونان باستان واسطه بین خدایان و انسان به حساب آمده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان عنوان می‌کند که ادریس(ع) «هرمس» نیز نام داشته است برخی معتقدند که کلمه هرمس عربی ارمیس یونانی است، و ارمیس به زبان یونانی به معنای عطارد است.

جوادی آملی معتقد است که حضرت ادریس(ع) سرسلسلۀ بسیاری از انبیائی است که قبل از نوح مبعوث شدند. برخی معتقدند که میان ادریس(ع) و آدم(ع) ۵ نسل فاصله است. بعضی «منف» مصر را محل ولادت ادریس می‌دانند و برخی می‌گویند در بابل به دنیا آمده است. او در آنجا رشد کرد و شیث بن آدم که جد جد پدرش بود درس گرفت.

ادریس سومین پیامبر از پیامبران الهی می‌باشد که مأمور هدایت دودمان قابیل شده بود که به اعمال ناپسند می‌پرداختند و مشرک، می‌گسار و بت پرست بودند، او مردم را به حق و توحید دعوت کرده و از آنان می‌خواست از شریعت آدم و شیث پیروی کنند، نسبت به همدیگر با عدل و انصاف رفتار کرده و در مورد ضعیفان کوتاهی نکنند، برای جهاد با دشمنان دین آماده باشند و با پرداخت زکات به یاری فقرا بشتابند و روزه گرفتن در روزهای معهود را فراموش نکنند.

براساس روایات اسلامی ادریس نخستین کسی بود که جامه دوخت و قلم را برای نوشتن به کار بست و به دانش ستاره شناسی و حساب پرداخت. به‌ همین دلیل انسان‌ها در رشته‌های نجوم، هندسه، فلسفه، حساب، منطق و حکمت مدیون او هستند. شغل او خیاطی و مسجد سهله خانه او بود.

پیامبر(ص)، در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد کتاب‌هایی که خداوند نازل کرده است، فرمود: یک‌صد و چهار کتاب؛ پنجاه صحیفه بر شیث نازل کرد، سی صحیفه بر حضرت ادریس، بیست صحیفه بر حضرت ابراهیم و تورات و انجیل و زبور و فرقان. برخی معتقدند در مصحف ادریس(ع) از پیامبر گرامی اسلام(ص) با نام «بهائیل» یاد شده است.

در بخشی از این مصحف آمده است «هنگامی که خداوند ابلیس را تا روز موعود مهلت داد، به او فرمود: برای آن روز بندگانی را برگزیده و قلب‌هایشان را امتحان کرده‌ام. آنان دوستان من هستند. برای آنها پیامبر مصطفی و امینی چون مرتضی (علی) انتخاب کرده‌ام. پس مصطفی را پیامبر، و آنها (امت) را یاور و انصار قرار دادم. آنها امتی هستند که من برای پیامبرم مصطفی و امینم مرتضی اختیار کرده ام.»

 

معجزات و کرامات

ادریس، حضرت محمد(ص) را در شب معراج زیارت کرده و ایشان را «الاخ الصالح» نامیده است. ادریس(ع) یکی از ۲۶ پیامبری است که خداوند نام آنها را در قرآن کریم آورده است. قرآن کریم دوبار و در آیات ۵۶ و ۵۷ سوره مریم و همچنین آیات ۸۴ و ۸۵ سوره انبیاء از حضرت ادریس یاد می‌کند و او را پیامبری صدیق، صابر و صالح و دارای منزلتی والا می‌داند و از داخل شدن او در رحمت الهی خبر می‌دهد.

این در حالی است که در عهد عتیق از حضرت ادریس به طور عام و کلی یاد شده است و از او با عناوینی همچون «سلوک با خدا» و «زیستن با خدا» یاد شده است. برخی با توجه به آیات و روایات معتقدند که خداوند او را به بعضی از طبقات آسمان «چهارم یا پنجم یا ششم» بالا برده است و از این رو در قرآن آمده است: و رفعناه مکانا علیا. برخی دیگر گفته‌اند که خداوند روح او را میان آسمان چهارم و پنجم قبض نموده است. از امام باقر(ع) نقل شده است که منظور رفعت مکانی در خصوص حضرت ادریس نیست بلکه معنای رفعت در آیه رفعت مقام و مرتبه اوست.

یکی دیگر از ویژگی‌های ادریس(ع) عبادت هر روز و شب اوست در روایات آمده است که او زاهد و عابد بود و هر روز هزاران بار خدا را تسبیح می‌گفت. او روزها مشغول عبادت و تسبیح خداوند و برخی از شب‌ها استراحت می‌کرد. او همواره هنگام دوختن لباس به حمد، تسبیح، تکبیر و توحید خداوند مشغول بود به نحوی که بر اساس روایات اعمال یک روز او برابر با کردار اهل زمین در آن زمان بود.

وجود پاره‌ای از تفسیرهای عرفانی درباره زندگی حضرت ادریس نشان از توجه عرفا و متصوفه به داستان زندگی و سیر و سلوک او دارد. حضرت ادریس در متون عرفانی نمونۀ سالکی است که با قطع تعلقات از لذت‌های دنیایی و دست کشیدن از آمال و آرزوهای دنیا، پیش از مرگ به مرگ اختیاری مرده است.

ابن عربی با نگاه تاویلی، حضرت ادریس را نمونه‌ای از نفس مجردی می‌داند که نسبتی با خداوند دارد و معتقد است چنین نفسی قابل تقدیس است. اگر چه ابن عربی در برخی موارد حضرت ادریس و الیاس را دو نفر می‌داند اما از مجموع سخنان او نتیجه گرفته شده است که الیاس نام دوم ادریس است.

 

عروج ملکوتی

در خصوص عمر حضرت ادریس اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند که عمر ادریس در زمین حدود سیصد سال بود. در مورد پایان عمر یا پایان کار او بر روی زمین نیز اختلافاتی وجود دارد:

  1. طبق برخی روایات ادریس از میان پیروان خود صد نفر از برترین‌ها را برگزید و از میان صد نفر، هفتاد نفر و از میان هفتاد نفر ده نفر ‌و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند، آنها هم چنان با ادریس به عبادت الهی پرداختند تا زمانی که خداوند روح ادریس را به ملأ اعلی برد.
  2. برخی هم در مورد سرانجام حضرت ادریس گفته‌اند، چون او، گناهان فرزندان قابیل را دید از خداوند خواست که او را به سوی خود بالا ببرد و خداوند هم اجابت کرد و هم اکنون در آسمان چهارم یا ششم زندگی می‌کند. برخی گفته‌اند وی به آسمان چهارم رفت و در آنجا جان داد. درمقابل بعضی نیز معتقدند که او به صورت زنده وارد بهشت شد و هرگز از آن بیرون نیامد.

زندگینامه حضرت اسماعیل (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

اسماعیل از پیامبران الهی و فرزند ابراهیم‌ خلیل‌ و برادر اسحاق است. به اعتقاد بیشتر مسلمانان‌ او همان ذبیح است. همچنین بنا بر روایات اسلامی نسب‌ پیامبر اسلام به اسماعیل می‌رسد.

 

نام‌ وی‌ در لغت‌نامه‌ها غالبا غیر عربی و مرکب‌ از دو واژه «اسمع» و «ایل» (به‌ معنای‌ خدا را شنید) آمده است و گفته‌اند که‌ ابراهیم‌(ع‌) به‌ هنگام‌ درخواست‌ فرزند از خدا با این‌ کلمه‌ها آغاز سخن‌ می‌کرد. آرتور جفری‌ با پژوهشی‌ درباره این‌ نام‌، ریشه‌ای‌ کهن‌ برای‌ آن‌ یاد کرده است و نظایر آن‌ را در منابع‌ عبری‌، حبشی‌ و دیگر زبان‌های سامی‌ نشان‌ داده‌ است‌.

در منابع‌ روایی‌، در تفصیل‌ داستان‌ زندگی‌ اسماعیل‌ آمده‌ است‌ که‌ ساره همسر ابراهیم‌(ع)، چون‌ عقیم‌ بود و شوهرش‌ را علاقمند به داشتن فرزند دید، کنیز خود هاجر را به‌ همسری‌ او درآورد تا شاید بتواند، صاحب‌ فرزندی‌ شود. هاجر از ابراهیم‌ باردار شد و فرزندی‌ آورد که‌ او را اسماعیل‌ نام‌ نهادند.

اگرچه‌ در روایات‌ مختلف‌، درباره تولد اسماعیل‌ به‌ هنگام‌ پیری پدر، اتفاق‌ رأی وجود دارد، اما درباره سن‌ ابراهیم‌(ع) در آن‌ زمان‌ اختلاف‌ به‌ چشم‌ می‌خورد و گروهی‌ وی‌ را به‌ هنگام‌ ولادت‌ اسماعیل‌ ۹۹ ساله‌ دانسته‌اند.

نقل شده است که پس‌ از تولد اسماعیل‌، ساره‌ که‌ خود فرزندی‌ نداشت‌، نسبت به هاجر و فرزند او حس حسادت داشت، ولی‌ او نیز مدتی‌ بعد با بشارت‌ الهی‌ در سن‌ پیری‌ فرزندی‌ آورد که‌ او را اسحاق نامیدند. در روایات‌ آمده‌ است‌ ابراهیم‌ که‌ اسماعیل‌ را بسیار دوست‌ می‌داشت‌، یک‌ بار که‌ اسحاق‌ را بر دامان‌ خود داشت‌، با دیدن‌ اسماعیل‌ او را به‌ جای‌ اسحاق‌ نشاند.

این‌ امر آتش‌ غضب‌ ساره‌ را برانگیخت‌ و از حضور هاجر و فرزندش‌ نزد ابراهیم‌(ع) اظهار دلتنگی‌ کرد و شوهر را واداشت‌ تا آنان‌ را از منطقۀ شام دور سازد؛ آنگاه‌ از سوی‌ پروردگار به ابراهیم‌ فرمان داده شد تا هاجر و اسماعیل‌ را به‌ مکه ببرد.

بر پایه روایات‌ اسلامی‌، ابراهیم(ع)، هاجر و اسماعیل‌ را با خود برد و برای‌ پیمودن‌ راه‌، خداوند جبرئیل را راهنمای‌ آنان‌ قرار داد، تا آنکه‌ به‌ سرزمینی‌ بی‌آب‌ و علف‌ رسیدند که‌ همان‌ مکه‌ بود و سپس‌ جبرئیل‌، ابراهیم‌ را آگاه کرد که‌ وعده‌گاه‌ خداوندی‌ همانجاست‌. بعد از ورود به مکه، ابراهیم‌(ع)، همسر و فرزند را آنجا در امان‌ پروردگار بگذاشت‌ و راه‌ بازگشت‌ به سوی‌ شام‌ را در پیش‌ گرفت‌.

در ادامۀ داستان‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی آذوقۀ آن‌ دو تمام‌ شد، تشنگی‌ بر کودک‌ غالب شد و هاجر برای یافتن‌ آبی‌ که‌ عطش‌ فرزند را فرو نشاند، به‌ هرطرف می‌دوید و ۷ بار، مسیر صفا تا مروه (سعی بین صفا و مروه) را پیمود و هیچ‌ نیافت‌.

بار آخِر از کنار اسماعیل‌ صدایی‌ شنید و از ترس‌ آنکه‌ حیوانی‌ درنده‌ به کودک آسیبی برساند، به سوی‌ او دوید، اما با نهایت‌ شادمانی‌ متوجه‌ شد که‌ در زیر پای‌ کودک‌ آبی‌ جاری‌ شده است و این همان چشمه‌ای‌ که‌ بعدها با نام‌ زمزم شناخته‌ شد. در برخی‌ منابع‌، آن‌ آب‌ را، «چاه‌ اسماعیل» نیز خوانده‌اند.

از حوادث‌ مهم‌ در داستان‌ زندگی‌ اسماعیل‌، همراهی او با ابراهیم‌(ع) در ساختن‌ خانه کعبه است‌. درباره آیات‌ ۱۲۵ تا ۱۲۷ از سوره بقره که‌ به‌ برپایی‌ بیت‌ خدا و پیراستن‌ آن‌ از پلیدی‌ها توسط ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع) اشاره‌ دارد، روایات‌ اسلامی‌ به‌ تفصیل‌ این‌ داستان‌ پرداخته‌اند. در منابع‌ آمده‌ است‌ که‌ ابراهیم‌(ع) برای‌ به‌ جای‌آوردن‌ فرمان‌ الهی‌ درباره برپایی‌ کعبه‌ به‌ مکه آمد و اسماعیل‌ به‌ همراه‌ پدر دست‌ به‌ کار بنای‌ کعبه‌ شد.

حدیثی‌ مشهور از رسول‌ اکرم‌(ص) است‌ که‌ در آن‌، حضرت‌ خود را «ابن‌ الذبیحین» (اشاره‌ به‌ اسماعیل‌ و عبدالله بن عبدالمطلب) خوانده‌اند. در تفصیل‌ روایی‌ داستان‌ ذبح‌ چنین‌ می‌یابیم‌ که‌ پس‌ از بنای‌ کعبه‌، ابراهیم‌(ع) پس‌ از دریافت‌ فرمان‌ الهی‌ به‌ ذبح‌ در رؤیا، آن‌ را با فرزند مطرح‌ می‌سازد و او نیز به‌ امر الهی‌ گردن‌ می‌نهد.

در پرداخت‌ داستان‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ ابلیس چون‌ آگاه‌ شد که‌ ابراهیم‌، همراه‌ فرزند برای‌ انجام‌ دادن‌ فرمان‌ راه‌ کوه‌ ثبیر را در پیش‌ گرفته‌اند، سعی‌ در فریفتن‌ اسماعیل‌ کرد و چون‌ توفیقی‌ نیافت‌، نزد هاجر رفت‌ و تلاشی‌ زیادی کرد تا او را فریب‌ دهد ولی موفق نشد. ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع) به بالای کوه‌ رسیدند و آنگاه‌ که‌ اسماعیل‌ پدر را در آن‌ کار نگران‌ دید، نگرانی‌ را از دل‌ او برد و رضایت خود به‌ اطاعت‌ فرمان‌ الهی‌ را گوشزد کرد.

پس‌ هنگامی‌ که‌ ابراهیم‌ کارد را بر گلوی‌ اسماعیل‌ نهاد، آوای‌ غیبی‌ او را از ادامۀ کار بازداشت‌. فرمان‌ آمد که‌ خداوند در مقابل‌ صبر و صدق‌ ایشان‌، گوسفندی‌ را فدیه‌ نهاده‌ است‌ و ابراهیم‌ را مأمور ساخت‌ تا گوسفند را به‌ جای‌ اسماعیل‌، قربانی‌ کند. داستان قربانی کردن اسماعیل در آیات ۱۰۰ تا ۱۰۷ سوره صافات ذکر شده است.

مطابق‌ روایات‌، نبوت او به جهت هدایت‌ جرهمیان‌، و نیز قبایل‌ یمانی‌ و عمالیق‌ بود. او در مدت‌ ۵۰ سال‌، در میان‌ ایشان‌ به‌ انجام رسالت‌ الهی‌ پرداخت‌ و آنان‌ را به‌ نماز و زکات فراخواند و از پرستش‌ بتان‌ بر حذر داشت‌؛ اما آنان به جز گروهی‌ اندک‌، در کفر خود پا برجای ماندند.

اسماعیل‌ پیش‌ از مرگ‌ وصیت‌ کرد تا دخترش‌ با عیصو (عیص‌) فرزند اسحاق‌ ازدواج‌ کند و نیز نبوت‌ را به‌ برادرش‌ اسحاق‌ سپرد. اسماعیل‌ که‌ در طی‌ سال‌ها عهده‌دار امور خانه کعبه‌ بود، سرپرستی کعبه‌ را به‌ فرزندش‌ نابت‌ سپرد.

در منابع‌ یاد شده‌، همچنین‌ اسماعیل‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از اجداد اصلی‌ عرب‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ و نسب‌ عدنان‌، نیای‌ بخش‌ وسیعی‌ از قبایل‌ عرب‌، به او باز می‌گردد؛ در حالی‌ که‌ اقلیتی‌ از منابع‌ کهن‌ نسب‌شناسی‌، نسب‌ تمامی‌ قبایل‌، حتی‌ اعراب‌ قحطانی‌ را بدو رسانیده‌اند و اسماعیل‌ را ابوالعرب‌ خوانده‌اند.

بر اساس چند روایت، اسماعیل‌ در کنار هود، صالح، شعیب‌ و حضرت محمد صلی الله علیه و آله یکی‌ از ۵ پیامبر عرب‌ معرفی‌ شده‌ و رسول‌ اکرم‌(ص) به‌ عنوان‌ فرد برگزیده‌ از ذریۀ او شناخته‌ شده‌ است‌.

 

معجزات و کرامات

نام‌ اسماعیل‌ ۱۱ بار در قرآن کریم‌ یاد شده‌ است‌ که‌ موضوعاتی‌ همچون‌ بنای‌ کعبه توسط ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع)، نزول‌ وحی به‌ وی‌ و نیز یاد او در کنار دیگر پیامبران‌ الهی‌، تولد او به‌ عنوان‌ عطیه‌ای‌ خدایی‌ به‌ ابراهیم و نیز ذکر صفات‌ نیک‌ وی از جمله این‌ یاد کرد است‌.

در آیه ۸۵ از سوره انبیاء، حضرت اسماعیل‌ در کنار پیامبرانی‌ چون‌ ادریس و ذوالکفل‌، از صابران‌ دانسته‌ شده‌ است‌ و برخی‌ از مفسران‌ سر نهادن‌ اسماعیل‌ برای‌ ذبح‌ را یکی‌ از نشانه‌های آشکار صبر او دانسته‌اند. برخی‌ از مفسران‌، «اسماعیل‌ صادق‌ الوعد» را همان اسماعیل‌ فرزند حضرت ابراهیم دانسته‌ و در توضیح‌ صدق‌ او در وعد، داستانی‌ آورده‌اند.

در بسیاری‌ از روایات‌، بشارت‌ الهی‌ درباره تولد فرزندی‌ «علیم» و «حلیم» برای ابراهیم‌ را که‌ در آیاتی‌ از قرآن کریم ذکر شده‌ است‌، مژده‌ به‌ تولد اسماعیل‌ دانسته‌ و او را دارنده این‌ صفات‌ شمرده‌اند.

 

عروج ملکوتی

منابع‌ روایی‌، عمرِ اسماعیل‌ را ۱۳۰ سال‌ و حتی‌ بیشتر نوشته‌اند که‌ پس‌ از مرگ‌، پیکر او در ناحیه حِجر در کنار مدفن‌ مادرش‌ هاجر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.

زندگینامه حضرت اسحاق (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

اِسحاق از پیامبران الهی، فرزند ابراهیم(ع) و برادر اسماعیل بود. او جد بنی‌اسرائیل بود و پیامبرانی از جمله یعقوب، داوود، سلیمان، یوسف و موسی از نسل او بودند.

 

اسحاق از پیامبران الهی و فرزند ابراهیم(ع) و ساره است که در فلسطین به دنیا آمد و در همان جا زندگی ‌کرد. اسحاق واژه‌ای عبری به معنای خندان است. برخی نیز آن را برگرفته از زبان عربی دانسته‌اند. تولد او پنج یا ۱۳ سال بعد از اسماعیل دانسته شده است. هنگام تولد اسحاق، پدرش بیش از ۱۰۰ سال داشته و مادرش ۹۰ ساله بوده است. اسحاق در ۴۰ سالگی با دختری به نام رفقه ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام‌های عیص و یعقوب شد.

واقعه ذبح اسماعیل، در کتاب مقدس یهودیان، برای اسحاق بیان شده و یهودیان، آن را از دلایل برتری اسحاق بر اسماعیل می‌دانند. برخی از اهل سنت نیز این عقیده را برگزیده‌اند. با این حال شیعیان با اتکا به آیه ۱۱۲ سوره صافات، و همچنین آیه ۷۱ سوره هود، ذبیح الله بودن اسحاق را رد کرده‌اند.

اسحاق پیش از وفات، نبوت را بر اساس دستور خداوند، به فرزندش یعقوب سپرد. بنابر متن تورات، اسحاق اراده کرده بود تا فرزند دیگرش عیص یا عیسو پیامبر پس از خود باشد، اما یعقوب به همراه مادرش، او را فریب دادند و یعقوب به پیامبری رسید. محمدهادی معرفت، قرآن‌شناس و مفسر معاصر، آنچه در این باره در تورات نقل شده را مصداق توهین به پیامبران، و نیز به معنای تزویرگر خواندن یعقوب دانسته که از نابینایی پدر خود سوءاستفاده کرده است. او همچنین روایت تورات درباره فریب اسحاق توسط یعقوب را گستاخی در حق پیامبران بزرگ الهی دانسته است.

طبق آیات قرآن، خداوند پیش از تولد اسحاق، پدر و مادر او را از این رخداد آگاه کرده و به آنها بشارت تولد چنین فرزندی داده است. این بشارت در آیه 71 سوره هود آمده است. داستان تولد اسحاق، بدون ذکر نام وی، در آیه ۵۳ سوره حجر و آیه ۲۹ سوره ذاریات نیز آمده است. نام اسحاق ۱۷ بار در ۱۲ سوره از قرآن ذکر شده است.

 

معجزات و کرامات

اسحاق پس از وفات برادرش اسماعیل، در نبوت جانشین او شد و پس از او همه پیامبران از نسل اسحاق بودند؛ به جز حضرت محمد که از نسل اسماعیل بوده است. در قرآن، ۸ آیه مستقیم یا غیرمستقیم اشاره به نبوت اسحاق دارد؛ از جمله درباره نبوت اسحاق، نزول کتاب آسمانی بر فرزندان وی، اعطای شریعت به اسحاق، نزول وحی بر او، امر به پیروی از وی، و اشاره به امامت اسحاق. در این آیات دین و شریعت اسحاق همان دین پدرش ابراهیم یعنی دین حنیف بوده که اساس آن بر توحید بنا شده است.

 

عروج ملکوتی

اسحاق در ۱۸۰ سالگی درگذشت و در نزدیکی بیت المقدس، در شهر الخلیل در فلسطین امروزی دفن شد.

 

زندگینامه حضرت آدم (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

حضرت آدم نخستین انسان خلق شده، پدر همه انسان‌ها و اولین پیامبر الهی بود. کسی که به تایید قرآن برای نخستین بار خداوند از روح خود در کالبد او دمید، آن‌گاه خود را برای خلقت آدم ستود و فرشتگان مأمور شدند بر او سجده کنند.

 

آدم، واژه‌ای غیرعربی که وارد زبان عربی شده است. این کلمه در داستان آفرینش انسان در تورات به‌کار رفته است،‌ ولی ریشه اصلی آن در زبان عبری نیز معلوم نیست. البته کلمه مؤنث آن «اَدَمَه» در عبری به معنی زمین یا خاک بکار رفته است.

مفسران در مورد آیه ۳۰ سوره بقره که خداوند بعد از خلقت آدم می‌فرماید: «من در زمین جانشینی می‌گذارم.» اختلاف نظر دارند. این اختلاف نظر به چند صورت مطرح شده است اول اینکه این خلیفه‌ای که خداوند در این آیه مطرح کرده است به چه معناست و محدود خلافت آن خلیفه چقدر است، اختلاف نظر دیگر در مصداق خلیفه است که خلیفه حضرت آدم است یا نوع بشر یا هر کس دیگری.

اختلاف دیگر این است که انسان یا حضرت آدم اساسا جانشین چه کسی شده است. بسیاری از مفسران معتقدند که انسان جانشین خداوند است و محدود خلافت همه کائنات می‌باشد و این خلافت اختصاصی به حضرت آدم ندارد.

در گفت‌وگوی خدا با فرشتگان درباره آفرینش آدم، این عبارت از قول فرشتگان آورده شده که به پروردگار گفتند: “آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که در آن تبهکاری و خونریزی کند!؟” برخی گفته‌اند پیش از آدمیان، جنیان در زمین بودند که در آن تباهی و خونریزی می‌کردند و فرشتگان سرنوشت آدم و نسل او را بر آنان قیاس کرده‌اند.

برخی گفته‌اند خدا خود به فرشتگان گفت خلیفه‌ای در زمین قرار می‌دهم، گفتند: او چگونه خواهد بود؟ گفت: تباهی و خونریزی خواهد کرد. گفتند: چرا او را می‌آفرینی؟ گفت: من در سرشت آدمیان بسیاری خوبی‌ها و نیکی‌ها نهاده‌ام که شما از آن آگاهی ندارید.

در سوره‌های حجر و ص خداوند می‌فرماید: از روح خود در آدم دمیدم. در جاهای دیگری نیز (در مورد آدم و عیسی) کلمه روح به خدا نسبت داده شده است. اسناد روح به خدا به چه معناست؟ مفسران اشاره‌هایی برای این مطلب دارند. به عقیده این افراد دمیدن عبارت است از روان ساختن باد در چیزی و در اینجا مقصود زندگی دادن به آدم است از راه بخشیدن جان. نسبت دادن روح به خدا برای گرامی داشتن آدم است.

بهشت آدم نخستین سکونت‌گاه آدم(ع) و حَوّا در ابتدای خلقتشان است. در سه سوره قرآن‌ کریم از بهشت آدم یاد شده است. آدم و حوا در این بهشت از همه خواستنی‌ها و فراوانی نعمت برخوردار بودند اما در کنار این رفاه، به آن دو هشدار داده شده بود که به درخت معینی نزدیک نشوند و میوه آن را نخورند. آدم و حوا با وسوسه شیطان از میوه درخت ممنوعه استفاده کردند و به دنبال آن از بهشت اخراج شدند. درباره موقعیت بهشت آدم سه نظریه وجود دارد: باغی در زمین، بهشتی برزخی در آسمان‌ها و بهشت موعود.

هبوط در لغت به معنای «پایین قرار گرفتن به صورت اجبار» است و در اصطلاح به داستان خروج آدم و حوا از بهشت، گفته می‌شود. خداوند در آیات مختلف به داستان هبوط پرداخته است: «همگی (به زمین) فرود آیید! در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود».

برپایه اعتقاد مسلمانان، چون پیامبران رسانندگان پیام خدا به مردمند و با همه امور دینی و دنیوی مردم سر و کار دارند، باید از هرگونه گناه پاک باشند. اما در داستان آفرینش آدم و زندگی او آیاتی هست که باید از دیدگاه عصمت انبیا بررسی شود. آیاتی از قبیل این که: “شیطان، آدم و حوا را از بهشت لغزاند.” هم چنین: “ایشان را بفریفت؛ گفتند پروردگارا بر خود ستم کردیم.”

پاسخ ساده‌ای که مفسران به مشکل تطبیق این آیات با عصمت انبیا داده‌اند، این است که آدم هنگام سر زدن این لغزش، در دوران سکونت در بهشت بود و تکلیفی نداشتند یا او در این زمان مقام نبوت نداشته، یا آنچه از آدم سر زد ترک اَوْلی بوده است نه گناه، یا نهی در داستان آدم، نهی تنزیهی (کراهتی) بوده است نه نهی تحریمی.

 

معجزات و کرامات

بر اساس آیه ای از قرآن فرشتگان بر آدم سجده کردند. این سجده با توجه به اینکه همه مسلمانان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که ‌عبادت ویژه خداست و هرگونه تعظیمی به صورت عبادت برای غیرخدا، کفر و شرک است. سجده عبادی نبوده است بلکه برای بزرگداشت و به معنی درود و آفرین بوده است.

 

عروج ملکوتی

آدم 930 سال زندگی کرد. بسیاری از روایات محل دفن آن ‌حضرت را حرم خداوند (شهر مکه و مناطق مشخص پیرامون) بیان کردند. اما روایات دیگر محل دفن حضرت آدم را شهر نجف و با محل دفن حضرت علی علیه‌ السلام یکی می‌دانند. راوی از امام می‌پرسد: معروف این است که آدم در حرم خدا دفن شده است؛ چگونه می‌فرمایید در نجف است؟ امام در جواب می‌فرماید: «در جریان طوفان نوح، تابوت حضرت آدم (علیه‌السلام) نمایان شد و حضرت نوح  تابوت آدم را همراه خود به کوفه آورد و در آن‌جا دفن کرد.»

زندگینامه حضرت داوود (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

داوود از پیامبران بنی‌ اسرائیل بود که به مقام پادشاهی رسید و اورشلیم را برای بنی‌اسرائیل فتح کرد. کتاب زبور بر او نازل شد و مقام قضاوت نیز در اختیارش بود.

 

داوود بن ایشا از نسل یهودا فرزند یعقوب بود. حضرت داوود را فردی کوتاه قد، سبزه‌رو و کم‌مو دانسته‌اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان فرزند حضرت داوود بود و جانشین او نیز شد. داوود از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود. خداوند بر حضرت داوود کتاب زبور را نازل کرد.

پس از حضرت موسی(ع) و حضرت یوشع، مردانی به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران نامیده می‌شدند. آخرین داور، حضرت سموئیل بود که بنی‌اسرائیل از او خواستند برایشان پادشاهی تعیین کند. در نهایت طالوت (شاؤل) به پادشاهی رسید. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگ‌ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او می‌دهد و دخترش را نیز به عقد او در می‌آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف مال طالوت را گرفت و داماد او شد.

نبوت و پادشاهی هر یک در میان نسل خاصی از فرزندان یعقوب باقی بود، با این حال خداوند این دو مقام را برای داوود قرار داد و پس از فوت طالوت، داوود پادشاه بنی‌اسرائیل نیز گشت. تاریخ پادشاهی داوود، در کتاب‌های دهم و یازدهم از عهد عتیق، به نام‌های «کتاب دوم سموئیل» و «کتاب اول پادشاهان»، ثبت شده است.

امام باقر(ع) حضرت داوود را از معدود انبیایی معرفی می‌کند که به حکومت نیز رسید. حضرت داوود با لقمان هم‌عصر بوده و زمانی که لقمان او را نصیحت می‌کرد، داوود او را ستایش می‌کرد. اورشلیم در دوران حضرت داوود و توسط ایشان فتح شد.

زبور کتابی است که بر اساس قرآن و احادیث اسلامی، بر حضرت داوود نازل شده است. این کتاب مجموعه‌ای است از پند و حکمت و نیایش با پروردگار. نام زبور سه بار در قرآن و در سوره‌های نساء، انبیاء و اسراء ذکر شده است. زبور داوود با عنوان «مزامیر»، هفدمین کتاب عهد عتیق است و دربردارنده ۱۵۰ قطعه مناجات است.

قرآن در سوره ص، خطایی را از حضرت داوود در قضاوت کردن نقل کرده است. در این داستان دو فرد به نزد داوود آمده یکی از آن‌ها ابراز داشت که برادر من ۹۹ گوسفند دارد و من تنها یک گوسفند و او اصرار دارد یک گوسفند مرا بگیرد. در اینجا داوود بدون این‌که کلام طرف مقابل را بشنود، قضاوت می‌کند،‌ و حق را به نفع فرد اول داد. داوود پس از آن فهمید که این، امتحان الهی بوده و خطا کرده است. او از این حکم اشتباه از پروردگارش طلب آمرزش کرده، به سجده افتاد و توبه کرد.

 

قرآن تصریح دارد که خداوند به داوود(ع) ساختن زره را یاد داد. در برخی منابع روایی آمده است که خداوند از داوود تعریف کرده و او را بنده‌ای خوب دانست؛ اما این‌که شغلی نداشته و تنها از بیت‌المال ارتزاق می‌کند، ناپسند دانست. داوود از این امر ناراحت شده و گریست. خداوند زره‌سازی را به او یاد داد. داوود نیز زره ساخته و می‌فروخت و از همین طریق زندگی کرده و از بیت المال بی‌نیاز شد.

امام علی(ع) می‌فرماید: «هر کس را نزد من آورند که بگوید داوود با همسر «اوریا» همبستر شده، دو حد بر او جاری می‌کنم حدی برای توهین به مقام نبوت و حدی برای تهمت ناروا به داوود».

ستاره داوود؛ ستاره ۶ گوش متشکل از دو مثلث و در اصل دو هرم می‌باشد. یکی با رأس رو به بالا و دیگری هرم واژگون. در مورد زمان پیدایش این سمبل اختلاف نظر وجود دارد، ستاره داوود را برخی سپر حضرت داوود می‌دانند؛ ولی برخی دیگر شکل‌گیری این ستاره را از قرن ۶-۷ میلادی می‌دانند که بر اساس عرفان یهود دارای ارزش‌های متفاوتی است.

 

معجزات و کرامات

آیات و روایات صفات بسیاری را برای حضرت داوود نقل کرده‌اند. براساس قرآن حضرت داوود زبان حیوانات را می‌فهمید و خداوند به او حکومت و حکمت را عطا کرد و آنچه می‌خواست به او تعلیم داد. داوود را فردی دانسته‌اند که بسیار عبادت می‌کرد و در خوف خدا بسیار می‌گریست.

روایات مختلفی پیرامون عبادت داوود نقل شده است. پیامبر اکرم روزه و نماز داوود را ستوده است. حضرت داوود یک روز را روزه می‌گرفت،‌ سپس روزی را استراحت می‌کرد و فردایش را مجدد روزه می‌گرفت. براساس قرآن، کوه‌ها و پرندگان نیز به همراه داوود تسبیح خداوند را می‌گفتند که البته برای تسبیح کوه‌ها و پرندگان معانی و توجیهاتی ذکر شده است.

خداوند به حضرت داوود حکمت و فصل الخطاب بودن را عطا کرد و به او دستور داد در میان مردم قضاوت کند. در قرآن مواردی از قضاوت حضرت داوود ذکر شده است. از امام صادق(ع) نقل شده که امام زمان پس از ظهور خود به مانند حضرت داوود در میان مردم قضاوت خواهد کرد.

حضرت داوود را بسیار خوش صدا دانسته‌اند. به گونه‌ای که خداوند به هیچ فردی صدایی مانند او نداده و زمانی که داوود کتاب زبور را می‌خواند همه حیوانات به نزدیک او می‌آمدند و به صدای او گوش می‌دادند.

 

عروج ملکوتی

حضرت داوود در سن صدسالگی و پس از چهل سال حکومت درگذشت. آرامگاه وی در کوه صیهون واقع در فلسطین است.

زندگینامه حضرت یعقوب (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یعقوب یا اسرائیل فرزند اسحاق، نوه ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی است که نام او در قرآن آمده است. در منابع اسلامی برای اثبات جایز بودن توسل به غیر خدا، به ماجرای واسطه قراردادن او توسط برادران یوسف نزد خدا، استناد شده است.

 

یعقوب فرزند اسحاق، نوه ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی بود. او در شهری به نام فَدان آرام نزد دایی خود لابان رفت و مدتی را در آنجا به چوپانی گذراند و با دو دختر دایی خود ازدواج کرد. البته بنا بر آیات قرآن، ازدواج با دو خواهر، قبل از اسلام جایز بوده است. اما در برخی اخبار آمده، یعقوب خواهر دوم را بعد از فوت همسر اول خود گرفته است.

او از همسرانش دوازده پسر داشت که یوسف و بنیامین از راحیل متولد شدند. خداوند در قرآن بشارت تولد اسحاق و یعقوب را به ابراهیم، گزارش کرده است. ۱۶ مرتبه در ۱۰ سوره به نام یعقوب اشاره شده و در سوره‌های آل‌عمران و مریم نیز دو مرتبه نام اسرائیل آمده است. طبرسی در مجمع البیان اسرائیل را همان یعقوب دانسته است؛ و می‌گوید، اِسرا یعنی عبد و ئیل به معنی الله و این کلمه به معنای عبدالله است.

روایات شیعه به جریان ناراحتی یعقوب در دوری از فرزندش یوسف، اشاره و علت آن را بی‌توجهی یعقوب و خانواده‌اش به درخواست فقیری گرسنه گزارش کردند. برخی روایات دیگر به صبر و شکایت یعقوب اشاره و دعایی از یعقوب را نقل کرده‌اند که او خطاب می‌کرد، من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم و در معنای صبر نیکو آوردند صبر یعنی اینکه انسان ناله و شکایتش از مشکلات را به خداوند بگوید نه مردم مانند یعقوب که گفت من شکایتم را به خداوند می‌گویم.

 

معجزات و کرامات

تورات داستان‌های مختلفی پیرامون حضرت یعقوب نقل می‌کند. یکی از این‌ها، داستان نامیده شدن یعقوب به اسرائیل است. تورات نقل می‌کند، فرشته الهی پس از کُشتی، به یعقوب گفت، هنگام سپیده است و من باید بروم، ولی یعقوب گفت، اجازه نمی‌دهم مگر اینكه برایم دعا کنید. فرشته الهی به او گفت نامت چیست؟ گفت یعقوب. گفت چون با فرشته و با انسان‌ها كشمكش داشتی و پیروز شدی دیگر نامت یعقوب نیست و به نام اسرائیل نامیده خواهی شد.

 

عروج ملکوتی

یعقوب پس از یافتن فرزندش یوسف به مصر مهاجرت کرد و در آنجا مدتی زندگی کرد. وی قبل از فوت، فرزندانش را جمع کرد و آنها را به دین و آئین جدش ابراهیم، سفارش نمود و از آنها بر این آئین اقرار گرفت. او در ۱۴۷ سالگی از دنیا رفت و بر حسب وصیت جنازه‌اش را برای دفن به فلسطین منتقل و در غار مکفیله در شهر الخلیل (حبرون) دفن کردند.

زندگینامه حضرت ایوب (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

ایّوب از پیامبران الهی که با ازدست‌دادن اموال و فرزندان و ابتلای به بیماری مورد آزمایش الهی قرار گرفت. او در برابر امتحانات الهی صبر کرد و از عبادت و شُکر خدا دست برنداشت؛ به همین جهت در قرآن از او به نیکی یاد شده است.

 

ایوب از پیامبران الهی و از نسل حضرت ابراهیم است. نسبش از ناحیه پدر با چهار یا پنج واسطه به حضرت ابراهیم(ع) می‌رسد. او همچنین از سوی مادر، از نوادگان حضرت لوط(ع) است. درباره همسرش اختلاف است. به‌گفته علامه مجلسی، مشهور او را نواده یوسف دانسته‌اند.

بر اساس آیاتِ قرآن، ایوب با از دست‌ دادن فرزندانش و بیماری مورد امتحان الهی قرار گرفت و در برابر امتحانات الهی صبر کرد. پس از آن فرزندان و سلامتی‌اش به او بازگردانده شد. همچنین بنا بر روایات او اموال زیادی داشت که همه آنها را در امتحان الهی از دست داد.

برپایه روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، خدا به ایوب نعمتی داد و او همواره شکر آن را به جای می‌آورد؛ تا اینکه روزی شیطان متوجه شکر ایوب شد و به او حسد ورزید و گفت: خدایا، اگر دنیا را از ایوب بگیرى، دیگر شکر نعمتت را نمی‌کند. ازاین‌رو خدا او را بر اموال و اولاد ایوب مسلط کرد. چیزى نگذشت که اموال و اولاد ایوب از بین رفتند؛ اما شکر ایوب بیشتر شد.

سپس زراعت و گوسفندان او از بین رفتند، باز هم شکرش بیشتر شد. سپس ابلیس بر بدن ایوب دمید و در بدنش زخم‌های فراوان ایجاد شد و بر آنها کِرم افتاد؛ چنان‌که او را به‌خاطر بوی تعفن از آبادی بیرون کردند؛ اما ایوب همچنان شکر خدا را می‌کرد. سپس شیطان همراه چند تن از اصحاب ایوب، نزد وی رفتند و به او گفتند به‌ گمان ما بلایى که تو بدان مبتلا شده‌اى، به‌خاطر گناهی است که انجام داده‌ای!

ایوب سوگند یاد کرد که هیچ طعامى نخورده، مگر آن که یتیم یا ضعیفى با او شریک بوده است و بر سر هیچ دو راهى‌ای که هر دو طاعت خدا بوده، قرار نگرفته، مگر آنکه راهى را انتخاب کرده که طاعت خدا در آن سخت‌تر بوده است… سپس خدا فرشته‌ای را فرستاد که با پایش به زمین کوبید و آبی جاری شد و ایوب را در آن شستشو داد و زخم‌هایش بهبودی یافت.

علامه طباطبایی این روایت را با برخی روایات دیگر که از اهل‌بیت نقل شده، ناسازگار می‌داند؛ از امام محمدباقر(ع) نقل شده که در بدن ایوب چیزی مانند عفونت، کرم و زشتی چهره ایجاد نشده بود؛ بلکه علت دوری‌گزیدن مردم از ایوب، بى‌پولى و ضعف ظاهرى او بود؛ چون مردم نسبت به مقامى که او نزد خدا داشت، آگاه نبودند و نمى‌دانستند او به‌ زودی شفا می‌گیرد.

همچنین روایت مذکور با روایاتی که براساس آنها ایوب و دیگر پیامبران معصوم هستند، منافات دارد؛ چراکه از مراتب عصمت آن است که در پیامبران چیزی نباشد که سبب دورى‌گزیدن مردم از آنان شود؛ زیرا دورى‌ گزیدن از پیامبران، با هدف بعثت (ابلاغ پیام خدا پیامبر به مردم) منافات دارد.

 

کتاب ایوب یکی از ۳۹ کتاب عهد عتیق است. در این کتاب از نعمت‌های خدا به ایوب، ماجرای آزمایش او، تسلط شیطان بر جان و اموالش و نیز تلاش چند جوان برای متقاعدکردن ایوب به انجام‌دادن خطا سخن آمده است. ایوب در دوره بیماری‌اش سوگند یاد کرد که هرگاه بهبود یافت، صد تازیانه به همسرش بزند؛ با این حال پس از بهبود، تصمیم گرفت او را به‌خاطر وفاداری‌ها و خدماتش ببخشد، ولی سوگندش مانع بود. از این‌ رو به او وحی شد که دسته‌ای از چوب‌های نازک را بگیرد و به همسرش بزند و سوگند خود را نشکند.

درباره چرایی سوگند ایوب، میان مفسران اختلاف‌ نظراست: از ابن عباس مفسر قرن اول نقل شده که شیطان بر همسر ایوب ظاهر شد و به او گفت: شوهرت را معالجه می‌کنم، به‌شرط اینکه پس از بهبود بگوید من (شیطان)، تنها عامل بهبودی‌اش بوده‌ام. همسر ایوب که از بیماری ایوب خسته شده بود، پیشنهاد شیطان را پذیرفت. از این‌ رو ایوب سوگند یاد کرد که او را تازیانه بزند. برخی دیگر گفته‌اند ایوب همسرش را دنبال کاری فرستاده بود و او دیر کرد. ایوب که از بیماری رنج می‌برد، ناراحت شد و چنین سوگندی یاد کرد.

دعای منسوب به ایوب:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ الْیَوْمَ فَأَعِذْنِی وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ الْیَوْمَ مِنْ جَهْدِ الْبَلَاءِ فَأَجِرْنِی وَ أَسْتَغِیثُ بِکَ الْیَوْمَ فَأَغِثْنِی وَ أَسْتَصْرِخُک الْیَوْمَ عَلَى عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّی فَاصْرُخْنِی وَ أَسْتَنْصِرُکَ الْیَوْمَ فَانْصُرْنِی وَ أَسْتَعِینُ بِکَ الْیَوْمَ عَلَى أَمْرِی فَأَعِنِّی وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ فَاکْفِنِی وَ أَعْتَصِمُ‏ بِکَ فَاعْصِمْنِی وَ آمَنُ بِکَ فَآمِنِّی وَ أَسْأَلُکَ فَأَعْطِنِی وَ أَسْتَرْزِقُکَ فَارْزُقْنِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ فَاغْفِرْ لِی وَ أَدْعُوکَ فَاذْکُرْنِی وَ أَسْتَرْحِمُکَ فَارْحَمْنِی.»

 

معجزات و کرامات

قرآن از وی با عنوان‌های عبدَنا (بنده ما)، نِعم‌العبد (بنده خوب)، صابر و اَوّاب (بازگشت‌کننده به‌ سوی خدا) یاد کرده است.

 

عروج ملکوتی

گفته‌اند ایوب ۲۰۰ سال عمر کرد بر اساس عهد عتیق ۱۴۰ سال آن پس از شفا از بیماری بود. همچنین برپایه روایات هفت یا هجده سال در رنج بود و در کنار چشمه‌ای که در آن شفا یافته بود، دفن شد. مقبره‌هایی در کشورهای متخلف مانند عراق، لبنان، فلسطین و عمان به او منسوب است. از جمله مقبره‌ای در منطقه الرّانْجِیَّه در ده‌ کیلومتری جنوب حله در عراق قرار دارد که می‌گویند به علت نزدیکی به محل زندگی ایوب، از شهرت بیشتری برخوردار است.